eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
💯 * ✨کسایی که با درس خوندن به جای خوبی رسیدن؛ میگن کنکور مهمه! ✨‏کسایی که با درس خوندن به جایی نرسیدن؛میگن کنکور مهم نیست و اتلاف عمر و وقته! ✨اونایی که با هنر به جایی رسیدن؛ میگن خیلی خوشحالن که مسیر قلبشون رو رفتن... ✨و اونایی که هیچ‌وقت بهش نرسیدن میگن تو هنر پول نیست! ✨کسی که رابطه موفقی داره میگه همراه داشتن خوبه، ✨و اونی که حس خوبی رو از رابطه نگرفته اینو نمیگه! ✨‏هر کسی نسبت به تجربیات و فکر خودش در هر حیطه ای نظر میده پس واضحه که باید هر کسی نسخه زندگیشو خودش بپیچه! ✨پس همیشه نیاز نیست به حرف دیگران گوش بدی! ✨اگه خواستی در مورد چیزی یا کاری مشورت کنی فقط سراغ کسی برو که تو اون کار به موفقیت رسیده....* 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 به یاد ارباب بی کفن 🕌🚩🚩 🌴 انکسار دل پیدا کردید😭😭 🌱 برای ما هم دعا کنین 🤲 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
♦️مهارت های لازم برای ازدواج سالم 🔹️توانایی شناسایی و بیان احساساتی که تجربه می‌کنیم. 🔹توانایی برقراری ارتباط به صورت واضح و مستقیم 🔹توانایی مدیریت احساسات 🔹شناسایی فعالیت‌هایی که به کنترل و بروز احساسات به شکل سالم کمک می‌کنند. 🔹توانایی تحمل بحث یا دعواها و جبهه نگرفتن در این شرایط 🔹توانایی مدیریت زمان برای توجه بیشتر نسبت به شریک عاطفیتون 🔹شناسایی نیازهای فیزیکی و جنسی و توانایی برطرف کردن اونها 🔹مهارت دلگرمی دادن، حمایت کردن و امید دادن به شریک عاطفیتون 🔹مهارت حل مسئله، و پشت سر گذاشتن چالشها 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
*راهکارهای رهایی از : 🌿 از افکار و افراد منفی دوری کنید. 🔸️ تلاش کنید اطرافتان را با آدمهای مثبتی که حس و حال خوب در شما ایجاد می کنند ، پُر کنید .🤨 🔹️ طبیعتاً افراد مثبت ، افکار و دید مثبتی هم به مسائل و رخدادهای اطرافشان دارند و این موجب می‌شود بر روی افکار و دید شما هم تاثیر بگذارد و فرد مثبت نگری شوید.* 😃 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌺 شیطان با این پنج نفر مشکل دارد! 🌷 امام صادق (عليه السّلام) می فرمایند : ✅ ابليس گفت: پنج نفر هستند که هيچ چاره اي براي آنها ندارم اما ديگر مردمان در مشت من هستند : 1⃣ هر که با نيت درست به خدا پناه برد و در همه کارهايش به او تکيه کند 2⃣ کسي که شب و روز بسيار تسبيح خدا گويد 3⃣ کسي که براي برادر مؤمنش آن پسندد که براي خود مي پسندد 4⃣ کسي که هر گاه مصيبتي به او مي رسد، بي تابي نمي کند 5⃣ و هر کسي که به آنچه خداوند قسمتش کرده، خرسند است و غم روزيش را نمي خورد. 📙 الخصال، ج ۱، ص ۲۸۵ 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
⚖ عواقب ترک منزل توسط زوجه ( زن ) 🔷مهم ترین پیامدی که ترک منزل از طرف زن ایجاد میکند آن است که به سبب ایجاد عدم تمکین از سوی زن ، حق مطالبه نفقه توسط زن از میان خواهد رفت و مرد دیگر الزامی برای پرداخت نفقه نخواهد داشت. 🔷 دومین پیامد امکان ازدواج مجدد مرد میباشد بدین صورت که مرد میتواند به دلیل عسر و حرج ناشی از ترک منزل توسط زن و عدم امکان برقراری رابطه جنسی اجازه ازدواج مجدد را از دادگاه بخواهد. 🔷سومین پیامد آن است که اگر مرد بخواهد برای طلاق اقدام کند و ترک منزل توسط زن به اثبات رسیده باشد شرط تنصیف دارایی از بین خواهد رفت. ♦️🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
*زیبایی در انتخاب همسرچقدر اهمیت دارد ⁉️ دو نفری که قرار است یک عمر با هم زندگی کنند لازم است علاوه بر هماهنگی در مسائل بنیادی زندگیشان چهره ی ظاهری همدیگر را نیز بپسندند و این پسندیدن یا نپسندیدن مستلزم دیدن یکدیگر است. تعریف و توصیف دیگران هرچند که موثر است اما کافی نیست، زیرا سلیقه ها متفاوت است. 👌 تذکر مهم: مساله دیدن و پسندیدن نیز مانند همه مسائل انتخاب همسر نباید به حد وسواس برسد، بلکه باید به اندازه متعارف اکتفا کرد. در این مورد باید دقت کرد اما از حساسیت بی مورد نیز باید بپرهیزید.* 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد ▪️از سلام‌الله‌علیها درس بگیر برو رو معرفی کن...‼️ 📤 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادری که ۱۰۰ ثانیه تامل کرد و به یاد فرزند شهیدش جز ۳ کلمه چیزی نگفت. 🔸 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته .خم میشن تا گردو رو بردارن، یهو الماسه می افته رو شیب زمین، قِل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره .میدونی مثل چی می مونه ؟ یه آدم دهن باز ... یه گردوی پوک ... و یه دنیا حسرت ... مواظب الماسهای زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم و بودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم .. 💎الماس های زندگی ، پدر ، مادر ، همسر،  فرزند،  سلامتی، سرفرازی، خانواده، دوستان خوب، کار و..هستند.! 🍃 🌺🍃 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
وقتی ‏داعشی‌ها محاصره‌اش کردن تا تیر داشت مقاومت کرد و جنگید تیرش که تمام شد، داعشی ها نیت کرده بودند زنده دستگیرش کنند همان موقع حاج قاسم در منطقه بود خلاصه اینقدر این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد. ‏ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد... تشنه بود آب را جلوی او روی زمین می‌ریختند فهمیدن حاج قاسم توی منطقه است برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم رضا را گرفتند جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش ‏کم کم برای اینکه زجر کشش کنند آروم آروم شروع کردند به بریدن سرش بهش می گفتند به حضرت زینب فحش بده ولی از اول تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: ‏"اصلا من آمدم جون بدم برای دختر مظلوم علی... اصلا من آمدم فدا بشم برای حضرت زینب اصلا من آمدم سرم رو بدم یا علی یا زهرا..." میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن ‌برای ... 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴سوزناک ترین ای که تو این شصت سال توسط خوانده شده است...!😭 -------------------- 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
(تب کرد و مُرد) : در ایام قدیم پیرمرد مهربانی با تک پسرش زندگی می‌کرد. این دو خیلی رابطه عاطفی با یک دیگر داشتند تا این که پیرمرد پس از ماه‌ها بیماری در بستر جانش را از دست داد. به همین خاطر پسرک شب و روز در حال گریه و زاری بود. همسایه‌ها و آشنایان هم گروه گروه برای تسلیت گفتن می‌آمدند و می‌رفتند. پسرک یتیم هم در این حین مدام از پدرش تعریف می‌کرد. به هر گروهی که می‌رسید، از خوبی‌ها و رفتارهای پدرش می‌گفت و از این که چگونه بیمار شد و دکترش چه کسی بود و چه دوایی خورد و چه شد که مرد. خلاصه همه این اتفاقات را با جزئیات بسیار و با آب و تاب فراوان تعریف می‌کرد. این رفت و آمدها تمامی نداشت، پسرک یتیم هم بهترین خوردنی‌ها را می‌خرید و جلوی میهمانانش می‌گذاشت و حسابی پذیرایی می‌کرد. میهمانان هم بدون تعارف مشغول خوردن می‌شدند و برای این که بیشتر در خانه‌ی پسر بمانند و بیشتر و بهتر از خوردنی‌های آن‌جا استفاده کنند، سعی می‌کردند پسر را به حرف وادارند. هرکس می‌رسید، خودش را غمگین نشان می‌داد و با تأسف به پسر می‌گفت: «خدا رحمت کند پدرت آدم خوبی بود؛ راستی چه شد که آن بی‌چاره به این زودی مرد!» پسر هم که منتظر چنین پرسشی بود، با آب و تاب بسیار سیر تا پیاز مرگ و زندگی پدرش را تعریف می‌کرد. در این مدت میهمانان خوب به خودشان هم می‌رسیدند و با این که همه‌ی ماجراهای مرگ و زندگی پیرمرد را شنیده بودند، باز هم فردای آن روز به دیدن پسر می‌آمدند و از او می‌پرسیدند که پدرت چگونه مرد؟ پسر از علاقه و اشتیاق دیگران به شنیدن ماجرای مرگ و زندگی پدرش تعجب می‌کرد و نمی‌فهمید که چرا مردم این همه به شنیدن حرف‌های او علاقه نشان می‌دهند. تا این که روزی یکی از دوستان پدرش به دیدن پسر رفت و گفت: «سوگواری و عزاداری بس است. بهتر است به فکر ادامه دادن کار و کاسبی پدرت باشی. سخن گفتن از حال و روز زندگی و مرگ پدر که نشد کار. چشم باز کنی، می‌بینی این مردم دار و ندارت را خورده‌اند و برده‌اند و تو سرت بی کلاه مانده. پس بهتر است که زوتر درب خانه‌ات را ببندی!». پسر که انتظار شنیدن چنین حرف‌هایی را از دوست صمیمی پدرش نداشت، ناراحت شد و گفت: «این چه حرف‌هایی است که می‌زنید. مردم به پدر من علاقه و ارادت زیادی داشتند و حالا به خاطر اوست که این جا جمع می‌شوند و به حرف‌های من گوش می‌دهند.» دوست پدرش وقتی دید که پسرک متوجه حرف‌هایش نمی‌شود تصمیم گرفت که شام به خانه پسرک برود. وقتی سفره‌ی شام را انداختند، به پسر گفت: « ای پسر بهتر است برای من هم تعریف کنی که چه شد که پدرت بیمار شد و چگونه مرد.» پسر گفت: «شما که از همه چیز خبر دارید!!! ...» دوست پدرش گفت: «بله خبر دارم؛ اما مثل همه دوست دارم از زبان تو بشنوم.» پسر مشغول تعریف شد. دوست پدرش کم کم مشغول خوردن غذا شد. تا حرف پسر می‌خواست قطع شود، سوالی تازه می‌پرسید و پسر هم جوابش را می‌داد. ساعتی که گذشت، همه‌ی غذاها خورده شد. پسر که حرفش تمام شد، دست برد توی سفره که چیزی بخورد که دید هیچ غذایی نمانده!! تازه متوجه شد که هر روز چه بلایی به سرش می‌آید که او اصلا" فکرش را هم نمی‌کرده. شرمنده شد. می‌خواست از دوست پدرش عذرخواهی کند که او نگذاشت و گفت: «از این به بعد هر کس از تو پرسید پدرت چگونه مرد، بگو: «تب کرد و مُرد. آن وقت می‌بینی که کسی به سراغت نمی‌آید و چیزی از تو نمی‌پرسد.» پسر به نصیحت دوست پدرش گوش کرد. خیلی زود همه همسایه‌ها و افراد شکمو از خانه‌اش دور شدند و پسر توانست به کار و کاسبی تعطیل شده‌ی پدرش برسد. کاربرد ضرب المثل از آن ایام به بعد هرکسی بخواهد از زیر بار تعریف‌ها و گفت وگوهای بی اهمیت شانه خالی کند، می‌گوید: «تب کرد و مُرد.» 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖میز مهموناتو خودت درست کن💖 ⛱🔥 🔥⛱ 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
این درخت گلابی که در تصویر بالا آن را مملو از شکوفه می بینید، در زیر آوار برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی همچنان زنده مانده و به حیات خود ادامه می دهد. این درخت که در حال حاضر ۲.۴ متر ارتفاع دارد، در دهه ۱۹۷۰ میلادی کاشته شده است اما وقتی در سال ۲۰۰۱ در زیر آوار کشف شد، شکل نامناسبی پیدا کرده بوده و تنها یکی از شاخه هایش سالم باقی مانده بود. اما شهرداری آن را به جای جدید و در کنار ساختمان یادبود حادثه ۱۱ سپتامبر منتقل کرد و پس از مراقبت های فراوان، جانی دوباره به آن بخشیده شد. 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
ماشین رو در اختیار فردی که فاقد گواهینامه هست قرار ندید 👈اگر مالک با علم و اطلاع ، خودرو خود را در اختیار فردی که گواهینامه رانندگی ندارد بگذارد ، به عنوان معاونت در جرم رانندگی بدون گواهینامه‌ ، تحت تعقیب کیفری قرار خواهد گرفت ⚖ ⚖ 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
آزاد نمودن آهوان در بند صیاد 🦌🦌🦌 بخش از داستان و خمسه 🦌🦌 مجنون،پس از ناامیدی از ازدواج بالیلی، اشک ريزان در بيابان راه مي رفت، بدون آنکه بداند که کجا مي‌رود، او چيزي را نمي‌ديد و صدايي را نمي‌شنيد. ناگهان چشمش به دامي افتاد که در آن، چند آهو گرفتار شده بودند. صياد هم از گَرد راه رسيد و مي‌خواست آنها را به همراه خود ببرد. مجنون بسيار ناراحت شد و جلوتر رفت. سپس رو به صياد التماس کرد که از کشتن آهوان سيه چشم خودداري کند، زيرا حيوانات بيگناهي بودند که چشمان زيبايشان او را به ياد چشمان محبوب مي انداخت : 🦌🦌 بي جان چه کني رميده‌اي را؟ جاني است هر آفريده‌اي را چشمش نه به چشم يار ماند؟ رويش نه به نوبهار ماند؟ دل چون دهدت که برستيزي خون دوسه بي‌گنه بريزي؟ 🦌🦌 صياد از تعريف و تمجيد مجنون انگشت تعجب کرد وجواب داد: تو راست مي‌گويي، اما من مرد فقيري هستم که زن و بچه دارم. آنها چندين روز گرسنه مانده‌اند تا من شکاري کنم و برايشان ببرم. 🦌🦌 صياد بدين نيازمندي آزادي صيد چون پسندي؟ 🦌🦌 بعد نگاهي به اسب قيس انداخت و گفت: اگر خيلي دلسوز آنهايي بهتر است که آنها را از من خريداري کني. مجنون گفت: من پولي ندارم که بخواهم اين آهوان زيبا را از تو بخرم. صياد نگاهي به اسب مجنون انداخت، از نگاه صياد، مجنون منظور او را فهميد.سپس به او گفت: تو اسب مرا مي‌خواهي؟ صياد سکوت کرد. اما مجنون فوری از اسب پياده شد و آن را به مرد صياد داد. 🦌🦌 مجنون به جواب آن تهي دست از مرکب خود سبک فرو جست آهو تک خويشتن بدو داد تا گردن آهوان شد آزاد 🦌🦌 او هم آهوان را به دست مجنون سپرد و با اسب از آنجا دور شد. مجنون دست و پاي آهوان را از دام باز و آنها را آزاد کرد و خود پاي پياده به راه ادامه داد. 🦌🦌 او ماند و يکي دو آهوي خُرد صياد برفت و بارگي برد بسيار بر آهوان دعا کرد و آن گاه ز دامشان رها کرد ❁‌‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌ 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
💥💥💥 والدینی که خودرو و موتورسیکلت را در اختیار فرزندان زیر ۱۸ سال قرار دهند به عنوان معاون در جرم رانندگی بدون پروانه در محاکم قضائی تعقیب و مجازات می‌شوند. 🔻بر اساس قانون مجازات اسلامی در بخش تعزیرات ماده ۷۲۳، اگر فردی بدون گواهینامه رانندگی پشت فرمان قرار بگیرد و رانندگی نماید، ضمن اینکه خودش مسئول است و مجازات می‌شود، افرادی که خودرو یا موتورسیکلت را در اختیار آن فرد قرار می‌دهند، به عنوان معاون در جرم رانندگی بدون پروانه در محاکم قضائی تعقیب و مجازات می‌شوند فلذا والدین توجه داشته باشند اینگونه نباشد که سوئیچ خودرو یا موتورسیکلت را در اختیار فردی صغیر قرار دهیم که گواهینامه ندارد. 🔻 البته زمانی نیز رابطه سَببی و نسبی بین این افراد برقرار نیست، فقط فردی خودرو یا موتورسیکلت را در اختیار راننده بدون گواهینامه قرار داده باشد و شخص فاقد گواهینامه حتی بزرگسال باشد. 🔻والدین نیز در صورت قرار دادن خودرو به فرزندانشان، به واسطه مسئولیت‌های قانونی که در قبال فرزندانشان دارند، مسئول خواهند بود و باید پاسخگو باشند. 🚸 در صورت رانندگی فرد زیر سن گواهینامه و بروز حوادث جرحی و فوتی ، اینگونه افراد به دادسرای اطفال معرفی می‌شوند و در آنجا به پرونده رسیدگی می‌شود حتی مواردی وجود داشته که افراد مذکور، بعضاً به نگهداری در مراکز مخصوص افراد زیر ۱۸ سال محکوم شدند؛ این مراکز شمایل زندان را ندارد اما به نوعی زندان برای آن‌ها محسوب می شود. ✳️ آمارهای تحلیلی سنوات گذشته نشان می دهد تعدادی بسیاری از جان‌باختگان سوانح ترافیکی، زیر ۱۸ سال سن(زیر سن گواهینامه )داشته و ضمن عدم آگاهی ، مهارت کافی برای رانندگی و در نتیجه قادر به تشخیص حوادث غیر منتظره در لحظه و فرار به طرز صحیح از تصادف را نداشتند. ❇️ والدین گرامی : به خاطر جان عزیزانتان ،لطفا از در اختیار قرار دادن خودرو و موتورسیکلت به فرزندان فاقد گواهینامه خود جدا خودداری نمایند. •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
نام کتاب: قمارباز نویسنده : داستایوفسکی مترجم : جلال آل احمد تعداد صفحه : 233‪ حجم فایل : 1 مگابایت *
پرستار بیمارستان، مردی با یونیفرم ارتشی با ظاهری خسته و مضطرب را بالای سر بیماری آورد و به پیرمردی که روی تخت دراز کشیده بود گفت:«آقا پسر شما اینجاست.» پرستار مجبور شد چند بار حرفش را تکرار کند تا بیمار چشمانش را باز کند. پیرمرد به سختی چشمانش را باز کرد و در حالیکه بخاطر حمله قلبی درد می کشید، جوان یونیفرم پوشی را که کنار چادر اکسیژن ایستاده بود دید و دستش را بسوی او دراز کرد و سرباز دست زمخت او را که در اثر سکته لمس شده بود در دست گرفت و گرمی محبت را در آن حس کرد. پیرمرد بیمار در انتظار پسر پرستار یک صندلی برایش آورد و سرباز توانست کنار تخت بنشیند. تمام طول شب آن سرباز کنار تخت نشسته بود و در حالیکه نور ملایمی به آنها می تابید، دست پیرمرد را گرفته بود و جملاتی از عشق و استقامت برایش می گفت. پس از مدتی پرستار به او پیشنهاد کرد که کمی استراحت کند ولی او نپذیرفت. آن سرباز هیچ توجهی به رفت و آمد پرستار، صداهای شبانه بیمارستان، آه و ناله بیماران دیگر و صدای مخزن اکسیژن رسانی نداشت و در تمام مدت با آرامش صحبت می کرد و پیرمرد در حال مرگ بدون آنکه چیزی بگوید تنها دست پسرش را در تمام طول شب محکم گرفته بود. در آخر، پیرمرد مرد و سرباز دست بیجان او را رها کرد و رفت تا به پرستار بگوید. منتظر ماند تا او کارهایش را انجام دهد. وقتی پرستار آمد و دید پیرمرد مرده، شروع کرد به سرباز تسلیت و دلداری دادن، ولی سرباز حرف او را قطع کرد و پرسید:«این مرد که بود؟» پرستار با حیرت جواب داد:«پدرتون!» سرباز گفت:«نه اون پدر من نیست، من تا بحال او را ندیده بودم.» پرستار گفت:«پس چرا وقتی من شما را پیش او بردم چیزی نگفتید؟» سرباز گفت:«میدونم اشتباه شده بود ولی اون مرد به پسرش نیاز داشت و پسرش اینجا نبود و وقتی دیدم او آنقدر مریض است که نمی تواند تشخیص دهد من پسرش نیستم و چقدر به وجود من نیاز دارد تصمیم گرفتم بمانم. در هر صورت من امشب آمده بودم اینجا تا آقای ویلیام گری را پیدا کنم. پسر ایشان امروز در جنگ کشته شده و من مامور شدم تا این خبر را به ایشان بدهم. راستی اسم این پیرمرد چه بود؟» پرستار در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت:«آقای ویلیام گری…» دفعه بعد زمانی که کسی به شما نیاز داشت فقط آنجا باشید و بمانید و تنهایش نگذارید. ما انسانهائی نیستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای روحی باشیم بلکه روح هائی هستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای بشری هستیم 🍃 🌺🍃 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan