eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
17.5هزار ویدیو
628 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
دهم ماه مبارک رمضان روز وفات علیهما السلام 👇👇👇 امیرالمؤ منین علیه السلام: قال ذکر النبى صلى اللّه علیه و آله خدیجه یوما و هو عند نسائه فبکى فقالت عائشه ما یبکیک على مجوز حمراء بن عجائز بنى اسد فقال صدقتنى اذ کذبتم و آمنت بى اذ کفرتم و ولدت لى اذ عقمتم قالت عائشه فمازلت اتقرب الى رسول الله صلى اللّه علیه و آله بذکرها روزى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در نزد زنانش بود؛ صحبت از حضرت خدیجه شد، پس او گریه کرد. عایشه گفت: چرا گریه مى کنید؟ یک پیرزن سرخ رنگ از بنى اسد که گریه ندارد! پس حضرت فرمود: او وقتى نبوت مرا تصدیق کرد که همه شما مرا تکذیب مى کردید و وقتى او به من ایمان آورده که همه شما کافر بودید و او براى من اولادى آورد و شما عقیم و نازا هستید عایشه از اعتراض خود پشیمان شد و گفت: از آن پس ‍ من براى خوش آیند حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله همیشه از خدیجه یاد مى کردم (از الطاف خفیه الهى این است که عایشه و حفصه بچه دار نشدند). معاذبن جبل نقل مى کند: قال: دخل رسول الله صلى اللّه علیه و آله على خدیجه و هى تجود بنفسها فقال: اکراه ما نزل بک یا خدیجه و قد جعل الله فى الکره خیرا کثیرا، فاذا قدمت على ضراتک فاقرا بهن منى السلام قالت: یا رسول الله! و من هن؟ قال: مریم بنت عمران و اسیه بنت مزاحم و حلیمه او کلیمه اخت موسى (شک الراوى) فقالت: بالرفاء و البنین؛ رسول خدا صلى الله علیه و آله در آخرین لحظات حیات وارد شد، بر خدیجه؛ پس حضرت فرمود: اى خدیجه! فراق تو براى من خیلى سخت و دشوار است ولى چاره چیست؟ باید صبر کرد و خداوند پاداش این ناراحتى و سختى را خواهد داد اى خدیجه! وقتى بر زنان هم ردیف خود وارد شدى، از طرف من به ایشان سلام برسان، خدیجه پرسید: یا رسول الله! منظور کیانند؟ فرمود: مریم بنت عمران مادر حضرت عیسى؛ آسیه بنت مزاحم زن فرعون؛ و حلیمه (یا کلیمه) خواهر موسى (شک از راوى معاذبن جبل است) پس خدیجه با کمال میل عرض کرد: اطاعت مى شود. عن النبى صلى الله علیه و آله قال: کمل من الرجال کثیر و لم یکمل من النساء الا اربع: اسیه بنت مزاحم، امرئه فرعون، و مریم بنت عمران و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد صلى الله علیه و آله پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: از مردان، افراد زیادى به درجه کمال رسیده اند، ولى از زنان به درجه کمال نرسیده اند، مگر چهار زن: آسیه دختر مزاحم، زن فرعون و مریم دختر، عمران و خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد صلى الله علیه و آله. پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت : ای رسول خدا! این خدیجه است، هرگاه نزد تو آمد، براو از سوی پروردگارش واز طرف من، سلام برسان:«وبشرها ببیت فی الجنة من قصب لاصخب ولانصب» «و او را به خانه ای از یک قطعه (از زبرجد) در بهشت که در آن رنج ونا آرامی نیست، مژده بده». پیامبر اکرم درتفسیر (آیه 27مطففین )«عیناً یشرب بها المقربون؛ همان چشمه بهشتی که مقربان از آن می نوشند»  فرمود: «المقربون السابقون؛رسول الله ، و علی بن ابیطالب و الائمة، و فاطمه بنت محمد ؛» «از مردان بسیاری به حد کمال رسیدند، واز زنان به درجه آخر کمال نرسیدند مگر چهار زن که عبارتند از : آسیه ،مریم ، خدیجه ، فاطمه».  امیر مؤمنان علی (ع) فرمود: «سادات نساء العالمین اربع: خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد و آسیه بنت مزاحم و مریم بنت عمران» «سرور بانوان دو جهان چهار بانو است که عبارتند از: خدیجه، فاطمه، آسیه و مریم» پیامبر(ص) فرمود: «اشتاقت الجنة إلی أربع من النساء: مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم زوجة فرعون وهی زوجة النبی ،فی الجنة» «و خدیجه بنت خویلد زوجة النبی فی الدنیا وآلاخرة و فاطمه بنت محمد»، بهشت مشتاق چهار زن است : 1ـ مریم دختر عمران 2ـ آسیه دختر مزاحم ـ همسر فرعون، که همسر پیامبر در بهشت است . 3ـ خدیجه دختر خویلد همسر رسول خدا در دنیا و آخرت 4ـ فاطمه دختر محمد (ص) ابوسعید خدری می گوید: رسول خدافرمود: وقتی که در شب معراج، جبرئیل مرا به سوی آسمانها برد و سیر داد،هنگام مراجعت به جبرئیل گفتم : «آیا حاجتی داری؟» جبرئیل گفت: « حاجت من این است که سلام خدا و سلام مرابه خدیجه برسانی »پیامبر (ص) وقتی که به زمین رسید ، سلام خدا و جبرئیل را به خدیجه ابلاغ کرد. خدیجه گفت «ان الله هو السلام ، وفیه السلام ، الیه السلام ، وعلی جبرئیل السلام ؛همانا ذات پاک خدا سلام است، واز او است سلام ، وسلام به سوی او باز گردد و برجبرئیل سلام باد.» http://eitaa.com/cognizable_wan
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و 🇮🇶 💣قسمت صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم ڪه باورم شد آخر اسیر هوس این بعثی شده‌ام. لحظاتی خیره تماشایم ڪرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود ڪه مرا هم از جا ڪَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند ڪرد و من احساس ڪردم سرم آتش گرفته ڪه از اعماق جانم جیغ ڪشیدم. همانطور مرا دنبال خودش میڪشید و من از درد ضجه میزدم تا لحظه‌ای ڪه روی پله‌های ایوان باصورت زمین خوردم. اینبار یقه پیراهنم را ڪشید تا بلندم ڪند و من دیگر دردی حس نمیڪردم که تازه پیکر بی‌سر عباس را میان دریای خون دیدم و نمیدانستم سرش را ڪجا برده‌اند؟ یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس ڪشیده میشد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود ڪه دیدم در کوچه کربلا شده است. بدن بی‌سر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را ڪنار دیوار جمع ڪرده بودند. اما عدنان مرا برای خودش میخواست ڪه جسم تقریباً بی‌جانم را تا ڪنار اتومبیلش ڪشید و همین ڪه یقه‌ام را رها ڪرد، روی زمین افتادم. گونه‌ام به خاڪ گرم ڪوچه بود و از همان روی زمین به پیڪرهای بی‌سر مدافعان شهر ناامیدانه نگاه میڪردم ڪه دوباره سرم آتش گرفت. دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم ڪرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم ڪه از شدت درد، چشمانم در هم ڪشیده شد و او بر سرم فریاد زد : _چشماتو وا ڪن! ببین! بھت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم! پلڪھایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالیڪه رگهای گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود ڪه تمام تنم رعشه گرفت. عدنان با یک دست موهای مرا میڪشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجه‌های دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریده‌اش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم میلرزید. در لحظاتی ڪه روح از بدنم رفته بود، فقط عشق حیدر میتوانست قفل قلعه قلبم را باز ڪند ڪه بلاخره از چشمه خشڪ چشمم قطره اشڪی چڪید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا ڪردم : _گفتی مگه مرده باشی ڪه دست داعش به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه! و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای اذان صبح در گوش جانم نشست. عدنان وحشت‌زده دنبال صدا میگشت و با اینکه خانه ما از مقام امام حسن﴿؏﴾فاصله زیادی داشت، میشنیدم بانگ اذان از مأذنه‌های آنجا پخش میشود. هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمیرسید و حالا حس میڪردم و به خدا صدای اذان را نه تنها از آنجا ڪه از در و دیوار شهر میشنیدم. در تاریڪی هنگام سحر، گنبد سفید مقام مثل ماه میدرخشید ڪه چلچراغ اشڪم در هم شڪست و همین ڪه موهایم در چنگ عدنان بود، رو به گنبد ضجه زدم و به التماس میڪردم تا نجاتم دهد که صدای مردانهای در گوشم شڪست. با دست‌هایش بازوهایم را گرفته.... ادامه دارد.... 💞 http://eitaa.com/cognizable_wan
26.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷 🔹داریوش ارجمند: من فقط در (علیه السلام) کردم؛ ولی الان ، دارم می‌کنم. ؛ هر براش کنه؛ میکنه... 🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
9.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سنگ قبر -رقیه سلام الله علیها ┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄ ✅ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌸 🔴عااالیه نخونی از دستت رفته 👌 سلیمان نبی ایستاده بود و خیره به دو پرنده ی کوچکی نگاه میکرد که در حال صحبت بودند. ی نـَر از طرف مقابل دلبری میکرد که من تو را از تمام پرندگان بیشتر دوست دارم، تو برای من همه چیزی و بدون تو من هیچم ، خوب که دلربایی ها کرد و حضرت همه را به اذن خدا شنید. در نهایت تعجب دید که به دلبری ها اعتنا نمیکند و دلش پر نمیکشد برای این جملات پر آب و تاب و دامن از دست نمیرودش! آرام جلو رفت و علت بی اعتنایی به عشق پرنده ی خوش زبان را از جفت ماده پرسید که چرا بی اعتنایی به این همه پرپر زدن این نگون بخت عاشق؟! پرنده گفت ای نبی خدا به عظمت و بزرگی ات قسم که او در عشقش صادق نیست و میگوید، من خودم شنیدم تمام این حرف ها را روز گذشته به ای دیگر میگفت ، بی کم و کاست ، او مرا نمیخواهد فقط حرف میزند.😔 یاران سلیمان میگویند به محض شنیدن این کلمات ، نبی خدا راهی کوه شد و با صدای بلند گریه میکرد و میگفت یک پرنده در عشق خود نمیخواهد و بی صداقتی عاشقش را بر نمیتابد ، نکند من هم در عشق به شما صادق نباشم و تو بدانی . پ.ن: برای خداوند کریم فقط یک روز مخصوص عشق نیست بلکه لحظه ای بدون عشق و ابراز آن وجود ندارد. 🌸تمام لحظات برای عاشقی کردن برای خدا، در راه خدا و به همه ی آنانی که ما را به خدا نزدیک میکنند آماده شده است. 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
❤️ نجات گمشده و عنایت به زائرین خادم و کلیددار حرم که مکبر مرحوم آقای روحانی که از علمای قم و امام جماعت مسجد امام حسن عسکری ع بود می گوید: شبی از شبهای سرد زمستان در خواب حضرت معصومه علیها السلام را دیدم که فرمود: بلند شو و بر سر مناره ها چراغ روشن کن. من از خواب بیدار شدم ولی توجهی نکردم. مرتبه دوم همان خواب تکرار شد و من بی توجهی کردم در مرتبه سوم حضرت فرمود: مگر نمی گویم بلند شو و بر سر مناره چراغ روشن کن! من هم از خواب بلند شده بدون آنکه علت آن را بدانم در نیمه شب بالای مناره رفته و چراغ را روشن کردم و بر گشته خوابیدم. صبح بلند شدم و درهای حرم را باز کردم و بعد از طلوع آفتاب از حرم بیرون آمدم با دوستانم کنار دیوار و زیر آفتاب زمستانی نشسته، صحبت می کردیم که متوجه صحبت چند نفر زائر شدم که به یکدیگر می گویند: معجزه و کرامت این خانم را دیدید! اگر دیشب در این هوای سرد و با این برف زیاد، چراغ مناره حرم این خانم روشن نمی شد ما هرگز راه را نمی یافتیم و در بیابان هلاک می شدیم. خادم می گوید: من نزد خود متوجه و و نهایت محبت و لطف او به زائرینش شدم 📚محمدصادق انصاری، ودیعه آل محمد، ص 14 ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
2.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علامه (ره): ھرگز بعد از نمازھاى واجب €صديقه (صلوات الله علیھا) را ترك نكنید كه آن ذكر كبیر است و لااقل در ھر مجلسى يك دوره آن ترك نشود. 📚 ایت الحق. 🎙 ایت الله ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بانوان تراز در آخرالزمان ... : بانوان محترم باور کنید با رعایت مراقبه، تقوا و تبعیت از فرمایشات از یاران می شوید و مؤثر در فرج. 🚨👈 میخوای : خادم باشی؟ در لیست ۳۱۳ خادم باشی؟ در عمل مؤثر در فرج باشی؟ لبیک یا مهدی بگو و با مراقبه درست، خودت را در جمع یاران حضرت قرار بده ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
: قطعأ کسی که دلش بسوزد و دعا کند، صلوات الله علیه نظر دیگری به او دارد، اگر می دانیم که همین صحبت ما را زودتر از ما مطلع میشود، پس چرا از این ارتباط استفاده نمیکنیم و آن را تقویت نمیکنیم؟ برای با ما باشید 📚حضرت حجت ص۲۲۴
. 🇮🇷🏴🇮🇷🏴 🔹... 🔹 (علیه‌السلام) کسی را که و می گفت: : ... 🔹 را هم دید که از است... هر از خواستند کند. 🔹: به بگو تو است... و به بگو، هرچه کند ... چون داشت و هنگام ، پرسیدند: را به ؟ گفت: این برای است. و داشت، به گفت: را به ، هم او ما است. در و /ج 2 /ص 142 🇮🇷🏴🇮🇷🏴 ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
. 🇮🇷🏴🇮🇷🏴 💠 جناب عارفِ دلسوخته، (ره) تعریف کردند: 🥀 روزی در معلی به حضرت (علیه‌السلام) شده، و در آن حضرت می خواندم، تا به این شعر رسیدم؛ ای در غم تو ارض و سما خون گریسته ماهی درآب و وحش درهامون گریسته ▪️در این موقع به حرم مطهر شده و عرض کرده کردم و را دادند، ▪️عرض کردم و ، من به این هیچ ندارم و اگر پرده‌های هم از مقابل برداشته شود چیزی بر افزوده نمیشود، اما میخواهم نحوه را ببینم. ▪️ خطاب به من کرده : نگاه کن... ▪️ناگهان به چشمانم خاصی پیدا کرد، چله قدری گشت که همه را از تا و از آسمان تا می دیدم. در آن هنگام دیدم تمام ، و ، و ، و و و تمام به شکل چشم‌اند و بر (علیه‌السلام) می ریزند... 😭😭😭😭 😭😭 این حالت چند بیشتر نکشید که دیگر نیاورده و به آن حضرت عرض کردم: ▪️ گردم، شوم کردم، نمائید و این حالت را . مشاهده این در نیست. حضرت هم فرموده به حالت خود . 📚 ، جلد اول، ص ۶۳، 🇮🇷🏴🇮🇷🏴