eitaa logo
سرداران شهید باکری
479 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
449 ویدیو
12 فایل
کلامی گهربار از آقا مهدی باکری: خدایا مرا پاکیزه بپذیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷در ارتباط با نحوۀ آشنايي خود با شهيد مهدي باكري بگوييد؟ ❣آقا مهدي فرمانده ملك دلها بود. نفوذ كلام داشت. ساختار وجودي آقا مهدي ای نطور بود؛ كه نه فقط براي مقطع انقلاب و جنگ بلكه قبل از انقلاب. آقا مهدي در دوران تبعيد مقام معظم رهبري با ايشان ديدار داشتند. از قبل از انقلاب يك شخصيت بوده، كه در ضماير خود و در ساختار خود يك روح بزرگي داشت، و حتي در لشكر هم كه بود، نه فقط براي اينكه قالب نظامي ببيند يا فرمانده ببيند. آقا مهدي به ما درس مي داد. نوارهايش را داريم. براي رزمندگان تدريس مي كرد، يا دست نوشته هايي كه از ایشان داریم و تأملاتي که در قرآن داشته است. آقا مهدي به تعبير شخص بنده حافظ قرآن بود و از آيات قرآن كه مربوط مي شد به دوران جنگ تحميلي استفاده مي كرد. اینکه در رابطه با اسرا چه تدبيري انديشه شود، در آيه را استخراج مي كرد.... 🌼در رابطه با زندگي دنيوي و اخروي، ايشان سخنران يای در نماز جمعۀ تبريز دارد كه مبحث خیلی ژرفي است. او به ما زندگي دنيوي و اخروي را می آموزد؛ و در رابطه با نهضت حضرت سيدالشهدا و تاملاتي كه براي اهل بيت داشته، مخصوصا حضرت سيدالشهدا. آقا مهدي در مورد آنها تعابير زيبايي دارد كه میگويد ما مثل حضرت بايد ذوب شويم. شعل هاي در دست كه ذوب شد تا به نتيجه رسید. 💠به وصيتنامه ايشان كه نگاه كنيد، نمي گويم خيلي متفاوت است، اما يك نگاه عجيبي دارد. خدايا ايكاش خون مي شدي در رگهايم و جريان مي يافتي تا قطرات خونم مي گفت. شهيد بزگوار محلاتي يك تبيين و تفسيري مي كنند اين وصيتنامه را كه مي گويد اين كمال معرفت است كه انسان به آن كمالات برسد و بگويد اي كاش خون مي شد؛ همان كه ما مي گوييم ثارالله، يدالله، عي نالله، اين همان كمال معرفت است. كلام آقا مهدي در همين راستاست. نفوذي كه در قلبها داشت، و بر قلبها فرماندهي مي كرد. من كه علاقۀ خاصي به عكاسي داشتم هر وقت پيش آقا مهدي مي رفتم يك خجلتي در من حاصل مي شد.... نه اينكه بگويم مي ترسيدم و نه اينكه اجازه نمي داد ولي گويي نورانيت و جذبۀ نگاه ايشان طوري بود كه من را از خود بی خود مي كرد. آدم وقتي يك جليل القدري را مي بيند، ذات فطرت او خودبه خود انسان را تحت تاثير قرار مي دهد. آقا مهدي هم همينطور بود. او نبود كه دستور بدهد، و اگر هم دستوري مي داد قبل از آن خودش عامل آن بود. براي مثال مي گويم: هر عملياتي كه آقا مهدي فرمانده بود، خود ايشان پابه پاي بچه ها بود. اين يك امتياز است كه پابه پاي نيروها پيشتاز باشد. @bakeri_channel
✍اولين اعزام به سوريه شهیدمحسن حججی با که به میراث امام، انقلاب، و شهدا داشت، تصمیم گرفت به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بپیوندد تا به قول خودش از این مسیر به اوج تعالی یعنی شهادت نزدیک تر شود. در سال ۱۳۹۲ وارد سپاه پاسداران شد و پس از طی 6 ماه دوره آموزش عمومی، 2 سال تحت آموزشهای زرهی و جدیدترین تانکهای جنگی قرار گرفت. ❤️او به خواست و اصرار خود در سال ۹۴ به مدت دو ماه در حالی که منتظر بود بعنوان مستشار نظامی به کشور سوریه اعزام شد در در یکی از عملیات ها حججی با رشادت و مهارت خود توانست در پیشبرد عملیات نقش موثری ایفا کند و مورد تشویق منطقه قرار گرفت. در همین دوره دو تن از همرزمان و دوستان به رسیدند..... @bakeri_channel
در #عمليات‌خيبر در گردان حبيب ابن مظاهر تحت فرماندهي «عمران» در منطقه عملياتي طلائيه به محاصره دشمن افتاد و بالگرد هاي دشمن روي پل طلائيه رزمندگان را به رگبار بستند . « #شهیدعمران‌پستي» مورد اصابت گلوله هاي دشمن قرار گرفت ولي با وجود جراحت ، #فرماندهي صميمي و صادق كه پيوسته همراه نيروهاي تحت امر خود ، در فراز و نشيب پيكار ، حضوري خالصانه داشت و از آنان جدا نمي شد. حتي در عمليات خيبر كه به شدت زخمي شد ، از يارانش جدا نگشت و در همان وضعيت ، با #بي‌سيم ،‌همرزمانش را ياري مي داد. و هر چه خواستند او را به عقب بكشند قبول نكرد و عاقبت يارانش با او وداع نمودند و به پيشروي خود ادامه دادند.. وقتي برگشتند #اثري از او نيافتند. معراج گاهش كنار پل #طلائيه هست. 🍁🍁🍁🍁 #فرمانده‌مخلص‌عملیات‌خیبر شهیدعمران پستی (سمت راست نفر اول) ❤️شادی روحشون صلوات❤️ @bakeri_channel
، نمونه، فداکار و ایثارگر، صادق، صمیمی، و خمینی(ره) و انقلاب اسلامی بود. با تمام وجود خود را میدانست و سعی میکرد زندگی اش را براساس رهنمودها و فرمایشات آن بزرگوار تنظیم کند، با دقت به سخنان امام(ره) گوش میداد، آنها را مینوشت و در معرض دید خود قرار میداد و آنقدر به این امر حساسیت داشت که به خانوادهاش سفارش کرده بود که سخنرانی آن حضرت را ضبط کنند و اگر موفق نشدند، متن صحبت را از طریق روزنامه بدست آورند.  🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆 او معتقد بود سخنان امام الهام گرفته از آیات الهی است، باید جلو چشمان ما باشد تا همیشه آنها را ببینیم و از یاد نبریم.❤️  از انسانهای وارسته و خودساختهای بود که با فراهم بودن زمینه های مساعد، به مظاهر مادی دنیا و لذایذ آن پشت پا زده بود. 🌿🔅🌿🔅🌿🔅 و بی ریای او زبانزد همه آشنایان بود. با توانایی هایی که داشت می توانست مرفه ترین زندگی را داشته باشد اما همواره مثل یک زندگی میکرد. از امکاناتی که حق طبیعی اش نیز بود چشم می پوشید. و اش باعث می شد که اغلب او را نشناسند. او بود. همه دوستش میداشتند و از دل و جان گوش به فرمان او بودند... ۳۱عاشورا :۲۵اسفند۶۳ 🌷 @bakeri_channel
قبل از شروع : برادران تصمیم خود را گرفته‌اند، ولی من به خاطر تاکید می‌کنم. باید مثل حضرت ابراهیم(علیه السلام) باشید که شامل حالش شد، مثل او در بروید. خداوند اگر مصلحت بداند به صفوف رخنه خواهید کرد. باید در حد نهایی از استفاده کینم. خداوند مقاومت ما را دید خود را شالم حال ما می‌گرداند. اگر از یک دسته بیست و دو نفری، بماند باید همان یک نفر مقاومت کند و اگر شهید شد فرمانده نداریم و نجنگیم که این است. اصلی ما، و (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. ، آنها هستند و هستیم، ما هستیم برای بردن شما به . وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و از است. ... @bakeri_channel
. . هم آماده شد برای عملیات. تقریبا" فکر می کنم او داشت لحظه شماری می کرد برای اینکه عملیات شروع بشود؛ ما هم رفتیم باسرعت در آن پادگان های پیرانشهر، جلدیان و خود نقده نیروهای ارتش را سازمانشان را اماده کردیم و هم نیروهای انتظامی را که آن موقع ژاندارمری بود، آماده کردیم بعد طرح عملیات را با کمک شهید باکری با هم ریختیم دیدیم که سه تا محور روشن می تواند باشد..... خدایامراپاکیزه بپذیر: ....یکی محور زیوه به طرف ، یکی محور نقده به طرف اشنویه و یکی هم محور نقده به جلدیان و صوفیان به طرف اشنویه؛ سه محور را تفکیک کردیم؛ محور شمال را که زیوه بود دادم به شهید باکری، محور نقده را دادم به ژاندارمری و محور جلدیان به طرف صوفیان و اشنویه را هم دادیم به لشکر 64 که یک تیپشان در آنجا بود. این ها هماهنگ حمله کردند، در عرض چند ساعت من دیدم محور شمال کارش تمام شد؛ یعنی شهید باکری با سرعت آمد قسمت شمال اشنویه را که ارتفاعات سرکوب داشت همه را اشغال کرد و از شمال مسلط شد به شهر؛ منتها چون از نظر نظامی کافی نبود بایستی از طرفین الحاق می کردند من  به ایشان گفتم شما همین جا باش تا من آن دو تا محور دیگر را آماده کنم که به لطف خدا در عرض سه روز این کار را انجام شد. سه تا محور به هم متصل شدند و الحاق پیدا کردند و شهر محاصره شد و با احتیاط رفت داخل و کار شهر را تمام کرد؛ یعنی پاکسازی کردن شهر را به دست سپاه دادیم واین ماموریت حساس سرافرازانه در عرض 9 روز تمام شد؛ خداوند کمک کرد و ما با کمک برادران دیگر این منطقه را آزاد کردیم؛ جمعا" 44 روزه ماموریت ما در شمال غرب تمام شد که من دیگر بعد آمدم به جبهه های جنوب با مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی.... نمونه ای بود از یک سلحشوری که به صورت طبیعی خداوند به ایشان توفیق داده بود که روحیه مجاهدت داشته باشد؛ اخلاص و تقوای علمی داشته باشد و در صحنه زندگیش برای خدا خالصانه آماده باشد؛ بجنگد ویک همرزم ارتشی که پیدا می کند مثل ما و آن ارتشی در منطقه ای فرماندهی دارد  ومی خواهد به او برنامه بدهد او به این ارتشی برنامه می دهد؛ یعنی اینقدر مهیای عملیات است که بایستی فرمانده رده بالا از رده پائین فرصت بگیرد و مهلت بگیرد برای این که خودش را اماده کند برای هدایت عملیات روحش شاد ویادش گرامیباد  ان شا الله... @bakeri_channel
که از خدا خواست بپذیردش... . . ، ، فداکار و ایثارگر، بی نظیر، ، ، ای نجیب، ، و بی ادعا، و امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی و … را می توان از جمله ویژگی های و برشمرد.... ................. 💠از سوی دیگر، « » این جمله قشنگ و عارفانه آخرین سخن از وصیت‌نامه شهید باکری، سردار فاتح میدان‌های جهاد و پایداری و فرمانده لشگر ۳۱ عاشورا است که همیشه و در همه حال در یاد و خاطره دوستداران این شهید سرافراز اسلام بوده و هست.... به مانند تمامی فرماندهان هشت سال دفاع مقدس خصوصیاتی داشت که، هیچ گاه فرماندهان دفاع مقدس، رزمندگان و حتی دیگران آنها را فراموش نمی کنند. در عملیات‌های مختلف هشت سال دفاع مقدس نقش مهم و تعیین کننده ای داشته اند، به طوریکه در با عنوان معاون تیپ نجف اشرف حاضر می‌شود که در این عملیات یکی از گردان‌ها در محاصره قرار گرفته بود که این شهید به همراه تعدادی رزمندگان، با شجاعت و تدبیر، آنان را از محاصره بیرون می آورند که در این عملیات در منطقه «رقابیه» از ناحیه چشم می‌شود و به فاصله کمتر از یک ماه هم در عملیات شرکت می کند، در مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس نیز از ناحیه کمر زخمی می شود... @bakeri_channel
! 💠جدا شدن احمد کاظمی و مهدی باکری در ظاهر از همدیگر خللی در دوستیشان بوجود نیاورده بود. در تیپ نجف هر وقت گفته میشد آقا مهدی معاون احمد آقاست، کاظمی میگفت: «نه! آقا مهدی فرمانده منه!». تا آخر ادامه داشت... در عملیات خیبر اردوگاه لشکر عاشورا و لشکر نجف در کنار هم بود و وسطشان فقط داشت و سنگرهای دو لشکر هم نزدیک این خاکریز بود. هر وقت آقا مهدی کاری با احمد کاظمی داشت دیگر معطل نمیشد. خودش بلند میشد از خاکریز میگذشت میرفت احمد آقا و ایشان هم چنین میکرد.  لحظه های سخت و سرنوشت ساز عملیات خیبر بود و باران تیر و ترکش میبارید. بر اثر انفجار گلوله های توپ و تانک، حفره بزرگی ایجاد شده بود. این حفره، سنگر آقا مهدی بود و سنگر قرارگاه تاکتیکی لشکر عاشورا توی جزیره. حاضر بود برای جانش را هم بدهد. هر وقت فرصت میکرد، میگفت: « کاری کن که .» این جمله را احمد بارها به مهدی گفته بود و من هم با گوشهای خودم شنیده بودم. زیر باران گلوله و ترکش آمد. تا را داخل حفره دید چهرهاش را پوشاند و گفت: – مهدی! چه جای باصفایی برا خودت انتخاب کردی... . احمد خیال جدا شدن از مهدی را نداشت و ماند داخل همین حفره. گفت: «اینجا هم قرارگاه تاکتیکی آقا مهدی است و هم من.» ولی این حفره هیچ امنیت نداشت و نمیشد اطمینان کرد. به اصرار بچه ها سنگر کوچکی ساختیم. خود احمد آقا و آقا مهدی هم آمدند و در ساختن سنگر کمکمان کردند. نمیشد داخل سنگر سرپا ایستاد؛ کوچک بود و کم ارتفاع. عملیات که تمام شد، برمیگشت عقب. میرفت شهرهای مختلف آذربایجان به سر میزد. به مجروحان جنگ و جانبازان سرکشی میکرد... : اشنائی ها ، این بار خودم می برم ، ص ۴۰ و ۴۱ @bakeri_channel
شهیدمهدی باکری . در عملیات ، تیپ8 نجف اشرف بود و در تمام مراحل این عملیات پا به پای « » دشمن را در هم کوبید. در مرحله ، از قرارگاه مشترک فتح - که مسئولیت آن را سپاه برعهده من گذاشته بود - فقط دو یگان سپاهی، تیپ 14 امام حسین(ع) و تیپ 8 نجف اشرف توان ادامه عملیات داشتند و سایر یگان های تحت امر قرارگاه فتح، توان خود را از دست داده بودند. « » به همراه « » و در کنار « » با رزمندگانشان شدند. آنها بودند. از فتح خرمشهر، آقامحسن؛ « » را به سمتِ عاشورا منصوب کرد. وی در عملیات های بزرگ بعدی همچون خیبر و بدر در سال 62و 63 همچنان فرمانده لشکر31 عاشورا بود و فرماندهان بعد از او در رأس لشکر31 عاشورا کوشیدند تا درخشان ترین عملیات های جنگی خود را با تأسی از الگوی « » اجرا کنند. هنوز این بیان شجاعانه اش را به یاد دارم که در عملیات خیبر گفت: «اگر قاطعیت در کار بود ..... حقا « » که مصداق فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود که فرمود: کان یفعل ما یقول و لا یقول ما لا یفعل". "آنچه می گفت به جا می آورد و آنچه نمی کرد نمی گفت"... : سردار غلامعلی رشید، از برجسته ترین فرماندهان سال های دفاع مقدس @bakeri_channel
کردم که خود است که دارد سخن می‌گوید: در عملیات المقدس و که در اواخر اردیبهشت سال ۱۳۶۱ انجام شد جانشین تیپ ۸ نجف اشرف بود و در کنار شهید احمد کاظمی مشغول فعالیت بود. او در این نبرد نیز نقش مهم و مؤثری ایفا کرد. برادرش باکری هم در این عملیات، دو گردان خط شکن از تیپ ۸ نجف اشرف را بر عهده داشت. روزی قبل از آغاز عملیات با هم و با یک وانت از آبادان به سمت دارخوین می‌آمدیم. از شجاعت‌های تعریف کرد و آن بود که برادرش که کرده بود در این عملیات به برسد، زیرا او به و او را می‌داشت. گر چه را برای همه یک فوز عظیم می‌دانست ولی در سخن خود آن روحیه لطیف خود را در مورد برادرش بر زبان می‌آورد. خود در جریان عملیات بیت المقدس و قبل از رسیدن به ، شد. پس از عملیات بیت المقدس که او به بازگشته بود در جلسه‌ای که دوستان در منزل آقای «حسن نوربخش» دور هم جمع شده بودند آقا مهدی هم حضور داشت. معمولا در این جلسات، حاضرین به ذکر اخبار و تحلیل رویدادهای روز می‌پرداختند. در آن ایام ارتش اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرده بود و بسمت بیروت در حال پیشروی بود. از که معمولا در جلسات و بود و کمتر حرف می‌زد و بیشتر می‌شنید خواسته شد تا ایشان وضعیت را بیان کند. او در این هنگام جمله معروف حضرت امام خمینی (ره) را بیان کرد که «راه قدس از کربلا می‌گذرد»... آنگاه وظایف و رسالتی را که در قبال لبنان و فلسطین بر دوش داریم و شیوه صحیح و مؤثر دفاع از آنان را بیان کرد. آقای محمدرضا آیت‌اللهی می‌گوید در این هنگام از زنده یاد مهندس زین العابدین عطایی که در جلسه حضور داشت و به گوشه‌ای خیره شده بود پرسیدم به چه فکر می‌کنی؟ پاسخ داد احساس کردم که است که دارد سخن می‌گوید... . : مهدی باکری در اندیشه و عمل، حسین علایی، چاپ اول، ص ۴۷ - ۴۶) . @bakeri_channel
: همرزم شهيد باكري جناب‌آقای عباسی: .... در طول حضور شهيد باكري در جبهه هاي نبرد شمالغرب و جنوب كه معمولا سمت داشت ، ديده نشده بود ايشان را به ديگران بسپارد ، اگر زيردستي براي كمك به ايشان كاري را براي او انجام مي داد، بسيار شرمگين مي شد و مي كرد كه هر كسي خود را خودش انجام دهد. مجموعه اين ويژگي هاي اخلاقي ، دانش علمي و نظامي، عشق به ولايت ، بي باكي و شجاعت، و اخلاص ، زيستي موجب شده بود وي به عنوان انساني فرهيخته و متعالي و برجسته در قلب حضرت امام خميني (ره) ، مقام معظم رهبري جاي بگيرد و محبوب همه ملت ايران و رزمندگان اسلام شود.
سرداران شهید باکری
#دلتنگی_های_آقا_مهدی
در یک مقطع بین مسئولان لشکر [عاشورا] و مسئولان استان آذربایجان [غربی] اختلافاتی بوجود آمد و این اختلافات باعث بروز تنش هایی شد. بعد از عملیات بود که داشتیم اردوگاه را تخلیه می کردیم. ما توی چادر منتظر بودیم تا همه از اردوگاه خارج شوند، بعد ما از اردوگاه بیرون برویم. نزدیک بود؛ دیدم نشسته روی زمین و با تکه چوبی که در دستش است با خاکها بازی می کند. نزدیک او رفتم، دیدم از گونه هایش جاریست. گفتم: " چرا گریه می کنی؟ چی شده؟ برای دلتنگ شدی؟ می خوای بریم ؟" گفت: "نه ، تمام بچه هایی که اونجا موندن، برادرای من هستن. خدا خواست که اینطوری بشه. اگه بنا بود رو بیاریم تا حالا آورده بودیم، خودش هم نمی خواست بیاد." گفتم: "پس چرا اینقدر ریختی بهم؟" گفت: "از میخوام. دیگه دوست دارم هر چه زودتر رو برسونه." گفتم: "یعنی به این زودی روی شما تأثیر گذاشته؟" گفت: "نه، این حرفها نیست." گفتم: "پس چی؟" گفت: "نگرانم. بین بچه های لشکر داره تفرقه می افته. نگران اینم که این تفرقه بخاطر وجود من باشه. شاید اگه من نباشم این تشتت و دو دستگی از بین بره." بغض من هم ترکید و گریه ام گرفت. کردم و گفتم: "شما هر جا بری منم با شمام."  گفت: "نه، اگر وضعیت همین جوری پیش بره حیف میشن." اصلا به فکر خودش نبود و به خودش فکر نمی کرد. همه چیز را برای و سربلندی می خواست، حتی خودش را. 💕 @bakeri_channel 💕