.
هر صبح
قاصدک های امید را
رهسپار آسمان آرزوهایت کن
بی تردید هر یک
زمانی که باید به مقصد
خواهند رسید … 🌱
صبح جمعه بخیر رفقا 🙏🌹
✨ @avayeqoqnus ✨
الهی به حرمت آن نام که تو خوانی
و به حرمت آن صفت که تو چنانی،
دریاب که می توانی.
آمین 🙏
#مناجات
#خواجه_عبدالله_انصاری
✨ @avayeqoqnus ✨
📚 رقص هزارپا و حسادت لاک پشت
هزارپایی بود وقتی می رقصید جانوران جنگل گرد او جمع می شدند تا او را تحسین کنند؛
همه، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت...
یک لاک پشت حسود...
او یک روز نامه ای به هزارپا نوشت:
"ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شما هستم و می خواهم بپرسم چگونه می رقصید...
آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟
یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟
در انتظار پاسخ هستم...
با احترام، لاک پشت."
هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می کند؟ و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می کند؟ و بعد از آن کدام پا را؟
متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد ...
سخنان بیهوده دیگران از روی بدخواهی وحسادت می تواند بر نیروی تخیل ماغلبه کرده ومانع پیشرفت وبلند پروازی ما شود ...
#داستان
✨ @avayeqoqnus ✨
انسان همواره به خاطر رعایت ادب،
بیش از حد به دیگران میدان میدهد
و آنها هم از این موضوع
برای آزار دادن او استفاده میکنند.
🔻 از کتاب "حیوان اندیشمند"
✍ روبر مرل
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
.
هرگز وجود حاضرِ غایب
شنیده ای؟
من در میان جمع و
دلم جای دیگرست
#سعدی
✨ @avayeqoqnus ✨
خدایا؛
برکهها انتهای دریا را درک نمیکنند
پس ببخش اگر گاهی
نشانت را گم می کنم... 🙏🌱
#مناجات
#خدا
✨ @avayeqoqnus ✨
.
غصه زیاد است
ولی خوردنی نیست
غصه هارو نباید خورد
باید دور ریخت؛
باید با تمام بی توجهی جهان
کلافه شان کرد
شاید از رو رفتند.
به قول مادربزرگم
قحطی که نیست!
همیشه چیزهای بهتری
برای خوردن پیدا می شود؛
چرا هوا نخوریم؟
چرا شاد نباشیم؟
وقتی قرار است
چیزی درست نشود با غصه خوردن
پس بی خیال غصه ها...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#دلنوشته
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انوار طلایی خورشید
نوید مهربانی و لطف پروردگار
را میدهند
که دراین روز زیبا
به روی همگی ما لبخند میزند
بیاید به یکدیگر لبخند بزنیم
و صبحی پر از عشق
و مهربانی را آغاز کنیم
صبح شنبه بخیر و بمهر رفقا 🌞🪴
✨@avayeqoqnus✨
خدایا اگر من بدی کردم
تو را بندهی دیگر بسیار است
اگر تو با من مدارا نکنی
مرا خدای دیگر کجاست...
#خدا
✨@avayeqoqnus✨
📗 چقدر به خدا ایمان داریم؟
کوهنوردی میخواست به قلهی بلندی صعود کند.
پس از سالها تمرین و آمادگی، سفرش را آغاز کرد. به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملا تاریک شد.
به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمیشد. سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمیتوانست چیزی ببیند؛ حتی ماه و ستارهها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند.
کوهنورد همانطور که داشت بالا میرفت، درحالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمامتر سقوط کرد.
سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگیاش را به یاد میآورد.
داشت فکر میکرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان دنباله طنابی که به دور کمرش حلقه خورده بود بین شاخه های درختی در شیب کوه گیر کرد و مانع از سقوط کاملش شد.
در آن لحظات سنگینِ سکوت که هیچ امیدی نداشت از ته دل فریاد زد: خدایا کمکم کن !
ندایی از دل آسمان پاسخ داد: از من چه میخواهی؟
- نجاتم بده خدای من!
- آیا به من ایمان داری؟
- آری. همیشه به تو ایمان داشتهام.
- پس آن طناب دور کمرت را پاره کن!
کوهنورد وحشت کرد.
پاره شدن طناب یعنی سقوط حتمی
از فراز کیلومترها ارتفاع.
گفت: خدایا نمیتوانم.
خدا گفت: آیا به گفته من ایمان نداری؟
کوهنورد گفت: خدایا نمی توانم. نمیتوانم.
روز بعد، گروه نجات گزارش داد که جسد منجمد شده یک کوهنورد در حالی پیدا شده که طنابی به دور کمرش حلقه شده بوده
و تنها نیم متر با زمین فاصله داشته . . .
#داستان
#داستان_کوتاه
#داستان_آموزنده
✨@avayeqoqnus✨
زیباترین انسانهایی که تاکنون شناختهام آنهایی بودند که
شکست خورده بودند،
رنج میکشیدند،
دچار فقدان شده بودند،
و با این حال راه خود را
از اعماق درد و رنج گشودند
و بیرون آمدند...
🔻 از کتاب "درسهای زندگی"
✍ الیزابت کوبلر و ديويد کسلر
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
🌹🕊 لبخند 🕊🌹
ماه من! زندگی قاب بهاریست بخند
غصه وحسرت دنیا همه فانیست بخند
ماه من! چشم نوازی بکن و نیک ببین
چونکه زیبانگری جلوهی باقیست بخند
اگر از باغ گذرکردی و عاشق گشتی
بدان ازچهچهی مست قناریست بخند
در دلت هیچ نباشد، فقط ازعشق بگو
چون دلت می شکند، تشنه سرابیست بخند
مهربانی کن و و از لطف خدا شادان باش
مثل دشتی که پر از عطر اقاقیست بخند
ماه من! زندگی با همه ی خوب و بدش میگذرد
غصه و حسرت دنیا همه فانیست بخند
🔸 ارسالی از خانم مریم نیاکان
از اعضای محترم کانال
#مریم_نیاکان
#شما_ارسال_کردید
✨@avayeqoqnus✨
🌸 ای دوست ای دوست ای دوست ای دوست
✨ جورِ تو از آن کشم که روی تو نکوست
🌸 مردم گویند بهشت خواهی یا دوست
✨ ای بیخبران بهشت با دوست نکوست
🔻 رباعیات نقل شده از ابوسعید
اباالخیر از دیگر شاعران
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرفِ نفس به جود است و کرامت به سجود
هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود
🔻 دکلمه زیبای این شعر سعدی تقدیم
حضور شما خوبان 🙏🪴
#دکلمه
#سعدی
✨@avayeqoqnus✨
پیش از آن که دانه ای جوانه بزند
و به نور برسد
ریشه ها تاریکی را تجربه می کنند...
صبح بخیر و شادی رفقا 🌞🌹
روزتون مملو از نور و امید 🪴
✨@avayeqoqnus✨
پادشاها تو کریمی و رحیمی و غفور
دست ما گیر که درمانده و بیبال و پریم
الهی دریاب که میتوانی
آمین 🙏🌹
#خدا
#مناجات
✨@avayeqoqnus✨
.
📚 هدیه کریسمس عجیب
چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوهی کوچکم عروسک بخرم.
همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک را بغل کرده بود و به خانمی که همراهش بود میگفت: «عمه جان...»
اما زن با بی حوصلگی جواب داد: «جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد!»
زن این را گفت و سپس به قسمت دیگر فروشگاه رفت.
به آرامی از پسرک پرسیدم: «عروسک را برای کی می خواهی بخری؟»
با بغض گفت: «برای خواهرم، ولی
می خوام بدم به مادرم تا او این کادو را برای خواهرم ببرد».
پرسیدم: «مگر خواهرت کجاست؟»
پسرک جواب داد : «خواهرم رفته پیش خدا، پدرم میگه مامان هم قراره بزودی بره پیش خدا.» 🥺
پسر ادامه داد: «من به پدرم گفتم که از مامان بخواهد که تا برگشتنم از فروشگاه منتظر بماند».
بعد خودش را به من نشان داد و گفت: «این عکسم را هم به مامان می دهم تا آنجا فراموشم نکند، من مامان را خیلی دوست دارم ولی پدرم می گوید که خواهرم آنجا تنهاست و غصه می خورد.»
پسر سرش را پایین انداخت و دوباره موهای عروسک را نوازش کرد.
طوری که پسر متوجه نشود، دست به جیبم بردم و یک مشت اسکناس بیرون آوردم.
از او پرسیدم: «می خواهی یک بار دیگر پولهایت را بشماریم، شاید کافی باشد!»
او با بی میلی پول هایش را به من داد و گفت: «فکر نمی کنم، چند بار عمه آنها را شمرد ولی هنوز خیلی کم است.»
من شروع به شمردن پول هایش کردم. بعد به او گفتم: «این پول ها که خیلی زیاد است، حتما می توانی عروسک را بخری!»
پسر با شادی گفت: «آه خدایا متشکرم که دعای مرا شنیدی!»
بعد رو به من کرد و گفت: «من دلم
می خواهد که برای مادرم هم یک گل رز سفید بخرم، چون مامان گل رز خیلی دوست دارد، آیا با این پول که خدا برایم فرستاده می توانم گل هم بخرم؟»
اشک از چشمانم سرازیر شد، بدون اینکه به او نگاه کنم، گفتم:«بله عزیزم، می توانی هر چقدر که دوست داری برای مادرت گل بخری.»
چند دقیقه بعد عمه اش بر گشت و من زود از پسر دور شدم و در شلوغی جمعیت خودم را پنهان کردم.
فکر آن پسر حتی یک لحظه هم از ذهنم دور نمی شد؛ ناگهان یاد خبری افتادم که هفته ی پیش در روزنامه خوانده بودم: «کامیونی با یک مادر و دختر تصادف کرد. دختر در جا کشته شده و حال مادر او هم بسیار وخیم است».
فردای آن روز به بیمارستان رفتم تا خبری به دست آورم.
پرستارِ بخش خبر ناگواری به من داد: «زن جوان دیشب از دنیا رفت».
اصلا نمی دانستم آیا این حادثه به آن پسر مربوط می شود یا نه، حس عجیبی داشتم. بی هیچ دلیلی به کلیسا رفتم.
در مجلس ترحیم کلیسا، تابوتی گذاشته بودند که رویش یک عروسک، یک شاخه گل رز سفید و یک عکس بود. 🥀🕊
#داستان
#داستان_کوتاه
#داستان_آموزنده
✨@avayeqoqnus✨
تا روزی که بود
دستهایش بوی گل سرخ میداد
از روزی که رفت 🕊
گلهای سرخ
بوی دستهای او را میدهند... 💔
#واهه_آرمن
✨@avayeqoqnus✨
بسیار سال ها گذشت تا بفهمم
آن که در خیابان می گرید
از آن که در گورستان می گرید
بسیار غمگین تر است...
سال ها گذشت
من از خیابان های بسیار و
از گورستان های بسیاری گذر کردم
تا فهمیدم
آن که حتی در خلوت خانهی خویش
نمی تواند بگرید
از همه اندوهناکتر است 🥀🤍
#حسن_آذری
✨@avayeqoqnus✨
وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد
عزیز میشود...
یک لحظه آفتاب در هوای سرد،
غنیمت میشود...
خدا در مواقع سختی ها،
تنها پناه میشود...
یک قطره نور در دریای تاریکی،
همه دنیا میشود…
یک عزیز وقتی که از دست رفت،
همه کس میشود…
پاییز وقتی که تمام شد،
به نظر قشنگ و قشنگتر میشود...
و ما همیشه دیر متوجه میشویم!
قدر داشتههایمان را بدانیم…
چرا که خیلی زود، دیر میشود...
#تلنگر
✨@avayeqoqnus✨