eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
از «کرونا» آموختیــم📙 جواب‌ امر به معروف💛 و نهی از منکر🔥 به توچه ، نیست❗️ آلودگی یک نفر 😷 به همه ربط دارد 🌎✨ ‎‌‌‎‌ ‎‌‌‎🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
♥️͜͡🖐🏻 فرقے‌نمیڪند‌زڪجامیدهے‌سلام اومیدهد‌جواب‌تورا،اصل‌نیت‌است..! 🖐🏻¦⇠ ♥️¦⇠ •••━━━━━━━━━ 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 شب به خانه برگشتم. با تنی خسته و دلی شکسته از یونس و افکاری درهم. خاله طیبه با دیدنم، بدون سلام و علیک، بی‌مقدمه پرسید: -دیدیش؟ -کی منظورتونه؟ -یونس رو. -بله ...دیدم حضرت آقا رو ... یه سلام کرد و رفت. -یعنی چی؟! عصبی صدایم بلند شد: -یعنی اینکه تا گفتم ما دیگه نامزد نیستیم، رفت! خاله خندید. خنده‌اش بیشتر مرا عصبی کرد: _ به چی میخندید شما الان؟ -به تو و یونس. -کجاش خنده داره الان؟! -اونجایی که یونس بعد از دیدن تو اومده به اقدس گفته که همین امشب باید بیان و باز در مورد عقد صحبت کنند. مات و یخ زده به چهره‌ی خاله طیبه خیره شدم. -یعنی ...امشب می‌خوان بیان صحبت کنند؟! خاله سری تکان داد: _بله...البته اگر عروس خانم زودتر شامش رو بخوره و لباس عوض کنه. باز هم باورم نشد. -خاله راستی راستی میگی یا داری منو اذیت می‌کنی؟! خاله به شوخی به شانه‌ام ضربه‌ای زد: -برو خودتو جمع و جور کن دختر ... مگه من بیکارم. باورم نمی‌شد. هنوز در جا خشکم زده بود که خاله باخنده سرم فریاد زد: _ دِ برو دیگه فرشته! با زور خاله لباس عوض کردم و یک لقمه سرپایی خوردم و هنوز لقمه از گلویم پایین نرفته، زنگ در حیاط به صدا درآمد. خاله باز خندید: _دیدی؟! اینا از تو هم عجول‌ترند ...اومدن! و راست می‌گفت. از پشت پنجره‌ی اتاق دیدم خاله اقدس و یونس را که با یک جعبه شیرینی و یک دسته گل وارد حیاط خانه شدند. پرده را فوری انداختم و لبخند شیرین روی لبم نشست. چه خوش خیال بودم شاید! 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀
14.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👀نشانه های آخرالزمان اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨♥️ 📱 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هماناخداوند‌توبه کنندگان را دوست دارد❤️✨ -------------------------³¹³ 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷درود بر شما صبحت بخیر☀🌷 🌼از امروز به چیزایی که نداریم فکر نکنیم 🌺بجاش به چیزایی که داریم فکر کنیم 🌸ما یه عالمه امید داریم، 🌼بهتره به امید فکر کنیم 🌺آدم به امید زنده‌اس 🌸ما قلبی مهربان درون سینه‌مون داریم 🌼چه هدیه‌ای از این بهتر ‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬موضوع: یک رنگ باش🌈 ✍️سخنرانی حاج آقا دانشمند 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
اکنـون‌نمیـدانم‌کـه‌کـجا‌هسـتی‌وبرای‌کـدام‌ یک‌ازگـناهانم‌اشک‌میریزی! امـا‌هرکـجا‌کـه‌هسـتی‌مولا...بدان‌! دلـم‌میـخواهدکـه، مـرا‌هنوزم‌ازشیعیان‌خودبدانی😭 آخـرپدرها،باگذشـت‌هستند...😭💔 ------------------------³¹³ 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 صدای یاالله گفتن خاله اقدس را شنیدم. خاله طیبه آنها را به اتاق پذیرایی دعوت کرد و من چند دقیقه بعد، با چادر سفیدی از اتاق بیرون زدم. تا جلوی درب اتاق پذیرایی رفتم و یونس را دیدم. همان پیراهنی که پارچه‌اش را برای دوران نامزدی‌مان خریده بودم و برایش دوخته بودم به تن کرده بود. خاله اقدس با دیدنم برخاست و با برخاستن او سر یونس هم بالا آمد. مرا دید و او هم برخاست. سلامی کردم و وارد اتاق شدم. هنوز ننشسته خاله اقدس گفت: _طیبه‌ جان چندین ماهه این دوتا باهم حرف نزدن...اجازه بده چند کلمه‌ای باهم حرف بزنند. _اجازه‌ی ماهم دست شماست ...فرشته‌ جان با آقا یونس برید اتاق جلویی. و یونس به حرف آمد: _با اجازتون میریم تو حیاط ...هوا خوبه. خاله سکوت کرد و من به راه افتادم و یونس پشت سرم. نشستم روی پله‌ی اول حیاط. یونس هم آمد و با فاصله کنارم نشست. نگاه هردویمان به آسمان بود. _شما از دستم دلخوری؟ او پرسید و من جواب دادم: _یه کم.... _من که گفته بودم کارم ممکنه حالا حالاها طول بکشه. _نه از کارتون دلخور نیستم ...از امروز صبح دلخورم که تا گفتم ما نسبتی باهم نداریم، گذاشتید رفتید. خندید. _خب حرف حق زدید ...منم تا رسیدم خونه با مادرم حرف زدم که همین امشب همه چیز رو تمومش کنیم. _شما کی دوباره می‌خواهید برگردید؟ _نمی دونم دقیق ...اما اومدم که لااقل مراسممون رو بگیریم بعد برم. زیر لب آهسته گفتم: _ که باز خون دل بخورم تا برگردی! و شنید، سر چرخاند و لحظه‌ای نگاهم کرد. من سر به زیر بودم و او خیره به من. _فرشته خانم! شما میگی من چکار کنم آخه؟! چرا دستم رو میزاری تو پوست گردو ...مگه دست منه که انتخاب کنم که چکار کنم! سکوت کردم. او هم چند دقیقه‌ای سکوت کرد . حالا نه او سکوت را می‌شکست و نه من! 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀
🌸 وچہ‌خوشبخت‌اســت‌ قَلبی‌ڪه‌تنھاجاےتوباشَد‌وبس ♥️🔐! یاصاحِب‌الزَمان‌ﷺ -------------------------³¹³ 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
اى داوود! اگر روي گردانانِ از من بدانند كه چه انتظارى براى آنان مى كشم و چه مهرى به آنان مى ورزم و چه اشتياقى به ترك معاصى از سوى آنها دارم، از شوق، جان میدهند و بند بند بدنشان از هم جدا خواهد شد... -حدیث‌قدسی:) 🌿|⇦ 🖐🏽 ↬🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷درود بر شما صبحت بخیر☀🌷 🌼از امروز به چیزایی که نداریم فکر نکنیم 🌺بجاش به چیزایی که داریم فکر کنیم 🌸ما یه عالمه امید داریم، 🌼بهتره به امید فکر کنیم 🌺آدم به امید زنده‌اس 🌸ما قلبی مهربان درون سینه‌مون داریم 🌼چه هدیه‌ای از این بهتر ‌‌‌‌‌‌‌‌
🌷 آیت الله حسن زاده(ره) : 👌 به حرف درآمدن زود است اما سکوت خیلی مشکل است و خیلی ریاضت میخواهد و چقدر کشیک نفس کشیدن میخواهد تا سکوت اختیار شود. 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
15.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 هرچه تو را از خدا بازدارد بُتِ توست! ✨ 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 نمیدونم چند دقیقه گذشت تا بالاخره یونس با لحنی جدی گفت: _اگر شما مخالف کار منی... مکث کرد نمیدانم می‌خواست چه بگوید اما مکثش نشان میداد، گفتنش چندان راحت نیست و بالاخره گفت: _اگر شما مخالف کار من هستید...من اصراری برای ازدواج ندارم. باورم نشد همچین حرفی زد! سرم بی‌اختیار چرخید سمتش و نگاهش کردم. _کار من خیلی برام مهمه ...مهمتر از همه چیز ... نمیخوام شما رو اذیت کنم ...اگه واقعا نمی‌تونید با شرایط من کنار بیایید من اذیتتون نمی‌کنم. نگاهم سمتش بود که لحظه‌ای او هم نگاهش را به من سپرد. این تلاقی نگاه ها چند ثانیه ای دوام آورد و من با بغض، بغضی که دست خودم نبود و شاید ضعف به حساب می‌آمد اما گفتم: _باشه آقا یونس ...اینه جواب منی که نزدیک شش ماهه دارم اشک میریزم و منتظر شما هستم!! ...جواب نگرانی و دعاهای من اینه که بیای بگی کارت از من برات مهمتره! ...خب اگه اینطوره چرا امشب اومدی خواستگاری اصلا!؟ ...شما می‌رفتید دنبال کارتون؟! کلافه شد. می‌دانستم اشکهایم آزارش می‌دهد اما دست من هم نبود. حالم خیلی بد بود. انگار زجر شش ماهه‌ای که کشیده بودم به یکباره بر دلم نازل شد! _فرشته خانم ...شما که خوب میدونی منظور من از این حرف چی بود ...پس چرا میگی این حرفو آخه! ...من اگه به فکر شما نبودم که همین امروز صبح از خوابی که شش ماه به چشمم نیومده بود، دل نمی‌کندم تا بیام لااقل شما رو ببینم ...بعد شش ماه با شوق و ذوق اومدم شما رو ببینم باهاتون حرف بزنم که خودت گفتی برم چون باهم نسبتی نداریم... دیگر توان کنترل اشکانم را نداشتم: _آخه شما دوتا نامه برام نوشتی توی هردوتاش مدام گفتی برم سراغ زندگی خودم... خب اگه قرار بود برم سراغ زندگی خودم که اینقدر خودم رو زجر نمیدادم که بخاطرت صبر کنم. 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀
16.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌟صحبت های مهم رهبر انقلاب در مورد آینده‌ی جهان و نظم نوین جهانی 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسرائیل، به دست ایرانیان نابود خواهد شد🔥 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Γ‌‌🎞ꜛ گفتی که به دلشکستگان نزدیکم ما نیز دلِ شکسته داریم ای دوست .. 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷درود بر شما صبحت بخیر☀🌷 🌼از امروز به چیزایی که نداریم فکر نکنیم 🌺بجاش به چیزایی که داریم فکر کنیم 🌸ما یه عالمه امید داریم، 🌼بهتره به امید فکر کنیم 🌺آدم به امید زنده‌اس 🌸ما قلبی مهربان درون سینه‌مون داریم 🌼چه هدیه‌ای از این بهتر ‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی گفته میشه «لا اکراه فی الدین» پس چرا حجاب ما اجباریه؟! 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️امروز توبه کردی؟ 🎥دکترالهی قمشه‌ای ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
♥️ صندوق ڪوچڪۍ را درست ڪرده بود، هرکس غیبت میڪرد یا دروغ میگفت‌، باید مبلغی پول درون صندوق می‌انداخت. پول های صندوقچه‌را هم برای جبھه ڪنار گذاشته بود ..🕊💚 -علی‌اصغرکلاته‌سیفری - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
⚠| گناهڪـارۍڪہ‌بعد‌از‌گنـاه بہ‌ترس‌و‌اضطراب‌میوفتہ بہ‌نجـات‌نزدیڪتره تا ڪسۍڪہ‌اهل‌عبـادتہ،‌‌ امـا‌از‌گناه‌نمۍترسہ ! ‌بہ‌هم‌ریختگۍ‌بعد‌از‌گنـاه، ‌نشونہ‌یہ‌وجدان‌بیداره🌿..! •••━━━━━━━━━ 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
🌸 🌷 امام حسن (علیه السلام) فرمودند : 👌 نه پاکـدامنی، روزي را از انسـان دور می کنـد و نه حرص، روزي زیاد می آورد؛ چون روزي قسـمت شـده است و حرص زدن باعث مبتلا شدن به گناهان می شود. 📖 تحف العقول ، ص 234 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
∞♥️∞ ٺـا مَـنے هَستــ🙃ـ✨ دِلـ{♥️}ـے هَستـ🌱 نَفـَسـ{🌬} هَستـ🍒 هَسـتے💌🌸 ••| عاشِقَتـ💜 خواهَـمـ مآند |•• 😎 😜 👤 😍 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 لبخندی به لبش آمد که برایم بی‌علت بود اما لبخند قشنگی بود. دست برد درون جیب روی سینه‌ی پیراهنش و کاغذی را از جیبش بیرون کشید. کاغذ را سمتم گرفت: _این چیه؟! کاغذ را از او گرفتم و تای کاغذ را باز کردم. نامه‌ی خودم بود. همانی که برایش نوشته بودم: « سلام.... خیلی خیلی از دستت ناراحتم.... اینهمه مدت اشک ریختم و حالا برایم نوشتی که باقی مدت عقدمان را می بخشی؟؟!!.... این نامه را با حال خرابی می نویسم که گه گاهی اشکانم روی کاغذ نامه می چکد و آن را خیس می کند.... من منتظر آمدنت خواهم بود حتی اگر بیشتر از یکسال طول بکشد.... دیگر هم حرفی از دوری و جدایی یا بخشیدن باقی مدت عقدمان نزن.... هنوز که مهلت هست اگر هم تا 2 شهریور نیامدی، فقط مدت محرمیتمان تمام می شود اما... چشمان منتظر من دنبال تاریخ نیست همیشه به در خانه خیره خواهد ماند تا روز آمدنت.» نامه چروک شده بود و جای جایش پر از لک‌هایی بود بی‌رنگ که در اثر خشک شدن رطوبت نشسته روی آن، کمی چروک شده بود. اشک بود.... هم اشک چشمان من هم شاید اشک چشمان او بعد از خواندن نامه! _می‌بینی؟!...اینا جای اشکای منه...وقتی نامه‌ات رو خوندم احساس کردم دوباره زنده شدم ...این نامه تمام مدت توی جیبم بود ...درست روی قلبم ...جایی که صاحب نامه، جای داره ...شما برام خیلی خیلی مهمی ...محرم نیستیم تا واضح تر بگم ...اما ...انتخاب با شماست فرشته خانم ...نمیخوام بعدا عذاب وجدان بگیرم که من شما را مجبور کردم به من بله بگید و بعد ماه به ماه تنها توی خونه منتظر من و چشم به راهم باشید. اشک‌های داغی از چشمانم چکید. سوختم شاید از حرفش اما نه حرفی زدم و نه جوابی به او دادم. او هم نامه را دوباره تا زد و گذاشت درون جیب پیراهنش و گفت: _تا وقتی که بدونم شما منتظر من هستید، این نامه‌ جاش روی قلبمه ...اما اگر جوابتون به من منفی باشه... سکوت کرد لحظه‌ای و بعد با جدیت گفت: _ نامه رو می‌سوزونم.... تا تمام خاطراتم رو باهاش از بین ببرم ...و شما خیالتون راحت باشه که دیگه منو هیچوقت نخواهید دید...حالا تصمیم با شماست. برخاست و بی هیچ حرف دیگری برگشت به خانه و من ماندم و اشکانی که همچنان می‌بارید و قلبی که می‌سوخت و پُر تپش برایش میزد. نمیدانم چطور توانسته بود در آن دو سال مرا تا این حد عاشق خودش کند. او خوب دل برده بود از من! 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀
_ _ | 📸 🪖 | _ _ 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
_ _ | ‏مذنبٌ لكني‌احبك... گناهکارم ولی دوستت دارم💚 | _ _ (: 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
| | ‏به اندازه‌ی قطرات خون تمام مهاجم ها و مدافع هایی که در جبهه های جنگ‌ جنگیده اند دوستت دارم..!🖤 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
🍃✨🍃 🍃 دنیایم را چراغانی میکنم💡 تسبیحم را نخ📿 مگـــَر چند بار جمعه می آید؟🌹 😇🙏 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝