eitaa logo
دشت جنون
4.2هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 روزه‌داری در گرمای ۵۰ درجه شهر رومادیه رمضان آن سال، بسیار سخت بود. هوای بالای ۵۰ درجه شهر رومادیه با نبودن امکانات سرمایشی و یخچال، توان اسرا را می‌گرفت. سه ماهه اول اسارت را گذرانده بودم. عراقی‌ها سعی می‌کردند از همان اوایل اسارت زهرچشمی از بچه‌ها بگیرند تا اسرا موفق به انجام عبادات و روزه نشوند، لذا طبق برنامه قبلی باید ساعت هفت و نیم صبح صبحانه را تحویل می‌گرفتیم. تقریباً شش قاشق آش شوربا مانندی سهم هر نفر بود. در کل شش سال اسارت فقط یک قاشق، یک بشقاب روحی و یک لیوان روحی داشتیم و برای نگه‌داری سهمیه صبحانه و ناهار مشکل داشتیم. به ناچار شش قاشق سهمیه صبحانه را داخل لیوان ریخته و ناهار هم که حدود هشت قاشق برنج بود را باز داخل همین لیوان می‌ریختیم. هنگام افطار هم معمولاً آب پیاز، آب لوبیا (گاهی دو دانه لوبیا سهم ده نفر بود!!!!)، آب بادمجان، آب گوجه فرنگی، آب بامیه و گاهی هم آب گوشت البته بدون گوشت به خوردمان می‌دادند. جایی برای گرم کردن شوربا و برنج داخل لیوان نداشتیم. مجبور بودیم آن‌ها را به‌صورت سرد با یک نان سَمون ( به اندازه یک نان ساندویج کوچک) که داخل آن خمیر بود و به اندازه کمی روی آن برشته شده بود افطار کنیم و سهمیه شام با مشخصاتی که بیان شد را برای سحر، داخل همان لیوان خالی شده می‌ریخیتم. راوی : ... 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
دشت جنون
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 #خاطرات_آزادگان #ماه_رمضان #در_اسارت روزه‌داری در گرمای ۵۰ درجه شهر رومادیه #قسمت_اول رم
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 روزه‌داری در گرمای ۵۰ درجه شهر رومادیه آب سرد نداشتیم. گاهی بدون آب روزه می‌گرفتیم و برای افطاری مقداری آب برای نوشیدن داشتیم. همین مقدار آب هم بسیار گرم بود. بچه‌ها با ابتکار و خلاقیت خاصی شیشه‌های دارو را از سطل‌های زباله درمانگاه می‌آوردند و به دور آن پارچه می‌بستیم تا بتوانیم به این وسیله آن، آب خنک داشته باشیم. یکی از روزهای ماه مبارک در سال ۶۴ را خوب به یاد دارم. نزدیک به ۱۰۰ شیشه با پوشش پارچه، گوشه بازداشتگاه برای ۶۳ نفر گذاشته بودیم. همه چشم انتظار بودیم تا افطار شود و آب خنک بنوشیم. پنج دقیقه قبل از افطار، بعثی‌ها به داخل آسایشگاه ریختند و دستور دادند همه را بیرون از آسایشگاه بریزیم. لب‌های روزه‌دار اسرا با دیدن این صحنه، کویری‌تر شد. موقع افطار صحنه عجیبی رخ داد، بچه‌ها از تشنگی روی موزاییک‌های خیس زبان می‌کشیدند تا از باقی مانده‌های آب و نمناکی زمین حداقل بتوانند زبان و لب‌های خود را خیس کنند! هنوز که هنوز است موقع افطار موقع نوشیدن آب این صحنه را به خاطر می‌آورم. به سبب همین سرد بودن غذاها و نداشتن جایی خنک برای نگه‌داری آن‌ها، اسیران ایرانی دچار امراض گوارشی از قبیل اسهال خونی و غیره شدند، به همین دلیل بعثی‌‌ها به زور دهانمان را باز می‌کردند و قرص‌های مختلفی به داخل دهانمان می‌ریختند تا مثلاً ما را معالجه کنند ولی در اصل می‌خواستند تا ما روزه‌های خود را افطار کنیم. راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی و 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 زولبیا و بامیه ماه رمضان در ایران طبخ می‌شود و مورد علاقه عموم است. ما امکاناتی برای پختن زولبیا و بامیه نداشتیم. ضمن اینکه دوست داشتیم حال و هوای رمضان‌های ایران بیشتر برای بچه‌ها زنده شود و خاطره‌های آنان را از سفره‌های افطار در کشور خودمان زنده کنیم. به همین دلیل دست به ابتکاراتی زده شد. نانی که عراقی‌ها به ما می‌دادند. چیزی بود به اسم نان سمون که خمیر زیادی داخلش بود. بچه‌ها این نان‌ها را جمع کرده، خمیر داخلش را درمی‌آوردند و با ترکیب چیزهایی به آن و سرخ کردنش سعی می‌کردند چیزی شبیه به زولبیا و بامیه درست کنند و سر سفره افطار بچه‌ها بگذارند. راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی و 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 روزه گرفتن جرم سنگینی بود، بچه‌ ها غذای ظهر را می‌ گرفتند و در یک پلاستیک می‌ ریختند چهار گوشه آن را جمع کرده و گره می‌ زدند سپس این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان می‌ک ردند و افطار می‌ خوردند اگر موقع تفتیش از کسی غذا می‌ گرفتند او را شکنجه می‌ دادند. آن غذای سرد ظهر با غذای مختصری که احیانا در شب می‌ دادند را بچه‌ ها به عنوان افطار می‌ خوردند و تا افطار بعد به همین ترتیب می‌ گذشت. یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 حفظ قرآن در اردوگاه دعاهای سحر و دیگر ادعیه ماه مبارک رمضان نیز حال و هوایی خاص داشت و لذتی فراموش نشدنی را به بچه ها می داد. اسرا در بیشتر شب های ماه رمضان بیدار بودند و مشغول نماز شب می شدند. فرصت قرائت قرآن نیز خیلی کم بود، چون قرآن به تعداد کافی وجود نداشت و همه اسرا نیز می خواستند از کتاب الهی بهره ببرند، به ناچار قرآن ها را نوبت بندی کرده بودیم و به ترتیب از آن استفاده می کردیم. حفظ آیات و سوره های قرآن کریم در دوران اسارت بسیار دیدنی بود و آزادگانی که اکنون حافظ کل قرآن هستند، عمده فعالیت خود را در ماه مبارک رمضان شروع کردند. هنگام اذان مغرب نیز معنویتی خاص وجود داشت با این تفاوت که در این موقع بیشتر اسرا تشنه و گرسنه بودند و رمقی در بدن نداشتند. اسرا برای افطاری نیز برنامه هایی ترتیب می دادند و با شیر و یا آب گرم از یکدیگر پذیرایی می کردند. دعاهای مربوط به شب های ماه رمضان تا زمان رفتن عراقی ها به صورت انفرادی بود و برنامه های گروهی پس از رفتن سربازان عراقی و کمی هم قوت گرفتن و رفع عطش اسرا انجام می شد. دعاهای ماه مبارک رمضان به صورت دسته جمعی خوانده می شد. شب های قدر حال عجیبی در بچه ها ایجاد می کرد. در این شب ها همه اسرا از خود بیخود می شدند و شاید به جرأت بتوان گفت که آسایشگاه در ایام شهادت حضرت علی (ع) یک معنویت خاصی داشت و همه سعی داشتند ارتباط معنوی با خدا برقرار کنند و به ائمه اطهار متوسل می شدند. راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 در اسارت از همه نظر در محدودیت بودیم و هیچ گونه امکاناتی نداشتیم. نه امکانات مادی و نه معنوی؛ هر چند اردوگاه‌‌ها را خودمان سامان داده بودیم و برای هر چیزی برنامه داشتیم. آنجا خودش یک ایران کامل شده بود و همه چیز در بین اسرای ایرانی نظم داشت. خودمان قوانینی وضع کرده بودیم تا بتوانیم طبق آن برای اوقاتمان برنامه ریزی کنیم. روحانی‌هایی که اسیر شده بودند در بین بچه‌ها به آموزش مسائل مذهبی می‌پرداختند و اسرایی که قبل از اسارت به تدریس در دانشگاه و کسوت استادی مشغول بودند از نظر علمی ما را تأمین می‌کردند. همه چیز در اسارت حال و هوای خاص خودش را داشت حتی ماه مبارک رمضان؛ ما در اردوگاه به طور معمول دو وعده غذا داشتیم که در ماه‌های رمضان با مسئولین اردوگاه صحبت کرده و این دو وعده را به افطار و سحر انتقال می‌دادیم. افسران و سربازان عراقی خودشان روزه نمی‌گرفتند اما موافقت کردند که موقع افطار چند نفر از بچه‌های خودمان برای آماده کردن غذا به آشپزخانه بروند و در ساعت سحری هم در آشپزخانه را باز می‌کردند. موقع سحر بچه‌ها دعای سحر را زمزمه می‌کردند و ساعت‌ها به عبادت می‌پرداختند. زیبایی ماه رمضان در دوران اسارت به ساعت‌های قبل از افطار مربوط می‌شد. اینکه بچه‌ها هر کدام در گوشه‌ای از آسایشگاه می‌نشستند و با دلی شکسته دعا می‌خواندند و از هر قسمت آسایشگاه صدای ناله و گریه بچه‌ها بلند بود." راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی و 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 چند برابر شدن مشکلات در ماه رمضان شاید بتوان یکی از سخت ترین دوران اسارت را ماه مبارک رمضان دانست. در این ماه مشکلات اسرا چندین برابر می شد و تحمل مشکلات این دوران جز در سایه لطف الهی میسر نمی شد. عراقی ها به روزه گرفتن ما اعتقادی نداشتند و به همین دلیل غذای ما را طبق روال همیشگی در ساعت های مقرر توزیع می کردند. ما هم مجبور بودیم این غذا را ساعت ها در آسایشگاه در هوای گرم و داغ عراق نگهداری کنیم. از طرف دیگر مقدار این غذا آن قدر کم بود که برای تامین حداقل انرژی خود نیاز به آن داشتیم و نمی توانستیم از آن چشم بپوشیم. این غذاها که از ظهر تا هنگام اذان مغرب و از عصر تا اذان صبح در آسایشگاه می ماندند در بیشتر مواقع فاسد می شدند. با خوردن این غذاها تقریبا ۹۰ درصد اسرای اردوگاه دچار اسهال می شدند. تصور چنین وضعیتی آن هم برای بیشتر نفرات آسایشگاه و بدون دستشوئی قابل تصور نیست و اسرای اردوگاه زجر بسیاری را تحمل می کردند، با این حال عده ای می گفتند که در این شرایط روزه جایز نیست. راوی : ... 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 چند برابر شدن مشکلات در ماه رمضان ادعای کوچکی نیست که تنها بیماری ای که می توانست یک اسیر را از پا درآورد اسهال بود، زیرا مقاومت بدن اسرای اردوگاه را ضعیف می کرد و از نظر طهارت نیز دچار مشکل می شدند. نمی دانم چگونه این قضیه را بیان کنم که حق مطلب ادا شود. در آن شرایط سخت و طاقت فرسا تصمیم گیری در خصوص ترک یک عمل مستحب و یا واجب به آسانی تصمیماتی که دوستان ما در آزادی می گیرند نبود که گاهی به راحتی خود را توجیه می کنند که مثلاً روزه بر من واجب نیست و یا بهانه های دیگر، ولی در اسارت خیلی کم می توانستیم افرادی را پیدا کنیم که به آسانی اینگونه تصمیم بگیرند. دید اسرا نسبت به واجبات و حتی مستحبات با دید امروزی ما و بویژه نسل جوان بسیار متفاوت بود. اسرا در دوران اسارت سختی ها را به راحتی به جان می خریدند و خم به ابرو نمی آوردند. راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 لذت های ماه رمضان در اردوگاه لازم است از لذت های اسارت بویژه در ماه مبارک رمضان هم بگویم. هنگام نماز صبح و برای صرف سحری بچه ها شور و شعف خاصی داشتند. هر کس غذایی داشت در سفره ای بزرگ قرار می داد که در وسط آسایشگاه پهن می شد. اسرا از چند ماه قبل از شروع ماه مبارک رمضان شیر خشک، شکر و دیگر مواد غذائی مانند نان خشک که امکان نگهداری آن وجود داشت را ذخیره می کردند و همه بر سر یک سفره می نشستند. همه با هم دعای سفره را با صدای بلند و البته به گونه ای که عراقی ها متوجه نشوند با شور خاصی می خواندند و در پایان، دعای سفره را با عبارت «و زوجنا من الحورالعین» به پایان رسانده و می خندیدند. در بعضی اوقات هم آنهائی که از خصوصیات حورالعین اطلاع داشتند تعریف های با مزه ای می کردند که باعث خنده و تفریح اسرا می شد. راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 کیفیت روزه داری در گرمای طاقت فرسای اردوگاه گرمای طاقت فرسای عراق در ماه رمضان نیز مشکل دیگری بود. تشنگی خیلی زود بر اسرا مستولی می شد. بعضی اوقات آن قدر گرما شدید بود که اسرا پیراهن های خود را بالا می زدند و شکم های خود را روی موزائیک کف آسایشگاه می چسبانیدند تا شاید کمی خنک شوند. گاهی اسرا با حوله، یکدیگر را باد می زدند و اگر حال کسی خیلی بد می شد چند نفری او را باد می زدند تا کمکی کرده باشند. هنگام شروع اذان نیز کسی چیزی نمی خورد تا اذان و نماز مغرب تمام شود. راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 اولین سالی که به همراه دیگر همرزمانم، اسیر شده بودیم، کمپ ۲ – اردوگاه موصل، آزادگان خیبر بود. دو روز مانده به رمضان بود که نیرو‌های عراقی همه ما را زیر سایبان در محوطه جمع کردند، افسر عراقی به اسرا گفت؛ ماه رمضان در پیش است و ما می‌دانیم که شما هم مثل ما مسلمان هستید و بعضی از شما می‌خواهید روزه بگیرید، امروز شما را جمع کردیم تا با آمارگیری افراد روزه‌دار، تصمیم بگیریم که باید برای شما سحری یا ناهار درست کنیم، لذا اسرایی که می‌خواهند در ماه رمضان روزه بگیرند برخیزند و به آن طرف بروند تا بدانیم تعداد اسرای روزه‌دار چند نفر هستند. همین که افسر عراقی این سوال را از آزاده‌ها کرد همه آن‌ها به یک باره بلند شدند و قصد رفتن به آن طرف را داشتند که با دیدن این صحنه افسر عراقی گفت؛ بنشینید بنشینید، دوباره به اسرا گفت؛ نترسید هر کس می‌خواهد روزه نگیرد ما با آن‌ها کاری نداریم فقط می‌خواهیم آمار روزه‌داران را داشته باشیم که چند نفر روزه می‌گیرند تا ما برای آن‌ها سحری یا ناهار درست کنیم و هیچ کس نترسد و اگر می‌خواهد روزه‌اش را بخورد، بخورد. دوباره افسر عراقی از اسرا پرسید هر اسیری که می‌خواهد روزه بگیرد بلند شود و برود آن طرف بنشیند. باز هم دوباره همه بچه‌ها بلند شدند. افسر عراقی دوباره به اسرا گفت؛ بنشینید بنشینید هر کس که نمی‌خواهد روزه بگیرد بلند شود و برود آن طرف بنشیند. راوی : .... 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
دشت جنون
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 #خاطرات_آزادگان #ماه_رمضان #در_اسارت #قسمت_اول اولین سالی که به همراه دیگر همرزمانم، اسی
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 غذای افطار و سحر از بین یک هزار و ۵۰۰ اسیر در ۱۵ آسایشگاه، حدود ۶۰ نفر که از این آمار نزدیک به ۴۵ نفر از آن‌ها مجروح و مابقی پیرمرد بودند و توان روزه گرفتن نداشتند به زحمت بلند شدند و به عنوان اینکه نمی‌توانند روزه بگیرند رفتند آن طرف نشستند. افسر عراقی وقتی آمار روزه‌داران را دید گفت با این وضعیت دیگر ناهار درست نمی‌کنیم و برایتان افطاری و سحری درست می‌کنیم. ما دیگر برنامه غذایمان در ماه رمضان همین شد و آن‌هایی که نمی‌توانند روزه بگیرند سحری را نگه دارند و ناهار بخورند. این مهم اولین قدمی بود که نشان دهنده انسجام آزادگان در انجام اعمال عبادی بویژه در ماه مبارک رمضان طی سخت‌ترین شرایط بود. افطار آش می‌دادند که معروف به آش «شوروا» بود که از خرده‌های برنج و آب برنج به اضافه ادویه‌ها نمک و فلفل درست شده بود و گوشت نداشت. البته صبحانه در روز‌های عادی همین آش را می‌دادند که در ماه مبارک رمضان به وعده غذایی افطاری تبدیل شد. در هر اردوگاه یک آشپزخانه بود و داخل آن هم اسرای ایرانی بودند و انواع غذا‌های ایرانی را به نسبت تعداد اسرا آشپزی می‌کردند. البته غذا هم غذایی نبود که انسان را سیر کند به نحوی که وقتی غذا را تقسیم می‌کردند به هر اسیری ۸ قاشق برنج می‌رسید و خورشت هم انواع خورشت‌های ایرانی مانند قورمه‌سبزی، قیمه و لوبیا پلو بود منتهی حجم غذا زیاد نبود و باید با آن می‌گذراندیم. عراقی‌ها در روز‌های عادی دو وعده غذا می‌دادند یک وعده صبحانه و وعده دیگر ناهار بود که در ناهار برنج و خورشت بود به همین دلیل اسرا برنج را ظهر می‌خوردند و خورشت را برای شام نگه می‌داشتند، اما در ماه رمضان سحر‌ها وعده غذایی اسرا معمولا برنج و خورشت و بعضی مواقع آبگوشت بود در واقع وعده ناهار که برنج و خورشت بود در سحری می‌خوردیم و می‌شد گفت که در سحری نسبت به روز‌های عادی سیرتر از سر سفره بلند می‌شدیم. برخی مواقع ایرانی‌ها به کم بودن غذا به نیرو‌های عراقی اعتراض می‌کردند و می‌گفتند با این حجم غذا سیر نمی‌شویم، ولی عراقی‌ها می‌گفتند ما به شما اینجا غذا نمی‌دهیم که چاق شوید به حدی غذا می‌دهیم بخورید که فقط نمیرید و بتوانیم فردا شما‌ها را با اسرای خودمان در ایران مبادله کنیم. راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊