eitaa logo
آیات غمزه
919 دنبال‌کننده
40 عکس
2 ویدیو
0 فایل
صفحه ی رسمی سایت آیات غمزه در شبکه اجتماعی ایتا ارتباط با مدیر: @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
ای شهید بی‌گناه ای شهید مشهد چراغ ای شهید آستان شاه نور ناگهان به یک گلوله و به چند قطره خون پرکشیده‌ای به بارگاه نور خون تو لاله‌ای‌ست رسته از میان سنگ‌های صحن این سرشت توست، سرنوشت توست این بهشت توست خون تو گرچه سرخ بود از نگاه خصم کوردل ولی آن‌قَدَر نداشت رنگ تا برای تو خیل بی‌وطن تظاهرات بی‌محل به پا کنند در محلۀ فرنگ رنگ خون دل‌بخواهِ لشکر سراب رنگ دیگری‌ست رنگ سرخ مایلِ به تجزیه رنگ سرخ مایلِ به ننگ ای شهیدهای بی‌گناه از سکوت این جماعت وطن به مزد نه به نامتان شعارهای آتشین درست می‌شود نه از این همه خبرگزاری دروغ لحظه لحظه صد خبر به مقصد ترور پست می‌شود خونتان اگر خبر نشد بر تن تناور وطن تبر نشد بی‌ثمر نشد جسم غرق خونتان روح ما، شکوه ماست ردّ خونتان شاهراه ما، پناه ماست @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247748
شرم بر شما شاعران نقشه ی بدن دشمنان نقشه ی وطن شاعران اسم رمز سوگوار بُت شرم بر شما تا شبی رسید بر سحر لگد زدید شعرتان چادر از سر حجاب می کِشد چشم شسته را به خواب می کِشد آب را به منجلاب می کِشد شعرتان بوی فتنه می دهد شرم بر شما ناکثین و قاسطین و مارقین شرم بر تمام شاعران اینچنین مادری سر نماز.. وای من طبل جنگ در مصاف با بهار شعرتان آتشِ به جان روزگار شعرتان قاتل چراغ های شاه داغدار شعرتان @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247749
هدایت شده از شعر هیأت
برای آرتین کودک مجروح حرم حضرت شاهچراغ دلت را داغ‌ها در بر کشیدند به خون و خاک و خاکستر کشیدند سه غم آمد سراغت هر سه یکبار پدر، مادر، برادر پر کشیدند 📝 @ShereHeyat
فصل گل بود و بهار فصل پرنقش و نگار باد بی رحم خزان ناگهان از سر دیوار، پرید و بر این باغ وزید بهترین گل ها را از دل باغچه ی مدرسه چید چارگل، چار شهید همه ی مدرسه ی ما غم بود چار تا غنچه ی سرخ در دل باغچه ی ما کم بود من به خود می گفتم: باید این مسئله را حل بکنیم! حاصل مدرسه منهای چهار می شود: مدرسه منهای هزار می شود: مدرسه منهای بهار باید این مسئله را حل بکنیم من به دنبال قلم می گشتم پدرم نیز به دنبال تفنگش می گشت @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/1881
«نامه‌ای از بهشت» برای آرتین در جمعه‌ٔ تلخی که به خانه بازگشت... آرتین! خوش‌آمدی! ما چشم‌انتظار بودیم بهتر شده‌ست دستت؟ ما بی‌قرار بودیم یادت میاید آرتین؟ در آن حرم درآن شب مثل ستاره‌های دنباله‌دار بودیم آن شب قطاری از نور سوی بهشت می‌رفت ما را تو خوب دیدی، در آن قطار بودیم آرتین! بگو به خواهر، در جشن ازدواجش پای قرار هستیم، پای قرار بودیم آرشام، در بهشت است اما هنوز باتو همبازی‌است و همراه، ما ماندگار بودیم ما را خدا صدا کرد رفتیم سمت دریا ما رود رود رفتیم ما آبشار بودیم بر روی تخت وقتی از ما سؤال کردند دیدیم بغض کردی، ما آن‌ کنار بودیم آرتین! ببین برایت باران شده‌ست ایران ما نیز گریه‌های بی‌اختیار بودیم آرتین! گلم! از امشب تو مرد خانه هستی محکم بمان عزیزم! ما استوار بودیم آرتین! برای ایران، سردار دیگری باش ما عاشقانه یک‌عمر با این دیار بودیم بهتر شده‌ست دستت؟ بهتر شده ست حالت؟ آرتین خوش‌آمدی، ماچشم انتظار بودیم کانال شاعر: @erfanpoor @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247751
هرچند به شور و اشتیاق آمده‌اند داس‌اند و به پابوسی باغ آمده‌اند این قوم که روشن است تاریکی‌شان امروز به کشتن چراغ آمده‌اند @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247752
شکسته بالِ نوپروازها، زخمی شده پرها بمیرم من، چه بهتی هست در چشم کبوترها! گلوله رد شده بی اِذن، هنگام اَذان از صحن ترک خورده‌ست آیینه، پریده رنگ مرمرها ببین! روی مفاتیح پدرها لاله روییده ببین! بوی شقایق می‌دهد مُهر برادرها سر سجاده، جایی در میان سجدۀ آخر هوای گریه دارد چادر زخمی مادرها چه بی‌‌ لالایی و بی ‌سرصدا خوابیده‌اند آرام عروسک‌های خون‌آلود در آغوش دخترها یکی سقا شده، آبی رسانده دست مجروحین یکی تنها شده، روضه گرفته بین پیکرها چه زیبایند این پروانه‌های شمع‌درآغوش چه آرامند روی دامن مولایشان سرها تو شاعر! از علی‌اکبر بخوان در گوش اشعارت تو مداح! از علی‌اصغر بگو بالای منبرها اگر فتنه، اگر غوغا، اگر آشوب، اگر بلوا بمان در قلعۀ ایمان و در باروی باورها خدایا! از تو و پیغمبرت در مکتب تکفیر برای قتل ما پاداش می‌خواهند کافرها شهادت سیب سرخی بود روی شاخۀ تقدیر که افتاد از قضا در دامن باآبروترها @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247753
نه جای دارد در غزل‌ها پیچش مویم نه کافری شد بنده‌ی محراب ابرویم معمولی‌ام آن‌قدر که پشت سرم هرگز شهری نیفتد از نفس با عطر گیسویم گاهی نماز صبح را با چرت می خوانم گاهی کنار میز چرخم ذکر می‌گویم گاهی دو دوتا چارتای انتهای ماه وامی سبک می‌گیرد از دست النگویم گاهی غزل در گوش بند رخت می‌خوانم گاهی میان تشت دست از شعر میشویم از کودکانم سادگی را یاد می‌گیرم هر شب که می‌خوابند روی هر دو زانویم این قصر نقلی آسمانی بی‌کران دارد من هم کنار همسرم یک شاه‌بانویم حس می‌کنم دنیا بهشت کوچکی دارد نوزاد خود را صبح‌دم وقتی که می‌بویم @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247754
گمان بردی نوای نای و بانگ تار و چنگ است این تو در خواب و خیال بزمی و... شیپور جنگ است این به چشم نیمه‌بازت تار دیدی در کف مطرب ولیکن دشمن است ای دوست! در دستش تفنگ است این برای هرکه آمد سوی تو آغوش وا کردی ولی این بار آه ای آینه! سنگ است، سنگ است این نشانده گوشه‌ای مات تماشا مردمانی را ببین! سلول زندان است، کی شهر فرنگ است این؟ همان جنگ است اما رفته در پیراهن نیرنگ لباس فصل تزویر است اگر که رنگ رنگ است این دم تیغ تو گرم ای دوست! میدان را مکن خالی وگرنه می‌کشد دشمن تو را در خواب و... ننگ است این @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/246355
؟ دوباره پُرم از صداها صداهای تاریخ؛ این تلخ تاریک نعیق «غراب» منوچهری دامغانی و بانگ «کلاغ» آلن پو و شبخوانی «جغد گنگ» بهار و... دمادم صداهایی از دور و نزدیک پس ای «مرغ آمین» نیما کجایی؟ تو از هرکجا غرق نور و نسیم و نوازش بیا و ببین خون چکان است رؤیای انسان ز کابوس تیغ دل آشوب داعش. کجایی خدارا؟ خدارا کجایی؟ برآی ای صدای صداهای هستی! بیا خواب شب کوچه های جهان را دمی شعله ور کن وگرنه هم آواز مرغ سحر باش کمی ناله سر کن کمی ناله سر کن! @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247492
نوزده سال مثل برق گذشت نوزده سال از نیامدنت کوچه مشتاق گام هایت ماند خانه چشم انتظار در زدنت مثل این که همین پریشب بود آمدی با پسرعموهایت خنده هایت درست یادم هست بس که آشفته بود موهایت رو به من... رو به دوربین با شوق ایستادید سر به زیر و نجیب آخرین عکس یادگاری تان بین این قاب ها چقدر غریب... هیچ عکاس عاقلی جز من دل به این عکس ها نمی بندد تازه آن هم به عکس ساده ی تو که سیاه و سفید می خندد دور تا دور این مغازه پُر است از هزاران هزار عکس جدید تو کجایی؟ کجا؟ نمی دانم! آه ای خنده ی سیاه و سفید تو از این قاب ها رها شده ای دوستانت اسیرتر شده اند تو جوان مانده ای، رفیقانت نوزده سال پیرتر شده اند صبح شنبه، چه صبح تلخی بود از خودم پاک نا امید شدم قاب عکس تو بر زمین افتاد به همین سادگی شهید شدم @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/100045