eitaa logo
خواندنی های سرو
142 دنبال‌کننده
126 عکس
47 ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خواندنی های سرو
آنا دیلیمیز گنجی (گنجینه‌ی زبان مادری -6) لغات و اصطلاحات گُز (6) 🌹 ۵۸- گُز گُرَه گُرَه جلو
آنا دیلیمیز گنجی (گنجینه‌ی زبان مادری -7) لغات و اصطلاحات گُز (7) 🌹 ۷۱- گُزلَه‌مَگ مراقبت کردن؛ چشم زخم زدن؛ رعایت حال کسی را کردن؛ انتظار کشیدن مثال: 1- اوشاقو گُزلَه ایتیب باتماسون. 2- مَنی گُزلَه‌دیلَه نُخوش اُلدوم. 3- بیزی بیر آز گُزلَه، جنسی اوجوز حیساب اِئلَه. 4- چوخداندو گُزلوروگ. 🌹۷۲- گُز مونجوقو مونجوق سفالی فیروزه‌ای رنگی که روی شانه بچّه‌ها می‌دوختند تا آن‌ها چشم زخم نخورند مثال: بیزیم کنددَه اوشاقلارون چیگنینَه گُز مونجوقویونان داغ‌داغان آغاجو تیکردیله که اوشاقا گُز دَگمیَه. 🌹 ۷۳- گُزو توخ چشم‌سیر مثال: عجب گُزو توخ آدامویوز سیز! 🌹 ۷۴- گُزو چیخمیش! چشم درآمده! (نفرین) مثال: گُزو چیخمیش! نِئیَه وُردوی یاغو جالادوی! 🌹 ۷۵. گُز وُرماق چشمک زدن؛ چشم زخم زدن؛ شروع به روئیدن ساقه‌های درخت‌ها مثال: 1- اُشاقا گُز وُرما! قوی شیرینی‌لَردَن یِئسین! 2- دِئیِللَه اوشاقا گُز وُروب‌لا نُخوش اُلوب. 3- باهار یِؤخونلاشورو آغاجلار گُز وُروللا. 🌹 ۷۶. گُز وِئریب ایششیق وِئرمَه‌مَگ روزگار کسی را سیاه کردن مثال: بو شَرّ اوشاق، رفیق‌لَرینه گُز وِئریری ایششیق وِئرمیری. 🌹۷۷- گُزوم اوسته به روی چشم مثال: گُزوم اوسته! حتما سیز بویورانو اِئلَه‌رَم. 🌹۷۸- گُزون ساروسو چِئکیلمَگ انتظاز بیش از حد کشیدن مثال: از بس سَنئی یولویو گُزلَه‌دیگ گُزؤمؤزؤن ساروسو چِئکیلدی. 🌹 ۷۹- گُزون قاراسو گِئدیب آغو گَلمَگ مدتی طولانی چشم انتظار کسی ماندن مثال: گُزوموزون قاراسو گِئددی آغو گَلدی یولداشوموزدان خبر اولمادو. 🌹 ۸۰- گُزوی آرغوماسون چشم‌تان بی‌بلا مثال: الف: سَنئی فرمایِش‌ئی منیم گُزوم اؤسته. حتمآ سَن بویرانو اِئلَه‌رَم. ب: گُزویوز آرغوماسون. مَن دِئیَه‌نی اِئلَه‌سَی عاقبتئی یاخچو اُلار. 🌹۸۱- گُزوی آیدون! چشمت روشن! (به کسی‌که مسافری برایش آمده باشد) مثال: نفر اوّل: گُزوی آیدون! اوغلویوز سَفَردن گَلیب. نفر دوم: آیدونلوقا چیخئَی!
خواندنی های سرو
داستان زندگی (54) نیروهای دفتر خدمات پرسنلي (۶) گروهبان خير‌الله (۱) یکی از نیروهای واحد، گروهبا
داستان زندگی (55) نیروهای دفتر خدمات پرسنلی(۷) گروهبان خیرالله(۲) گروهبان خیرالله سرش را پايین انداخته بود و رنگ صورتش سرخ می‌شد و سفيد مي‌شد و هيچ چيزي نمی‌گفت. شاید تصور نمی‌کرد صحبت‌های درگوشی‌شان را عظیم هم مو‌به‌مو شنیده بود. برای این که گروهبان خیرالله فرصت فکر کردن داشته باشد، عظیم اتاق را ترک کرد و رفت به بیرون. دو هفته از صحبت آن‌دو گذشته بود. یک روز نزدیک‌های ظهر که نیرو‌ها می‌خواستند برای صرف نهار بروند گروهبان خیر الله به كنار ميز عظیم آمد و شروع کرد به صحبت کردن: - ببخشید جناب سروان! میشه منو با ماشین‌تان ببرید تا محوطه‌ی فروشگاه؟ عظیم که احساس کرد گروهبان خیرالله حرف‌هايی برای گفتن دارد پاسخ داد: - باشه، بریم! گروهبان خیرالله روي صندلي جلو ماشين در كنار عظیم يك وري نشست شروع کرد به صحبت کردن: - ببخشید جناب سروان! شما از من نپرسیدید چرا میرم به فروشگاه! عظیم لبخندی زد و گفت: - خوب چکار دارم که بپرسم! شما از من خواستید بِبَرمتان به فروشگاه. من هم می‌برم! گروهبان خیرالله با لحنی آمیخته با عذرخواهی و درعین‌حال غرور گفت: - می خوام برم عکّاسی که کنار فروشگاهه عکس‌های مراسم عقد‌مان را بگیرم. ببخشید! قضیّه این‌قدر سریع اتّفاق افتاد که من فرصت نکردم شما را هم دعوت کنم. عظیم برگشت و نگاه تبریک‌آمیزی به صورت او انداخت و گفت: - اشکالی نداره. دعوت ما مهم نبود. مهم این بود که شما سر وسامان بگیرید. حالا طرف، کی هست؟ گروهبان خیرالله توضیح داد: - یک حاج آقايی هست تو محلّ ما که خیلی معروفه و اهل مسجد و کارهای خیره. یه دختر هم بیشتر نداره. بعد از این که شما با من صحبت کردید، من رفتم با مادرم صحبت کردم و گفتم که میخوام ازدواج کنم. نشستیم به صحبت کردن و فکر دختر پیدا کردن. مادرم گفت که حاج آقا فلاني یه دختر خوب داره. بریم دَرِ خونه ایشان. اگه داد که چه بهتر! اگر هم نداد که نداد، دیگه! چیزی از ما کم نمیشه. با مادرم رفتیم دَرِ خونة حاج آقا. اتّفاقا خیلی هم تحویل گرفتند. وقتی پیشنهاد ازدواج را مطرح کردیم، ایشان گفتند "من هم شما را می‌شناسم و هم این که من بیشتر از یک دختر ندارم وپسر هم ندارم. ایشان میان هم شوهری برای دخترم میشن و هم پسري برای من. من ملک و باغ در شهریار زیاد دارم، و لی دست تنهام. ایشان بیان هم داماد من بشن و هم دست و بازوی من." حاج آقا تمام خرج و مخارج مراسم عقد ما را هم داد و هفتة گذشته هم مراسم عقدمان برگزار شد. الأن هم دارم میرم که عکس‌های مراسم را از عکّاسي بگیرم. عظیم که بسيار خوشحال شده بود، خدا را شکر کرد و گاز ماشین را گرفت به طرف عکّاسی. از آن روز به ‌بعد، گروهبان خیرالله شد طرفدار عظیم و در جرگه‌ی نیروهای انقلاب و در روز‌های آخر انقلاب هم که مردم به پاسگاه‌ها و پادگان‌ها حمله می‌کردند، گروهبان خیرالله از جمله کسانی بود که در صف مقدّم حمله کنندگان بود. پس از پیروزی انقلاب هم شد مسئول حفاظت فرودگاه مهرآباد، پایگاه یکم شکاری و پایگاه پشتیبانی. ستوان محرابیان هم مسئولیت کمیتة انقلاب اسلامی غرب تهران را به عهده گرفت.
خواندنی های سرو
آنا دیلیمیز گنجی (گنجینه‌ی زبان مادری -7) لغات و اصطلاحات گُز (7) 🌹 ۷۱- گُزلَه‌مَگ مراقبت کرد
آنا دیلیمیز گنجی (گنجینه‌ی زبان مادری -8) لغات و اصطلاحات گُز (8) 🌹۸۲- گُزویدن (گُزویوزدَن) ایراق (خ)! دور از چشم شما! (هنگامی‌که با کسی در باره رویداد ناگواری صحبت می‌شود) مثال: گُزویدن (گُزویوزدن) ایراق، دونَن قُنشو اِئوینده بیر قیرها قیریدی که گَلمَه گُرَه‌سَی! 🌹۸۳- گُزویودَه اُوورام! چشمت‌ را هم در‌می‌آورم!؛ کار خوبی می‌کنم! (ناسزا) مثال: گُزویودَه اُوُرام که سَنی ماشونوما میندیرمیرَم! بو چیرکَنچیل پالتارونان مینسَی ماشونو بولارای. 🌹۸۴- گُزَه اُلدؤرمَگ کسی را از چشم دیگران انداختن مثال: بیربیرینی گُزَه اُلدؤرمَه‌یین! 🌹۸۵- گُزه بیرماق اوزادماق عیب کسی را به رُخَش کشیدن مثال: بیز اُزؤمؤز اشتباهوموزا دؤشؤنمؤشؤگ. سیز داهو گُزؤمؤزه بیرماق اُزادمایون. 🌹۸۶- گُزَه چُپ اوزادماخ عیب کسی را به رُخَش کشیدن مثال: اوغلان اُزؤ خطاسونا دؤشؤنؤب. سیز داهو گُزؤنه چُپ اوزادمایون. 🌹 ۸۷- گُزَه دؤرتمَگ برای دقیق‌تر دیدن، نزدیک چشم گرفتن؛ خود را بیشتر در معرض دید کسی قرار دادن مثال: 1- کتابو بیر بِئلَه گُزؤیؤزه دؤرتمَه‌یین! 2- بو کارمند اُزونو چوخ رئیسین گُزونَه دؤرتؤرؤ بلکه بیر پست و مقام آلا. 🌹 ۸۸. گُزَه دؤرتؤلمَگ خود را در جلو چشم قرار دادن مثال: آرواد هی گُزَه دؤرتؤلؤرو گُرَه هِئچ ایستییَن تاپولار بیلَه‌سینه. 🌹 ۸۹- گُزه گَلمَگ قابل توجه بودن؛ مورد توجه بودن مثال: ایشلَه‌دیگیمیز اصلاً ایش صاحابون گُزؤنه گَلمیری. 🌹 ۹۰- گُزَه‌لیم! زیبای من مثال: تارو سَنی ساخلاسون، گُزَه‌لیم! 🌹 ۹۱- گُز یاشارماق (خ) اشک در چشم جمع شدن مثال: سوغان چوخ آجویودو، گُزؤم یاشاردو. 🌹۹۲- گُز یاشو اشک چشم مثال: بیر بِئلَه گُز یاشو تُکمه! اؤرَه‌گیمی سیزیللاددوی!
خواندنی های سرو
آنا دیلیمیز گنجی (گنجینه‌ی زبان مادری -8) لغات و اصطلاحات گُز (8) 🌹۸۲- گُزویدن (گُزویوزدَن) ا
آنا دیلیمیز گنجی (9) لغات و اصطلاحات گُز (۹) 🌹 ۹۳- گُز یاشو اَلَه‌مَگ شدیداً گریه کردن مثال: ایتمیش اُشاق گُز یاشوسونو اَلیردی. 🌹۹۴- گُز یاغو یِئدیردمَگ در تنگنای اقتصادی کسی‌ را تربیت و بزرگ کردن؛ نهایت پذیرایی‌ را به عمل آوردن مثال: 1- یؤخسؤل کیشی اُشاقونو گُز یاغو یِئدیردمَه‌گینَن بُیؤددؤ. 2- بو اِئو آداملارو قوناق گَلَندَه ایستَللَه گُزلَرینین یاغونو قوناقا یِئدیردَه‌لَه. 🌹 ۹۵- گُز یِئره تیکمک خجالت کشیدن مثال: قیز خیجالاتلوقوندان گُزؤنؤ تیکدی یِئرَه هِئچ زاد دِئمَه‌دی. 🌹 ۹۶- گُز یولا تیکمگ انتظار کشیدن مثال: نِئیَه اُشاق گَلیب چیخمه‌دی. ناهاردان گُزؤمؤ تیکمیشَم یولا. 🌹۹۷- گُز یولدا قالماق (خ) انتظار کشیدن مثال: دورون تِئز گِئدَگ قوناخلوقا، اِئو صاحابون گُزو قالوب یولدا. 🌹 ۹۸- گُز یؤلدا قویماق منتظر گذاشتن مثال: حتما تشریف گَتیرین! گُزؤموزؤ یولدا قویمایون! 🌹 ۹۹. گُز یومماق (خ) چشم‌ را بستن؛ نادیده گرفتن مثال: 1- گُزؤیؤ یومگینَن صابون گِئدمَه‌سین گُزؤیَه! 2- بو بیر ایشده گُزؤموزؤ یومنوخ، قویدوخ اوشاقلار گؤیؤنلَری ایستَه‌دیگلَرینی اِئلییَه‌لَه. 🌹 ۱۰۰- گُز یوموب آغوز آچماق بی حساب و کتاب حرف نامربوط زدن مثال: نانجیب قُنشو گُزؤنؤ یومنو آغزونو آچدو، آغزونا گَلَه‌نی قُنشولارا دِئدی. 🌹 ۱۰۱- گُز ییغمَگ چشم ها را برای بیان مقاصد مختلف یک جا جمع کردن مثال: گُزؤیؤ ییغیب منی قُرخودما. من قُرخان دَئگیلَم. پایان اصطلاحات گُز = چشم
8.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ|کوچه پس کوچه های مشهد 🔹با نوای حاج علی ملائکه با لهجه زیبای مشهدی 💫 به مناسبت ولادت آقاجانمان امام رضا علیه السلام 💐
گفتم این مشهد چرا هی‌ بی‌قراری می‌کند جای باران، سیل اشک از دیده جاری می‌کند ‌حال می‌بینم که اکنون در عزای خادمی پرچم مشکی نشانده گریه زاری می‌کند 🖤🖤🖤
کسا حدیثی، اُز تورکو دیلیمیزده (1) عبد‌الله انصاری اوغلو جابردن،‌ صحیح سندده تارو رسولونون قیزی فاطمه‌ زهرا سلام‌الله‌علیهادان نقل اولونوب که دِئییردی اِئشیددیم فاطمه‌ سلام‌الله علیها بویوردو: بیرگون آتام تشریف گَتیردی بیزه، بویوردو: - سلام اُلسون سَنَه قیزیم! عرض اِئله‌دیم: - علیک‌السّلام. آتام بویوردو: - بیر آز بدنیم سوستالوب، ضعف اِئلیرم. عرض اِئله‌دیم: - آتاجان! تارویا پناه آپارورام سَنئی بدنی‌یین سوستالماقوندان. آتام بویوردو: - فاطمه‌جان! یَمن‌دَن گَلَن عبانی گَتیر، چِئک منیم اؤستؤمه. من عبانی گَتیردیم چِئکدیم آتامون اؤستؤنه، چِئکیلدیم ایراخدان باخدوم آتامون اؤزؤنه. اؤزؤ اُن‌دُرد گِئجه‌لیگ، کامل آی‌تکی ایششیخلانوردو. بیرآز گِئچَندَن سورا، اوغلوم حسن (ع) گَلدی ایچَه‌ری. دِئدی: - سلام اولسون سَنه آناجان! جواب وِئردیم: - سلام اولسون سَنه ای‌گُزؤمؤن ایششیقی! ای‌اؤرَه‌گیمین میوه‌سی! حسن (ع) عرض اِئلَه‌دی: - آناجان! بیلئَیدَن خوش قُخو گَلیری. اِئلَه‌بیل که بابام، تارو رسولونون قُخوسودو. دِئدیم: - دؤز دِئییرئَی بالاجان. بابای عبا آستوندادو. حسن (ع) گَلدی عبا یانونا. عرض اِئلَه‌دی: - سلام اولسون سَنه‌ باباجان! اجازه وِئریرئَی من‌ده سَنئی‌نَن گیرَم عبا آستونا؟ آتام بویوردو: - علیک‌السّلام بالاجان! ای منیم حوضیمین صاحبی! اجازه وِئردیم. حسن‌ده باباسویونان گیردی عبا آستونا. بیر ساعت گِئچمه‌میشدی که اوغلوم حسین (ع) گِئچدی ایچَه‌ری. عرض اِئلَه‌دی: - سلام اولسون سَنه آناجان! جواب وِئردیم: - علیک‌السّلام اوغلوم، ای‌گُزؤمؤن ایششیقی، ای‌اؤره‌گیمین میوه‌سی! حسین (ع) عرض اِئلَه‌دی: - آناجان! بیلئَیدَن خوش قُخو گَلیری. اِئلَه‌بیل بابام تارو رسولونون قُخوسودو. من دِئدیم: - دؤزدؤ. بابایونان قارداشوی عبا آستوننادولا. حسین (ع) گَلدی عبا یانونا. عرض اِئلَه‌دی: - سلام اولسون سَنَه باباجان! سلام اولسون سَنَه که تارو طرفین‌دَن انتخاب اُلموشای! اجازه وِئریرئییِز من‌دَه سیزئی‌نَن گیرَم عبا آستونا؟ آتام بویوردو: - علیک‌السّلام، بالاجان! ای اممتیمین شفیعی! اجازه وِئردیم. حسین‌ده اولارونان گیردی عبا آستونا. بوندایودو که ابوالحسن، علی‌بن ابی‌طالب(ع) گِئچدی ایچَه‌ری، بویوردو: - سلام اُلسون سَنَه ای‌تارو رسولونون قیزی! جواب وِئردیم: - علیک‌السّلام ای‌ابالحسن! ای‌امیرالمؤمنین! علی بویوردو: - بیلئَی‌دَن خوش قُخو گَلیری. اِئلَه‌بیل‌کی قارداشوم، عمی‌اوغلوم، تارو رسولونون قُخوسودو. دِئدیم: - بله. بوجوردو. آتام سَنئی ایککی اوغلویونان عبا آستوننادولا. ادامه دارد...