مادر ، ز هر که می شنوم گریه می کنم
دیوار و در ، که می شنوم گریه می کنم
دست خودم که نیست ز اوضاع امشب است
حتی پدر ، که می شنوم گریه می کنم
حاجت دگربه نوحه گر و روضه خوان که نیست
از هر چه هر که می شنوم گریه می کنم
دنبال یک بهانه برای گریستن
شام وسحر،که می شنوم گریه می کنم
گویند گر زنی شده آبستن و من از
حملش خبر که می شنوم گریه می کنم
نیلی ، سیه ، کبود ، و هر رنگ دیگری
دست وکمر،که می شنوم گریه می کنم
از ظای دسته دار ، ز مظلومه، ظالمان
از ظلم اگر که می شنوم، گریه می کنم
از محسن وحسنْ وحسین و زِ هر چه حُسن
اسم پسر ، که می شنوم گریه می کنم
از خوف و خائف و خفقان ، خفیه و خَفی
از سِرّ وسَر که می شنوم گریه می کنم
آتش شرر شراره من از هر چه شعله ور
از قوم شر، که می شنوم گریه می کنم
افتد زنی به روی زمین ، من ز مرد او
خاکم به سرکه می شنوم گریه می کنم
از رسم وریسمان ورسن ازطناب و بند
از شیر نر که می شنوم ، گریه می کنم
با ضرب تازیانه و شمشیر در نیام
اسم دگر که می شنوم ، گریه می کنم
دروصف عشق وعاشق ومعشوق وعاشقی
حرف سفر، که می شنوم گریه می کنم
ای عسکری بکوش که صاحب خبرشوی
از بی خبر، که می شنوم گریه می کنم
#سید_عسکر_رئیس_السادات
فروردین نود و چهار
#حضرت_فاطمه
چون زلیخا هوای یوسف کرد
خویش را کرد بس هوس انگیز
بر بت خویش پرده ای افکند
هیت لک گفت بهر یار عزیز
گفت یوسف چرا تو پوشاندی
روی بت را.....که شرم از اوداری؟
تو حیا می کنی ز چهره ی سنگ
خوانی اما مرا به بدکاری
پیش چشمان آن خدایی که
حی و حاضر ،سمیع هست و بصیر
آنکه قادر بود به هر چیزی
آنکه منعم،بشیر هست و نذیر
من چرا از خدا حیا نکنم
آنکه باشد پناه بنده ی خود
که اگر او به من نظر نکند
غرق در این دسیسه خواهم شد
بدتر از کافر آن مسلمانی است
که خطا می کند و می داند
چشم حق ناظر است بر کارش
باز هم مر کب هوس راند
پیش طفلی نمی کند خبطی
پیش پیری ادب نگه دارد
پیش گبری معذب است ولی
خالقش را به هیچ انگارد
عسکری بی شماره بی شرم است
آنکه این گونه می کند عصیان
پس بیا بعد از این مراقب باش
تا نگردی دوباره در خسران
#سید_عسکر_رئیس_السادات
بیست و ششم مهر نود و شش
آخرین بازنگری ۱۷ آذر ۱۴۰۲
#پند #مناجات #خداشناسی
بی تو هستی چون عدم آن قدر تعریفی نبود
خیل زیبا و صنم آن قدر تعریفی نبود
سالها از جمعه گفتند و مبارک بودنش
بی تو روز جمعه هم آن قدر تعریفی نبود
جمعه هم از شدت اندوه و دردم کم نکرد
جز رجایی بیش و کم آن قدر تعریفی نبود
ندبه های جمعه از دست دلم شاکی شدند؛
اشک چشمم را جنم ان قدر تعریفی نبود
عسکری گفتند اخلاص تو می لنگد هنوز
این ادای دم به دم آن قدر تعریفی نبود
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۲۴ آذر ۱۴۰۲
#منتظرانه #امام_زمان
باید چگونه باشد این شام اسفناک
وقتی گل حیدر بخوابد در دل خاک
باید چگونه در سکوت از او جدا شد
فریاد وقتی می کشند از غصه افلاک
وقتی به دیوار است پیشانی یک مرد
یعنی که دارد می کند از خشم امساک
دیده است آنچه او نمی بایست می دید
هر چیز آمد بر گلش زان قوم ناپاک
ای عسکری هشیار باید باشد این مرد
آگه نگردد از مکان قبر ،سفاک
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۲۵ آذر ۱۴۰۲
#حضرت_فاطمه #حضرت_علی
ناگهانی زد دو دستش بشکند
بد زمانی زد دو دستش بشکند
چشم حیدر را که آنجا دور دید
آنچنانی زد دو دستش بشکند
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۲۵ آذر ۱۴۰۲
#حضرت_فاطمه #حضرت_علی
خوب شد حیدر ندید آن صحنه را
چون اگر می دید حتما مرده بود
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۲۶ آذر ۱۴۰۲
چه داستان حزینی است سوگ یک عاشق
غروب و عاشق تنها و رود و یک قایق
به ویژه آنکه مشخص نباشد از اول
عدیل قصه بر عذرا که هست و بر وامق
به ویژه آنکه بری هر دو از خطا باشند
سرشته خلقتشان را برای هم خالق
دو بی کرانه دو دریا دو همدل و همراه
برایشان به جهان نیست غیرشان لایق
به ویژه آنکه زن قصه رفتنی بشود
به گوش چاه شود مرد ماجرا ناطق
به ویژه آنکه که بفهمد زنش کتک خورده
نمی شود دگر آن مرد آدم سابق
به ویژه آنکه به عمری سکوت مامور است
کنار آن همه نامرد ضارب و سارق
برای رفتن خود عسکری دعا خواند
مگر که تیغ شود بر عذاب او فائق
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۲۶ آذر ۱۴۰۲
#حضرت_علی #حضرت_فاطمه
در فراق صفای خانه ی من
همه ساکت شدند غیر حسن
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۲۷ آذر ۱۴۰۲
سمنو، آش، نان و چایی، آب
چون که دارند بوی تو خوبند
بی تو اینها خوراکیند فقط
نزد اهل خوراک محبوبند
#سید_عسکر_رئیس_الساذات
۲۹آذر ۱۴۰۲
#سمنو #حضرت_فاطمه
كُنَّا كَزَوْجِ حَمَامَةٍ فِي أَيْكَةٍ مُتَمَتِّعِينَ بِصِحَّةٍ وَ شَبَابٍ دَخَلَ الزَّمَانُ بِنَا وَ فَرَّقَ بَيْنَنَا إِنَّ الزَّمَانَ مُفَرِّقُ الْأَحْبَاب
حدیث ما دو کبوتر میان بستان بود
به ما جوانی و صحت همیشه مهمان بود
زمانه آمد و هجران میان ما افتاد
همیشه کار زمانه فراق یاران بود
#سید_عسکر_رئیس_الساذات
۲۹ آذر ۱۴۰۲
#حضرت_علی #حضرت_فاطمه
واژه ها در رقص آید از جنون در نای من
چونکه باد آرد شمیمی از تو ای مولای من
واژه ها را هم نمودی عاشق و شیدای خویش
یوسف زیبای زهرا یار بی همتای من
ما همیشه منتظر هستیم تا طوفان کنی
پرده از رویت گشایی دلبر زیبای من
تا به کی در پرده بودن مهر را تابش رواست
تو بیا ای دلربا جان دادمت گر پای من
یاد خورشید رخت هم گرم می سازد مرا
پس چه سازد اصل آن جانان جان افزای من
عسکری را کی نوازش می کند دستان تو
دیر شد هرگز نیامد سر شب یلدای من
بی تو استمرار آزار است بر من زندگی
بی تو من را می کشد هر کس کند احیای من
#سید_عسکر_رئیس_السادات
سیزدهم آبان نود و چهار
آخرین بازنگری ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
#امام_زمان #منتظرانه
بی شکیبمت
اما هر چه تو دارد
شکیب می دهدم
مثل هر زخمی که در راه تو به دلم نشست و نشست روزگارش از دل بی قرار و مجنونم
#سید_عسکر_رئیس_السادات
۱ آذر ۹۷
#حضرت_مهدی #منتظرانه