فکر کنم نمیری دختر رو به علت بهم ریختن نظم مسجد، بندازن بیرون😄
وقتی معتکفین خوابند، یکی یه گوشهی مسجد، زیر پتو داره ویبره میره. 😂
JameJam-6953-page14-[magiran.com].pdf
800.1K
راستی نمیری دختر چهارشنبه هم مهمان روزنامه جامجم بود، خودم هم خبر نداشتم که برم روزنامه رو بخرم.
این دختره هر روز سرش از یه جا بیرون میاد.
پاکت آخر 🌱
هدیه به مادر امیرالمؤمنین؛
خانم فاطمهبنتاسد😘
https://ble.ir/bibliophils
چند وقت پیش استاد بزرگواری که بادلسوزی مشقهای شاگرد رو در این کانال بغض قلم مطالعه میکردند، کتابی به دستم دادند تا داستانهای این کتاب رو تبدیل به داستانکهای قابل انتشار در شبکههای اجتماعی کنم.
همین الان داغ داغ اجازه گرفتم
به مناسبت ولادت امیرالمؤمنین، چندتا
داستانکش رو اینجا هم قرار بدم.
موضوع کتاب حقیقتا من رو جذب کرد.
کتاب روایت زنانی که در دربار معاویه از مولا علی (عليهالسلام) دفاع کردند. ولی نوع نگارش کتاب مثل موضوعش جذاب نبود و باید در کلمات محدود، به داستانکهای خواندنی تبدیل میشد. امیدوارم خواندنی شده باشه و شما هم مثل من از همنشینی با بانوانی چنین پارسا و شجاع لذت ببرید.
شما هم ذوق کردید؟! 😍
آمادهاید داستانک اول رو قرار بدم؟❤️
#داستانک
#امامعلی
#مدافعان_علوی_در_بارگاه_اموی
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
داستانک (چرا دوستم نداری؟!)
در یکی از سالها که معاویه به حج رفته بود سراغ زنی به نام دارمیه را گرفت. دارمیه زنی سیاه پوست و بسیار چاق بود. معاویه تا دارمیه را دید گفت: دنبالت فرستادم تا از تو بپرسم چرا علی را دوست داشتی و از من بدت میآمد. چرا به علی محبت داشتی و با من دشمنی میکردی؟
دارمیه گفت: مرا از جواب معاف کن.
معاویه گفت: باید جوابم را بدهی.
دارمیه گفت: علی را به خاطر عدلش در میان مردم و تقسیم مساوی بیتالمال دوست داشتم و از تو بدم میآمد، چون با کسی جنگیدی که از تو برای خلافت شایستهتر بود.
آری به علی محبت ورزیدم، چون که درماندگان را دوست داشت و به در راه ماندگان بخشش میکرد و در دین عالم بود و از حق خودش میداد. تو را دشمن داشتم به خاطر دنیا طلبی و خونریزی و اختلاف افکنی بین امت.
معاویه سخت عصبانی شد و گفت: به همین خاطر شکمت باد کرده و سینههایت بزرگ شده و کفلت درشت شده.
دارمیه دندانهایش را بهم کوبید و داد زد: آی این حرفها را به مادرت هند بگو.
معاویه گفت: آرام باش آیا هرگز علی را دیدهای؟
دارمیه عرق از پیشانی گرفت و گفت: آری دیدهام! دست و پاهایش خشن بود. نعمتهای دنیا او را به خود مشغول نکرد.
معاویه گفت: سخنانش چگونه بود؟
دارمیه دستی به نم چشمش کشید و ادامه داد: سخنانش دلها را از کوری جلا میداد مثل جلا دادن ظرف زنگار گرفته با روغن.
معاویه گفت: راست گفتی حاجتی داری؟
دارمیه گفت: صد ناقه سرخ مو و هزار گوسفند جوان قوی میخواهم که با شیرش خردسالان را غذا بدهم و میان عرب را اصلاح کنم.
معاویه گفت: اینها را بدهم مرا هم مثل علی میبینی؟!
دارمیه استوار ایستاد و گفت: نه، تو کمتر از اویی.
معاویه گفت: علی بود که به تو چیزی نمیداد.
دارمیه خندید و گفت: معلوم است که چنین نمیکرد، علی کرک شتری از بیتالمال را اضافه به من نمیداد.
#داستانک
#امامعلی
#مدافعان_علوی_در_بارگاه_اموی
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
05.Maeda_.019.mp3
2.51M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت ۱۹ | يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَىٰ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِيرٍ وَلَا نَذِيرٍ ۖ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ ۗ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
اى اهل كتاب! همانا رسول ما در دورانى كه پيامبرانى نبودند به سوى شما آمد تا (حقايق را) براى شما بيان كند، تا مبادا بگوييد: مارا بشارت دهنده و بيمدهندهاى نيامد، براستى بشير و نذير برايتان آمد، و خداوند بر هر چيز تواناست
🎤 آیتالله قرائتی
👇تفسیر قرآن: ۸min
#مائده_۱۹
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
طرفهای عصر غلغله شد. مردم خوشحالی میکردند و با ماشینهایشان بوق بوق راه انداخته بودند. میگفتند شاه فلنگ را بسته و از ایران فرار کرده. باورم نمیشد. نمیدانم چرا الکی خوشحال بودم. به شکری گفتم: شاه با اون اهن و تلپش که بره، یعنی وضع مملکت خیلی خره تو خره.
📒 عقربهای کشتی بمبک/ فرهادحسنزاده
#رمان_نوجوان
#فرار_شاه
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils