eitaa logo
🌱آیه های زندگی🌱
327 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
525 ویدیو
14 فایل
#خانه داری #مهدویت #ازدواج #روانشناسی #مذهبی https://harfeto.timefriend.net/17180058032928 لینک ناشناس کانال آیه های زندگی👆👆👆نظرات،پیشنهادات وانتقادات خودتان را با ما میان بگذارید
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ عزت نفس فرزندتان را به او یادآوری کنید. 👈 مثلاً اگر توانایی خاصی دارد حتماً نقاط قوتش را تحسین کنید. ❎ هرگز نقاط ضعفش را به شیوه ای که باعث آسیب و کاهش اعتماد به نفسش شود بیان نکنید. @ayeba313
✈️ زمانی که هواپیما از زمین بلند شده و دوباره به زمین می نشیند فشار هوا تغییر می کند و این مساله به روی چمدان ها و وسایل داخل آن نیز تاثیر دارد و ممکن است باعث شود تا محصولاتی نظیر کرم یا شامپو که با خود همراه دارید سرریز شوند. 👈 بنابراین بهتر است این محصولات را به خوبی بسته بندی کنید و داخل ساک در بسته یا پلاستیک قرار دهید تا لبریز شدن یک شامپو در چمدانتان باعث خراب شدن سفر و حتی لباس مورد علاقه‌تان نشود. @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌شبهه یکی از سوالات مکرر دختران جوان در موضوع زن در اسلام، اینه که چرا در اسلام زن را ولو گنه کار باشد سنگسار می کنند؟!! ✅ پاسخ 🔻این سوال دو جنبه دارد یکی خشونت آمیز بودن این مجازات است، یکی اختصاص این حکم خشن به زنان. در مورد خشونت این مجازات توضیحاتی خواهم داد، اما قسمت دوم این شبهه که اتفاقاً تاکید دختران جوان بر آن بیشتر است، دروغی است که در ذهن آنها کاشته اند. یعنی این حکم اختصاص به زنان ندارد و مرد و زن با شرایطی مشابه مشمول این حکم می شوند. یکی از اموری که باعث شده این دروغ در ذهن آنها تثبیت شود فیلمی با همین موضوع است که در سال ۲۰۰۸ در امریکا ساخته شده و در آن زنی به این مجازات محکوم می شود. سناریوی این فیلم سعی شده به نحوی طراحی شود که مجازات سنگسار تنها بر زن مذکور تطبیق شود و همین باعث شده تا در ذهن بینندگان آن چنین القاء شود که این یک مجازات اختصاصی برای زنان است و نتیجه گیری کنند که اسلام بین مجازات زن و مرد تبعیضی خشونت‌بار قائل است. 🔻اما درباره خشونت آمیز بودن این مجازات صرفاً به این نکته اکتفا می شود که اولاً این مجازات اختصاصی به اسلام ندارد و در سایر ادیان نیز بوده است. اما اسلام با حفظ اصل قانون (به دلیل آنچه در علم حقوق بازدارندگی گفته می شود) شرایطی برای آن قرار داده که عملاً اثبات آن را بسیار سخت و چه بسا ناممکن می سازد. خلاصه اینکه قانون مذکور در اسلام تنها جنبه بازدارندگی دارد و در مقام عمل انجام آن بسیار نادر است. 🔳 این نکته نیز قابل توجه است که مخالفان این قانون که دم از حقوق بشر و حقوق زنان می زنند، شاید چنین قانونی نداشته باشند، اما در عمل رفتارهایی به مراتب خشونت بار از آن انجام می دهند مثلاً با بمب اتمی که در هیروشیما و همچنین ناکازاکی منفجر می کنند ده ها هزار زن و مرد و کودک را به نحوی نابود می کنند که حتی خاکستری هم از آن باقی نماند. البته از این رفتار خود پیشمان هم نیستند و هر روز زرادخانه‌های خود را از بمب های اتمی وحشتناک‌تر انباشته تر می کنند و رژیم آدم کش صهیونیستی را هم که به تولید آن مبادرت دارد، حمایت می کنند. @ayeba313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای نگاهت عشق عالمگیـر از دل غـم بگیر حضرت کوثـر برایم جرعه‌ای مرهم بگیر تا نلـغـزد هر دوپایم از صراط المسـتقیـم مادری کن دستهایم را خودت محکم بگیر (س)🌸 💫💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉ چرا حضرت فاطمه (س) زهرا نام گرفت؟ از احادیث بر می‌آید که نامگذاری فاطمه زهرا (س) به وسیله حکیم علی‌الاطلاق یعنی خدای عالمیان انجام گرفته است. 👤 ابن عماره از پدرش گزارش نموده که گفت: از امام صادق (ع) درباره حضرت فاطمه(س) پرسیدم که چرا زهرا نامیده شد؟ فرمودند: زیرا هرگاه در محرابش می ایستاد، نور او برای آسمانیان چنان می درخشید که نور ستارگان برای اهل زمین. این فروغ جسم فاطمه (س) است که وقتی در محراب عبادت قرار می گرفت، روی تابناکش برای فرشتگان و ملکوتیان بدان گونه جلوه و تلألؤ داشت که ستارگان در شب برای زمینیان شکوه و درخشش دارند. از این رو آن بانوی مجللّه زهرا نامیده شد. 👤ابو هشام گوید:از حضرت عسکری (ع) پرسیدم: چرا فاطمه (س) زهرا نام گرفت؟ امام فرمودند: چون رخسار او در آغاز روز، مانند خورشید که از مشرق سر برآورد و طلوع کند برای امیر مؤمنان (ع) می درخشید و در نیم روز بسان ماه تابان جلوه‌گری می نمود و هنگام غروب آفتاب همچون ستاره‌ای روشن می تابید. 🌷می دانیم پیغمبر اکرم (ص) در همان کودکی مادر خود را از دست داد، ولی این دختر از همان خردسالی از هیچ گونه محبت و دلسوزی درباره پدر بزرگوارش فروگذار نکرد. @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓بهشت زیر پای مادران است ، نه اینکه مادران بهشتی اند.. به مادرت با هر اخلاقی احترام بذار،بهشتی میشی ✅ دکتر سعید عزیزی @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱آیه های زندگی🌱
کم¬کم داشت چشمانم باز می¬شد. رمق نداشتم. تا پیش پای عزرائیل رفته بودم! اوّلش که به هوش آمدم و هنوز ن
💥 به‌طرف سلّولم برگشتم. وقتی از راهروها عبور می‌کردم، تحمّل زجر و ناله بقیّه برایم شدّت و ناراحتی قبل را نداشت. از درد خودم می‌سوختم و درد خودم برایم کافی بود. با ترس رفته بودم و با کینه برمی‌گشتم. در سلّول را باز کردند و مثل یک دستمال کثیف به داخل پرتم کردند! احساس غرق شدن داشتم، امّا هنوز نفس می‌کشیدم. دیدم همه چشمانشان بسته است، مثلاً نمی‌خواستند به رویم بیاورند. رفتم بین لیلما و ماهدخت نشستم. رویم را به‌طرف ماهدخت کردم و گفتم: «نمی‌خواد گولم بزنی، می‌دونم که بیداری! می‌دونم که همه‌تون بیدارین. از خودم بدم میاد... از تو هم بدم میاد... از همه‌تون بدم میاد... از همه بدم میاد...» ماهدخت همین‌طور که چشمانش بسته بود گفت: «آروم باش دختر! به جواب سؤالات رسیدی؟ مثلاً الان چی شد که داد زدی و بردنت؟ الان چی گیرت اومد؟» گفتم: «چیزی که دنبالش بودم رو نگرفتم. اونم نمی¬دونست. امّا فهمیدم که ما تو یه کشور، بلکه بهتره بگم تو یه شبه قارّه حبس شدیم. جایی داریم زندگی سگی خودمونو می¬گذرونیم که از همه‌جا هستن. سلّول ما مثلاً افغانستانشون هست. نمی¬دونم بازم افغانستان داشته باشن یا نه، امّا هر سلّول متعلّق به یه کشور خاص هست. از همه‌جا زندونی داریم.» لیلما همین‌طور که داشت جابجا می‌شد، گفت: «خسته نباشی! اینو که خودمونم می‌دونستیم!» گفتم: «امّا من نمی‌دونستم. حدّاقلّش اینه که تونستم با هزینه گزافی که پرداختم، چیزی رو بفهمم که شماها بهم نگفته بودین و شاید اصلاً یادتون نبود که بهم بگین!» هایده کمی این دنده به آن دنده شد، صورتش را به‌طرف من کرد و گفت: «اینجا دونستن یا ندونستن چیزی به درد نمی¬خوره! حالا مثلاً ما که قبلاً می‌دونستیم با تویی که الان فهمیدی، چه فرقی داریم؟! این‌جوری فقط داری خودتو...» ماهدخت نگذاشت جمله هایده کامل بشود. مثل مامان‌هایی که دوست دارند دخترشان زبان باز کند و حرف بزند، به من گفت: «بگو عزیز دلم! دیگه چی فهمیدی؟ اگه کسی نمی‌خواد بشنوه، مهم نیست. برای من بگو.» گفتم: «ما رو برای کشتن و آزار جنسـی اینجا جمع نکردن! چون اگه فقط هدفشون این بود، نیازی به این همه دنگ و فنگ و مثلاً دزدیدن، چال کردن، نبش قبر و... نبود! حتّی بهمون می‌رسیدن، ترگل و ورگل نگهمون می‌داشتن، کاری می‌کردن که خوشکل‌تر بشیم و بتونیم بهشون خدمت بکنیم... نه! اینا نیست. برای این چیزا اینجا نیستیم. اینا با ما کارها دارن و یه نقشه‌ای زیر سرشون هست!» ماهدخت گفت: «نمی‌دونم از چی حرف می‌زنی، امّا فکر کنم باهات موافق باشم. امّا می‌شه بگی مثلاً برای چی؟ منظورم اینه که ما رو برای چه کاری می‌خوان؟!» به یک گوشه زل زدم، آهی کشیدم و گفتم: «نمی‌دونم! هنوز نمی‌دونم، امّا یه روز می‌فهمم. راستی کی برنامه تنفّس داریم؟» ماهدخت گفت: «برنامه مشخّصی نداره، اینجا چه چیزی برنامه داره که این داشته باشه؟» با لحنی آرام، امّا با قاطعیّت تمام گفتم: «اتّفاقاً اشتباه ماها اینه که فکر می‌کنیم بدون برنامه تو پازلی که برامون چیدن زندگی می‌کنیم. خیلی هم برنامه‌هاشون رو به موقع و به جا اجرا می‌کنن، شک نکن!» ماهدخت گفت: «نمی¬فهمم چی می¬گی امّا بالاخره می¬برنمون. چطور حالا؟ باز برنامه‌ت چیه دختر؟» چیزی نگفتم. فقط به یک گوشه زل زده بودم. می‌دانستم که نباید چیزی بگویم. چون با توجّه به اینکه آن پیرمرد یهودی، جملاتی که در سلّولم گفته بودم را می‌دانست، حدس می‌زدم که در تمام سلّول‌ها آیفون یا دستگاه شنود وجود دارد. ماهدخت سرش را نزدیک‌تر آورد و روی پاهایم گذاشت و آرام گفت: «به منم بگو. این دخترا خیلی از همه‌چی ناامیدن. امّا من تقریباً مثل تو هستم. اصلاً از وقتی تو اومدی، من یه امید خاصّی به زنده موندن و آزادیم پیدا کردم. نقشه‌ای داری؟» چشمانم را روی هم گذاشتم، چند لحظه سکوت کردم و آرام گفتم: «نه!» گفت: «نگو نه! چشمات اینو نمی¬گه!» گفتم: «تو از چشمای من چی می‌دونی؟! گفتم که... نه!»
🌱آیه های زندگی🌱
#رمان_نه 💥 #قسمت_هفتم به‌طرف سلّولم برگشتم. وقتی از راهروها عبور می‌کردم، تحمّل زجر و ناله بقیّه
هنوز حالم بد بود. می‌دانستم که حالاحالاها خوب نمی‌شوم و مشکلات پیش آمده مخصوصاً بعداز آن فاجعه دردناک تا مدّت‌ها اثرات قوی بر زندگی‌ام خواهد داشت. از همه بدتر این بود که باید با آدم‌هایی چشم در چشم می‌شدم و روزها و شب‌ها با آن‌ها زندگی می‌کردم که از دردم خبر داشتند و می‌دانستند چه بلایی سرم آمده است. این مرا بیش‌تر آزار می‌داد. این‌قدر درگیر خودم و ترس و دلهره¬های آنجا بودم که از بعضی چیزهای معمولی غافل شده بودم. تا اینکه هویّت آن دو تا مرد هم سلّولی‌ام برایم مهم شد! از وقتی بچّه بودم یا خیلی ساده از کنار همه‌چیز رد می‌شدم یا خدا نکند چیزی برایم مهم بشود تا کشف و ضبطش نمی‌کردم، دست از سرش برنمی‌داشتم. یک روز که بعداز مدّت‌ها چشمم به آسمان و آفتاب خورده بود و باید تند‌تند راه می‌رفتیم که بدنمان نبندد و بیماری‌های عضلانی نگیریم، همین‌طور که تند‌تند راه می‌رفتیم و می‌دویدیم از ماهدخت پرسیدم: «چرا این دو تا مرد هیچی نمی‌گن؟! زبون که تو دهنشون دارن. چرا حرف نمی‌زنن؟» ماهدخت گفت: «درست نمی‌دونم، امّا فکر کنم حدّاقل سه چهار بار صداشون رو شنیدم و حرف زدند.» گفتم: «این اصلاً طبیعی نیست! ینی چی که این دو تا زبون بسته هیچی حرف نمی‌زنن و حتّی چشم و نگاهشون به ما زن‌ها رو خیلی کنترل می‌‌کنن چه برسه به اینکه بخوان دست درازی هم بکنن! حالا یکیشون چشماش خیلی ضعیفه و در حدّ نابینایی هست... درست! امّا کلّاً خیلی دلم براشون می‌سوزه.» ماهدخت گفت: «برای منم جالبه! اونا فقط با نگاه طولانی مدّت به هم، انگار حرف می.زنن و یا منظورشون رو به هم می‌رسونن؛ حتّی اونی که چشماش مشکل جدّی داره.» گفتم: «گفتی چند بار صداشون رو شنیدی، چی می‌گفتن؟» گفت: «با ما که حرف نمی‌زدن! وقتی اونا رو برده بودن و کتک می‌زدن، یه داد‌و‌بیدادهایی می‌کردن و حرفایی می‌زدن.» گفتم: «واضح‌تر حرف بزن، نیمه و ناقص که می‌گی اعصابم به هم می‌ریزه! بگو مثلاً چی می‌گفتن؟» گفت: «چه می‌دونم! تو هم گیر دادی! مثلاً بلند‌بلند می‌گفتن نمی‌دونیم؛ می-گفتن خدا لعنتتون کنه؛ می‌گفتن ما کسی رو نمی‌شناسیم؛ حتّی یه بار یادمه که یکیشون گفت تو حق نداری به «مقصود» توهین کنی و از این حرفا.» تا اسم مقصود را شنیدم بسیار تعجّب کردم و گفتم: «مقصود؟!» من مقصود را می‌شناختم. پدرم خیلی اسمش را می‌آورد. یادم نیست دقیقاً کی هست، امّا... آره... آشناست. داشتیم می‌دویدیم که نگاه سنگین یک نفر را روی خودم احساس کردم. با چشمانم دنبالش بودم، دیدم همان پیرمرد یهودی که به من تعرّض کرده بود از دور نگاهم می‌کند. داشت قلبم می‌ایستاد، تلاش کردم توجه نکنم امّا نمی‌شد. تا اینکه یک نفر را دنبالم فرستاد
🌱آیه های زندگی🌱
هنوز حالم بد بود. می‌دانستم که حالاحالاها خوب نمی‌شوم و مشکلات پیش آمده مخصوصاً بعداز آن فاجعه دردنا
وحشت کرده بودم. به ماهدخت نگاه کردم. با قدم‌های لرزان به‌طرف آن پیرمرد رفتم. ماهدخت هم با من آمد. وقتی به او رسیدیم، رو به من کرد و گفت: «تو داری اینجا کامل و کامل‌تر می‌شی! حتّی داری تو شرایط زیر حدّ امکان زندگی، زنده می‌مونی و زندگی می‌کنی. برات خیلی برنامه دارم؛ چون با بقیّه زن‌های اینجا فرق داری. (نگاهـش را بـه سمـت مـاهدخت برد و گفت) یکی هستی مثل ماهدخت، مگه نه ماهدخت؟» ماهدخت که معلوم بود از آن پیرمرد متنفّر است، امّا نمی‌تواند و جرأت ندارد که مخالفت کند، فقط به آن پیرمرد نگاه کرد! امّا از نگاهش می‌شد علاوه بر خشم و نفرت، چیزهای زیادی را فهمید. وقتی به سلّولمان برگشتیم با صحنه بدی مواجه شدیم. دیدیم لیلما خیلی حالش بد شده و بی‌حال روی زمین افتاده است. به‌طرفش دویدیم و تلاش کردیم به هوش بیاید. یکی به‌صورتش می‌زد، یکی پاهایش را بالا داده بود تا خون به مغزش برسد، یکی به زور دنبال چند جرعه آب می‌گشت تا در حلق و دهانش بریزد. وسط آن معرکه که همه به فکر لیلما بودیم، یکی از آن مردها که تا آن لحظه صدایش را نشنیده بودم و فقط نگاهش بود و نگاهش، خیلی غیر منتظره گفت: «دست سمت چپ لیلما اثر یه سوزن داره. نباید ازش خون می‌گرفتن!» در حالتی که در بهت شنیدن صدای آن مرد حدوداً چهل‌ساله بودیم، فوراً به ساق دست لیلما نگاه کردیم. دیدیم آره، مثل اینکه تازه از او خون گرفته بودند. ماهدخت گفت: «چرا ازش خون گرفتن؟» آن مرد دیگر هیچ‌چیز نگفت. ماهدخت به آن مرد نگاه کرد و سؤالش را دوباره تکرار کرد و گفت: «پرسیدم چرا ازش خون گرفتن؟ چرا فقط از این بدبخت چند بار چند بار خون می‌گیرن؟!» آن مرد فقط گاهی با چهره نسبتاً در هم کشیده و عبوس به چهره ماهدخت زل می‌زد و هیچ‌چیزی نمی‌گفت. من به او گفتم: «آقا! لطفاً اگه اطّلاع دارین و یا چیزی دستگیرتون شده به ما هم بگین.» همان لحظه لیلمای بیچاره یک لرز بزرگ و چند تا سرفه شدید کرد؛ همه‌مان هول کرده بودیم و بیش‌تر درگیر لیلما شدیم. من تقریباً پشت‌سر ماهدخت و بقیّه بودم. تا به خودم آمدم، دیدم آن مرد به من نزدیک شده است. اوّلش کمی جا خوردم و ترسیدم، امّا چون حالتش طوری نبود که مثلاً بخواهد به من آسیبی برساند، چندان نترسیدم. انگشت اشاره‌اش را روی لبش گذاشت؛ یعنی هیس! دستم را گرفت و یک چیزی را کف دستم گذاشت و خیلی آرام گفت: «پیش خودت نگه دار!» مشتم را بستم و دستم را پایین آوردم تا جلب توجّه نشود. تا کسی حواسش به ما دو نفر نبود، آن مرد فوراً به یک گوشه برگشت و دراز کشید. من که نمی‌دانستم چه خبر است همچنان بهت‌زده بودم. یک لحظه دستم را باز کردم. دیدم دو سه تا تار مو و یک تکّه کاغذ هست، کاغذ کوچکی بود، دو سه تا کلمه از یک کتاب بود و یک عدد، چیزی شبیه به شماره صفحه، صفحه 66! ادامه دارد... @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میلاد دختر نبوت✨همسر ولایت✨مادر امامت حضرت زهرا(سلام الله علیها)🌹 🍀و همچنین ولادت امام خمینی ره 🌺و روز زن بر همگان به ویژه همسران و مادران گرامی تبریک و تهنیت باد.🌷🌸 @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"حرز حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها" «بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحيمِ يا حَيُّ يا قَيُّومُ، بِرَحْمَتِكَ اَسْتَغيثُ فَاَغِثْني، وَلا تَكِلْني اِلي نَفْسي طَرْفَةَ عَيْنِ اَبَداً وَ اَصْلِحْ لي شَاْني كُلَّهُ» به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهربانی‌اش هميشگی است، ای زنده، ای پاينده، به رحمتت فريادرسی می‌طلبم، پس به فريادم برس، و مرا هرگز چشم برهم نهادنی به خود وامگذار، و همه كارهايم را اصلاح فرما. ..!!! منبع : 👇 کتاب شریف بحارالأنوار، ج۹۱، ص۲۱۰ مفاتیح الجنان @ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
#مجردانه ✅ مواد لازم #مردانه برای یک #ازدواج_موفق 👇👇 #قسمت_سوم 💟 شنونده خوبی برای همسرتان شوید: 🔹
✅ مواد لازم برای یک 👇👇 🔘 💟 درباره همسرتان، همیشه باید به جزییات توجه کنید: 🔸️زنان خیلی بیشتر از مردان احتیاج به دیده شدن دارند. تنها در این صورت است که یک زن اطمینان حاصل می کند دوستش دارید. درباره همسرتان، همیشه باید به جزییات توجه کنید. سعی کنید حتی به نکات کوچک دقت کنید. تغییر مدل مو و هماهنگ کردن لباس های جدید را ببینید. ابراز حس هایش با صورت و ظاهر را درک کنید و ... این نشان می دهد حواس تان به او هست. 💟 قدردانی و سپاسگزاری: 🔸️احترام و قدردانی راه ماندگار کردن عشق است. باید یاد بگیرید برای هر چیز کوچکی، سپاسگزار او باشید. هیچ وقت کارهایی که برای زندگی تان می کند و فداکاری هایش را وظیفه نپندارید. بگذارید بانوی تان بداند که قدر او را می دانید. کوچک ترین لطف های او را حتی یادداشت کنید و به خاطرشان تشکر کنید. به او بگویید تا بداند چقدر برای تان مهم است. @ayeha313
💟 در محبت كردن خلاق باشيد 👈 خانم خانه را با چیزهای کوچک غافلگیر کنید: شام، هدیه و یا حتی یک کارت ناقابل 🌸 همسرتان باید حس کند که شما به او فکر می‌کنید و احساسش می‌کنید @ayeha313
‍ 💢 ۵ راز ویژه در تربیت فرزند خوب 🔹 به كودكتان عشق بورزید اولین راز پرورش كودكی شاد تمجید از اوست. وقتی كودكان بزرگ می‌شوند، دانستن اینكه علایق، عقاید، خصوصیات و استعدادهایشان باارزش تلقی می‌شود، پایه‌گذار شادی سال‌های بعدی زندگیشان خواهد بود 🔸 در او شگفتی ایجاد كنید هنگامی كه با چیزی بزرگ‌تر از خودش مواجه می‌شود، خواه پدیده‌ای فیزیكی باشد یا معنوی، احساس رضایت خاطر می‌كند 🔹 ژن تلاش دوباره را به كودک خود منتقل كنید سعی نكنید كودک خود را از همه ناراحتی‌ها دور نگه دارید. به او كمک كنید بیاموزد چگونه با آنها مواجه شود. اگر شكست درسی یا غیردرسی او را ناامید كرده، كمک كنید تا هرچه سریع‌تر به وضعیت عادی خود برگردد. 🔸 شادی را در جعبه یادگاری‌ها ذخیره كنید اشیای مورد علاقه كودكتان، عكس‌ها، كارت‌پستال‌ها، یادگاری‌ها، كاردستی‌هایی را كه یادآور خاطرات شاد برای كودک هستند داخل جعبه‌ای قرار دهید. هرگاه كودكتان بیمار است یا غمگین و به لبخندی ساده نیاز دارد، آنها را از جعبه بیرون آورید و به او نشان دهید 🔹 حلقه شادی كودكتان را كامل كنید به كودكتان كمک كنید ارتباطات دوستانه‌اش را حفظ كند و گسترش دهد. داشتن ارتباطات قوی و مهارت برقراری آن از شروط اصلی شاد زیستن در آینده است @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 خالکوبى چه حکمى دارد و آیا براى غسل و وضو مشکلى ایجاد مى کند/ آیا خالکوبی در اسلام حرام است؟ چرا؟ 🔸آیت الله مکارم شیرازی: هرگاه ضرر خاصّى براى بدن نداشته باشد عکسهاى موجب فساد اخلاق در آن نباشد جایز است و در هرحال براى وضو و غسل مشکلى ایجاد نمى کند حرام نیست مگر اینکه عکس های مستهجن باشد و یا اسامی مقدس که در حال عدم وضو یا جنابت مایه اشکال شود 🔹 مقام معظم رهبری: مانع ندارد، و اگر در نظر عرف زینت محسوب مى‌شود باید از نامحرم بپوشانند. به طور کلی حکم خالکوبی براساس فتوای آیة الله خامنه ای مدظله العالی چنین است: « خالکوبی حرام نیست و اثری که از آن در زیر پوست می گذارد مانع از رسیدن آب نیست و وضو و غسل با آن صحیح است.» 🔸 آیت الله سیستانی: مانعی ندارد ولی اگر زینت شمرده شود باید زنان از نامحرم آن را بپوشاند. @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دارید؟ این‌ها را محدود کنید👇 🔻نمک 🔻نوشابه کولا 🔻قهوه و چای پررنگ 🔻گوشت، ماهی و مرغ 🔻مواد غذایی سرشار از اگزالات مثل اسفناج و شکلات @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌متن پرسش👇 یه شبهه ای مطرح می کنن که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هنگام ازدواج ۹ سال داشتن خیلی کوچک بودن بچه بودن، و داماد هم ۲۷ یا ۲۸ سال داشتن.آیا این مطلب صحت داره؟و چه پاسخی باید بهشون داد. پاسخ پرسش👇 🔶️ سن حضرت زهرا سلام الله علیها هنگام ازدواج حدود ۱۰ الی ۱۳ بوده است. چنین سنی در آن زمان برای مردمان عرب سن معمول ازدواج بوده است. سن حضرت علی علیه السلام هنگام از ازدواج حدود ۲۵ سال بوده نه چهل سال. (چهارده معصوم، ج۱، ۲۵۶) 🔶️ از طرفی دیگر این ازدواج با رضایت کامل حضرت فاطمه سلام الله علیها انجام شده است و کسی ایشان را مجبور نکرده و با افتخار همسر امیرالمؤمنین علیه السلام شدند. البته طبق برخی از اقوال ایشان هنگام ازدواج حدود ۱۵ سال داشتند. 🔶️ یکی از عوامل مؤثر در سن بلوغ وضعیت آب و هوای سرزمینهای مختلف است. دختران کشورهای گرمسیری معمولا زودتر بالغ می‌شوند. دختران عرب در سرزمین حجاز حدود ۹ سالگی کاملا بالغ می‌شدند و از نظر ازدواج مشکلی نداشتند. در آن زمان ازدواج دختران بین سنین ۹ الی ۱۵ سال در عربستان مرسوم بوده است. بنابراین اگر حضرت زهرا سلام الله علیها در سن ۱۰ الی ۱۳ سالگی ازدواج کرده باشند امری طبیعی بوده است. 🔶️ اکنون نیز در برخی از مناطق کشورمان دختران ۹ یا ۱۰ ساله ازدواج می‌کنند؛ هر چند از نظر قانونی ممنوع است و شاید در کشور ما چنین سنینی چندان برای ازدواج مناسب نباشد.       @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پس از نماز جماعت، مرسوم است که شعارهایی به عنوان تکبیر گفته می‌شود، آیا فضیلت ذکر تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها بیشتر نیست؟ ✅ پاسخ 🔹 در اسلام اعمال جمعی، فضیلت غیرقابل مقایسه‌ای نسبت به اعمال فردی دارد؛ مثلاً نماز جماعت بر نماز فرادی فضیلت دارد. در روایت است وقتی چهل مومن دور هم جمع شوند، و دعایی کنند، حتماً مستجاب می‌شود (وسائل، چاپ آل البیت، ج ۷، ص ۱۰۳). همچنین آثار و فضائل مذکور برای قرائت حدیث کساء که در قسمت انتهایی آن آمده، مخصوص جمعی از مومنان است. در دعای ندبه و.... نیز به این نکته تصریح شده است. از همه مهم‌تر در سوره سبأ آیه ۴۶ قیام جمعی بر اقدام فردی مقدم شمرده شده است: «أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَ فُرادى.» و در روایت معروفی هم که همه شنیده‌اند، آمده است: «ید الله مع الجماعة» با این توضیحات معلوم می‌شود که تکبیر که یک ذکر جمعی است و آثار و ابعاد اجتماعی دارد، نسبت به تسبیحات که یک عمل فردی است، تقدم دارد. 🔹 لازم به ذکر است، که مطلب بالا، به معنای نادیده گرفتن فضلیت بسیار زیاد تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها نیست ولی از آنجایی که لازم نیست این ذکر بلافاصله پس از نماز باشد (بلکه سفارش شده قبل از برخاستن از محل نماز گفته شود) می‌توان به فیض عظیم این تسبیحات هم نائل شد @ayeha313