eitaa logo
🇮🇷غواص ها بوی نعنا می ده🇮🇷
110 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 ✍سرانجام این شهید در روز پنج شنبه 24 اسفند سال 1363 در حالی که آخرین دستور ابلاغی از جانب قرارگاه را در عملیات بدر( منطقه شرق دجله و شمال القرنه) اجرا می کرد( و لبخندی متین به لب داشت) بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سرش مجروح شد و جان را به معشوق تسلیم نمود. سردارشهید عباس کریمی، در هنگام شهادت 27سال سن داشت و از او تنها یک فرزند پسر به نام داود به یادگار مانده است به هنگام انعکاس خبر شهادت عباس، خانواده معظم شهدای لشگر 27 محمد رسول الله، دگر بار احساس شهادت فرزندانشان را به خاطر آورده و در رثای آن سردار شهید اسلام اشک تاثر جاری کردند. بخشی از دستنوشته های شهید خدایا! به صدق علی ما را در زمره صادقین قرار بدهد به پاکی علی دامن ما را از لوث گناهان پاک گردان. خدایا! ملل اسلامی را در هر نقطه ی جهان پیروز گردان نقشه ها و توطئه های استعمارگران و بیگانگان را به خودشان بازگردان برادران مسلمان لبنان را پیروز گردان گام های ما را در طریق ایمان استوار گردان. ما را به معارف اسلام آشنا فرما. صفوف مسلمانان را فشرده تر بگردان و من یتوکل علی الله فهو حسبه خودمان را بررسی کنیم، ببینیم کجا بودیم، چه بودیم، از کجا آمده ایم و به کجا می رویم. ما که نیروی این انقلاب هستیم، باید برای آن خون بدهیم. خصوصیات یک فرمانده به این شرح است: سلامتی جسم و فزونی علم، مشورت با نیروها، سعه صدر و نداشتن حس انتقام، برخورد با افراد و فرماندهی از راه ارشاد و موعظه. در کنار همه تاکتیکها، از همه مهمتر، فاصله نگرفتن از خداست. فرماندهی که ابتکار عمل، نداشته باشد، تسلیم است. ابتکار عمل سلاح برنده ی مومن است. اخلاق فرمانده: 1- ساختن ارتش معنوی 2- هدف فی سبیل الله 3- شوق شهادت 4- ایثار 5- هوشیاری و مراقبت 6- عدم تکبر، خودخواهی و خودمحوری 7- دعا و نیایش 8- اعتماد به نفس 9- نظم و انضباط و اخلاق نمونه 10- صبر وتوکل بر خدا در همه حال.
💢🌟💢🌟💢 💞 (زندگینامه زیبای شهدا مدافع حرم )👌👌👌 💞سوریه را به صندلی دانشگاه ترجیح داد روح‌الله آدم با برنامه‌ای بود، یک دفتر مشکی کوچک داشت که تمام کارهایش را در آن می‌نوشت، بدهی، کارهای انجام نداده، کارهایی که باید انجام می‌داد و هر کاری که داشت را یادداشت می‌کرد. من هیچ وقت روح‌الله را بیکار ندیدم؛ یا کار می‌کرد یا مشغول جزوه خواندن بود. 💖روح‌الله رشته مترجمی زبان انگلیسی قبول شده بود. وقتی که جواب قبولی‌اش در دانشگاه آمد که سوریه بود. روح‌الله به شدت شجاع و نترس بود. از هیچ چیزی نمی‌ترسید. هر وقت به من زنگ می‌زد می‌گفت دعا کن شجاع باشم هیچ وقت نمی‌گفت که من نمی‌توانم، همیشه می‌گفت من می‌توانم.😍 💞همسرم می‌گفت من اگر شجاع باشم به هدفم می‌رسم.💪 در هر کاری به رسیدن به بالاترین درجه آن کار فکر می‌کرد. روح‌الله در درس همیشه اول بود، در همه کارهایش اول بود. ❤️ روح‌الله در دوره‌های مختلفی که می‌گذراند اگر اول نمی‌شد حتما دوم می‌شد 💞دلش برای یاری رساندن به مردم می‌تپید همسر شهید قربانی درباره ویژگی‌های شخصیتی وی می‌گوید: «روح‌الله دلش پر می‌کشید برای کمک به دیگران. انگار خدا او را آفریده بود تا بی‌وقفه دلش برای دیگران بتپد. با آن روحیه مردم دوستی که از روح‌الله سراغ داشتم، رفتنش به سوریه و دفاع از حرم برایم عجیب نبود.❣ 💖 من در همین کوچه و خیابان ازخودگذشتگی‌های روح‌الله را با چشم دیده بودم.👌 یکبار در حال عبور از بزرگراه شهیدهمت برای رفتن به محل کارمان بودیم که خودرویی را دیدیم که با یک موتورسوار برخورد کرد. روح‌الله ترمز کرد و دیدم که به طرف موتورسوار می‌دود. هیچ‌کس از ماشینش پیاده نشد. روح‌الله سر موتورسوار را بست و تا اورژانس نیامد، برنگشت.» وی کمی مکث کرده و شروع به تعریف خاطره‌ای دیگر می‌کند و می‌گوید: «دو سال پیش بود که با هم از خیابان انقلاب رد می‌شدیم. مردی کنار خودرویش ایستاده بود و از رهگذران کمک می‌خواست. بخشی از ماشینش آتش گرفته بود. چون احتمال انفجار وجود داشت کسی جلو نمی‌رفت 💞. روح‌الله تا این صحنه را دید زد روی ترمز. همیشه در صندوق عقب آب داشتیم. آب‌ها را برداشت و به سمت خودرو دوید و آتش را خاموش کرد. مرد راننده‌اشک می‌ریخت و از روح‌الله تشکر می‌کرد. می‌گفت: جوان! خدا عاقبت به خیرت کند. همین دعاها روح‌الله را عاقبت به خیر کرد.»😍 👌یک هفته قبل از شهادتش به من زنگ زد؛ قرار بود برگردد اما گفت: «اجازه بده بمونم؛ دلم برای بچه‌هایی که اینجا به ناحق کشته می‌شوند می‌سوزد.😔 تو هم دلت بسوزد بگذار بمونم اینجا به من احتیاج دارند گفتم‌اشکالی نداره بمون ولی مواظب خودت باش.» 💖هیچ وقت از رفتن به سوریه منصرفش نکردم. می‌دانستم که اگر برود شاید دیگر برنگردد اما هیچ وقت به زبان نیاوردم که نرو و بمان. ... 💖یک هفته قبل از شهادت تماس گرفت. قبلا هر وقت تماس می‌گرفت، زود قطع می‌شد اما این بار یک ساعت و نیم با من حرف زد اما تلفن قطع نشد. از روح‌الله نپرسیدم که چرا تلفن قطع نمی‌شود گفت این دنیا می‌گذرد تمام می‌شود😔 مادرم هم رفت خیلی‌ها رفتند حاج آقا مجتبی تهرانی هم رفت (روح‌الله شاگرد حاج آقا مجتبی تهرانی بود) گفت این دنیا خیلی کوتاه است. 😢اگر من تو ناراحت نباش من به تو قول می‌دهم که آن دنیا همیشه با هم باشیم. 🌹یک ساعت و نیم روح‌الله از این حرف می‌زد که آنجا کار خیلی زیاد است و باید بماند از من می‌خواست که بگذارم بماند.😔 💞آقا روح‌الله از ظلم به مظلوم خیلی ناراحت می‌شد و ظلم را برنمی‌تافت همیشه می‌گفت در سوریه افرادی هستند که مورد ستم قرار می‌گیرند در حالی که بی‌گناه هستند.😔 می‌گفت من باید بروم و در نابود کردن این ظلم کمک کنم و می‌گفت که حرم حضرت زینب(س) نباید خالی بماند. می‌گفت ما باید برویم تا حرم خالی نباشد. ❤️مدتی که آنجا بود 54 روز می‌شد. در روزهای آخری که مأموریتش تمام شده بود، ساکش را جمع کرده بود تا برگردد. شهید قدیر سرلک را می‌بیند که می‌خواستند بروند تا لوازم بیاورند. روح‌الله با او همراه می‌شود. با ماشین می‌روند و وسایل را برمی‌دارند. هنگام برگشت وقتی روح‌الله از ماشین پیاده می‌شود ناگهان ماشین را منفجر می‌کنند. بر اثر انفجار هر دو شهید می‌شوند و چیزی از جسم‌شان نمی‌ماند.😭 ......................
خودروی روح الله و شهید قدیر سرلک روز چهارشنبه 13 آبان سال 94 ساعت سه بعد از ظهر در شهر حلب سوریه در روستای «تل عزان» مورد اصابت موشک کورنت اسرائیلی قرار می‌گیرد و در مبارزه با تروریست‌های تکفیری به شهادت رسیدند.  پیکر مطهر شهید قربانی در قطعه ۵۳ گلزار شهدای بهشت زهرا در جوار محرم ترک و رسول خلیلی به خاک سپرده شده است. 💠گروه
خودروی شهید روح الله قربانی و شهید قدیر سرلک روز چهارشنبه 13 آبان سال 94 ساعت سه بعد از ظهر در شهر حلب سوریه در روستای «تل عزان» مورد اصابت موشک کورنت اسرائیلی قرار می‌گیرد و در مبارزه با تروریست‌های تکفیری به شهادت رسیدند.
#شهادت #نحوه_شهادت #شب_تاسوعای_حسینی 30 مهر 1394 #پدر_شهید همرزمش که از ناحیه دست و پا در آن عملیات مجروح شده بود، برایم تعریف کرد: امین در سوریه به عنوان مسئول تخریب و انفجارات آمده بود. قرار نبود که در عملیات محرم با نیروها وارد عمل شود اما با اصرارهای امین قبول کردند که او هم شرکت کند. به منطقه که اعزام شدیم در حین درگیری یکی از نیروها تیری به پایش اصابت کرد. امین مشغول مداوایش بود تا او را به عقب بیاورد. در اوج درگیری متوجه شدیم که تعداد نیروهای دشمن بیشتر شده است. امین در حالی که از کوله پشتیاش تجهیزاتی که همراهش بود را خارج میکرد، دشمن با رگبار به سمتش شلیک کرد و امین به شهادت رسید. من هم که مجروح شده بودم خودم را به امین رساندم و سرم را بر سینه اش گذاشتم. از فرط خستگی سرم را بر سینه اش گذاشتم و چند ساعت خوابیدم. منطقه که آرام شد و دشمن عقب نشینی کرد، نیروهای خودی به سمتمان آمدند. پیکر امین بعد از سه روز به حلب و از آنجا به دمشق منتقل شد. مزار : امامزاده چیذر تهران - قیطریه
شهید در عملیات بازپس‌گیری دو شهر «نبل» و «الزهرا»* در سوریه که بیش از چهار سال در محاصره داعش بود به شهادت رسید. ایشان در بیشتر عملیاتها حضور داشتند و این دو شهررا اسوه مقاومت شیعه می دانستند. جا دارد در اینجا بیان کنم که شهید یک روز قبل از شهادتش به یکی از همرزمان نزدیک خود که اهل شهرستان نورآباد هستند، گفته بود که به زودی یاسوج اولین شهید مدافع حرم خود را تقدیم خواهد کرد. به پدرم شهادتش الهام شده بود. آخرین تماس پدرم با خانواده شب قبل از شهادتش بود و دیگر صدای او را نشنیدیم... یکی از فرزندان دوست پدر شهیدم که در خط مقدم حضور داشته نقل می‌کند: «مقر شهید با محل شهادت 200 کیلومتر فاصله داشت و در منطقه ریتان بود وقتی خبر رسید که بچه‌ها در خط توسط داعشی‌ها محاصر شده‌اند با عجله بسوی محل شتافت. با تلاش‌های فراوان وی و همرزمانش، حلقه محاصره شکسته می‌شود. بچه ها را آزاد می‌کنند، درست در یکی از خیابانهای شهر «ریتان» برای شکار چند تک تیرانداز حرکت می‌کند که درهمین حین توسط تک تیرانداز دشمن از پشت سر، تیری به ستون فقرات شهید برخورد می کند که از قفسه سینه شهید بیرون می‌زند که همین تیر باعث به شهادت رسیدن وی می‌شود.» 💐معرفی پاسدار ولایت مدار و رزمنده ؛
از زبان فرزند رهبرانقلاب مقام معظم رهبری که در آن زمان رئیس‌جمهور بودند، خیلی به پدر علی اصغر صفر خانی اعتماد داشتند. علی اصغر که شهید شد، حضرت آقا با پسرشان آمدند منزل آقا علی اکبر. در آن دیدار، آقا مصطفی نحوه شهادت علی اصغر را بازگو کرد و گفت : در عملیات کربلای یک، ما به اهداف مورد نظر رسیده بودیم و تقریبا داشتیم خط را تحویل می‌دادیم و به عقب بر‌می‌گشتیم. همزمان دشمن آتش شدید خود را روی منطقه گشوده بود. به علی اصغر گفتم: بیا برویم به درون سنگر. گفت: شما برو من الان می‌آیم. من چند قدم دور نشده بودم که گلولهٔ توپی نزدیک علی اصغر به زمین خورد. دویدم به طرفش دیدم غرق به خون روی زمین افتاده و قرآنش هم در کنارش افتاده است... 💐معرفی پاسدار ، فرمانده گردان