eitaa logo
کانال ادبی از سبوی عشق سروده‌های محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
209 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
97 ویدیو
21 فایل
#از_سبوی_عشق #اشعار #قصیده #غزل #ترکیب_بند #ترجیع_بند #قطعه #دو_بیتی #رباعی #مثنوی #سه_گانی #شعر_ولایی #شعر_مقاومت #سپید #سپکو #سروده #شاعر #محمد_رضا_قاسمیان #شهرستان_بشرویه #خراسان_جنوبی #عضو_جمعیت_شاعران_آزاد_ایران #تصاویر #کلیپ #مطالب_ارزشمند
مشاهده در ایتا
دانلود
کنعان فراقم را میهمان مصر وصالت کن چشمانم از سو افتاد
. به رخ از خال مشکین، دانه داری برای صید دل، افسانه داری چرا گردم به دنبال تو وقتی درون قلب من کاشانه داری؟ ز دست عاشقانت، درد داری رقیبانی عجب نامرد داری! تو را باشد نفس، همچون مسیحا چرا از ما چنین دل، سرد داری؟ رخی زیبا تنی طناز داری قدی مانند سرو ناز داری به روی شانه زلفت آبشاری است به چشمت نرگس شیراز داری ز گل بر پیکرت، تن‌پوش داری قناری در رهت، چاووش داری عجب نبْوَد تو با این دلبری‌ها که خلقی را ز خود مدهوش داری میان چشم خود میخانه داری لبت را بر لب پیمانه داری نه تنها برده‌ای از من دل و دین که صدها مثل من دیوانه داری @azsabuyeeshgh
خزان شده ز هجر تو بهارم نظر نمی‌کنی چرا به حال زارم؟ بیا که تاب دوریت ندارم
voice.ogg
337.5K
خزان شده ز هجر تو بهارم نظر نمی‌کنی چرا به حال زارم؟ بیا که تاب دوریت ندارم
چهره بنْمای که من میل تماشا دارم دیدن گلشن روی تو تمنا دارم سر بر افلاک بسایم که تو یارم هستی قامت از کوه غمت بین که چه سان تا دارم! بی تو دل همچو کویری است لبش خشکیده دیده‌ را از غم هجر تو چو دریا دارم نازنینا! مگر از حال دلم بی خبری!؟ که من از عشق تو در سینه چه غم‌ها دارم! کاش! می‌آمدی و حال مرا می‌دیدی که به یادت همه دم، محشر کبری دارم ۱۴۰۲/۰۷/۱۲
به قربون دوتا چشم سیاهت فدای عشق جاری در نگاهت دلم تنگه، بگو پس کی میایی!؟ فدای سرو قدت، روی ماهت @azsabuyeeshgh
بر دوش می‌کشم پیکر بی‌جانم را فرشتگان در انتظار سجده‌ بر انسانیت‌اند
voice.ogg
435.6K
نازنینا! مهربانا! از همه خوبان سری خواستم گویم گلی، اما ز گل زیباتری می‌روی بی من، دلم را می‌بری
به عشقت، زندگی آغاز کردم دلم را با دلت، همراز کردم نگفتم جز حدیث عشق با تو لبم را با سخن گر باز کردم چو دیدم قامت شمشادت ای یار! نثارش نرگس شیراز کردم به رسم سازگاری من همیشه به یادت کوک، دل، چون ساز کردم به شوق دیدنت، همچون کبوتر به سویت دم به دم، پرواز کردم تو موسی یا که عیسای مسیحی!؟ که با نامت، بسی اعجاز کردم خدا را شکر، با لطف الهی که حرفم را ز دل، ابراز کردم ۱۴۰۲/۰۷/۱۳
دو اصطلاحِ گرامافون‌زاده گرامافون (gramophone) نوعی ضبط‌ِصوتِ قدیمی است که صداهای ضبط‌شده روی صفحه‌های پلاستیکیِ گِردی را پخش می‌کند. صفحه می‌چرخد و با حرکتِ سوزنِ مخصوصی روی شیارهای سطحِ صفحه صدا تولید می‌شود. در فارسیِ گفتاری دو اصطلاح داریم که از گرامافون گرفته شده‌اند: پشت‌ِسرش صفحه گذاشتن وقتی کسی پشت‌ِسرتون صفحه می‌ذاره، ازتون بدگویی می‌کنه و غیبتتون‌و می‌کنه. سوزنش گیر کردن وقتی می‌خواین بگین کسی حرفی‌و مدام تکرار می‌کنه، می‌گین «فلانی سوزنش گیر کرده». @shahrekabod✍️
voice.ogg
461.5K
به قربون دوتا چشم سیاهت فدای عشق جاری در نگاهت دلم تنگه، بگو پس کی میایی!؟ فدای سرو قدت، روی ماهت @azsabuyeeshgh
voice.ogg
2.21M
. به رخ از خال مشکین، دانه داری برای صید دل، افسانه داری چرا گردم به دنبال تو وقتی درون قلب من کاشانه داری؟ ز دست عاشقانت، درد داری رقیبانی عجب نامرد داری! تو را باشد نفس، همچون مسیحا چرا از ما چنین دل، سرد داری؟ رخی زیبا تنی طناز داری قدی مانند سرو ناز داری به روی شانه زلفت آبشاری است به چشمت نرگس شیراز داری ز گل بر پیکرت، تن‌پوش داری قناری در رهت، چاووش داری عجب نبْوَد تو با این دلبری‌ها که خلقی را ز خود مدهوش داری میان چشم خود میخانه داری لبت را بر لب پیمانه داری نه تنها برده‌ای از من دل و دین که صدها مثل من دیوانه داری @azsabuyeeshgh
برای آمدنت ای ماه ستاره افشانی هر شب به دامان سپهر کافی نیست بیا که ما زمینیان جان در قدمت می‌افشانم
voice.ogg
1.39M
از سبوی عشق_محمدرضا قاسمیان به عشقت، زندگی آغاز کردم دلم را با دلت، همراز کردم نگفتم جز حدیث عشق با تو لبم را با سخن گر باز کردم چو دیدم قامت شمشادت ای یار! نثارش نرگس شیراز کردم به رسم سازگاری من همیشه به یادت کوک،دل، چون ساز کردم به شوق دیدنت، همچون کبوتر به سویت دم به دم پرواز کردم تو موسی یا که عیسای مسیحی!؟ که با نامت، بسی اعجاز کردم خدا را شکر، با لطف الهی که حرفم را ز دل، ابراز کردم ✍ 🎤پروانه
گوش دادن به صدایت تنها دل‌خوشی ام بود گوشی از سکه افتاده است
به روی چهره‌ی خود ماه داری هزاران عاشق و دلخواه داری تو آن سروی که چون گردی خرامان بسی شمشاد خم، در راه داری ۱۴۰۲/۰۷/۱۵
در پیکرم تو تاب و توانی، که نیستی؟ در جسم من مگر تو روانی، که نیستی؟ باید کجا نشان تو جویم، که یابم‌ات؟ از تو کجاست نام و نشانی، که نیستی؟ محراب ابرویت، همه دم سجده گاه من! کی می‌رسی به گوش؟ اذانی، که نیستی؟ کی فهم می‌رسد به تو سیمرغ عشق من!؟ ای برتر از خیال و گمانی، که نیستی!؟ هر ثانیه بدون تو مانند سال‌هاست دشوار و تلخ، بی تو، زمانی، که نیستی! بی‌جلوه‌ی جمال تو تاریک شد جهان اینجا جهنم است جنانی، که نیستی چشمم سفید شد به رهت، یوسفا! بیا می‌شد کنار من تو بمانی، که نیستی! بی تو چقدر ناله کنم!؟ ماه من! بیا بی من کجا تو می‌گذرانی، که نیستی؟ ۱۴۰۲/۰۷/۱۵
انتظار داشتم به تماسم پاسخ دهی پایانی ندارد ممتد انتظار
آتش می‌‌گیرد دل قاصدک وقتی خبرهایش را باد برده است
پیراهنم مشتی استخوان را به مهمانی رندان می‌بَرد تا جا نماند از حلقه‌ی عاشقانت
چگونه پیراهن بر تن ندرد کسی که گیر کرده دلش در حلقه ی مویت و استخوان در گلویش
انتظار داشتم به تماسم پاسخ دهی پایانی ندارد بوق ممتد انتظار
همین که وارد کلاس شد، سلام کرد. همه به احترامش از جا پریدند. سر و صدایی در کلاس پیچید. برقی در چشمانش دیدم. گفت: «خدا را شکر! برنامه‌ی رفتنم هم ردیف شد.» یکی از بچه‌ها گفت: «تو که دانش آموز زرنگی هستی، حیف نیست که درس و مدرسه را رها کنی!؟ اگر اینقدر عاشق جبهه رفتن هستی، صبر کن تابستان می‌روی.» خلاصه هر کسی چیزی گفت. علی گفت: «عباس جان! حرفی بزن! نمی‌خواهی چیزی بگویی!؟» عباس لبخندی زد و گفت: «این تکلیف است.» با این حرف سکوتی بر کلاس حاکم شد و همه به فکر فرو رفتند. فردا همه‌ی بچه‌ها به بدرقه‌ی عباس رفتند و با هم تصمیم عجیبی گرفتند. مدیر دبیرستان دید روز شنبه بعد هیچ کس در کلاس حاضر نشد. همه‌ی بچه‌ها با هم به جبهه رفته بودند و در آنجا به عباس و جمع رزمندگان پیوسته بودند.
کانال ادبی از سبوی عشق سروده‌های محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
همین که وارد کلاس شد، سلام کرد. همه به احترامش از جا پریدند. سر و صدایی در کلاس پیچید. برقی در چشمان
درود جناب قاسمیان. داستانک زیبایی بود. یکی از اهداف این چالش که شخصیت پردازی غیر مستقیم(نمایشی) بود، شخصیت پردازی از طریق دیالوگه. و شما این این دیالوک، که ذکر می‌کنم، این تمرین رو به بهترین شکل ممکن انجام دادید و ازتون ممنونم. دست مریزاد 👇👇👇 یکی از بچه‌ها گفت: «تو که دانش آموز زرنگی هستی، حیف نیست که درس و مدرسه را رها کنی!؟ اگر اینقدر عاشق جبهه رفتن هستی، صبر کن تابستان می‌روی.»
مهربانا! چهره‌ی ماهت، نمایان کن، بیا باز هم بر شانه‌ات، گیسو پریشان کن، بیا ساقیا! از باده‌ی عشقت به ما جامی بده بی‌ سر و سامانی ما را به سامان کن، بیا سرو من! در باغ جانم، کی خرامان می‌شوی؟ این دل پاییزی ما را بهاران کن، بیا کودکیم و گرم بازی‌های این دنیا شدیم با نگاهی قلب‌مان را مرد میدان کن، بیا دردها در سینه داریم از فراق روی تو ما نمی‌گوییم درد ما تو درمان کن؛ بیا با سمند عاشقی، در کوچه‌ها، جولان بده پر ز عطرت هر کجای این خیابان کن، بیا در دعای ندبه‌ات، جاری است سیل اشک‌ ما غنچه‌ی لب‌هایت ای گل! باز خندان کن، بیا ما به این می‌آیم و... امروز و فردا... دل‌خوشیم باز هم پیمانه را لبریز پیمان کن، بیا ما به امید وصالت زنده‌ایم ای مهر من! با طلوعت روشن این شب‌های هجران کن، بیا ۱۴۰۲/۰۷/۱۱