#همسرانه
*همه بخونن*
لایه خارجی شما آن چهرهای است که رو به دنیا قرار دارد. این لایه خصوصیاتی را پنهان میکند که سایه شما را میسازد. سایههای ما آنقدر خوب استتار شدهاند که اغلب ما یک چهره به دنیا نشان میدهیم. در حالی که در واقع آن روی کاملا متضاد در درون ماست.
برخی مردم احساسات خود را مخفی میکنند یا نقابی از شوخطبعی به چهره میزنند تا غمهایشان را پنهان کنند. کسانی که عقل کل هستند در واقع حماقتشان را پنهان میکنند. برخی دیگر که رفتارهایی خودخواهانه دارند، احساس ناامنی خود را پنهان میدارند.
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻نام قدیم شهر خود را بدانید.
نام جدید نام قدیم
🔹۱- ايذه ⬅️ مالمیر
🔹۲- ميانه ⬅️ ميانج
🔹۳- انزلی ⬅️ پهلوی
🔹۴- فردوس ⬅️ تون
🔹۵- مشهد ⬅️ سناباد
🔹۶- سبزوار ⬅️ بِیهَق
🔹۷- اهر ⬅️ ارسباران
🔹۸- بهشهر ⬅️ اشرف
🔹۹- آبادان ⬅️ عبادان
🔹۱۰- اهواز ⬅️ ناصریه
🔹۱۱- شهرضا ⬅️ قمشه
🔹۱۲- كاشمر ⬅️ ترشيز
🔹۱۳- هويزه ⬅️ حويزه
🔹۱۴- سمنان ⬅️ قومس
🔹۱۵- زاهدان ⬅️ دزداب
🔹۱۶- هشترود ⬅️ آذران
🔹۱۷- پیرانشهر⬅️ خانا
🔹۱۸- خدابنده ⬅️ قيدار
🔹۱۹- آمل ⬅️ آمارد
🔹۲۰- ارومیه ⬅️ رضائیه
🔹۲۱- شهركرد ⬅️ دهكرد
🔹۲۲- گرگان ⬅️ اِسترآباد
🔹۲۳- سلماس ⬅️ دیلمقان
🔹۲۴- ايرانشهر ⬅️ پهره
🔹۲۵- همدان ⬅️️️ هگمتانه
🔹۲۶- شادگان ⬅️ فلاحیه
🔹۲۷- تنكابن ⬅️ شهسوار
🔹۲۸- زابل ⬅️ نیمروز
🔹۲۹- قائم شهر⬅️ شاهی
🔹۳۰- خرمشهر ⬅️ محمره
🔹۳۱- اصفهان ⬅️ سپاهان
🔹۳۲- پاوه ⬅️ اورامانات
🔹۳۳- لنجان ⬅️ زرين شهر
🔹۳۴- بابلسر ⬅️ مشهد سر
🔹۳۵- رامسر ⬅️ سخت سر
🔹۳۶- مهران ⬅️ منصور آباد
🔹۳۷- كرمانشاه⬅️ کامبادن
🔹۳۸- جيرفت ⬅️ سبزواران
🔹۳۹-سوسنگرد⬅️ خفاجیه
🔹۴۰-بندرعباس⬅️ گمبرون
🔹۴۱- دامغان ⬅️ صد دروازه
🔹۴۲-بندرتركمن⬅️ بندرشاه
🔹۴۳- انديمشک⬅️ صالح آباد
🔹۴۴- ساری ⬅️ طوسان سياه
🔹۴۵- بندرامام ⬅️ بندرشاهپور
🔹۴۶- اراک ⬅️ سلطان آباد
🔹۴۷- زنجان ⬅️ خمسه
🔹۴۸- کرمان ⬅️ بردشیر
🔹۴۹- اردبیل ⬅️ فیروزگرد
🔹۵۰- ایلام ⬅️ انزان
🔹۵۱- یزد ⬅️ ایساتیس
🔹۵۲- یاسوج ⬅️ تلِّ خسرو
🔹۵۳- نیشابور ⬅️ شادیاخ
🔹۵۴- گرگان ⬅️ هیرکانیا
🔹۵۵- قزوین ⬅️ کژین
🔹۵۶- مراغه ⬅️ افرازه رود
🔹۵۷- سنندج ⬅️ سنه
🔹۵۸- بجنورد ⬅️ چرمغان
🔹۵۹- بوشهر ⬅️ لیان
🔹۶۰- شوشتر ⬅️ ششدر
🔹۶۱- رشت ⬅️ بیه پَس
🔹۶۲- ری ⬅️ رِقا
🔹۶۳- تبریز ⬅️ داوریژ
🔹۶۴- خرم آباد ⬅️ شاپورخواست
🔹۶۵- بیرجند ⬅️ قهستان
🔹۶۶- بروجرد ⬅️ وروگرد
🔹۶۷- نور ⬅️ سولده
🔹۶۸- نقده ⬅️ سولدوز
🔹۶۹- اسفراین ⬅️ میان آباد
🔹۷۰- آذرشهر ⬅️ دهخوارقان
🔹۷۱- کرج ⬅️ کوهرج
🔹۷۲- شیراز ⬅️ شهر راز
🔹۷۳- بیجار ⬅️ گروس
🔹۷۴- ملایر ⬅️ دولت آباد
🔹۷۵- لاهیجان ⬅️ ریه
🔹۷۶- قوچان ⬅️ خبوشان
🔹۷۷- بهبهان ⬅️ ارّجان
🔹۷۶- شهریار ⬅️ علیشاه حوض
🔹۷۷- دزفول ⬅️ دژپل
🔹۷۸- کاشان ⬅️ کاه فشان
🔹۷۹خمینی شهر⬅️ همایونشهر
🔹۸۰- اسلامشهر ⬅️ شادشهر
🔹۸۱- تاکستان ⬅️ سیادهن
🔹۸۲- جوین ⬅️ کَوَیان
🔹۸۳- آباده ⬅️ آوادیجه
🔹۸۴- ساوه ⬅️ ساوگان
🔹۸۵- ماهشهر ⬅️ معچول
🔹۸۶- جغتای ⬅️ قارزی
🔹۸۷- خوی ⬅️ آراتتا
🔹۸۸- سیرجان ⬅️ سمنگان
🔹۸۹- بجستان ⬅️ بَغستان
🔹۹۰- داراب ⬅️ دارابگرد
🔹۹۱- درگز ⬅️ ابیورد
🔹۹۲- ورامین ⬅️ وارنا
🔹۹۳- مهاباد ⬅️ ساوجبلاغ
🔹۹۴- سقز ⬅️ اسکاکیت
🔹۹۵- چناران ⬅️ رادکان
🔹۹۶- تایباد ⬅️ طیبات
🔹۹۷- گناباد ⬅️ جنابذ
🔹۹۸- گنبدکاووس ⬅️ جرجان
🔹۹۹- رفسنجان ⬅️ اناس
🔹۱۰۰- شاهرود ⬅️ حنچره
🔹۱۰۱- مرودشت ⬅️ استخر
🔹۱۰۲- جهرم ⬅️ گاهرم
🔹۱۰۳-تربت حیدریه⬅️ زاوه
🔹۱۰۴- مریوان ⬅️ میرانشاه
🔹۱۰۵- میاندوآب ⬅️ قوشاچای
🔹۱۰۶- مرند ⬅️ مارات
🔹۱۰۷- بم ⬅️ کجاران
🔹۱۰۸- دورود ⬅️ بین النهرین
🔹۱۰۹- فسا ⬅️ پسه
🔹۱۱۰- برازجان ⬅️ تااوکه
🔹۱۱۱- بانه ⬅️ به روژه
🔹۱۱۲- چابهار ⬅️ تیس
🔹۱۱۳-مسجدسلیمان⬅️ پارسوماش
🔹۱۱۴- تربت جام ⬅️ بوزجان
🔹۱۱۵- ابهر ⬅️ اوهر
🔹۱۱۶- کازرون ⬅️ گازران
🔹۱۱۷- دوگنبدان ⬅️ گنبدملغان
🔹۱۱۸- اسلام آبادغرب⬅️ شاباد
🔹۱۱۹- پارس آباد ⬅️ پارساآباد
🔹۱۲۰- الیگودرز ⬅️ آل گودرز
🔹۱۲۱- کوهدشت ⬅️ کوزشت
🔹۱۲۲- میبد ⬅️ میبدار
🔹۱۲۳- شیروان ⬅️ انوشیروان
🔹۱۲۴- بناب ⬅️ بین ائو
🔹۱۲۵- شوش ⬅️ سوزیانا
🔹۱۲۶- قروه ⬅️ اسفندآباد
🔹۱۲۷- نکا ⬅️ نیکا- نیکاه
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت73
بنظرم کوکو از هرچیزی بهتر بود هم سریع بود و هم آسون.همونجوری تو فکر بودم که احسان اومد تو.
احسان-خب!حالا چیکار کنیم؟!
من-امممم.خب به نظرم بهتره شما سیب زمینی هارو پوست بکنین منم بقیه وسایلو حاضر کنم.
سرشو تکون داد ونشست پشت میز جای سبدو وسیب زمینی هارو پرسیدم که بهم گفت با چاقو گذاشتم جلوش
من-پس فعلا پوست بکنین.
چند تا تخم مرغ برداشتمو ریختم توی یک کاسه بزرگ ادویه هم ریختم و حسابی هم زدم فقط مونده بود رنده کردن سیب زمینیا
من-آقا احسان رنده کجاست؟!
همونطور که سخت مشغول پوست کندن بود توی همون حالت گفت
احسان-توی طبقه کنار ظرف شور یک رنده اس.
همون طبقه رو باز کردم و رنده رو برداشتم.ماشالا رنده از تمیزی برق میزد.من موندم چطوری دفعه اول که اومدم انقدر خونه بازاره شام بود.رنده رو بردم و کنار احسان روی صندلی نشستم.یه سیب زمینی برداشتم تا رنده کنم که چشمام تا ته گرد شد.فکر کنم کله خود سیب زمینی رو هم با پوستش کنده بود.دقیقا سیب زمینی نصف شده بود.با همون چشمایی که در حده تو تا پرتقال شده بود گفتم
من-آقا احسااان؟!!!
قیافشو مچاله کرد و گفت
احسان-آخه یجوری بود!
چشمام گرد تر شد
من-چی یجوری بود؟!
احسان-سیب زمینیه.
با این حرفش زدم زیر خنده.اخه مگه میشه سیب زمینی یه شکلی باشه.با همون خنده سریع اون سیب زمینیای نصفه رو رنده کردم و ریختم تو کاسه ای که بقیه مخلفات بود.میخواستم هم بزنم که احسان کنارم زد.
احسان-برو اونور که این کاره خودمه
با خنده و کنایه گفتم
من-مطمئنین اینم مثل سیب زمینی ها یه جوری نیست؟!
تک خنده ای کرد و حرفی نزد و مشغول شد.انقدر محکم هم میزد که یک تیکه تخم مرغ پرید تو صورتم
من-اَیییییی.آقااااا احسان
سوالی نگام کرد که متوجه صورتم شد
احسان-اِ..متوجه نشدم.
دستامالو داد بهم که صورتم پاک کردم.
من-بدین به من.بدین خودم درستش میکنم
با خجالت رفت کنار که موادو با هم مخلوط کردم و گذاشتم بپزه.تا اون موقع هم با احسان خونرو برق انداختم. و بعد شام خوردین.ساعت هنوز ۱۲ بود.
من-آقا احسان شما دیگه نمیرین؟!
همونطور که نگاهی گذرا به ساعت مینداخت گفت
احسان-نه دیگه.امشب گفتم بیام پیشتون
از اینکه اسممونو جمع بست لبخند گشااادی اومد روی لبم.سریع جمعش کردم..با اینکه اصلا دوست نداشتم این حرفو بزنم ولی با تعارف گفتم
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت74
من-خب پس شما که اومدین من برم خونه دیگه.
یک تای ابروشو انداخت بالا
احسان-این موقع شب؟!
اَه.چی میشد مگه میگفت نرو.با انزجار گفتم
من-آره دیگه.زنگ میزنم به تاکسی های مخصوص اونا امنَن.
سرشو آروم تکون داد و گفت
احسان-امشب بخواب نمیخواد بری.
عمرا اگه دیگه اصرار میکردم مگه خرم.
من-باشه
احسان که از این همه حرف گوش کنی من تعجب کرده بود سرشو اورد بالا و نگام کرد.که وقتی دید مثل خر ذوق کردم.تک خنده ای کرد.معلومه که دیوونه تر از من پیدا نمیشه.همونطور که بلند میشد گفت
احسان-خیله خب.من دیگه میرم بخوابم.
زِکی.این اگه میخواد بگیره بخوابه پس چرا بمونم.اگه اینجام میخوام بخوابم که پس میرم خونه میخوام دیگه
من-نمیشه نخوابین؟!
نیش خندی زد و توی همون حالت که ابروهاشو انداخت بالا گفت
احسان-براچی اون وقت؟!
سرپو انداختم پایین و به انگشتای دستم نگاه کردم و گفتم
من-آخه من الان خوابم نمیبره.شما هم اگه برین بخوابین من تنها میشم.تلویزیونم که هیچی نداره.گوشیمم که نتم تموم شده.اینجوری دیوونه میشم اخه
سعی کردم جملاتمو مظلوم به زبون بیارم.که انگار قبول کرد.اومد سمت مبل و دوباره روش نشست.
احسان-باشه.
همونطور که تکیه میداد ادامه داد
احسان-خب چیکار کنیم؟!
یکم فکر کردمو گفتم
من-حرف بزنیم.
یه تای ابروشو انداخت بالا
احسان-خیله خب...حرف میزنیم.پس بزار من شروع کنم
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
🔴 # *آقایان_بدانند*!
💠 آقایان محترم این نکته را فراموش نکنید هیچ وقت نگید من دارم کار میکنم و خانمم داره اینو میبینه و باید بفهمه این یعنی دوست داشتنش!
💠 خانم شما به شنیدن واژههای دوست داشتن و #ابراز علاقه و محبت کلامی نیز نیاز دارد و این مساله همچون نیاز به آب خوردن نیازی همیشگی است.
❤️💫❤️
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت75
من-باشه...شروع کنین.
احسان-چه خبر؟!
با خنده نگاش کردم.
من-اینجوری میخواستین صحبت کنین؟!
نیشخندی زدو گفت
احسان-بالاخره باید یجوری بحثو باز کنم دیگه.
پسره ی دیوونه.آروم خندیدم.
من-بیخبرم...بیکار صبح تا شب
احسان-صبح تا شب که شرکتی
شونه ای بالا انداختم
من-منظورم زمانیه که تو خونم.
احسان-میتونی هر وقت بیکار شدی بیای اینجا.منو حنا خوشحال میشیم.
ابروهامو انداختم بالا.
من-جدا؟!
احسان-مطمئن باش
لبخندی بهش زدم.قیافش در عین حال که بانمک بود شبیه جنتلمنا بود.با اینکه شوخی میکرد ولی مغرور بود.در عین حال همه چی بود.نمیتونستم بگم یک اخلاق مخصوص داره...
احسان-چیزی شده؟!
من-نه..چطورمگه؟!
احسان-تو فکر بودی.
من-نه چیزی نشده...آقا احسان؟!
احسان-بله؟!!
یکم سکوت کردم.
من-چرا برای حنا پرستار نمگیرین؟؟
چند ثانیه سکوت کرد که سریع ادامه دادم
من-ببخشید میپرسم اخه دوست دارم بدونم..یا فکر نکنین از اینکه میام اینجا خسته میشم.اتفاقا اینجارو خیلی بیشتر دوست دارم.ولی در کل برای خودش میگم اینکه یک پرستار کنارش باشه بهتر نیست تا اینکه تا ۹شب تنها باشه؟!
احسان-حنا با پرستار زیاد راحت نیست.تاحالا چندین بار اینکارو کردم.پرستارای جوون که هی دعواش میکنن.پرستار های مسن هم چون سنشون بالاس حنا نمیتونه باهاشون هم کلام بشه..این دفعه هم اتفاقی شد که گفتم تو بیای پیشش چون کسی بود وگرنه نمیگفتم
خاک تو سرم.بهش برخورد.بابا من که گفتم اینجارو خیلی دوست دارم.
من-آقا احسان بخدا من منظورم این نبود چرا گفتین من بیام.منظورم اینکه..
احسان-میدونم هستی نیاز نیست توضیح بدی.
من-بله میفهمم.ولی یه لحظه بزارین من بگم.منظورم این بود که..
احسان-گفتم متوجهم هستی.
لجم گرفته بود.چرا نمیزاشت من حرفمو بزنم..با حرص نفسمو فوت کردم بیرون و به پشتی مبل تکیه دادم..
من-چرا نمیزارین حرف بزنم؟!
ابروشو انداخت بالا
احسان-چون میدونم چی میخوای بگی؟!
دست به سینه نشستم
من-خب چی میخواستم بگم؟!
اونم مثل من دست به سینه نشست
احسان-میخوای بگی که دوست داری اینجا باشی ولی درکل داری برای این میگی که صبح تا شب تنهاس و گناه داره.
دهنم باز موند.خدایی میخواستم دقیقا همینو بگم.لبخند کجی زد.
احسان-دیدی درست گفتم؟!
منم مثل اون لبخندی زدم.
من-دقیقا
http://eitaa.com/cognizable_wan
💯 از "قدرت کلام" غافل نباشید
🔺بسیاری از مردم به هنگام گفتگو،
کلماتی مخرب را ادا میکنند،مثل:
مریضم، ورشکست شدم، جانم به لبم رسید، بد شانسم و....
✔️به یاد داشته باشید،از سخنان تو، بر تو حکم خواهد شد.
کلامتان بی اثر باز نخواهد گشت، و آنچه را بر زبان رانده اید بجاخواهد آورد.
پس کلامتان را عوض کنید،تا جهان شما دگرگون شود.
JOiN👇
💖http://eitaa.com/cognizable_wan
🔥🔥ثواب کارهای نیک مان را از بین نبریم🔥🔥
در کتاب « عاقبت آزار والدین » به نقل از حکیم ملاعلی کازرونی آمده است : « شبی در عالم رؤیا، بستان وسیعی که چشم آخرش را نمی دید مشاهده کردم. در وسط آن بستان قصر باشکوه و بزرگی دیدم. در حیرت بودم که قصر از آنِ کیست؟ یکی از درباریان گفت: متعلق به حبیب نجار شیرازی است. من او را شناختم و به حال او غبطه می خوردم. ناگهان صاعقه اي از آسمان بر آن افتاد و یک مرتبه تمام قصر و بستان آتش گرفت و از بین رفت. از خواب پریدم و صبح به نزد حبیب نجار شیرازی رفتم و از او سؤال کردم؛ دیشب چه کار زشتی از تو سر زد؟ اول پاسخم را نداد. بعد با اصرارِ من گفت: از شما چه پنهان، ديشب با مادرم بگو مگو کردم و بعد او را زدم. »
http://eitaa.com/cognizable_wan
گفت جرات یا حقیقت
گفتم جرات
گفت کلید قلبتو بده
کلید قلبمو دادم بهش
رفت تو قلبم
چند روزی موند
دید نه کسی میاد نه میره
خودش تنهاست
خیلی شیک و مجلسی
دروباز کرد
رفت مسافرخونه
ولی یادش رفت کلیدو برگردونه بهم
#عاشقانه
http://eitaa.com/cognizable_wan
✨🔶✨🔶✨🔶✨🔶✨
✨
⭕️ #پرهیز_از_تهمت_زدن
💠در این مطلب روایاتی را در باب نکوهش تهمت زدن میخوانید:
🔷یکی از #گناهان_کبیره ای که مربوط به حقّ النّاس می شود #تهمت است. تهمت آن است که درباره برادر مسلمان چیزی گفته شود که در او وجود ندارد.[۱] مثلًا گفته شود فلانی دزد، خائن، چشم چران است در حالیکه او چنین نیست. قرآن می فرماید: «مَنْ یکسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً»[۲] هرکسی خطا یا گناهی مرتکب شود سپس آنرا به گردن بی گناهی بیفکند بار #بهتان و #گناه_آشکاری را به دوش گرفته است.
🔷امام صادق(ع) میفرمایند: الْبُهْتانُ عَلَی الْبَری ءِ اثْقَلُ مِنْ جبالٍ راسیاتٍ.[۳] بهتان و #تهمت زدن به بی گناه از کوههای بزرگ سنگین تر است. رسول اکرم(ص) میفرمایند: کسی که به مرد یا زن با ایمان #تهمت بزند و درباره او چیزی بگوید که در او نیست. خداوند روز قیامت او را بر تلّی از آتش قرار می دهد تا از مسؤلیت آنچه گفته است برآید.
🔷س- تهمت زدن به مرده چه حکمی دارد؟
ج- تهمت زدن به هرکسی حرام است و نسبت به مرده و هرکسی که نمی تواند از خود دفاع کند گناهش بیشتر است.[۴]
پی نوشت ها:
[۱] اصول کافى، ج۶۲/۴ ..
[۲] نساء، ۱۱۲
[۳] اصول کافى،ج۶۲/۴ ..
[۴] استفتائات آیةاللَّه مکارم، ص ۵۲۳/ س ۱۷۱۹ ..
http://eitaa.com/cognizable_wan
دیشب شوهر عمم یک معما فوروارد کرد گروه خانوادگی جوابش رونمیدونستم،
گفتم تو اول بگو این خانمی که ازش فوروارد کردی کیه؟!
صبح بیدار شدم، دیدم عمم داره ازش طلاق میگیره😁
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
رسیدم خونه مامانم گفت باز چی مصرف کردی؟
گفتم ببین، بهونه میخوای بگیری بحثش جداست، ولی من نه دیر اومدم، نه لباسم بو میده
نه چشام قرمزه، پاک پاکم
گفت حرفت درست، ولی موتور رو وسط هال پارک نمیکنن😐😂
🤣🤣🤣
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
😂😂😂
اگه کسی بهت بدی کرد قلبشو نشکون
چون یه قلب بیشتر نداره طفلکی گناه
داره،
بزن دندوناشو بشکون که لامصب
32تا دندون داره .😂😂😂
🤣🤣🤣
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
😂😂😂
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#گذرے_بر_سیره_شهید
✍بخشندگی و سخاوت شهید
محمد حسین در دوران نوجوانی و جوانی خود در پایگاه مسجد فعالیت میکرد ، در یکی از شب های سرد زمستانی وقتی که با هم به خانه برمیگشتیم، پیرمرد دستفروشی در کنار خیابان بساط پهن کرده بود و دستکش و کلاه و لباس زمستانی میفروخت
محمد حسین با دیدن این صحنه به سمت پیرمرد رفت و تمام وسایل او را خرید تا آن پیرمرد مجبور نباشد در آن سرما در کنار خیابان تا آن موقع شب دستفروشی کند ،بعد از اینکار خوشحالی خاصی در چهره اش پیدا بود بعد فهمیدم که شهید وسایلی که خریده بود را به مستمندان و نیازمندان داده بود
#شهیدی_که_بازبان_روزه_به_شهادت_رسید
راوے : #دوست_شهید
#شهید_محمد_حسین_عطری
http://eitaa.com/cognizable_wan
شهیدی که امام حسین علیه السلام را در آغوش گرفت
داماد شهید محمد زمان ولی پور تعریف می کند: فرمانده سپاه بابل به من خبر داد که برادر همسر شما شهید شدند و این در حالی بود که بیست روز از ازدواج ما می گذشت.
به بیمارستان شهید یحیی نژاد رفتم، رئیس بیمارستان مانع شد. گفت: شما تحمل نداری. وقتی تابوت را باز کردم، دیدم که شهید دست بر سینه دارد و با حالت تبسم، لبخند می زند. تعجب کردم که دست بر سینه، چرا لبخند می زند؟
شب، شهید بزرگوار را در خواب دیدم که گفت: «می دانی چرا لبخند زدم؟ بخاطر آنکه حضرت سیدالشهدا علیه السلام را دیدم و گفتم: السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام، او را در بغل گرفتم و لبخند زدم.»
شهید محمد زمان ولی پور از اهالی شمال کشور، در خرداد ۶۷ عملیات کربلای ۱۰ در اثر اصابت ترکش به پهلویش به شهادت رسید. منبع جام نیوز 94/8/4
👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از ترس سگها بجای فرار رفته لای دیوار🤣🤣🤣
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو تا برادر چه میکنن😳😳😳
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌈دوست داری ازدواج موفقی داشته باشی ؟ 🌈
« جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت: سه قفل در زندگیام وجود دارد و سه کلید از شما میخواهم! قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم. قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد و قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت به خیر شوم. شیخ نخودکی فرمودند: برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان! جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟! شیخ فرمودند: نماز اول وقت شاه کلید است. » در کتاب « بهجت عارفان در حدیث دیگران » آمده است : « آیت الله العظمی بهجت از استادشان مرحوم آقای قاضی(ره)نقل می کردند که ایشان می فرمودند: اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند!»
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 سرنوشت جالب کودکی که در پیادهروی اربعین گم شد ....
ما هم امسال گم شدیم...
🔰 #استاد_پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک عمر خرما را اشتباه مصرف کردیم و هسته اش که برای بدن و باز کردن عروق و رگهای قلب و دیگر نقاط بدن معجزه می کند را دور انداختیم! از این لحظه به بعد هرگز هسته های خرما را دور نیندازید! هسته خرما را ۱۵ روز داخل آب رها کنید تا نرم شود و بعد تفت دهید و تبدیل به آرد و پودر کنید! این راهکار ساده و کارامد را برای همه، مخصوصا بیماران قلبی عروقی ارسال کنید تا بدانند هسته خرما از خود خرما مفیدتر است!
✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
#همسرانه
# *خشم_و_غضب*
هنگامی که همسرتان عصبانی و خشمگین می شود ، او را کودک آزرده و رنجیده ای ببینید که نمی داند چگونه تقاضای همیاری ، #آرامش و همدلی کند .
این عمل به شما کمک خواهد کرد تا با خشم و عصبانیت از خود واکنش نشان ندهید بلکه با عشق ورزی و پذیرش به او پاسخ دهید.
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
#همسرانه
*آقایون بخونن*
💠 وقتی مردی بدون اینکه همسرش ازش درخواست کنه، بهش #کمک کنه؛ هم از فشارهای روانی همسرش کم میشه و هم اینکه همسرش دیگه دلیلی نمیبینه که با لحن نامناسب یا تند به شوهرش امر و نهی کنه!
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan