eitaa logo
دانش حیاتی
304 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
947 ویدیو
12 فایل
کانالی برای نخبگان: مطالب حیاتی با رویکرد بین-رشته‌ای: فلسفه، الهیات، سیاست و اقتصاد. هشتگ #مقاله، #تحلیل و #نقد برای مطالب خودم: https://eitaa.com/criticalknowledge/460 @mshessami87 تماس نامزد دکتری فلسفه اسلامی و محقق #سیاست و #اقتصاد و #رسانه و #تمدن
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدای حامی اهل صبر و بصیرت ⭕️⚠️تسلیم و تقلیل تدریجی انقلابیون و متدینین در برابر استیلای سرمایه‌داری پساانقلابی⚠️⭕️ 🔹جریان موسوم به انقلابی، دستکم دو دهه است که خود را رقیب پایگاه سیاسی جریان نیولیبرال یعنی اصلاح‌طلبان می‌داند. غیر از مسائل فرهنگی و نظامی، مسائلی چون عدالت اجتماعی از نقاط اختلاف این دو جریان بوده است. 🔹اما نقصیهٔ بزرگی که دامن‌گیر جریان انقلابی -- زمانی مشهور به اصول‌گرا -- بوده این است که غیر از تعلق خاطر عاطفی به شعارهای انقلاب و شعائر دینی، فهم عالمانه‌ای از ریشه‌های نظری و تبعات ساختاریِ اختلافات گفتمانیِ خود با جریان رقیب نداشته است. نتیجه این که ۴۴ سال به مذمت و و و البته بیشتر شعار دادن علیه پایگاه آن یعنی پرداخته است، اما ظاهراً هیچ فهم تفصیلی از سیاست‌ها و استدلال‌هایی که در لوای آن نظم سرمایه‌داری امریکایی در دنیا ایجاد و توسعه می‌یابد نداشته است. 🔹حقیقت آن که در حالی که ۳۳ سال سیاست‌های نیولیبرالی امریکایی که نتیجهٔ آن‌ها بسط افسارگسیخته‌ترین صورت از نظام سرمایه‌داری است در کشور قویاً در جریان بوده و هست، بدنه جریان مذهبی و انقلابی عمدتاً مشغول هیئات مذهبی و راهپیمایی‌های مناسبتی و دعواهای موسمی سیاسی با اصلاح‌طلبان بوده است و توفیقات نسبی خود در این عرصه‌ها (که اغلب موسمی یا سطحی هم هستند) را به پای ادای دِین خود به دین و انقلاب می‌نوشته است، در حالی که بسط موازیِ سرمایه‌داری در جامعه تمام این دستاوردهای انقلابی و ارزش‌های دینی را یا تهدید می‌کند یا شدیداً تخریب کرده است. 🔹در این مدت طولانی، بخش زیاد و فزاینده‌ای از جریان بزرگ انقلابی عملاً یا نظراً تسلیم گفتمان نظری-سیاسی-اقتصادی رقیب شده‌اند، چنان که امروز همگی ما طوعاً یا کرهاً مقهور ساختارهای منبعث از و ایدئولوژی‌های مؤتلف آن مثل فمینیسم هستیم. سرنوشت اصول‌گرایانی که با دولت پیشین و برجام همراهی کردند یک نمونه از استحالهٔ قهری یا انتخابی جریان‌های انقلابی سابق در برابر قدرت فائقهٔ گفتمان غرب‌گرا در کشور بوده است. سرکوب اغلب اعتراضات کارگری از طرف نهادهای امنیتی نمونه‌ای از نفوذ ارتجاع امریکایی به حتی نهادهای امنیتی کشور است و تسلیم ناآگاهانهٔ دولت آقای رئیسی به سیاست‌های نیولیبرالی نمونه‌ای تأسف‌بارتر از آن. بدتر از همه این که بخشی از بدنه جریان مذهبی و انقلابی که گوشش مثل خود ما از شعارزدگی پر شده است، آنگاه که با توصیفاتی در مذمت غلبه سرمایه‌داری و نیولیبرالیسم بر کشور رو به رو می‌شود، رو ترش کرده و آن را حمل به شعارزدگی تاریخی جریان انقلابی می‌کند و حتی به توجیه یا بدتر دفاع از وضع موجود می‌پردازد. باز بدتر این که بسیاری از متدینین خود به سبک زندگی لیبرال خو گرفته‌اند! این گونه است که بسط سرمایه‌داری دیر یا زود تمام مخالفین ایدئولوژیک سطحی و احساسی خود را نهایتاً به مدافعین خود تبدیل می‌کند و کار را بر منتقدین فکور نیز سخت می‌کند. 🔹لذا مدافعین دیانت و انقلاب باید روحیه تحقیق پیشه کنند و دنبال پاسخ تفصیلی و تحقیقی به این سؤال باشند که چه طور بعد از یک انقلاب باشکوه ضدسرمایه‌داری و ضدامپریالیستی با ریشه‌های عمیق معرفتی و معنوی که در آن میلیون‌ها نفر با ذوق زائد الوصفی زیباترین حرکت انقلابی تاریخ را شکل دادند و با خون خیل شهداء امضایش کردند، هیولای نظم سرمایه‌داری از طریق سیاست‌های نیولیبرالی به این راحتی توانست با تمام لوازم و تبعاتش خود را در جامعه پسا-انقلابی اعاده کند و با تناقض‌های پنهان و آشکارش با ایدئولوژی انقلابی و دینی رسمی، جامعه ما را در یک سیر تاریخی نسبتاً کوتاه از تمام آن گذشته انقلابی مأیوس و حتی متنفر کند، آنچنان که امروز نمایندگان انقلاب و دین تحت نظام سیاسی‌ای که خود یا پدرانشان تأسیس کردند دچار انزوا و غربت شوند؟ گویی داستان صدر اسلام و سقیفه است که به صورتی دیگر تکرار شده است. 🔹باید پرسید چه شد که به رغم بیانات شداد و غلاظ و وصایای امام خمینی ره علیه سرمایه‌داری و لیبرالیسم از جمله در نامهٔ تاریخی خود به گورباچوف، رهبر لیبرال وقت شوروی که او را از اقبال به غرب تحذیر کردند، شاگرد ایشان هاشمی رفسنجانی بلافاصله پس از فوت ایشان با آغوش باز پذیرای سرمایه‌داری نیولیبرال شد و مهم‌تر این که چرا او با مخالفت مؤثری در داخل رو به رو نشد؟ 🔹سؤالات بالا باید بخشی از ابرمسئلهٔ تمدنی ما تلقی شود. با این که معتقدم بخش اعظم مقابله با این ارتجاع تاریخی و تمدنی خارج از وسع و قدرت جریان انقلابی بوده، اما لازم است در دلایل نظری و تاریخی این ضعف و انقهار تحقیق و اندیشه کنیم تا از انتباه حاصل از آن بتوانیم این بار مسیری برای یک توبه تمدنی عالمانه بگشاییم و امیدوار باشیم که با توبه جمعی بشریت در آستانه ظهور قائم آل محمد ص تلاقی کند! @criticalknowledge
هدایت شده از بَرَهوت تی‌وی
✳️ نظم جهانی مبتنی بر قوانین! 🔹در چنین روزی در سال ۱۹۶۶، کودتای خونینی را علیه "دکتر کوامه نکروماه" انجام داد. او اولین رئیس جمهور یک کشور آفریقاییِ مستعمره‌ی سابق بود و سرمایه‌گذاری زیادی در مدرن‌سازی انجام داد. او پروژه‌های ملی صنعتی و انرژی را تأمین مالی کرد و یک سیستم آموزشی ملی قوی ایجاد کرد. 🔹دکتر نکروماه به‌عنوان بخشی از تلاش خود برای پیشبرد آرمان همه مردم آفریقا، ارتباطات قوی با رهبران آمریکایی آفریقایی تبار ایجاد کرد. هدف او کمک به تبدیل آفریقا به مرکز علم، فناوری و نوآوری مدرن پس از کنار گذاشتن قید و بندهای بود. 🔸در سال ۱۹۶۵ دکتر نکروماه کتاب خود را با عنوان "استعمار نو - آخرین مرحله‌ی امپریالیسم" منتشر کرد که ایالات متحده را به‌دلیل استثمار آفریقا متهم کرد. پس از انتشار کتاب، ایالات متحده نامه‌ی اعتراضی رسمی برای او فرستاد و از کمک ۳۵ میلیون دلاری به غنا خودداری کرد. 🔹کودتای سازماندهی شده توسط سیا زمانی آغاز شد که دکتر نکروماه در سفری به ویتنام در خارج از کشور رفته و امیدوار بود به مذاکره برای پایان دادن به جنگ ایالات متحده در ویتنام کمک کند. ششصد افسر نظامی و پلیس در پایتخت غنا حرکت کردند و تمام ساختمان‌های دولتی را تصرف کردند و بیش از ۱۶۰۰ نفر را کشتند. 🔸پس از کودتا، و به سرعت وام‌هایی را اعطا کردند که غنا را به کنترل ایالات متحده بازگرداند. دکتر نکروماه بقیه عمر خود را در تبعید گذراند. 🔺@barahoot_tv1
دانش حیاتی
به نام گوهر انتقام‌گیرنده و آشکارکننده ✍ رازی سیاه از علل «توسعهٔ» اقتصادی کره جنوبی این عامل سیاه در کنار عاملی نسبتاً روشن‌تر، یعنی نقش ژنرال پارکِ مقتول، از علل ناگفتهٔ «برتری» اقتصادی کرهٔ جنوبی است. زین پس، در کنار نقش ، و ، باید فحشا را نیز در زمرهٔ بنیادهای برتری اقتصادی ملل «راقیه» بر شمرد حتی در مدل‌های چپِ دایر بر تدبیر مرکزی. مخلص این که به هر حال توسعهٔ مدرن از حیث مبادی خود که همانا اکتفاء به عقل ناسوتی برای تدبیر امور بشر است، همیشه ملازم با ظلم و افساد و اسراف و بالمال شقاوت است. توضیح این که بشر در دورهٔ مدرن از و سرشت روحانی خود بیگانه است، و به علم ناسوتی و عقل تحلیلی و ریاضی برای تدبیر حیات خود استغنا ورزیده است. بیگانگی مزبور بیگانگی از اصل باطنی مشترک بین افراد انسان و حقیقت کلی ملکوتی روح الهی در او است که منشأ رحمت کامل و سلامت کل در افراد جامعه است. پس انکار آن منجر به وقوف انسان در هویت فردی و غلبهٔ خودخواهی و بی‌بنیادی اخلاق جمعی و تنزل مصداق رحمت به صرف تمتع مادی است. در این زمینه، تلاش‌ها برای سامان جمعی و عمران دنیایی نیز ناگزیر با قربانی شدن حقوق و کرامت و سلامت بخشی از جامعه محقق خواهد شد چنان که بنای اقتصاد مدرن بر استضعاف و استثمار و تحقیر و هتک ملل دیگر و اصناف پست‌تر استوار شد، حال آنکه سامان توحیدی با استفاضه از اصل هویت جمعی، یعنی مرتبهٔ قدسیِ روح الهیِ ساری در ابدان بشری محقق خواهد شد تا بخشی از جامعه به ستم، جورکش عمران زندگانی ظلمانی دیگران نگردد. در باطن ظلمانی ، جان‌های تباه میلیون‌ها مظلوم، در انتظار احقاق حقوق خود با اعمال شاقه در دادگاه قیامت است! پس وای به حال این تمدن مغرور جهنمی و خوشا به حال مجاهدان علمی و عملی در مسیر تمدن نورانی مهدوی عج موعود بعد از این همه تباهی و ویرانی! @criticalknowledge 🧬 دانش حیاتی
دانش حیاتی
❗️شهید مطهری علیه شاه سخنرانی کرد، اما از دانشگاه اخراج و تعلیق نشد ✍️ محسن برهانی، حقوقدان: مرحوم
بسم الرب الخبیر ✍ مطهری، پهلوی و سیاست فرهنگی امریکا آقای برهانی مجدداً اظهاراتی کردند که نشان‌دهندهٔ فقر عمومی اهالی علوم انسانی ما نسبت به پیچیدگی سیاست‌های امریکا و بستگان آن در متن منازعات ایدئولوژیک است. این فقر علمی مسبب عمده انحرافات و معضلات امروز ما است که همان احیای هژمونی پس از جنگ است که تبدیل به جو غالب دانشگاهی و عمومی جامعه ما شده است که پیشتر در باره آن زیاد نوشته‌ام. اولا واقعاً این طور نیست که شهید مطهری از لحاظ سیاسی در تقابل کامل با حکومت پهلوی بودند. ایشان حتماً با حکومت پهلوی مخالف بودند اما پرداختن به اندیشه اسلامی غیر از تقابل سیاسی با حکومت وقت است. ایشان به ندرت اظهار نظر سیاسی مستقیم علیه رژیم داشتند. اگر از شنیدن این حرف تعجب می‌کنیم متأسفانه به دلیل روایت بسیطی است که جریان انقلاب از شخصیت‌های دینی انقلاب ما ارائه داده. لذا مثلاً بیشتر تعجب خواهیم کرد که بشنویم شهید بهشتی با وزارت فرهنگ رژیم که تحت وزارت یک فرد بهایی بود هم همکاری می‌کردند. یا امام موسی صدر اصولا با انقلاب و نهضت سیاسی امام خمینی مخالف بودند چون فکر می‌کردند موفق نمی‌شود و حتی با رژیم پهلوی روابط مثبتی داشتند. اما این که چرا رژیم پهلوی حضور برخی روحانیون چون استاد مطهری و بهشتی را در دانشگاه‌های خود می‌پذیرفت، به همان دلیل بود که بسیاری از الهی‌دانان مثل سید حسین نصر و هانری کربن هم با دستگاه پهلوی همکاری می‌کردند و اصولا غیر از امام خمینی ترس جدی از دیگر الهیون حوزوی و دانشگاهی نداشت. محمدرضا پهلوی با این که عمله حقیر و فاسد بود ظاهراً با تأثیرپذیری از همین الهی‌دانان گهگاه با همه تناقضاتش به اسلام ابراز علاقه شخصی می‌کرد. بدانیم قبل از انقلاب تقریباً هیچ کدام از مراجع ما هم با رژیم مخالفت علنی نمی‌کردند و در مقابله با مارکسیست‌ها و حزب توده با رژیم اگر نه همدل که همراستا بودند. پس همکاری پهلوی با الهی‌دانان چیز عجیبی نبود. اما نکتهٔ بس مهم‌تر: حضور امثال شهید مطهری در نظام دانشگاهی پهلوم حتی منافعی هم برای رژیم پهلوی و امریکا داشت و آن مقابله با بود. می‌دانیم بخش عمده‌ای از مباحث شهید مطهری به نقد ماتریالیسم دیالکتیک و مارکسیسم اختصاص یافته بود. این یک واقعیت است که استعمار و امپریالیسم شبه‌مسیحی غرب همیشه به ادیان به چشم متحد طبیعی علیه مارکسیسم نگاه می‌کردند و تصور انقلاب دینی تا قبل از سال ۱۳۵۷ برای آن‌ها اصلا ممکن نبود. لذا است که اصولا تقویت دین را به نفع امپریالیسم می‌دانستند. تنها مثال نقض برای این تصور آن‌ها شخصیت‌های دینی ضد استعمار نادری چون سید حسن مدرس، فضل الله نوری، و امام خمینی بودند که با تصور دفع خطر آن‌ها همچنان همکاری با مراجع مذهبی و الهی‌دانان در مقابله با مارکسیسم برای رژیم مفید بود. غفلت از این نکته مهم تبعات جدی برای ما داشته است. مثلاً این که چه طور تنها پس از پیروزی انقلاب و روشن شدن پتانسیل انقلابی عظیم مکتب تشیع و التفات غرب به ایده‌های ضدسرمایه‌داری شهید بهشتی و مطهری است که از طریق وابستگان مستقیم و غیرمستقیم شبکه‌های اطلاعاتی خود این متفکرینِ حالا صریحاً انقلابی را حذف می‌کنند. طبق این تحلیل می‌توان گفت شبکه ناتو پس از استفاده احسن از مباحث ضدمارکسیستی شهید مطهری ایشان را حذف می‌کنند تا نبوغ علمی این استاد مطهر هرگز مصروف نقد لیبرال سرمایه‌داری نشود! این طوری این بصیرت بنیادین و ممتاز امام خمینی ره هم روشن می‌شود که چرا همکاری با نهادهای طاغوت حتی از سر تقیه بدون تالی فاسد نخواهد بود و چرا سرمایه‌داری دشمن بزرگ‌تری از کمونیسم و شوروی بود! آنچه که بنده فهمیدم این است که نقد انحصاری و یکسویهٔ مارکسیسم در ایران در عین این که بنیهٔ عمیق اندیشهٔ اسلامی را نشان می‌داد زمینهٔ یکه‌تازی لیبرالیسم را بعد از انقلاب فراهم کرد! این که امروز آقای برهانی نیز همکاری رژیم پهلوی با شهید مطهری را حمل به آزاداندیش‌تر بودن آن رژیم منحوس از جمهوری اسلامی می‌کند هم ناشی از همین غفلت مفرط از سیاست‌های فرهنگی امریکا در ترویج چپ‌ستیزی است که نهایتا جمهوری اسلامی را در غیاب متفکرین قدر ناقد لیبرال سرمایه‌داری به چاه انداخت تا در ایران پسا انقلابی به هدف خود برسد! @criticalknowledge 🧬 دانش حیاتی
بسم الرب الحکیم ✍ عبدالکریمی در برابر زمان‌زدگی و روشنفکری این یادداشت را در واکنش به واکنش‌های تند به بیانات حکیمانه دکتر در برنامه افق درباره در کانال تلگرامی خودم نوشتم که در کانال ایشان هم منتشر شد و با چند روز تاخیر اینجا هم می‌گذارم. واکنش های تند به سخنان دردمندانه دکتر بیژن عبدالکریمی در نقد وضع افکار عمومی و در قبال جنایات مهیب در غزه هم خودش نشان دهنده درستی سخنان ایشان است و هم نماینده وضعیت کلان‌تری است که از آن به و دوران‌زدگی می‌توان تعبیر کرد. غرب‌زدگی ناظر به پذیرفتن مرجعیت و برتری تمدنی غرب و درونی کردن ارزش‌ها و سبک زندگی آن است. غرب‌زدگی به این شیوه صورت معاصر موقعیت ابتدایی بشر در همه اعصار تاریخ است و آن زمان‌زدگی یا دوران‌زدگی است. زمان‌زدگی به معنای کلی عبارت است از این که مقهور فرهنگ و ساختار تاریخی موروث در هر دوره باشیم و با استمداد از دانش‌های حکمی و تاریخی، نسبت به وضعیت و موقعیت موروث تاریخی‌مان آگاهی انتقادی کسب نکرده باشیم. لذا زمان‌زدگی به طفولیت و انفعال فکری اولیه بشر در دنیا اشاره می‌کند. به رسم تمثیل می‌توان آن را به وضعیت کودکی تشبیه کرد که تا پیش از رسیدن به بلوغ، هر آنچه از پدر و مادر خود شنیده را راست و درست و بی چون و چرا پذیرفته است. اما تنها بعد از بلوغ فکری و ارزیابی صحیح زندگی گذشته است که این فرد شاید بتواند درستی یا نادرستی آنچه از والدینش به او رسیده را ارزیابی کند. وضعیت روشنفکری معاصر چنین وضعی است. آن‌ها اغلب ارزش‌های عالم مدرن را بی چون و چرا پذیرفته‌اند و به هیچ مایه فکری برتری برای نقد و فراروی از این میراث تاریک دسترسی نداشتند. در صورت‌های مبتذل‌تر، که هویت روشنفکری حتی برآمده از مطالعات نظری نیست، روشنفکری ناظر به چیزی بیش از رسانه‌زدگی و واکنش بر اساس حب و بغض‌های محلی، شخصی و سیاسی نیست که در کشور ما ماهیت این هویت واکنشی و محلی صرفا در مخالفت بسیط با گفتمان جمهوری اسلامی شکل می‌گیرد. طبق این وضعیت بیمارگون، معیار تعیین‌کننده درستی یا نادرستی مواضع افراد، چه از دکتر عبدالکریمی باشد چه غیره، نه مشاهدات تاریخی و شهودات اخلاقی و بصیرت‌های فلسفی و حکمت‌های دینی، که فقط فقط برائت مطلق از موضع سیاسی رسمی در این جغرافیای خاص است، یعنی ایران و حکومتش این جمهوری اسلامیِ اسمی. در این معیار سیاست‌زده، محلی و اینجازده، بسیط، غیرتحلیلی، باینری و فاقد حساسیت اخلاقی عام و غیرمحلی، تجربه‌ای که در زندگی روزمره ایران داریم حتی تعیین می‌کند که باید در برابر کشتار چندهزار کودک در غزه موضع بگیریم یا نه! طبق این معیار شدیدا ضیق، اگر محکوم کردن کشتار چندهزار کودک در غزه موضع سیاست رسمی در ایران را تایید کند، آنگاه در برابر این جنایت هولناک باید سکوت کرد، اگر نه مثلا برای قتل چند کاریکاتوریست دیوانه در شارلی هبدو در موطن فرانسه نیز باید عزا گرفت و با کل تمدن استعماری غرب هم صدا شد. البته این وصف روشنفکری از نوع مبتذل سیاست‌زده و واکنشی است که تفاوتی با عوام‌زدگی ندارد. اما از روشنفکری علمی و مایه‌دار چه انتظاری باید داشت؟ از نظر من این روشنفکری هم در این فقره تفاوت معناداری نمی‌تواند بروز دهد. آیا محکومیت در این فقره حتی در عین برائت از این اسمی، به چیزی جز محکومیت کل که ساخته خود روشنفکری است و تمام قد از این رژیم سفاک حمایت می‌کند منتهی می‌شود؟ در دنیایی که مافوق آن انکار می‌شود و دنیا قبله آمال اهل آن است و تمتع فردی آرزوی غایی است و اخلاق جمعی بی بنیاد است، صاحبان ثروت و را سیادت خواهد بود. تکلیف حقوق بشر را هم منافع مادی این طایفه تعیین می‌کند که در این صورت بازیچه‌ای در سیاست ماکیاولیستی خواهد شد. و مگر ماهیت فلسفه چیزی غیر از این است؟ از و انکار کانت و دنیای گرگ‌های هابز و تدلیس بورژوازی و ائتلاف با ، مگر خروجی غیر از این انتظار است؟ به راستی، تنها در تمدنی که جان انسان‌ها در حقیقتی جانانه و متعالی به هم پیوند بخورد و برای دنیا غایتی مافوق آن اثبات شود و راه انبیاء تصدیق شود، شهامت و انگیزه و ضامن برای پاسداشت اخلاق و محکومیت ظالم و مبارزه با ظلم فراهم خواهد بود. روشنفکری مدرن به علت نقایص فوق در نهایت محکوم به یاس یا بی تفاوتی یا انفعال است چون نه بنیان فکری مستقلی از این تمدن ظالم دارد، نه امیدی به مافوق این دنیای ظلمانی. @criticalknowledge 🧬 دانش حیاتی