فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺳﻼﻡ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺨﻮﻧﯿﻨﺶ :
ﺍﮔﺮ ﺳﺎﺭﻗﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻭﺍﺩﺍﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﺕ ﻋﺎﺑﺮ ﺑﺎﻧﮑﺘﺎﻥ ﭘﻮﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﺷﻤﺎ ﺭﻣﺰ ﮐﺎﺭﺗﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﻌﮑﻮﺱ (ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺯ ﺍﺧﺮ ﺑﻪ ﺍﻭﻝ )ﻭﺍﺭﺩ ﮐﻨﯿﺪ .
ﻣﺜﻼ ﺍﮔﺮ ﮐﻠﻤﻪ ﻋﺒﻮﺭ ﺷﻤﺎ ۱۲۵۴ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ ﺷﻤﺎ ﻋﺪﺩ ۴۵۲۱ﺭﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﮐﻨﯿﺪ .ﺑﺎﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻋﺎﺑﺮ ﺑﺎﻧﮏ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﭘﻠﯿﺲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺳﺮﻗﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯿﺪﻫﺪ .ﺍﯾﻦ ﻗﺎﺑﻠﯿﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﭘﺮﺩﺍﺯ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﮐﺜﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻥ ﺑﯽ ﺧﺒﺮﻧﺪ .
(ﻟﻄﻔﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﻭﺑﻪهمه ﺍﻃﻼﻉﺩﻫﯿﺪ)
http://eitaa.com/cognizable_wan
#مردی_در_آینه
#قسمت_پنجاه_يک: فرصت دوباره
بهم ريخته بود ... تحمل اون همه فشار ... و گرفتن چنين تصميمي کار راحتي نبود ... اونم براي بچه اي که هيچ کس رو نداشت ...
- چه فرصت دوباره اي؟ ...
- اينکه براي هميشه اينجا رو ترک کني ... توي يه ايالت ديگه ... با يه اسم و هويت جديد که ما برات درست مي کنيم يه زندگي جديد رو شروع کني ... کاري مي کنم مددکاري اجتماعي هزينه هاي زندگيت رو پرداخت کنه ... بري توي يکي از خانواده هاي سرپرستي* ... جايي که بتوني شب ها رو در امنيت بخوابي ... و بري مدرسه ... اسمت هم بره توي ليست حفاظت پليس اون ايالت ...
براي بچه اي که حتي جاي خواب نداشت پيشنهاد وسوسه کننده اي بود ...
- اما اگه توي دادگاه شهادت بدم ... زنده نمي مونم که هيچ کدوم از اينها رو ببينم ...
محکم تر از قبل ... با لحن آرامي ادامه دادم ...
- نياز نيست لالا ... ازت نمي خوام توي دادگاه ماجراي کريس رو تعريف کني ... تنها چيزي که ازت مي خوام اينه که بگي اون روز صبح ... با کريس قرار داشته داشتي ... و از دور شاهد قتل بودي ... و چيزهايي رو که توي صحنه قتل ديدي رو بنويسي ... اما لازم نيست چيزي از فروش مواد بگي ... تو فقط شاهد قتل بودي و چيز ديگه اي نمي دوني ...
اون آدم ... هر کي که باشه ... اگه مهره بزرگ و ارزشمندي بود ... خودش مستقيم دست به قتل نمي زد ... مهره هاي بزرگ هميشه يکي رو دارن که واسشون اين کارها رو بکنه ...
اصل کاری ها اگه ببینن پاي خودشون گير نيست دست به کاري نمي زنن ... چون اگه به کاري دست بزنن و سعي کنن بهت آسیب بزنن یا تو رو بکشن ... خوب مي دونن اين کار باعث ميشه دوباره پاي پليس وسط بياد ... اون وقت ديگه يه ماجراي کوچيک نيست ... و اونها هم کشیده میشن وسط ماجرا ... پس هرگز این کار رو نمی کنن ...
ريسک سر به نيست کردن شاهد فقط براي مهره مهم يا اعضاي خانواده شونه ... مهره هاي کوچيک خيلي راحت جايگزين ميشن ...
تنها چيزي که من ازت مي خوام اينه ... با شهادتت ... اين فرصت رو در اختيار من و همکارهام بزاري ... که نزاريم قسر در برن ... فقط اسم اون آدم رو بگو ... که ما بدونيم کار رو بايد از کجا شروع کنيم ... و همون طور که کريس مي خواست به جاي اون بچه ها ... بريم سراغ مهره هاي اصلي ...
خواهش مي کنم ... بزار کاري رو که کريس به قيمت جانش شروع کرد ... ما تمومش کنیم ...
* خانواده هایی که در ازای مستمری از کودکان بی سرپرست نگهداری می کنند .
http://eitaa.com/cognizable_wan
#مردی_در_آینه
#قسمت_پنجاه_دوم: نظامی سابق
سکوت آزار دهنده اي توي اتاق بود ... اگر قبول نمي کرد و اسم اون مرد رو نمي برد ... همه چيز تموم بود ... همه چيز...
- مطمئنيد پاي من وسط نمياد؟ ...
- شک نکن ... هيچ جايي از پرونده ... اجازه نميدم هيچ کدوم بفهمن تو چيزي مي دونستي ... فقط اين فرصت رو به ما بده ...
نگاهش رو از من گرفت ... چند قطره اشک بي اختيار از چشمش اومد پايين ... مصمم بود ... هر چند ترسيده بود ...
- الکس بولتر ... معاون دبيرستان ... اون بود که کريس رو با چاقو زد ...
رابرت فلار ... ملاني استون ... جیسون بلک ... اينها مواد رو از اون مي گيرن و توي دبيرستان و چند بلوک اطراف پخش مي کنن ... براي بچه هاي زير سن قانوني ... کارت شناسايي جعلي و الکل هم جور مي کنن ...
الکس بولتر ... معاون دبيرستان ... چطور نفهميده بودم؟ ...
6 فوت قد ... چثه اي درشت تر از مقتول ... راست دست ... سرباز سابق ارتش ...
کي بهتر از يه سرباز دوره ديده مي تونه با چاقوي ضامن دار نظامي کار کنه؟ ... و با آرامش و تسلط کامل روی موقعیت، مانع رو از بین ببره؟ ...
باورم نمي شد چطور بازيچه دستش شده بودم ... اون روز تمام اين راه رو اومده بود ... تا با تظاهر به اينکه نگران بچه هاست ... ذهن من رو بفرسته روي مدير دبيرستان ... کسي که جلوي فروش مواد رو گرفته بود ... و بعد از سوال من هم ... تصميم گرفت ساندرز رو از سر راهش برداره ... چون نفوذ اون روی بچه ها ... مانع بزرگي سر راهش بود ...
برگه ها رو گذاشتم جلوي لالا ... و از اتاق بازجويي که خارج شدم ... سروان، تمام هماهنگي هاي لازم حفاظتي از لالا رو انجام داده بود ... و حالا فقط يک چيز باقي می موند ... بايد با تمام قوا از اين فرصت استفاده مي کرديم ...
تلفن اوبران که تموم شد اومد سمتم ...
- برنامه بعديت چيه؟ ... چطور مي خواي بدون اينکه لالا کل ماجرا رو تعريف کنه ... الکس بولتر رو گير بندازي؟ ... تو هيچ مدرکي جز شهادت يه دختر بچه معتاد نداري ... نه آلت قتاله، نه اثر انگشت يا چيزي که اون رو به صحنه قتل مربوط کنه ... چطوري مي خواي ثابت کني بولتر براي کشتن کريس تادئو انگيزه داشته؟ ... فکر مي کني آدمي به تجربه و زيرکيه اون که هيچ ردي از خودش نگذاشته ... حاضره اعتراف کنه؟ ...
گوشي تلفن رو از ميز برداشتم و شروع به شماره گيري کردم ...
- نه لويد ... مطمئنم خودش اعتراف نمي کنه ... منم چنين انتظاري رو ندارم ...
کوين گوشي رو برداشت ...
- پرونده دبيرستانيه چند ماه پيش رو يادته؟ ... اگه شرایطی که میگم رو قبول کنید ... مي تونم بهتون بگم از کجا مي تونيد شروع کنيد ... سرنخ گم شده تون دست منه ...
توي زمان کوتاهي ... کوین با چند نفر دیگه از دايره مواد خودشون رو رسوندن ... و بعد از حرف ها و بحث هاي زياد ... پرونده قتل کريس وارد مراحل جديدي شد ...
http://eitaa.com/cognizable_wan
#مردی_در_آینه
#قسمت_پنجاه_سوم: نقشه بزرگ
2 ماه فرصت ... بدون اینکه اسم شاهدم رو بهشون بدم ... یا اينکه بگم از کجا حقيقت رو پيدا کرده بوديم ... فقط اسم الکس بولتر رو بهشون دادم ... و فرصتي که ازش به عنوان طعمه براي گير انداختن بقيه اعضاي اون باند استفاده کنن ...
بعد از اين مدت ... حتي اگه نتونسته باشن از اين فرصت استفاده کنن ... من از شاهدم استفاده مي کردم ... هر چقدر هم سخت يا حتي غير ممکن ... مجبورش مي کردم حرف بزنه و اون رو به جرم قتل به دادگاه مي کشيدم ... اما دلم نمي خواست به اين راحتي تموم بشه ... اون بايد تاوان تمام کارهايي رو که کرده بود پس مي داد ...
جلسه مشترک تموم شد ... به زحمت، خودم رو تا پشت ميزم رسوندم و نشستم ... کوين از گروه شون جدا شد و اومد سمتم ...
- مي خواستم ازت عذرخواهي کنم ... حرف هاي اون روزم خوب نبود ... که گفتم پليس خوبي نيستي ... و ...
تو واقعا پليس خوبي هستي ... در تمام اين سال ها بهترين بودي ...
نگاهم رو ازش گرفتم ... اوبران داشت به سمت مون مي اومد ... نمي خواستم جلوي اون حرفي زده بشه ...
شايد کوين داشت ازم عذرخواهي مي کرد ... ولي اتفاق 10 سال پيش ... چيزي نبود که هرگز از خاطرات من پاک بشه ... خاطره اي که امثال کوين ... هر چند وقت يک بار، با همه وجود ... دوباره برام زنده اش مي کردن ...
- فراموشش کن ...
اوبران ديگه کاملا بهمون نزديک شده بود ... کوين که متوجهش شد ... با لبخند سري براي لويد تکان داد و رفت ...
- پاشو ... بايد برگرديم بيمارستان ...
- داشتم پرونده جان پروياس رو نگاه مي کردم ... توش نوشتن چند سال پيش توي يه حادثه دختر 3 ساله اش کشته شده ... هر چند افسر پرونده ... اون رو حادثه عنوان کرده اما فکر کنم بايد دوباره اين پرونده باز بشه ...
پرونده رو کشيد سمت خودش ... و شروع به ورق زدن کرد ...
- فکر مي کني حادثه نبوده؟ ...
- اگه حادثه نبوده باشه چي؟ ... جان پروياس کسي بوده که با همه قوا جلوي اونها رو گرفته ... اگه حادثه، صحنه سازي بوده باشه ... و توي اون صحنه سازي به جاي خودش، دخترش کشته شده باشه چي؟ ... فکر مي کنم اين پرونده ارزشِ دوباره باز شدن رو داره ...
پرونده رو بست و گذاشت روي ميز خودش ...
- اينکه ارزش داره يا نه رو من پيگيري مي کنم ... و تو همين الان، يه راست برمي گردي بيمارستان ... با زبون خوش نري به خاطر عدم ثبات عقلي و رواني ... و به جرم خودآزادي و اقدام به خودکشي، بازداشتت مي کنم ...
رفت سمت میزش و کتش رو از روي پشتي صندليش برداشت ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ...
- قبل از اينکه من رو ببري بيمارستان ... يه جاي ديگه هم هست که حتما بايد خودم برم ...
دستم رو گذاشتم روي ميز ... و به زحمت از جا بلند شد
http://eitaa.com/cognizable_wan
#مردی_در_آینه
#قسمت_پنجاه_چهار: افتخار دردناک
در رو باز کرد ... بعد از ماه ها که از قتل پسرش مي گذشت ... و تجربه روزهايي سخت و بي جواب ... دوباره داشت، من رو پشت در خونه شون مي ديد ...
- کارآگاه منديپ؟! ... چي شده اومديد اینجا؟ ...
لبخند خاصي صورتم رو پر کرد ...
- قاتل پسرتون رو پيدا کرديم آقاي تادئو ...
اشک توي چشم هاش جمع شد ... پاهاش يه لحظه شل شد و دستش رو گذاشت روي چارچوب در ... نمي دونست بايد بخنده و شاد باشه ... يا دوباره به خاطر درد از دست دادن پسرش سوگواري کنه ...
- بفرماييد داخل ... بيايد تو ...
با سرعت رفت و همسرش رو صدا زد ... و من بدن بي حالم رو روي مبل رها کردم ...
- کي بود کارآگاه؟ ... کي پسر ما رو کشته؟ ... به خاطر چي؟ ...
مارتا تادئو ... زن پر دردي که بهش قول داده بودم تمام تلاشم رو انجام ميدم ... و حالا با افتخار مقابلش نشسته بودم ... هر چند براي پذيرش اين افتخار دردناک، هنوز زود بود ...
- تمام حرف هايي که قبلا در مورد علت قتل کريس ... و اينکه زندگي گذشته اش، زندگي آينده اش رو نابود کرده ... يا اينکه اون دوباره به همون زندگي قبل برگشته ... اشتباه بود...
کريس، نوجوان شجاعي بود که جانش رو براي کمک و حفظ زندگي ديگران از دست داد ... اون چيزهايي رو فهميده بود که مي تونست مثل خيلي ها بهشون بي توجه باشه و فقط به خودش فکر کنه ... به موفقيت خودش ... به آينده خودش ... به زندگي خودش ...
اما اون شجاعانه ترين تصميم رو گرفت ... با وجود سن کمي که داشت نتونست چشمش رو به روي اطرافيانش ببنده ... و تا آخرين لحظه براي نجات اونها و حمايت از انسان هايي که دوست شون داشت مبارزه کرد ...
و اين کاريه که من مي خوام بکنم ... نمي خوام اجازه بدم تلاش و فداکاري اون بي ثمر بمونه ... الان اگه چيز بيشتري بهتون بگم ... ممکنه همه چيز رو به خطر بندازم ... حتي جان شما رو ... اما مي تونم بگم ... همون طور که به قول دفعه قبلم عمل کردم ... اين بار همه تمام تلاشم رو مي کنم تا خون پسرتون پايمال نشه ... فقط تمام حرف هاي امشب بايد کاملا مثل يه راز باقي بمونه ... رازي که تا من نگفتم ... هرگز از اين اتاق خارج نميشه ...
از منزل اونها که خارج شديم ... هر دو ساکت بوديم ... من از شدت درد ... و اون ...
پاي ماشين که رسيدم ... سرماي عجيبي وجودم رو فرا گرفت ... نفسم سنگين و سخت شده بود ...
اوبران در و باز کرد و نشست پشت فرمون ... دستم رو بردم سمت دستگيره در ... که ... حس کردم چيزي توي بدنم پاره شد و پام خالي کرد ... افتادم روي زمين ...
سريع پياده شد و دويد سمتم ... در ماشين رو باز کرد ... زیر بغلم رو گرفت و من رو نشوند روي صندلي ...
اون تمام راه رو با سرعت مي رفت ... اما سرعت من در از حال رفتن ... خيلي بيشتر از رانندگي اون بود ...
http://eitaa.com/cognizable_wan
#مردی_در_آینه
#قسمت_پنجاه_پنجم: آخرین پرونده
زمان به سرعت برق و باد گذشت ... و فرصتي که به دايره مواد داده بودم تموم شد ...
توي اين فاصله پرونده جان پروياس رو هم دوباره باز کرديم ... شک من بي دليل نبود ... هر چند توي اين پرونده ... الکس بولتر قاتل نبود ...
دادگاه تشکيل شد ... دادگاه آخرين پرونده من ... پرونده اي که ماه ها طول کشيد ...
به اتهام قتل نوجوان 16 ساله، کريس تادئو ... و اتهام پخش مواد و فروش کارت هاي شناسايي جعلي متهم شناخته شد ... قاضي راي نهايي رو صادر کرد ... و الکس بولتر 42 ساله ... به 30 سال زندان غير قابل بخشش محکوم شد ...
از جا بلند شدم و از در سالن رفتم بيرون ... دنيل ساندرز هم دنبالم ...
- کارآگاه منديپ ...
ايستادم و برگشتم سمتش ...
- مي خواستم ازتون به خاطر تمام زحماتي که کشيديد تشکر کنم ... هر چند، داغ اين پدر و مادر هرگز آروم نميشه ... اما زحمات شما براي پيدا کردن قاتل ... چيزي نيست که از خاطر اطرفيان و دوستان کريس پاک بشه ...
دستش رو آورد بالا ... باهام دست بده ... چند ثانيه به دستش نگاه کردم ... نه قدرت پذيرش اون کلمات رو داشتم ... نه دست دادن با دنيل ساندرز رو ...
بي تفاوت به دستي که به سوي من بلند شده بود ازش جدا شدم ... اونجا بودن من فقط يه دليل داشت ... نمي خواستم آخرين پرونده ام رو با خاطرات تلخ و افکار مبهم به بايگاني بفرستم ...
برگه استعفام رو علي رغم ناراحتي هاي اوبران پر کردم ... و وسائلم رو از روي ميز جمع کردم ... اين کار رو بايد خيلي زودتر از اينها انجام مي دادم ... قبل از اينکه يه روز کارم به اينجا بکشه ...
يه دائم الخمر ... يه عصبي ... يه عوضي ... کسي که تا جايي پيش رفته بود که نزدیک بود یه بچه رو با تیر بزنه ...
از جا که بلند شدم ... چشمم به اطلاعات پرونده کريس افتاد ... اطلاعاتي که قبل از دادگاه دوباره روي تخته نوشته بودم تا مرورشون کنم ... نمي خواستم وقتي وکيل مدافع قاتل مشغول پرسيدن سوال از منه ... اجازه بدم کوچک ترين اشتباهي ازم سر بزنه ... و راه رو براي فرار اون باز کنه ...
تخته پاک کن رو برداشتم و تمامش رو پاک کردم ... تصوير کريس رو از بين گيره هاي روي تخته بيرون کشيدم ...
چه چيز اينقدر من رو مجذوب اين پرونده کرده بود؟ ... من نوجواني درستي داشتم با آينده اي که نابودش کردم ... و اون نوجواني پر از اشتباهي داشت ... که داشت اونها رو درست مي کرد ...
- منديپ ...
صداي سروان، من رو به خودم آورد ... برگشتم سمتش ...
- يادم نمياد با استعفات موافقت کرده باشم ... و اجازه داده باشم بري که داري وسائلت رو جمع مي کني ..
http://eitaa.com/cognizable_wan
☘
عیبجویی کردن❌
چشمي که دائم عيبهاي ديگران را ببيند
آن عيب را به ذهن منتقل ميکند
و ذهنی که دائما با عيبهای ديگران درگير است
آرامش ندارد، درونش متلاطم و آشفته است
در عوض چشمی که ياد گرفته است
هميشه زيباييها را ببيند، اول از همه خودش آرامش پيدا می کند
چون چشم زيبابين عيبهای ديگران را نمی بيند و دنياي درونش دنيای قشنگیهاست
گرت عیبجویی بود در سرشت
نبینی ز طاووس جز پای زشت
🌎🔹🔵
🆔️http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹
👌 #همسرانه
✅ ناملايـمات كوچـک را؛ ناديـده بگیـریـد"
اگر قرار باشد كه سر هر مساله كوچک و پيش پا افتادهای، جار و جنجال به پا كنيد، واقعا بعد از يک مدت از نظر روحی مريض خواهيد شد.
بعضی از زنها؛ آنقدر انرژی روحی و عصبی به خرج میدهند كه مثلا چرا شوهرشان هر صبح موقع رفتن به سر كار، لباسهای منزلشان را سر جايش قرار نمیدهند و اعصاب و انرژی خود را بيهوده هدر میدهند.
انرژی و جان خود را تلف میكنند و چين و چروک به صورتشان میاندازند و با داد و فرياد كردن، خود را زودتر از موقع پير و فرسوده میكنند و بدتر از همه، عشق شوهرشان را به نفرت تبديل میكنند كه مثلا چرا شوهرشان لباسش را به چوب رختی آويزان نكرده است!
💥خودتان قضاوت كنيد آيا ارزش زيبایی و جوانی خود و صحت و سلامت و صفای خانه بيشتر است يا آن كه يک دقيقه وقت صرف كنيد و خودتان لباس شوهرتان را به چوب رختی آويزان كنيد
🆔️http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه میشود که عالم دین در مقابل دین خدا،ولی خدا و نائب بر حقشان می ایستند؟!!!
تزکیه بر همه چیز مقدم است
😛داستانِ مرخصیِ تازه عروس😝
بخونید قشنگهههه
همسر يکي از فرماندههانِ پاسگاه،
که به تازگي ازدواج کرده،
و چندين ماه از زندگيشان،
دور از شهر و بستگان،
در منطقهی خدمتِ همسرش ميگذشت،
بدجوري دلتنگِ خانوادهی پدرياش شده بود..
او چندين بار از شوهرش درخواست ميکند
که براي ديدنِ پدر و مادرش،
به شهرشان، به اتفاقِ هم،
يا به تنهايي مسافرت کند،
ولي شوهرش،
هربار، به بهانهاي از زير بارِ موضوع شانه خالي ميکرد..
زن که در اين مدت،
با چگونهگيِ برخوردِ مامورانِ زير دستِ شوهرش،
و مکاتبهی آنها برايِ گرفتنِ مرخصي و سایر امورِ اداری،
کم و بيش آشنا شده بود،
به فکر ميافتد که
حالا که همسرش به خواستهی وي اهميت نميدهد،
او هم بهصورتِ مکتوب،
و همانندِ سایرِماموران،
براي رفتن و ديدار با خانوادهاش،
درخواست مرخصي بکند.
پس
دست به کار شده و
در کاغذي،
درخواستِ کتبيای، به اين شرح،
خطاب به همسرش مينويسد:
از :سمیرا
به :جناب آقای اسماعیل. . . فرماندهی محترم پاسگاه . . .
موضوع : درخواستِ مرخصی
احتراما به استحضار می رساند که
اينجانب سمیرا
همسرِ حضرتعالي،
که مدت چندين ماه است،
پس از ازدواج با شما،
دور از خانواده و بستگانِ خود هستم،
حال که شما بهدليلِ مشغلهی بيش از حد،
فرصتِ سفر و ديدار با بستگان را نداريد،
بدينوسيله از شما تقاضا دارم که با مرخصيِ اينجانب،
به مدتِ 15 روز،
براي مسافرت و ديدنِ پدر و مادر واقوام، موافقت فرمایيد....
با احترام
همسر دلبند شما سمیرا
و نامه را در پوشهی مکاتباتِ همسرش ميگذارد...
چند وقت بعد،
جوابِ نامه، به اين مضمون،
به دستاش رسید:
سرکار خانم سمیرا همسر عزیز من
عطف به درخواستِ مرخصيِ سرکارِ عالي،
جهت سفر، برايِ ديدار با اقوام،
بدینوسیله اعلام میدارد،
با درخواستِ شما،
به شرطِ تعیينِ جانشين،
موافقت ميشود....
فرماندهی پاسگاه . . ....! 😁😁😁😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شکر خدا عقیق سرخِ تو را ساربان نبرد...
حاج قاسم تا همیشه در اذهان ملت زنده است.
راهت پر رهرو باد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*آقایون بخونن*
🔴 *زیر_ذرهبین_گرفتن_زن*
💠 گاهی مرد باید ساعتی با #دقت تمام، همسرش را هنگام #خانهداری، کار در آشپزخانه و یا بچّهداری زیر #ذرهبین بگیرد تا ببیند چه ریزهکاریها و ظرایفی را هنرمندانه انجام داده و چه زحماتی را متحمّل میشود.
💠 این کار میتواند در #قدردانی از زن و داشتن توقّعات منصفانه از وی و نیز #درک او کمک شایانی به مرد کند.
💠 لذا در #تشکر از او اعلام کنید که گاهی با #دقت، کارهای تو را زیر نظر دارم و متوجه میشوم که واقعاً #زحمت زیادی در منزل میکشی.
💠 این روش، زن را بسیار #دلگرم کرده و برای آینده و سختیهای زندگی به او انرژی داده و #عاشقانه به تلاش خود در ساختن زندگی ادامه میدهد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
یکی از دلایل توقف رشد، "مقایسه" است.
همیشه خود را با "هدف" های خودتان مقایسه کنید نه با دوستان و همکارانتان.
زیرا همیشه می توان افرادی را یافت که درسطحی پایین تر از ما باشند.
باید ببینید توانایی های شما چیست و خواسته های شما کدام است؟
نه اینکه دیگران چه کرده و می کنند.
همیشه کسانی هستند که دارایی کمتری از شما دارند.
هیچ یک از اینها ملاک نیست.
خود را فقط با "هدف" های خود مقایسه کنید.
آنتونی رابینز
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
مهم نیست چه کسی تو رو دوست داره
مهم نیست از چه خانواده ای هستی
حتی مهم نیست چقدر اشتباه داشتی
همه چیز به خواسته خداوند بستگی داره
خداوند در پشت صحنه، نه تنها قدم های تو را به سمت درست هدایت می کنه، بلکه قدم های افرادی که به آن ها نیاز داری را هم تنظیم می کند.
هیچ اتفاقی تصادفی رخ نمیده، لازم نیست به دلیل بسته شدن یک در ناراحت باشی.
ممکنه دوست نداشته باشیم، دلیلش را درک نکنیم اما خداوند از همه چی خبر داره و میدونه چکار میکنه این اتفاق تو رو از هدفت دور نمیکنه
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
بهترین فرصت ها و بالاترین پاداش ها، از آن کسانی است که قبول دارند
با حرفه و شغل و استعداد خود می توانند ارزش آفرینی کنند و دنیای دیگری بسازند متفاوت از دیگران ؛
یک لطف بزرگ به خودمان داشته باشیم و از همین امروز شروع کنیم به متفاوت ساختن خود و دنیای اطرافمان و همچنان امیدوار به همان ادامه دهیم./حسن ملکیان/چله نشینی شاد
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
وقتی احساس خوشحالی درونی کنی، قانون جذب هم خودش را با حال و هوای درونی تو وفق میدهد و خوشحالی نامحدود را به تو ارزانی میدارد.
قانون جذب میگوید:
" هر چیزی مشابه خود را جذب میکند "
تو باید حس درونی خود را درک کنی تا بتوانی هر آنچه را که میخواهی مرئی کنی. تو نمی توانی گله کنی و فلاکت زده باشی و توقع داشته باشی که زندگی ات تغییر کند. در این حال و هوا، تو بدبختی بیشتری را به سوی خود می کشانی.
تو باید "شبیه" همان چیزی بشوی که میخواهی جذبش کنی./راندا برن
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*نابودی زندگی مشترک با*:
▪️دعوا در حضور فرزندان
▪️شکایت از همسر به فرزند
▪️توهین و فحاشی
▪️برگشت به گذشته
▪️تهدید به طلاق
▪️بی سرانجام رها کردن مشاجره
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*همه بخونن*
*حمایت بجا و به اندازه*
استقلال ، خودباوری ، عزت نفس ، اعتماد به نفس ، امنیت و احساس تعلق همه مثل یک زنجیره ی به هم متصل هستند.
بچه ای که زمینه استقلال براش فراهم میشه ، بیشتر به توانایی های خودش پی میبره و خودباوری در او تقویت میشه.
وقتی خودباوری بیشتر بشه اعتماد به نفس و عزت نفس هم افزایش پیدا میکنه.
از اون جایی که بچه ها در خانواده های چند فرزندی ، زودتر به سمت استقلال حرکت میکنند ، زودتر به خودباوری میرسند.
اگر بچه از لحاظ امنیت ، دلبستگی ایمن و احساس تعلق یعنی دوست داشته شدن مسئله ای نداشته باشه ، یکی از ابعاد وابستگی میتونه مثل رابطه عرضه و تقاضا باشه.
یعنی مادر هرچقدر بیشتر خدمات میده ، بچه بیشتر وابسته میشه. و کمتر به خودش متکی میشه. بچه ای که عادت کرده یکی از بیرون مسائلش رو حل کنه ، کمتر به خودش زحمت میده.
هرچقدر بهشون اطمینان کنیم و زمینه استقلال رو فراهم کنیم زودتر مستقل میشند.
بچه هایی که فقط با مادر هستند ، و غیر از او کسی رو برای بازی ندارند قطعا بیشتر طلب حضور و بودن مادر رو میکنند.
اما بچه هایی که خواهربرادر دارند ، بیشتر با هم مشغول هستند و کمتر مادر رو درگیر میکنند.
البته که هر که بامش بیش، برفش بیشتر😅
در مورد اضطراب جدایی هم معمولا بچه های که چندتا هستند راحت تر از مادر هم جدا میشند و وابستگی زیادی ندارند.
البته معنی اش این نیست که دلبسته نیستندا...خیر...اون ها هم دلتنگ میشند و با وجود تمام دعواها ، بازهم تندتند دلشون برا همدیگه تنگ میشه.
http://eitaa.com/cognizable_wan
هرگز نگو «خسته ام»،
زیرا اثبات میکنی ضعیفی
بگو یه کم نیاز به استراحت دارم.
هرگز نگو «نمی توانم»،
زیرا توانت را انکار میکنی.
بگو من سعی ام را میکنم.
هرگز نگو «خدایا پس کی؟»
بگو خدایا بر صبوریم بیفزا.
هرگز نگو «حوصله ندارم»
زیرا برای سعادتت ایجاد محدودیت میکنی
بگو باشد برای وقتی دیگر.
هرگز نگو «شانس ندارم»
زیرا به محبوبیتت در کائنات، بی حرمتی میکنی،
بگو حق من محفوظ است روزی به هدفم میرسم.
حالا مثبت باش و شادباش و لبخندبزن
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
حرص و جوش زیاد مساوی است با بیماری " ام اس "
براساس تحقیقات استرس فشار عصبی وحرص وجوش خوردن زیاد در هر سنی که باشید شما را مستعد ابتلا به بیماری MS میکند
برای چیز الکی حرص نخورید 😑
🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
هفت غذایی که شما را دچار اضطراب میکنند را بشناسید❗️
👈🏻قهوه
👈🏻ماکارونی
👈🏻گوشت گاو
👈🏻لبنیات پرچرب
👈🏻سس گوجه فرنگی
👈🏻نوشیدنیــــهای الکلی
👈🏻نوشابه های انرژی زا
🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan
خودت رو لایق آرزوهات کن!
توی این دنیا چیزی به نام قانون جذب و میدان مغناطیسی وجود داره.
چیزهای خوب جذب آدم های خوب میشن.
چیزهای معمولی جذب آدم های معمولی.
هرچی اندیشه هات و تلاش هات بزرگتر باشه بیشتر خودت رو لایق آرزوها و اهداف بزرگتر میکنی.
زندگی معمولی و از روی نیاز مختص آدم های معمولیه و زندگی خوب و بدون نیاز، مختص افراد بی نیاز و بزرگ.
پس یاد بگیریم به جای کوچیک کردن و محدود کردن دنیامون، خودمون رو بزرگ کنیم.
دنیا گوش به فرمان ماست...
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan