°✨♥️°
خُذنی لِکربلاء یا حُسَین
حیثُ الحَیاةُ فِی تَعود ؛)
حسینجان؛
مرا با خود به #کربلا ببر
جایی که «زندگی» به من باز میگردد!
__/\_/\/\_♡_👇
@bandegibaEshgh✨
.
ما کم بضاعتیم و وصالت گرانبها..
#حسینجان
#قدرت_تفکر
۱. 🔴 ببینید ذهنتان درگیر چیست؟
اون مساله ذهنی تان چه خوب باشد و چه بد؛ احتمال رسیدنش به بهش زیاد هست. روایتی به نقل از امام علی_علیه السلام_ هست که می فرمایند: کسی که به گناه زیاد #فکر کند، به آن دچار خواهد شد (بدین مضمون).
۲. 🔴 کارهایی که ما انجاممیدیم، #ریشه در #فکر ما دارد؛ یعنی ابتدا در ذهنمان به آن موضوع پرداختیم و سپس انجامش دادیم؛ لذا مراقب فکر مان باشیم، مراقب #افکاری که وارد ذهن مان می شود و بهشون بال و پر می دهیم باشیم؛ چون احتمال زیاد، تبدیل به عمل خواهد شد.
۳. 🔴 #فکر بد اگر وارد ذهنتان شد، تلاش کنید بهش فکر نکنید و در عوض، خودتان را درگیر موضوعی دیگر کنید تا این فکر شوم از سرتان بیرون رود.
۴. 🔴 #تلقین نکن نمیشه؛ اتفاقا تلقین به خودت کن که میشه از این مرحله و فکر شوم، عبور کنی.
۵. 🔴 حالا ببینید به کارهای خوب #فکر کردن، چه آثار خوبی می تواند بر روند زندگی مان بگذارد. فکر خوب کردن، نیّت کارهای ثواب کردن، علاوه بر اینکه ثواب دارد، (چند تا از فایده های فکرِ خوب و نیت کار نیک کردن: ۱. #ثواب و پاداش دارد، ۲. ذهن و قلب را نورانی میکند و ۳. قلب و فکر نورانی، آرامش کسب خواهد کرد، ۴. میل به انجام خوبی ها بیشتر و انجام آنها راحتر میشود) احتمال زیاد در عمل نیز آن کار خوب را انجام خواهیم داد و وقتی کار خوب را انجام بدهیم، صاحب نور و ده #ثواب خواهیم شد.
#شرحی_کوتاه_بر_روایت
#مصطفی
__/\_/\/\_♡_👇
@bandegibaEshgh✨
#بدونیم🖐🏻
استادی میگفتند،
هر وقت درس رو نفهمیدی
یا حوصله درس رو نداشتی؛
بدون اصلی ترین دلیلش گناهه!
گناه نکن آقاجون...
فلذاست که فرمودند:
هر روز محاسبه و مراقبه کنید،
که ببینید آخر کار چند چندید؟
یه وقت سه هیچ از خودت عقب نیفتی!
خب خب خب 🔥
نوبتی هم باشه نوبت #رمان مونه
که اعضاء اومدن پی وی من و منتظر ادامه ی قسمت های #رمان_فتاح هستن 💟
این هم تقدیم نگاه شما 😍🙏
با سه صلوات بریم که ادامه ی رمان جنجالی رو بخونیم 👇👇👇👇👌
رمان فتاح
#قسمت_پنجاه
روزها می گذرند
و
زندگی رو به جلو در حرکت است...
با مادر قدم زنان به سمت
امامزاده ی محله
می رویم..
هوای دل انگیزیست....
مادر کنار دیوار می ایستد
+مامان جان چی شد ؟
_پاهام درد گرفت..
+زیاد از خونه دور نشدیم
میخای برگردیم ؟
_نه...یکم صبر کن
شاید دردش بیافته..
+باشه
زمین از برگ های پاییزی پوشیده شده
چندقدمی از مادر فاصله می گیرم
و به یاد بچگی
و البته رسم همیشگی در فصل پاییز
پاهایم را روی برگ های افتاده بر زمین می گذارم..
و صدای خش خش زیبایی به گوشم می رسد...
ماشینی کنار مادر می ایستد
راننده پیاده می شود
و
نزدیک مادر می شود
پشت اش به من است ...
با تعجب من هم نزدیک مادر می شوم
مادر لبخند زنان رو به مرد می گوید:
-خوبی پسرم؟
_ممنونم..اتفاقی افتاده براتون اینجا ایستادین؟
_نه داشتیم با رمیصا می رفتیم امامزاده که پاهای من درد گرفت..
_ای داد..پس بفرمایید سوار شین که برسونمتون
رو به مرد که تا این لحظه ندیدمش سلام می دهم :
+سلام.
برمی گردد بله خودش است..
آقای این روزهای ذهن مشغولی های من
_سلام رمیصا خانم
چقدر موهایش پریشان است
و چهره اش مثل همیشه خندان نیست..
جدی می گویم :
+خیلی ممنون از لطف شما..
_لطف نیست وظیفه است
منم مثل پسر مادرتون هستم
روبه مادر می گوید:
_مادرجان بفرمایید سوار شین
مقصدمون یکیه منم میام امامزاده.. نذر دارم
در ماشین را باز می کند.
_دستت درد نکنه پسرم
عاقبت بخیر بشی.
در را برای مادر باز می کند
مادر با پا درد به سختی سوار میشود
و من تنها نگاه می کنم
در را برای مادر می بندد
و
با لحن شیطنتی می گوید :
_منو مادر که رفتیم
بقیه هم خواستن سوار شن
نخواستن تا امامزاده پیاده بیان...
لبخندی از روی شیطنت روی لبش نقش می بندد
و
بی توجه به من
سوار ماشین می شود
#این_رمان_تنها_مختص_به_کانال_عاشقانهایباخدا_می_باشد 🚫❌
#و_هر_گونه_کپی_فوروارد_و_غیره_به_اسم_کانال_دیگر_شرعاً_حرام_استوپیگردالهیدارد ❌🚫
#اللّهم_عجل_الولیک_الفرج
#فدای_بانو_زینب_جان
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
رمان فتاح
#قسمت_پنجاه_و_یک
چاره ای نیست
بی هیچ صحبتی
ناچارا
کنار مادر روی صندلی عقب می نشینم.
ماشین را روشن می کند
و با مادر شروع به گفتگو و بگو بخند می کند
انگار نه انگار من هم انجا هستم
مادر با شوق برایش خاطرات
تعریف می کند.
و او هم با دقت گوش می دهد
و بعد
باصدای مردانه اش بلند می خندد...
نمی داند این خنده هایش دلم را زیر و رو می کند
عجب رمیصا بانو مگه نشنیدی مامانش چی می گفت
تو حق نداری وابسته ی خنده هاش باشی فهمیدی!!
چقدر این مدتی که
ندیدمش دلتنگ بودم...
چهره ی سیمین جلوی چشمان نقش می بندد
عجب حس بدی نسبت به او در دلم دارم
....
چادرم را محکم می گیرم
و
شروع به ذکر گفتن می کنم...
#این_رمان_تنها_مختص_به_کانال_عاشقانهایباخدا_می_باشد 🚫❌
#و_هر_گونه_کپی_فوروارد_و_غیره_به_اسم_کانال_دیگر_شرعاً_حرام_استوپیگردالهیدارد ❌🚫
#اللّهم_عجل_الولیک_الفرج
#فدای_بانو_زینب_جان
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
رمان فتاح
رمان فتاح
#قسمت_پنجاه_و_دو
✨#امیر_ارشیاء ( از زبان امیرارشیاء)
با مادرش غرق صحبت هستیم
او اما انگار اینجا نیست و از پنجره بیرون را تماشا می کند
جلوی امامزاده نگه می دارم
پیاده می شوم
و در ماشین را برای مادرش
باز می کنم
تشکر می کند و پیاده می شود.
در را باز نگه می دارم
تا او هم پیاده شود
بی توجه به من
از در سمت خودش پیاده می شود
انگار نه انگار برایش در را نگه داشته ام
بدون هیچ سبک رفتاری
در ماشین را می بندد
چادرش را محکم می گیرد
و
از کنارم عبور می کند
:_ تشکر
همین؟چه خشک و بی روح
چرا اینگونه میکنی با من....
دست مادرش را می گیرد
و به راه می افتند
کتم را از روی صندلی بر میدارم
در ماشین را می بندم
و پشت سرشان می روم
میرسم به در ورودی امامزاده
درست همان جایی که اولین بار با چادر دیدمش
و
دلم مبتلا شد.....
#این_رمان_تنها_مختص_به_کانال_عاشقانهایباخدا_می_باشد 🚫❌
#و_هر_گونه_کپی_فوروارد_و_غیره_به_اسم_کانال_دیگر_شرعاً_حرام_استوپیگردالهیدارد ❌🚫
#اللّهم_عجل_الولیک_الفرج
#فدای_بانو_زینب_جان
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
'عــــاشِــــقانـــﮩ اے بــــا خُـــــــدا'
رمان فــــَتـــٰــــآح #قسمت_پانزدهم معماری قدیمی امامزاده با نور های سبز و حوض پرآب وسط
⭕️منظور امیر اشیاء اون روزی هست که در
قسمت پانزدهم خوندیم 👆👆👆👆
البته اون قسمت رو از زبان رمیصا خوندیم 🌈
رمان فتاح
#قسمت_پنجاه_و_سه
#امیر ارشیاء
روبه روی گنبد می ایستم
و
دست روی سینه سلام میدهم
از من دور می شوند
و با مادرش به سمت خواهران می روند..
چشم از او می گیرم...
چقدر این روزها ذهنم را به خودش مشغول کرده
تمرکزم را گرفته و نمی گذارد حواسم را جمع کنم
اما من نمی خواهم به او
که برایم همان نامحرم است ،
فکر هم بکنم
چون خدا را بیشتر از او می خواهم
که مبادا از او دور شوم...
من در این زمینه تلاش خود را می کنم
اما بقیه اش را سپرده ام به خدا
اگر او ازدواج ما را به صلاحمان
می داند خودش زمینه را مهیا کند
روبه روی ضریح می ایستم و
مشغول مناجات می شوم
دختر بچه ای نزدیک تر از من
دست در دست پدرش نزدیک ضریح ایستاده و با چشمانی درشت و مژه های بلند من را نگاه می کند
یک دستش درون دست پدر
و با یک دستش عروسکش را در بغل گرفته
چادر سفید با گل های صورتی و سرخابی که با کش روی سرش زده خودنمایی می کند
با تعجب همه جای امامزاده را نگاه می کند
می دانم که تا دستش درون دست پدرش است
احساس امنیت می کند و
با حس آسودگی کنجکاوی کودکانه اش را می کند
او می داند
تا وقتی دستش درون دست پدرش است گم نمی شود....
#این_رمان_تنها_مختص_به_کانال_عاشقانهایباخدا_می_باشد 🚫❌
#و_هر_گونه_کپی_فوروارد_و_غیره_به_اسم_کانال_دیگر_شرعاً_حرام_استوپیگردالهیدارد ❌🚫
#اللّهم_عجل_الولیک_الفرج
#فدای_بانو_زینب_جان
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
'عــــاشِــــقانـــﮩ اے بــــا خُـــــــدا'
رمان فتاح #قسمت_پنجاه_و_سه #امیر ارشیاء روبه روی گنبد می ایستم و دست روی سینه سلام میدهم از
این هم برای اعضاء که درخواست داشتن قسمت های بیشتری از #رمان قرار داده بشه 🌹
تقدیم نگاهتون شد 🙏
👇بزرگوران ارجمند 👇
اگر از رمان راضی هستین با فرستادن لینک دعوت برای تنها یک نفر ،
یک نفر رو به جمع مون دعوت کنید ✨
تا اون هم مثل شما از رمان لذت ببره 💌
.
جوانها!
به محض اینکه میبینید خیابانی،
جایی گرفتارِ گناه میخواهید شوید،
بگویید امام زمان(عج) به حقِ مادرت نگهم دار!
#استادمعاونیان
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
💠 ✍🏻 #تلنگر💞🌱
اگر دختری رو دوست داریـن بزرگترین و زیباترین هدیه بهش حلال کردن
رابطتونه
اگر واقعـا اون دختر رو دوست دارید پس نباید راضی بشید که دچار گناه و حرام بشـه ...❌
اگر واقعا دوستش دارید برای بدست آوردنش از در وارد بشید نه پنجره❌
ازش خواستگاری کنید و با نکاح و
عقد اون رو ملکه زندگیتون کنید✅
وقتی میگیم در اسلام زن ملکه هست فقط یک شعار یا حرف نیست❌
هر دختر مسلمانی اگر واقعا به قوانین
و احکام الهی و اسلامی کامل عمل کنه فرقی با یک ملکه نخواهد داشت❌
مثلا به این دوتا قانون از خانواده سلطنتی بریتانیا و انگلیس دقت کنید👇🏻:
①نزدیکی به ملکه بیش از حد مجاز نیست و باید هنگام گفتگو با او دستِکَم فاصله ای به اندازه یک قدم را با او رعایت کرد و به او نزدیک نشد❌😕
②در خانواده سلطنتی پوشیدن لباس های"دکولته"(لباسی که بالاتنه باز و عریان داشته باشد) و "مینی ژوب" (دامن بالای زانو) برای زنان
مجاز نیست❌😕
چرا؟؟!🤔
چون اونها ملکه هستند 😉
حتی بدن اونها هم باید پوشیده باشه واقعا یکم به این مسئله فکر کنید😍
اگر بی حجابی آزادی و ارزش محسوبه آیا نباید قبل از هرکسی ملکه های کشورهای غربی از اون برخوردار باشن؟! ولی مردها حتی حق ندارند جسم اونها رو ببینن فقط چون اونها ملکـه هستند و دارای جایگاه بالا و باارزشی هستن!😍
مسلمان چطور؟
باحجابه
نه تنها فقط زن های خاص بلکه تمام زنان مسلمان
آیا مردها اجازه دست دادن و نزدیک شدن بهش رو دارن؟!🤔
قطعا خیر و حتی اجازه حرف زدن های غیرضروری و لازم رو هم ندارند❌
خواهرم وقتی دارای جایگاه و ارزش بالایی هستی خودت رو پایین نیار
اجازه نده تا تحقیـر بشی❌
در دسترس نباش‼️
اجازه نده تا به راحتی به دستت بیارن و ازت استفاده کنند❌
و بعد هم به راحتی ازت بگذرند و
رهات کنند...❌
تو یک ملکه هستــی
ارزش و جایگاهت رو بـدون و به کمتـر از اون راضـی نشو ❌
#مجازی
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e5327f
سلام .
💢داستان شنیدنی اما واقعی 💢
لطفا این متن زیبا را بخوانید، اگر عالی بود شما هم مثل من منتشر کنید.
روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی آمدند، در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند.
راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود ) و سوال کرد "خلیفه ی نبی و امین او چه کسی است؟"
پس جمعیت حاضر ، ابوبکر را نشان دادند ، پس
راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم "عتیق" است
راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است.
راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت "نه هرگز"
پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.
✍ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟
راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات ما را پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم.
✍ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس ، راهب گفت باید به من امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس سوالاتت را بپرس.
✍راهب سه سوالش را مطرح کرد:
1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟
*چه چیزاست که از آن خدا نیست؟*
2)ما هو شئ لیس عندالله؟
*چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟*
3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟
*آن چیست که خدا آن را نمیداند؟*
پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد ، و جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند.
✍راهب نا امید گشته قصد بازگشت به روم کرد ، ابوبکر گفت : ای دشمن خدا اگر عهد بر امان دادنت نبسته بودم زمین را به خونت رنگین می کردم .
✍سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی (ع) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند.
پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام حسن (ع )و امام حسین (ع )میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند.
✍ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر سوالی داری از علی (ع) بپرس!
راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسیدنامت چیست؟
امام علی (ع) فرمودند: نامم نزد یهودیان *"الیا"* نزد مسیحیان *"ایلیا"* نزد پدرم *"علی"* و نزد مادرم *"حیدر"* است.
پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟
✍امام (ع )فرمودند: او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم.
پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی.
پس به سوالاتم پاسخ بده
و دوباره سوالاتش را مطرح کرد.
✍امام علی (ع) پاسخ دادند:
.
فإن الله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا
فلیس من الله ظلم لأحد
و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک
🔹 *آنچه خدا ندارد ، زن و فرزند است.*
🔹 *آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است*
🔹 *و آنچه خدا نمیداند ، شریک و همتا برای خود است*
پس راهب با شنیدن این پاسخها ، امام علی را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت:
"أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة"
✳️به درستی که نامت در تورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری، سپس تمام هدایا را به امام علی (ع) تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد.
💠 *عزيزان !! تا حد امکان نشر دهید؛ زیرا:
⬅️ *پیامبر(ص)فرمود:هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع)را نشردهد، مادامیکه از آن نوشته اثری باقیست ملائکة الله برای او استغفار می کنند*
منبع : کتاب الإحتجاج مرحوم طبرسی.
یاعلی مدد
🖇️ عاشقان مولا
__/\_/\/\_♡_👇
@bandegibaEshgh✨
📨 #عبرت_نامه / #ارسالی شما
سلام منم میخوام تجربه خودمو بگم تا دوستان استفاده کنن واشتباه منو انجام ندن😔
من یه دختر ۱۸ساله هستم زمانی که ۱۶ سالم بود از طریق یه دوستم منو با زور برد داخل گروه مختلط توی تلگرام
من یه دختر مذهبی بودم اصلا بدم میومد با پسر چت کنم حتی توی خیابون که میرفتم یه پسر نگام میکرد انقدر اخم میکردم خودش خجالت میکشید نگاه نمیکرد
روزانه چند نفر از گروه میومدن پیویم ولی من بلاک میکردم تا اینکه یه پسری اومد که از پروفایلش فهمیدم خیلی مذهبیه عکس خودش بود به یکی از دوستام نشون دادم دوسم زورم کرد باهاش حرف بزنم من جوابشو نمیدادم ولی اون همش پیام میداد میگفت میشه ببینمتون بلاکش میکردم با یه اکانت دیگه میومد تا تونست دل منا بدست بیاره قرار گذاشتیم باهم مسجد تا همو ببینیم فقط از دور
اونشب خیلی بهم سخت گذشت شب قدر بود ولی واقعا وابستش شده بودم عشق چشمامو کور کرده بود خب من مذهبی بودم خیلی دوست داشتم همسر ایندم مذهبی باشه اونم مذهبی
باهم چت میکردیم تقریبا یه ماه حرف میزدیم سه ماه نه هم اون هم من خیلی وابسته هم بودیم من خیلی دوسش داشتم
تا بد یکسال ونیم مادرشو فرستاد برای خاستگاری بالاخره با مشکلات زیاد ما عقد کردیم یه هفته بد عقد فهمیدم با دختر چت میکنه😔
داغون شدم وقتی گفتم گفت فقط چت معمولی بود گذشت بد یه ماه باز فهمیدم با اون دختره چت میکنه میره داخل گروه های مختلط با دخترا حرف میزنه
داغون شدم یکسال افسرده بودم شبا با گریه میخوابیدم با دوستام قطع ارتباط کردم تنها شدم به خانوادم گفتم چون فهمیدم با دخترا بیرون هم میره باورم نمیشد یه پسری که حافظ قرآن قاری قرآن نمازش قضا نمیشه همش تو مسجده اینطوری باشه
البته بدش فهمیدم همه با هم یکی نیستن ایشون ظاهرشون مذهبی بوده اما با طنشون خراب 😒
من تو عمرم با هیچ پسری چت نکردم الا اون دیگه نتونستم طاقت بیارم خانوادم راضی کردم درخواست طلاق بدم اون خیلی بهم گفت من دوست دارم میزارم کنار اما دیگه نبخشیدمش چون خیلی بخشیده بودم
واقعا از درون مثل یه پیرزنه ۸۰ ساله شده بودم الان در شرف طلاقم
جدیدا هم شنیدم یه دختر صیغه کرده با دخترا هم حرف میزنه ببخشید طولانی شد
فقط خواستم تجربمو بگم از دخترا خواهش میکنم هیچوقت با هیچ پسری چت نکنید چون اون اگر مرد باشه با دخترا چت نمیکنه دنبال دخترا نیست
بزارید اونی که خدا براتون انتخاب کرده به موقعش بفرسته براتون
و یه حرفی به آقایون لطفا با احساس وقلب دخترا بازی نکنید چون ضربه ای که دخترا از شما میخورن یه روزی برمیگرده بدترین ضربه را خودتون میخوردید
برای بنده حقیرم دعا کنید خیلی محتاج دعا هاتون هستم واقعا حال روحی خوبی ندارم برام دعا کنید تا خدا کمکم کنه حال دلم خوب شه 🙏
یاعلی✋
⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️
__/\_/\/\_♡_👇
@bandegibaEshgh✨
😭😭😭😭😭😭مواظب خودمون باشیم بچه ها همه این حرفا واقعا شاید یه تلنگره بزرگیه براهممون
📨 #عبرت_نامه ❌❌❌ خیلی خیلی بادقت بخونیدش لطفا و شما رو بخدا مراقب خودتون باشید 😔😔💔💔
سلام وقت بخیر
دررابطه با کانال مزاحمتون شدم
البته اونقدر حرفام زیاده و دلم پر که نمیدونم چی بگم
حرفام میزنم صلاح دونستید داخل کانال بزارید
من یکی از ادمینها یا مدیر کانال ایتا هستم
از سال ۹۷ وارد ایتا شدم و کم کم فعال شدم
زندگی نسبتا مرفه و خوبی داشتم
همسرم گهگاهی اذیت میکرد ولی الان که خوب به گذشته بر میگردم میبینم واقعا در برابر کسی که میخوام درباره اش با شما حرف بزنم مرد بدی نبود
به واسطه کانالداری و تبادل با اقایی اشنا شدم
گاهی وقتا به خاطر مسائل شخصی زندگیم موقع تبادل با این اقا گیج بازی درمیاوردم ،این اقا هم خیلی ادم زیرک و باهوش میفهمید من دقت و تمرکز ندارم
چند باری از من درباره زندگی شخصیم سوال کرد
گفت من مشاور خوبی هستم
میتونم بهتون کمک کنم
نمیدونم چرا اعتماد کردم
چرا از کل مشکلات زندگیم باهاشون حرف زدم
هر روز به من نزدیک و نزدیک تر شد
ایشون تو زبون بازی مهارت خاصی دارن
کم کم به من گفتن جدا بشم
و من هم کم کم به ایشون علاقه مند شدم
جوری که حتی دیگه دلم نمیخواست یک لحظه ام همسرمو تحمل کنم
به اصرار زیاد من از همسرم بصورت توافقی دو سال پیش جدا شدم
همین اقا که اسمش بردم به قدری از جدایی من خوشحال بودن که حد نداشت
رابطمون با هم صمیمی تر شد
اعتراف به دوست داشتن کردیم
شما خودتون خانوما رو خوب میشناسید
نقطه ضعف ما احساساتمون هست و دریافت محبت
به قدری با زبون محبت کردن که باورم شد دوستم داره
بعد از پایان عده پیشنهاد خطبه موقت داد
بهش گفتم من با ازدواج موقت مخالفم و اگر واقعا من رو میخواد باید بیاد خواستگاری و من پدر و مادر و برادرهام در جریان بزارم و ازدواج دائمی کنیم
اما امتناع میکرد
و میگفت یه مدت صیغه محرمیت بخونیم که رابطمون مشکلی نداشته باشه
فاصله مسافتی داشتیم قرار شد همدیگه رو ببینیم
قبول کردم موقت خطبه بخونیم که مشکلی از نظر شرعی نداشته باشیم
اومد و همدیگه دیدیم در حد ۱ساعت با هم بودیم و بعدش رفت
چند روز بعد دلتگش شدم
هر چقدر اصرار کردم بیا دوباره ببینمت قبول نکرد
گفت هوایی میشی
منم نمیتونم دائم کنارت باشم یا ازدواج دائم کنم
احساس میکردم مورد بازیچه دستش قرار گرفتم
اما اونقدر شیفته و علاقه مندش شده بودم که نمیتونستم قبول کنم
دوسال فقط رابطه مجازی داشتیم
تو این مدت خواستگار داشتم همه رو رد کردم چون نمیتونستم فکرش از سرم بیرون کنم یا خودمو راضی کنم وقتی اون رو دوست دارم با کسی دیگه باشم
تو همین دو سال متوجه شدم ایشون قبل من با دخترخانم های دیگه در ارتباط بوده اما به خودم میگفتم مهم الانه که من داره و من رو دوست داره
تا اینکه ۳ماه پیش به من گفت دیگه نمیخواد با من باشه
بدجور شکستم
زندگی خوب و همسری که داشتم از دست داده بودم به خاطر هیچ
و تنهای تنها شدم
خیلی به خودکشی فکر کردم
از خیلی وقت پیش میخواستم بیام و با شما درباره ایشون حرف بزنم اما میترسیدم
الان دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم
الان نمیدونم با کی هست و داره کیو گول میزنه و دلبری میکنه و بدبخت میکنه
من یه خانم چادری بودم اما الان چادرمو گذاشتم کنار
مداحی گوش میدم یاد اون میفتم حالم بد میشه
ضریح و گنبد امام حسین میبینم حالم بد میشه
معنویاتم و روح و روانم داغون شده
هر بار هم رفتم پی ویش باهاش حرف زدم و گله و شکایت کردم که زندگی منو نابود کردی گفت نفرینت میکنم
چرا اجازه میدین ادمای اینجوری اینجا رشد کنن و کار کنن و یه عده مثل من رو بدبخت کنن
خیلی جلوی خودمو گرفتم ابروش رو نبرم
خودمم دارم اینجا کار میکنم و خرج و مخارجم تامین میکنم گفتم ولش کن کسی متوجه نشه
اما میدونم خیلی هستن مثل من توسط ایشون داغون شدن
چند وقت پیش از دوست خودم که همینجا کار میکنه خواستگاری کرد
ولی داغون شدم
اگر خواستید سرگذشت من احمق تو کانالتون بزارید که دخترا و خانوما هیچ وقت به کسی اعتماد نکنن
حتی اگر طرف اومد گفت من مداح اهل بیتم و ...
هیچ کدوم دلیل نمیشه که طرف واقعا ادم باشه
__/\_/\/\_♡_👇
@bandegibaEshgh✨
'عــــاشِــــقانـــﮩ اے بــــا خُـــــــدا'
📨 #عبرت_نامه / #ارسالی شما سلام منم میخوام تجربه خودمو بگم تا دوستان استفاده کنن واشتباه منو انجا
دوستان دو تا تجربه ی بسیار تلخ از کسانی که ضربه خوردن 🔴🔴🔴
بخوانیم🔺 عبرت بگیریم 🔻
ان شاءالله که در دام های شیطان نیفتیم
#نهبهروابطحرام🔥
#آرامشوازخودتنگیر👊🏾
#دعا_درمانے #خواب_راحت
🍃🍂 #دعـاےقـاموس 🍃🍂
🖊 مرحوم نخـودڪی ؛
خواندن "دعاے قاموس" بعد از نماز
صبح براے تسڪین قواے شهوانی
و خیالات خواب خوب است
📚 مفاتیح الجنان
✨بریم با ۳ تا صلوات ادامه ی #رمان جذاب 👌✨
با ما همراه باشید 🌹