کنعان فراقم را
میهمان مصر وصالت کن
چشمانم از سو افتاد
#محمد_رضا_قاسمیان
.
#دو_بیتی
به رخ از خال مشکین، دانه داری
برای صید دل، افسانه داری
چرا گردم به دنبال تو وقتی
درون قلب من کاشانه داری؟
#محمد_رضا_قاسمیان
ز دست عاشقانت، درد داری
رقیبانی عجب نامرد داری!
تو را باشد نفس، همچون مسیحا
چرا از ما چنین دل، سرد داری؟
#محمد_رضا_قاسمیان
رخی زیبا تنی طناز داری
قدی مانند سرو ناز داری
به روی شانه زلفت آبشاری است
به چشمت نرگس شیراز داری
#محمد_رضا_قاسمیان
ز گل بر پیکرت، تنپوش داری
قناری در رهت، چاووش داری
عجب نبْوَد تو با این دلبریها
که خلقی را ز خود مدهوش داری
#محمد_رضا_قاسمیان
میان چشم خود میخانه داری
لبت را بر لب پیمانه داری
نه تنها بردهای از من دل و دین
که صدها مثل من دیوانه داری
#محمد_رضا_قاسمیان
@azsabuyeeshgh
voice.ogg
297.1K
پایان مصیبت و غم آمد
از راه رسید شادمانی
میلاد رسول اکرم(ص) آمد
#محمد_رضا_قاسمیان
#آوا_سرکار_خانم_المولی
#سه_گانی
خزان شده ز هجر تو بهارم
نظر نمیکنی چرا به حال زارم؟
بیا که تاب دوریت ندارم
#محمد_رضا_قاسمیان
#سه_گانی
voice.ogg
337.5K
خزان شده ز هجر تو بهارم
نظر نمیکنی چرا به حال زارم؟
بیا که تاب دوریت ندارم
#محمد_رضا_قاسمیان
#آوا_سرکار_خانم_المولی
#سه_گانی
چهره بنْمای که من میل تماشا دارم
دیدن گلشن روی تو تمنا دارم
سر بر افلاک بسایم که تو یارم هستی
قامت از کوه غمت بین که چه سان تا دارم!
بی تو دل همچو کویری است لبش خشکیده
دیده را از غم هجر تو چو دریا دارم
نازنینا! مگر از حال دلم بی خبری!؟
که من از عشق تو در سینه چه غمها دارم!
کاش! میآمدی و حال مرا میدیدی
که به یادت همه دم، محشر کبری دارم
#محمد_رضا_قاسمیان
#گروه_ادبی_گنج_نامه
۱۴۰۲/۰۷/۱۲
به قربون دوتا چشم سیاهت
فدای عشق جاری در نگاهت
دلم تنگه، بگو پس کی میایی!؟
فدای سرو قدت، روی ماهت
#محمد_رضا_قاسمیان
#دو_بیتی
#ترانه
@azsabuyeeshgh
بر دوش میکشم
پیکر بیجانم را
فرشتگان
در انتظار سجده
بر انسانیتاند
#محمد_رضا_قاسمیان
voice.ogg
435.6K
نازنینا! مهربانا! از همه خوبان سری
خواستم گویم گلی، اما ز گل زیباتری
میروی بی من، دلم را میبری
#محمد_رضا_قاسمیان
#آوا_سرکار_خانم_المولی
#سه_گانی
به عشقت، زندگی آغاز کردم
دلم را با دلت، همراز کردم
نگفتم جز حدیث عشق با تو
لبم را با سخن گر باز کردم
چو دیدم قامت شمشادت ای یار!
نثارش نرگس شیراز کردم
به رسم سازگاری من همیشه
به یادت کوک، دل، چون ساز کردم
به شوق دیدنت، همچون کبوتر
به سویت دم به دم، پرواز کردم
تو موسی یا که عیسای مسیحی!؟
که با نامت، بسی اعجاز کردم
خدا را شکر، با لطف الهی
که حرفم را ز دل، ابراز کردم
#محمد_رضا_قاسمیان
#مکتب_خانه_عشق
۱۴۰۲/۰۷/۱۳
دو اصطلاحِ گرامافونزاده
گرامافون (gramophone) نوعی ضبطِصوتِ قدیمی است که صداهای ضبطشده روی صفحههای پلاستیکیِ گِردی را پخش میکند. صفحه میچرخد و با حرکتِ سوزنِ مخصوصی روی شیارهای سطحِ صفحه صدا تولید میشود.
در فارسیِ گفتاری دو اصطلاح داریم که از گرامافون گرفته شدهاند:
پشتِسرش صفحه گذاشتن
وقتی کسی پشتِسرتون صفحه میذاره، ازتون بدگویی میکنه و غیبتتونو میکنه.
سوزنش گیر کردن
وقتی میخواین بگین کسی حرفیو مدام تکرار میکنه، میگین «فلانی سوزنش گیر کرده».
#واژهشناسی
@shahrekabod✍️
voice.ogg
461.5K
به قربون دوتا چشم سیاهت
فدای عشق جاری در نگاهت
دلم تنگه، بگو پس کی میایی!؟
فدای سرو قدت، روی ماهت
#محمد_رضا_قاسمیان
#آوا_سرکار_خانم_بابایی
#دو_بیتی
#ترانه
@azsabuyeeshgh
voice.ogg
2.21M
.
#دو_بیتی
به رخ از خال مشکین، دانه داری
برای صید دل، افسانه داری
چرا گردم به دنبال تو وقتی
درون قلب من کاشانه داری؟
#محمد_رضا_قاسمیان
ز دست عاشقانت، درد داری
رقیبانی عجب نامرد داری!
تو را باشد نفس، همچون مسیحا
چرا از ما چنین دل، سرد داری؟
#محمد_رضا_قاسمیان
رخی زیبا تنی طناز داری
قدی مانند سرو ناز داری
به روی شانه زلفت آبشاری است
به چشمت نرگس شیراز داری
#محمد_رضا_قاسمیان
ز گل بر پیکرت، تنپوش داری
قناری در رهت، چاووش داری
عجب نبْوَد تو با این دلبریها
که خلقی را ز خود مدهوش داری
#محمد_رضا_قاسمیان
میان چشم خود میخانه داری
لبت را بر لب پیمانه داری
نه تنها بردهای از من دل و دین
که صدها مثل من دیوانه داری
#محمد_رضا_قاسمیان
#آوا_سرکار_خانم_بابایی
@azsabuyeeshgh
برای آمدنت ای ماه
ستاره افشانی هر شب
به دامان سپهر کافی نیست
بیا که ما زمینیان
جان در قدمت میافشانم
#محمد_رضا_قاسمیان
#سپید
voice.ogg
1.39M
از سبوی عشق_محمدرضا قاسمیان
به عشقت، زندگی آغاز کردم
دلم را با دلت، همراز کردم
نگفتم جز حدیث عشق با تو
لبم را با سخن گر باز کردم
چو دیدم قامت شمشادت ای یار!
نثارش نرگس شیراز کردم
به رسم سازگاری من همیشه
به یادت کوک،دل، چون ساز کردم
به شوق دیدنت، همچون کبوتر
به سویت دم به دم پرواز کردم
تو موسی یا که عیسای مسیحی!؟
که با نامت، بسی اعجاز کردم
خدا را شکر، با لطف الهی
که حرفم را ز دل، ابراز کردم
✍#محمد_رضا_قاسمیان
#مکتب_خانه_عشق
🎤پروانه
گوش دادن به صدایت
تنها دلخوشی ام بود
گوشی
از سکه افتاده است
#محمد_رضا_قاسمیان
#خوشه_خوشه
به روی چهرهی خود ماه داری
هزاران عاشق و دلخواه داری
تو آن سروی که چون گردی خرامان
بسی شمشاد خم، در راه داری
#محمد_رضا_قاسمیان
#گروه_ادبیهنری_گنج_نامه
۱۴۰۲/۰۷/۱۵
در پیکرم تو تاب و توانی، که نیستی؟
در جسم من مگر تو روانی، که نیستی؟
باید کجا نشان تو جویم، که یابمات؟
از تو کجاست نام و نشانی، که نیستی؟
محراب ابرویت، همه دم سجده گاه من!
کی میرسی به گوش؟ اذانی، که نیستی؟
کی فهم میرسد به تو سیمرغ عشق من!؟
ای برتر از خیال و گمانی، که نیستی!؟
هر ثانیه بدون تو مانند سالهاست
دشوار و تلخ، بی تو، زمانی، که نیستی!
بیجلوهی جمال تو تاریک شد جهان
اینجا جهنم است جنانی، که نیستی
چشمم سفید شد به رهت، یوسفا! بیا
میشد کنار من تو بمانی، که نیستی!
بی تو چقدر ناله کنم!؟ ماه من! بیا
بی من کجا تو میگذرانی، که نیستی؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_شعر_سه_نقطه
۱۴۰۲/۰۷/۱۵
گفتا به برکه
یک کرم شب تاب
لب تشنهام آب
#محمد_رضا_قاسمیان
#سه_گانی
گفتا به گربه
یک موش باهوش
تنهاست خرگوش
#محمد_رضا_قاسمیان
#سه_گانی
گفتا به گنجشک
اینگونه بلبل
عشقام فقط گل
#محمد_رضا_قاسمیان
#سه_گانی
آتش میگیرد
دل قاصدک
وقتی خبرهایش را
باد برده است
#محمد_رضا_قاسمیان
پیراهنم
مشتی استخوان را
به مهمانی رندان میبَرد
تا جا نماند
از حلقهی عاشقانت
#محمد_رضا_قاسمیان
چگونه پیراهن
بر تن ندرد
کسی که گیر کرده
دلش در حلقه ی مویت
و استخوان در گلویش
#محمد_رضا_قاسمیان
همین که وارد کلاس شد، سلام کرد. همه به احترامش از جا پریدند.
سر و صدایی در کلاس پیچید.
برقی در چشمانش دیدم.
گفت: «خدا را شکر! برنامهی رفتنم هم ردیف شد.»
یکی از بچهها گفت: «تو که دانش آموز زرنگی هستی، حیف نیست که درس و مدرسه را رها کنی!؟ اگر اینقدر عاشق جبهه رفتن هستی، صبر کن تابستان میروی.»
خلاصه هر کسی چیزی گفت. علی گفت: «عباس جان! حرفی بزن! نمیخواهی چیزی بگویی!؟»
عباس لبخندی زد و گفت: «این تکلیف است.»
با این حرف سکوتی بر کلاس حاکم شد و همه به فکر فرو رفتند.
فردا همهی بچهها به بدرقهی عباس رفتند و با هم تصمیم عجیبی گرفتند.
مدیر دبیرستان دید روز شنبه بعد هیچ کس در کلاس حاضر نشد.
همهی بچهها با هم به جبهه رفته بودند و در آنجا به عباس و جمع رزمندگان پیوسته بودند.
#محمد_رضا_قاسمیان
کانال ادبی از سبوی عشق سرودههای محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
همین که وارد کلاس شد، سلام کرد. همه به احترامش از جا پریدند. سر و صدایی در کلاس پیچید. برقی در چشمان
درود جناب قاسمیان.
داستانک زیبایی بود.
یکی از اهداف این چالش که شخصیت پردازی غیر مستقیم(نمایشی) بود، شخصیت پردازی از طریق دیالوگه. و شما این این دیالوک، که ذکر میکنم، این تمرین رو به بهترین شکل ممکن انجام دادید و ازتون ممنونم. دست مریزاد
#رحیمی 👇👇👇
یکی از بچهها گفت: «تو که دانش آموز زرنگی هستی، حیف نیست که درس و مدرسه را رها کنی!؟ اگر اینقدر عاشق جبهه رفتن هستی، صبر کن تابستان میروی.»
مهربانا! چهرهی ماهت، نمایان کن، بیا
باز هم بر شانهات، گیسو پریشان کن، بیا
ساقیا! از بادهی عشقت به ما جامی بده
بی سر و سامانی ما را به سامان کن، بیا
سرو من! در باغ جانم، کی خرامان میشوی؟
این دل پاییزی ما را بهاران کن، بیا
کودکیم و گرم بازیهای این دنیا شدیم
با نگاهی قلبمان را مرد میدان کن، بیا
دردها در سینه داریم از فراق روی تو
ما نمیگوییم درد ما تو درمان کن؛ بیا
با سمند عاشقی، در کوچهها، جولان بده
پر ز عطرت هر کجای این خیابان کن، بیا
در دعای ندبهات، جاری است سیل اشک ما
غنچهی لبهایت ای گل! باز خندان کن، بیا
ما به این میآیم و... امروز و فردا... دلخوشیم
باز هم پیمانه را لبریز پیمان کن، بیا
ما به امید وصالت زندهایم ای مهر من!
با طلوعت روشن این شبهای هجران کن، بیا
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۲/۰۷/۱۱