eitaa logo
آوای ققنوس
8.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
545 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا ؛ شکرت برای مهربانی بی مانندت ، شکرت برای سخاوتِ بی پایانت ، شکرت برای رحمت عالم گسترت ، شکرت برای هر آنچه برایم مقدر می‌سازی... هزاران بار شکرت ای بخشنده‌ترین 🙏🌸 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜 🌾 دو برادر به نام‌های اسماعیل و ابراهیم بودند که در روستایی روی تپه‌ای که از پدرشان به ارث رسیده بود کار می‌کردند. 🌾 هر کدام از این دو برادر در یک طرف تپه گندم دیم می‌کاشتند. 🌾 اسماعیل همیشه زمینش باران کافی داشت و محصول خوبی برداشت می‌کرد؛ ولی گندم‌های ابراهیم قبل از پر شدن خوشه‌ها از تشنگی می‌سوختند و یا دچار آفت شده و خوراک دام می‌شدند و یا خوشه‌های خالی داشتند. 🌾 ابراهیم گفت: بیا زمین هایمان را عوض کنیم، زمین تو مرغوب است. اسماعیل موافقت کرد، ولی محصولش فرقی نکرد. 🌾 زمان گندم پاشی زمین در آذرماه، ابراهیم کنار اسماعیل بود و دید که اسماعیل کار خاصی نمی‌کند و همان کاری را می‌کند که او انجام می‌دهد و همان بذری را می‌پاشد که او می‌پاشد. 🌾 در راز این کار حیرت زده مانده بود تا اینکه اسماعیل به او گفت: من زمانی که گندم بر زمین می‌ریزم در این فصل سرما، پرندگان گرسنه که چیزی نیست بخورند را هم در دلم نیت می‌کنم و گندم بر زمین می‌ریزم که از این گندم‌ها بخورند ولی تو دعا می‌کنی پرنده ای از آن نخورد تا محصولت زیادتر شود! 🌾 دوم این که تو آرزو می‌کنی محصول من کمتر از محصول تو شود در حالی که من آرزو دارم محصول تو از من بیشتر شود. 🌾 پس بدان انسان ها نان و میوه دل خود را می‌خورند. نه فقط نان بازو و قدرت فکرشان را. 🌾 برو قلب و نیت خود را درست کن و یقین بدان در این حالت، همه هستی و جهان دست به دست هم خواهند داد تا امورات و کارهای تو را درست کنند. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 ای که به هنگامِ درد راحتِ جانی مرا 🌸 وِی که به تلخی‌ِ فقر گنجِ روانی مرا 🌿 آنچه نبرده‌ست وَهم عقل ندیده‌ست و فهم 🌸 از تو به جانم رسید قبله از آنی مرا 🌿 از کرمت من به ناز می‌نگرم در بقا 🌸 کی بفریبد شها دولت فانی مرا؟ @avayeqoqnus
Mohsen Chavoshi - 20 Hezar Arezoo (320).mp3
8.3M
🌿🌸🌿 🎼 آهنگ "بیست هزار آرزو" 🎙 با صدای محسن چاوشی ✍ شعر از مولانا @avayeqoqnus
. گفتی ببین امشب ماه کامل است و من دیدم تو کامل تر بودی ماه تر... ❤️ 🌹 @avayeqoqnus
هدایت شده از آوای ققنوس
. مامان همیشه میگه : چای باید خوب دم بکشه تا عطر و رنگ واقعیشو بفهمی ... زود برش داری ، عطر و رنگش اصل نیست دیر برداری میجوشه ! چای اگه بجوشه که خوردنی نیست! ولی اگه دم بکشه ، بشینی کنارِ ایوون ، بارون بزنه ، فنجونتو بگیری دستت ، گرماشو حس کنی ، اونوقته که لذت داره ... دوست داشتنم همینه ... عجله نکن ، لفتش هم نده بذار خوب دم بکشه ... 🌹🌱 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عادت کنیم غصه هر اتفاق بد رو یه دفعه بخوریم نه یک عمر... صبح آدینه بخیر و خوشی و سلامتی 🌞🌹 ✨@avayeqoqnus
از اهل زمانه عار می‌باید داشت وز صحبت شان کنار می‌باید داشت از پیش کسی کار کسی نگشاید امید، به کردگار می‌باید داشت 🔻 رباعیات نقل شده از ابوسعید اباالخیر از دیگر شاعران ✨@avayeqoqnus
به یک‏ جایی از زندگی که رسیدی، می‌فهمی رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏برد و از میانشان می‏گذرد از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی . . . @avayeqoqnus
. 📜 توبه‌ی خواجه ثروتمند 🕋 خواجه ثروتمندی که کلاهبردار بازار بغداد بود، از بغداد عزم حج کرد. بار شتری بست و سوار بر شتر عازم شد تا با آن به مکه رود. چون مراسم عید قربان شد، شتر خود را قربانی کرد و بعد از اتمام حج، شتری خرید تا بازگردد. 🕋 از حج که برگشت، بعد از یک ماه در بغداد باز در معامله دروغ گفت و توبه‌ی خود بشکست. عهد کرد تا سال دیگر به مکه رود و رنج سفر بیند تا خداوند گناهان او را ببخشد. باز شتری برداشت و سوار شد تا به مکه رود. 🕋 خواجه را پسر زرنگی بود. پدر را در زمان وداع گفت: «ای پدر! باز قصد داری این شتر را در مکه قربانی کنی؟» پدر گفت: «بلی!» 🕋 پسرش گفت: «این بار شتر را قربانی و آنجا رها نکن. این بار نفس خودت را همانجا قربانی کن تا برگشتی دوباره هوس گناه نکنی. تو اگر نفس خود را قربانی نکنی اگر صد سال با شتری به مکه روی و گله‌ای قربانی کنی، تأثیری در توبه‌ی تو نخواهد داشت.» @avayeqoqnus
نقش او در چشم ما هر روز خوشتر می‌شود ❤️🍃 @avayeqoqnus
این دنیا به کوه می ماند. هر فریادی که بزنی پژواک همان را می‌شنوی. اگر سخنت خیر باشد پژواکش خیر و اگر شر بگویی همان به سراغت می‌آید. پس هر کس درباره‌ات سخن زشتی بر زبان راند ، تو چهل شبانه روز درباره‌اش نیکو بگو. در پایان روز چهلم می‌بینی همه چیز دگرگون شده است... آنگاه که دلت دگرگون شود دنیا دگرگون می شود. 📕ملت عشق ✍ الیف شافاک @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آوای ققنوس
📚 ضرب المثل با یک گل بهار نمی شود معنی و کاربرد: ضرب‌المثل با یک گل بهار نمی‌شود تقریباً هم‌معنی با ضرب‌المثل «یک دست صدا ندارد» است. این دو ضرب‌المثل را زمانی به کار می‌بریم که می‌خواهیم بگوییم با دیدن اولین نتیجه‌ی خوبی یا بدی یک کار نباید از آن دست بکشیم و یا دیگران را به آن تشویق کنیم بلکه باید صبر کنیم تا نتیجه‌ی نهایی را ببینیم. داستان: در زمان‌های قدیم جوانی بود که به او ارث زیادی رسیده بود اما با نادانی و بی‌فکری و دوستان نابابی که اطرافش را گرفته بودند تمام ثروتش را از دست داد و هیچ‌چیز برای آینده و معاشش پس انداز نکرد. دوستانش هم که فقط رفقای دوران خوشی و ثروت او بودند؛ کم‌کم از اطرافش رفتند و تنها و بی‌کس و بی‌پول، خودش ماند و خودش. خلاصه کار به جایی رسید که به جز بالاپوشی که با آن خودش را در فصل زمستان گرم می‌کرد چیز دیگری برایش نماند. یک روز که گرسنگی به او فشار آورده بود به دنبال یک لقمه نان خشک می‌گشت تا با آن شکمش را سیر کند. در حین جست‌و‌جو دید که در کنار جاده بوته‌ای به گل نشسته و روی درختی نیز پرستویی لانه کرده است. پسر جوان با این فکر که دیگر زمستان سپری شده است و بهار سر رسیده است و دیگر نیازی به بالاپوش خود ندارد آن را به چند سکه فروخت و با پول لباس غذای گرمی تهیه کرد و بعد از مدت‌ها دلی از عزا در‌آورد. اما بعد از یکی دو روز سرمای شدید و یخبندان آغاز شد. او که از شدت سرما می‌لرزید و بر بخت بدش لعنت می‌فرستاد خودش را سرزنش می کرد که «چرا با دیدن یک بوته گل بهاری و یک پرنده فکر کردی زمستان و سختی آن تمام شده است با این که هنوز سرمای هوا به این زودی‌ها نمی‌رود.» @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا سایه او گشتم و او برد به خورشید مرا جانِ دل و دیده منم، گریه خندیده منم یارِ پسندیده منم، یار پسندید مرا کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز کان صنمِ قبله نما خم شد و بوسید مرا @avayeqoqnus
شازده کوچولو پرسید: دوست داشتن بهتره یا دوست داشته شدن؟ روباه جواب داد: کدوم یکی برای پرنده مهمتره؟ بال چپ یا بال راست؟ 📗 شازده کوچولو ✍ آنتوان دوسنت اگزوپری @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 دل را به رضایِ دوست پیوند بزن 💫 با عشق ،  دلِ شکسته را بند بزن 🌹 با شورِ نگاهِ خود ، ببین دنیا را 💫 آنوقت به هر چه هست ، لبخند بزن 🌹 در قابِ کتابِ خاطراتت با دوست 💫 حرف از شبِ خاطراتِ دلبند بزن 🌹 هر چند جهان پر از غمِ پاییز است  💫 لبخند ، به درگهِ خداوند  بزن 🌹 هر لحظه  به درگاه خدا شکر کن و 💫 با عشق دل شکسته را بند بزن  🔻 ارسالی از خانم لیلا سادات کباری از اعضای محترم کانال @avayeqoqnus
💎 بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته... 💎 خم میشن تا گردو رو بردارن، یهو الماسه می افته رو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره... 💎 میدونی چی می مونه...؟ یه آدم دهن باز... یه گردوی پوک... و یه دنیا حسرت... 💎 مواظب الماسهای زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم و بودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد برده‌ایم ... 👌🌺 @avayeqoqnus✨ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هيچ چيز در اين زندگی آنقدر سخت نيست كه هيچ وقت حل نشود! هيچ چيز آنقدر تلخ نيست كه رَد نشود! هيچ چيز آنقدر بد نيست كه خوب نشود! صبح بخیر و شادی دوستان ☕️🌹 هفته پرباری پیش رو داشته باشید 🌸 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
. 🍀 مناجاتی زیبا از وحشی بافقی 🍀 🌷 الهی جانبِ من کن نگاهی 🍀 مرا بنما به سوی خویش راهی 🌷 چو وحشی جز گُنَه کاری ندارم 🍀 تو می‌دانی که من خود در چه کارم 🌷 اگر بر کرده من می‌کنی کار 🍀 عذابی بدتر از دوزخ پدید آر 🌷 که جُرم من چو جرم دیگران نیست 🍀 گناهم چون گناه این و آن نیست 🌷 به چشم مرحمت سویم نظر کن 🍀 شفیع جرم من خیرالبشر کن آمین 🙏🌷 @avayeqoqnus
. مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود. پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آن‌ها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند. پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و درهم پیچیده. پسر دوم گفت: نه... درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن. پسر سوم گفت: نه... درختی بود سرشار از شکوفه‌های زیبا و عطرآگین و باشکوه‌ترین صحنه ای بود که تا به امروز دیده‌ام. پسر چهارم گفت: نه... درخت بالغی بود پربار و پر از میوه، پر از زندگی و زایش! مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمی توانید درباره یک درخت یا یک انسان بر اساس یک فصل قضاوت کنید. همه حاصلِ مجموعِ فصل‌ها هستند و لذا لذت، شوق و عشقی که از زندگی‌شان برمی آید فقط در انتها نمایان می شود. وقتی همه فصل ها آمده و رفته باشند! اگر در زمستان تسلیم شوید، امید شکوفایی بهار، زیبایی تابستان و باروری پاییز را از کف داده‌اید! مبادا بگذارید درد و رنج یک فصل، زیبایی و شادی تمام فصل های دیگر را نابود کند! زندگی را فقط با فصل های دشوارش نبینید؛ در راه های سخت پایداری کنید. لحظه‌های بهتر بالاخره از راه می رسند. @avayeqoqnus
به حرمت نان و نمکى که با هم خوردیم، نان را تو ببر که راهت بلند است و طاقتت کوتاه... نمک را بگذار برای من! می‌خواهم این زخم، تا همیشه تازه بماند… 🥀 @avayeqoqnus
◇♤●♡●♤◇ ظاهرم با جمع و خاطر جای دیگر می‌شود🍂 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا