بعضی چیـزها را بایـد خودت هر روز
زندهاش کنی:
عشـق را...
ایمـان را...
زنـدگی را …
صبح بخیر و شادکامی ☕️ 🌹
امروزتون سرشار از حس ناب زندگی 🪴
✨@avayeqoqnus✨
💜 من بندهی عاصیم رضای تو کجاست
💚 تاریکدلم نور و صفای تو کجاست
💜 ما را تو بهشت اگر به طاعت بخشی
💚 این بِیع بود لطف و عطای تو کجاست
🔻 رباعیات نقل شده از ابوسعید
اباالخیر از دیگر شاعران
✨@avayeqoqnus✨
📗 همسایه دوراندیش
پیرمرد زرگری به دکان همسایه خود رفت و گفت: ترازویت را به من بده تا این خردههای طلا را وزن کنم.
همسایهاش که مرد دور اندیشی بود گفت: ببخشید من غربال ندارم.
پیرمرد گفت: من ترازو میخواهم و تو میگویی غربال نداری، مگر کر هستی؟
همسایه گفت: من کر نیستم، ولی درک کردم که تو با این دستهای لرزان خود چون خواهی خردههای زر را به ترازو بریزی و وزن کنی مقداری از آن به زمین خواهی ریخت،
آن وقت برای جمع آوری آنها جارو خواهی خواست و بعد از آنکه زرها را با خاک جارو کردی آن وقت غربال لازم داری تا خاک آنها را بگیری، من هم از همین اول گفتم که غربال ندارم!
✨ هر که اول بنگرد پایانِ کار
✨ اندر آخر، او نگردد شرمسار
🔸 برگرفته از مثنوی معنوی مولوی
#مولوی
#مولانا
#حکایت
✨ @avayeqoqnus ✨
🌻 تو آن بُتی که پرستیدنت خطایی نیست
🍀 و گر خطاست! مرا از خطا ابایی نیست
🌻 بیا که در شب گرداب زلف موّاجت
🍀 به غیر گوشهی چشم تو ناخدایی نیست
🌻 درون خاک، دلم می تپد، هنوز اینجا
🍀 به جز صدای قدمهای تو صدایی نیست
🌻 نه حرف عقل بزن با کسی نه لافِ جنون
🍀 که هر کجا خبری هست ادعایی نیست
🌻 دلیل عشق فراموش کردن دنیاست
🍀 وگرنه بین من و دوست ماجرایی نیست
🌻 سفر به مقصد سردرگمی رسید، چه خوب
🍀 که در ادامهی این راه ردّ پایی نیست
#فاضل_نظری
✨@avayeqoqnus✨
◇●♡♡●◇
زنانی که کتاب میخوانند
برای جوامع نابرابر و مرد سالار خطرناکند،
زیرا آنها با مطالعه میتوانند دنیایی بهتر را
تصور کرده و برای به وجود آوردنش مبارزه
کنند.
#برتراند_راسل (فیلسوف بریتانیایی)
✨@avayeqoqnus✨
#بریده_کتاب
دوست خوب مانند خانه است
جایی امن که حس میکنی به آن
تعلق داری. 👌🌷
📚 از عشق گفتن
✍ ناتاشا لان
✨@avayeqoqnus✨
.
قشنگه از این زاویه هم بهش نگاه کنیم:
اگر یاد کسی هستیم
این هنـر اوست
نە هنر ما؛ 🍀
چقدر زیباست
کسی را دوسـت بداریم
نە برای نیــاز،
نە از روی اجبار،
و نە از روی تنهایی؛
فقط برای اینکە ارزشش را دارد. 💚🌸
#فروغ_فرخزاد
✨ @avayeqoqnus ✨
💢 رسم بازاریان قدیم بر این بود که اول صبح وقتی دکان را باز میکردند، کرسی کوچکی را بیرون مغازه میگذاشتند.
💢 اولین مشتری که میآمد جنس به او میفروخت و بلافاصله کرسی را به داخل مغازه میآورد (یعنی دشت کردم).
💢 مشتری دوم که میآمد و جنسی میخواست حتی اگر خودش آن جنس را داشت نگاه به بیرون میکرد که ببیند کدام مغازه هنوز کرسیاش بیرون است و دشت نکرده است.
💢 آن وقت اشاره میکرد که برو آن دکان (که کرسی اش بیرون است) و از او بخر که او هم دشت اول را کرده باشد.
💢 و بدین شکل هوای هم دیگر را داشتند...
و اینگونه جوانمردی و انصاف میچرخید
و میچرخید ...
وسط زندگی ها
سفره ها...
#تلنگر
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر وقت دلت گرفت و حس کردی تنهایی
هر وقت همه درها به روت بسته شد
ناامید نشو
این یه پیام از طرف خداست...
#خدا💚
✨@avayeqoqnus✨
.
بـــاور کـن
دیــدن هـــر بــامــداد
اتـفــاق ســادهای نیـست
خــوشـاینــد است و تـکــرار نـاپـذیـر…
گنجـشکهــا بیخــود شلـوغش نمیکنند.
صبح بخیر و شادی 🌞🌹
✨@avayeqoqnus✨
📚 ضرب المثل "علاج واقعه قبل از
وقوع باید کرد"
🔹 یعنی قبل از اینکه حادثه ای اتفاق بیفتد باید جلوی آن را گرفت.
🔸 این ضرب المثل نوعی قرابت معنایی با ضرب المثل "پیشگیری بهتر از درمان است" دارد؛
در واقع هردو بیان کننده جلوگیری از حوادث ناگوار میباشند.
🔹 این ضرب المثل را به کسی میگویند که مشکلی برایش به وجود آمده که از سهل انگاری خودش نشأت گرفته است؛
یعنی میتوانست قبل از بروز مشکل،
مانع ایجاد آن شود.
🔸 مصرع "دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست" هم اشاره به همین خُسران پس از وقوع حادثه دارد.
دریغ یعنی افسوس و حسرت؛
یعنی وقتی حادثه رخ داد، حسرت خوردن فایده ای ندارد و کاری را درست نمیکند.
🔹 به قول سعدی:
✨ علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد
✨ دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست
✨ به روزگارِ سلامت سلاحِ جنگ بساز
✨ وگرنه سیل چو بگرفت، سَد نشاید بست
#ضرب_المثل
#سعدی
✨@avayeqoqnus✨
آدمی نرم و لطیف زاده میشود
و هنگام مرگ خشک و سخت میشود.
گیاهان چون سر از خاک بیرون میآورند
نرم و منعطف و هنگام مرگ خشک و
شکننده اند.
پس هر که سخت و خشک است،
مرگش نزدیک شده و هر که نرم و
منعطف است، سرشار از زندگی است.
سخت و خشک میشکند.
نرم و منعطف باقی میماند.
📗 تابوت چینگ
✍ لائوتزو
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
همه چیز را رها کن،
به جز دلی که برای خوشحال کردنت
دست به هر کاری میزند ... 🌺
#غسان_کنفانی
✨@avayeqoqnus✨
.
📜 حکایت آب رفتن روزها!
چند نفر بر سر این که چرا روزهای زمستان از روزهای تابستان کوتاهترند باهم بحث و جدل میکردند ولی به هیچ نتیجه ای نمیرسیدند.
آنها پیش ملانصرالدین رفتند و گفتند: ملا
قضیه از این قرار است حالا بین ما داوری
کن و بگو که کدام یک از ما درست
میگوییم.
ملانصرالدین گفت: اینکه معلوم است!
مگر وقتی پارچه را آب میکشند کوتاهتر نمیشود؟
همه گفتند چرا!
ملا گفت: خوب! روزها هم در زمستان با
اینهمه آب و برف و باران آب میکشند و
کوتاه میشوند! 😅
#حکایت
#حکایت_طنز
✨@avayeqoqnus✨
.
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم ❤️
#سعدی
✨ @avayeqoqnus ✨
هدایت شده از آوای ققنوس
.
🌸 در زندگیِ بعدی ام “گُل” خواهم شد؛
تا خودم را به روان های خسته برسانم،
🌸 “عشق” خواهم شد؛ تا خودم را
به قلب های شکسته برسانم،
🌸 “فریاد” خواهم شد؛ تا خودم را
به دهان های بسته برسانم،
🌸 و “انصاف” خواهم شد؛ تا خودم را
به آدم های پشتِ میز نشسته برسانم …
🌸 در زندگیِ بعدی ام برای بهبودِ حالِ جهان، دست به دعا نه!
دست به کار خواهم شد …
#نرگس_صرافیان_طوفان
#حس_خوب
✨ @avayeqoqnus ✨
لطیف باش
لطافت مرهمی است
که بر زخمهای جهان میگذاری.
لطیف باش تا حال جهان بهتر شود...
صبح آدینه بخیر و شادکامی رفقا 🌞🌺
✨@avayeqoqnus✨
من سخت نمیگیرم
سخت است جهان بی تو...
یا اباصالح ادرکنی 🙏💚
#امام_زمان
✨@avayeqoqnus✨
.
📘 عشق، ثروت، یا موفقیت؟
زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد با چهرههای زیبا را جلوی در دید.
به آنها گفت: « من شما را نمیشناسم ولی فکر میکنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم؛ منتظر میمانیم.»
عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمیشویم.»
زن با تعجب پرسید: « چرا!؟»
یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.»
و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من هم عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»
زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد.
شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! »
ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»
فرزندشان که سخنان آنها را میشنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»
مرد و زن هر دو موافقت کردند.
زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند.
زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا میآیید؟»
یکی از پیرمردها پاسخ داد: «اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت میکردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! »
آری... با عشق به دست آوردن هر چیزی ممکن است. 👌🌺
#داستان
#داستان_کوتاه
#داستان_آموزنده
✨@avayeqoqnus✨