eitaa logo
بغض قلم
658 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
333 ویدیو
36 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! هر روز اینجا دورهم چند صفحه کتاب می‌خونیم، اصلا هم درد نداره💉 📘 محدثه قاسم‌پور/کتاب‌‌ها: _پشت‌پرچم‌قرمز _شب‌آبستن _نمیری‌دختر یه‌پیام‌مون‌نشه👇 @bibliophil_8 ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه چیزی آوردم دور هم بخونیم جیگرمون حال بیاد 🇮🇷👌 به مناسبت اینکه سردار حاجی‌زاده امروز از دست آقا، مدال فتح رو گرفتن خوندن کمی از مجاهد‌ت‌هاشون در روزهای جنگ خیلی دلنشین.‌
اولین‌باری که سردار حاجی‌زاده یه موشک رو از نزدیک دید 🇮🇷👌 از لحظه‌ای که خبر آماده شدن موشک‌ها را به حاجی‌زاده داده بودند، دل توی دلش نبود. هم خوشحال بود و هم ناراحت. تونل منتظری هنوز آماده نشده بود. به این فکر می‌کرد که چه‌کار باید بکند. موشک‌ها را کجا نگه دارد که هنوز نیامده لو نروند؟ با کدام نیرو می‌خواست از آن‌ها محافظت کند؟ آن دو هفته‌ای که موشک‌ها در فرودگاه لیبی درگیر بارگیری بودند، حاجی‌زاده توانسته بود مقدماتی برای ورودشان بچیند. از سپاه بیست سی نفر نیروی ساده ولی مطمئن تقاضا کرده بود و با هماهنگی‌های زیاد توانسته بود دو شیلتر مسقف یکی توی پایگاه یکم نیروی هوایی ارتش در مهرآباد و یکی در پایگاه هوایی نوژه در همدان بگیرد. این‌طوری می‌توانست تا آماده شدن مکان اصلی نگهداری موشک‌ها آن‌ها را موقتا توی فرودگاه نگه‌دارد و با نیروهایی که می‌گیرد از آن‌ها محافظت کند. وقتی شنید که هواپیمای حامل موشک‌ها نیمه شب قرار است در پایگاه یکم شکاری فرود بیاید، فکر نمی‌کرد مشکل خاصی باشد. ظهر، استیشنی را که تازه گرفته بود، برداشت و راهی تهران شد. مستقیم رفت فرودگاه. هواپیما ۷۴۷ باری تازه رسیده بود و انتهای باند اختصاصی توی یک آشیانه پارک کرده بود. خلبان و چندتا از لودمسترها پای هواپیما مشغول صحبت بودند. حاجی‌زاده خودش را معرفی کرد و با تک‌تک‌شان دست داد. همان‌طور که با همدیگر خوش و بش می‌کردند، به دماغه‌ی هواپیما نزدیک شدند. در باز بود. لوله‌های دراز موشک از همان بیرون دیده می‌شدند. _ اینم امانتی‌ها، تحویل شما، صحیح و سالم! حاجی‌زاده گردنش را دراز کرد و داخل هواپیما را دید زد. اولین بار بود که موشکی را از نزدیک می‌دید. فکر نمی‌کرد که این قدر دراز و بدقواره باشند. حالا چطوری می‌خواست این درازهای بی‌قواره را جابه‌جا و پنهان‌شان کند؟ _ ظاهرا برای سوار شدن خیلی اذیتتون کردن! _ اذیت که نه، ولی نافرمانی تا دلتون بخواد! حالا نگران نباشید! همان‌طور که به زور سوارشون کردیم به زور هم پیاده‌شون می‌کنیم. همگی خندیدند. خنده هم نمی‌توانست خستگی توی چهره‌هایشان را پنهان کند. 📒خط‌مقدم/ فائضه‌غفارحدادی 🆔 @bibliophil
بغض قلم
صبح شنبه خود را چگونه آغاز کردی؟ بعد از پانزده ساعت نشستن روی صندلی اتوبوس تا به خانه رسیدم و گوش
یادش بخیر پارسال از مشهد که برگشتم خبر طوفان‌الاقصی شنیدم. کی فکرش رو می‌کرد در همین یکسال این همه ماجرا اتفاق بیوفته... کی فکرش رو می‌کرد حوادث دنیا بیوفته روی دور تند کاش پیروزی قدس هم با سرعت چندبرابر به سراغ‌مون بیاد ❤️ ۱ و ۲
01 Sedaye Paye Aab 01.mp3
72.39M
🎧صدای پای آب ✍سهراب سپهری 🎤زنده یاد خسرو شکیبایی 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
04.Nisa_.077.mp3
3.13M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۷۷ | أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً ۚ وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِيبٍ ۗ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقَىٰ وَلَا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا آيا نمى‌نگرى كسانى را كه (پيش از هجرت) به آنان گفته شد (اكنون) دست نگهداريد و نماز به پا داريد و زكات بپردازيد. ليكن چون جهاد (در مدينه) بر آنان مقرّر شد، گروهى از آنان از مردم (مشرك مكّه) چنان مى‌ترسيدند كه گويا از خدا مى‌ترسند، بلكه بيش از خدا (از كفّار مى‌ترسيدند) و (از روى اعتراض) گفتند: پروردگارا! چرا جنگ را بر ما واجب كردى؟ چرا ما را تا سرآمدى نزديك (مرگ طبيعى) مهلت ندادى؟ بگو: برخوردارى دنيا اندك و ناچيز است و براى كسى كه تقوا پيشه كند آخرت بهتر است، و به اندازه‌ى رشته‌ى ميان هسته خرما، به شما ستم نخواهد شد. 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۱۰min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چرا زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی ثواب زیارت کربلا دارد؟ متوکل عباسی ملعون بیش از ۱۸ مرتبه قبر مطهر حضرت سیدالشهداء (علیه‌السلام) و اصحاب امام حسین (علیه‌السلام) را تخریب کرد. حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه‌السلام) با رهبری سادات شیعه به ویژه سادات حسنی هر هجده باری که متوکل دستور تخریب قبر مطهر امام حسین و شهدای کربلا را داد، بلافاصله درصدد احیا، مرمّت و بازسازی بارگاه امام حسین (علیه‌السلام) برآمد. به خاطر این مبارزه و پیگیری حضرت عبدالعظیم (علیه‌السلام) و رهبری سادات در زمان خودشان ملقّب به (سیدالکریم) یعنی (سرور نوادگان امام حسن مجتبی) شناخته شد. شاید یکی از علت‌های این ثواب خدمت عبدالعظیم به بارگاه سیدالشهدا است. 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
04.Nisa_.078.mp3
2.17M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۷۸ | أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ ۗ وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِكَ ۚ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ فَمَالِ هَٰؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا هر كجا باشيد، مرگ شما را درمى‌يابد هر چند در دژهاى مستحكم (يا ستارگان) باشيد. اگر به آنان (منافقان) نيكى وپيروزى برسد، مى‌گويند: اين از سوى خداست، و اگر بدى به ايشان رسد، مى‌گويند: اين از جانب تو است. بگو: همه چيز از سوى خداست. اين قوم را چه شده كه در معرض فهم هيچ سخنى نيستند؟   🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۷min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
بسم الله الرحمن الرحیم روزنوشت های پیچائیل سیزدهِ هفتِ سه در غرب آسیا همه چیز روی دور تند است. فشارش می افتد روی دوش ما فرشته ها. هر چند که آدمهایش هم دارند زیر بار فشارهای پشت سر هم می زایند! راستش جمعه ها برای بعضی آدم ها شاید تعطیل و خلوت باشد برای ما همیشه شلوغ بوده. باید موقع پرواز حواسمان باشد به ارواح آزاد مومنین و مومنات برخورد نکنیم تا آنها با آسودگی خاطر بروند سر قبرهایشان بنشینند و منتظر اقوام و آشناها بمانند. بعدش هم باید ثوابِ وقتگذراندن با خانواده و صله ارحام و خواندن دعای ندبه و سمات و رفتن به نمازجمعه جمع کنیم ببریم بالا. البته فرشتگان جمع کننده گناه هم مثل ما سرشان شلوغ تر می شود. اصولا هر جا که مردم جمع شوند، شیطان نوچه هایش را می فرستد بینشان و می گوید: «شیطونکا! الان بهترین فرصته! این جعبه گناهان زبان رو بردارید و برید ببینم چه می کنید!» حاشیه نروم دیگر. به حد کافی از دهن افتاده این روزنوشتم. به گمانم امروز سه شنبه باشد. داشتم خاطره جمعه ای که گذشت را می نوشتم که با همه جمعه ها فرق می کرد. طوری که آماده باش صادر کردند. فکر کردم باز هم ایران می خواهد از آن وییییییزها بفرستد سمت اسرائیل. ولی انگار ماجرا مهم تر بود. تقابل حق و باطل رسیده بود به جاهایی ش که من همیشه دوست داشتم. یاد روزهای حساس تاریخ می افتادم. آنجا که دیگر آدم گنده های جبهه ی حق با آدم گنده های جبهه ی باطل شاخ به شاخ می شدند. آن روزی که ابراهیم نشست روی منجنیق و پرت شد توی آتش و نمرود خنده های عصبی می کرد. یا آن روزی که موسی و مردمش به آخر خشکی و فرعون و سپاهیانش به آنها رسیدند و مردم گفتند الان است که جنگ شروع شود و ما کشته شویم. یا نه روزی که سپاه طالوت و جالوت به هم رسیده بودند و کسی باورش نمی شد که جالوت شکست بخورد. اسرائیل گفته بود بعد از ترور رهبر لبنان، نوبت رهبر ایران است و رهبر ایران اعلام کرده بود که نماز جمعه این هفته را خودش خواهد خواند! حتی گیجائیل ها هم می دانند نماز جمعه یعنی یک فضای روباز در یک مکان و زمان مشخص. دلم می خواست مسئولیتی نداشتم و لم می دادم روی ابری. ذکر می گفتم و تماشا می کردم. ولی چقدر کار داشتیم. فرشته ی مقسم آمد. عده ی زیادی را فرستاد از ماشین هایی که از شهرهای مختلف راه افتاده بودند سمت تهران محافظت کند. عده ای رفتند در آماده سازی موکب های مردمی اطراف مصلی کمک کنند. عده ای هم مامور جمع آوری استغاثه ها و قربانی های مردم برای سلامتی رهبرشان شدند. چشم همه مردم دنیا به آن نماز جمعه بود. فرشته مقسم خرده مسئولیت ها را هم تقسیم کرد. به من چیزی نرسید. شاید هم من را یادش رفت. شروع کردم به وجعلنا خواندن که دیگر دیده نشوم ولی ظاهرا وجعلنا در مورد فرشته مقسم کار نمی کند. «برای تو ماموریت ویژه دارم پیچائیل!» بال زدنم بی اختیار تندتر شد. یعنی چه ماموریتی می خواست بهم بدهد؟ «این بسته ی سکینه را می گیری و قبل از شروع خطبه ها به قلب رهبر ایران نازل می کنی.» سبحان الله! دستانم را دراز کردم و با احترام بسته را گرفتم. از جمله کارهایی بود که دلم نمی خواست بپیچانمش. اضطراب گرفتم. از چند ساعت قبل رفتم سمت مصلی. باورم نمی شد. در دو سمت مصلی زمین دهن باز کرده بود و متصلا از توی آن نمازگزار بیرون می آمد. همه ی خیابان های منتهی به مصلی هم ترافیک بود. هیچ کس ولی بوق نمی زد و به بقیه ماشین ها فحش نمی داد. از ایرانی ها چنین خویشتن داری هایی خیلی بعید است. عوضش همه جا صدای صلوات و تکبیر بود. یاد روزهای اول انقلاب شان افتادم. البته من آن زمان اینجا نبودم ولی از فرشته های دیگر درباره اش شنیده بودم. رفتم داخل محراب مصلی و منتظر ماندم. رهبری نزدیک اذان ظهر وارد شد. بسته سکینه را نزدیک بردم. ولی به نظرم هیچ احتیاجی به آن نداشت. مثل ابراهیم که وقتی جبرئیل وسط آتش بهش نازل شد و گفت چیزی از من بخواه. جواب داد: «خدا برایم کافی است.» به گمانم شنیدم که رهبری هم می گفت:‌ «ان معی ربی سیهدین» با این حال من بسته را روی قلبش نصب کردم و بالا رفتم. به گمانم به خاطر مسائل امنیتی به هیچ هلیکوپتر و ریزپرنده ای اجازه پرواز و فیلمبرداری نداده بودند. اما دوربین های الهی به صورت زنده تلاش قطره قطره آن دریای جمعیت را ثبت می کردند. تک تک فریم ها در مقدرات آینده تکی و جمعی شان اثر می گذاشت. چرخی زدم توی آسمان و چندین جا سرک کشیدم. خطبه های رهبری به صورت زنده در همه جا پخش می شد و رشته های نورش قلب های زنده را به هم وصل می کرد. از زنجیره نورشان عرش هم نورانی شده بود... وه که چه تماشایی بود! دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan 🆔 @bibliophil