eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.3هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
830 ویدیو
2 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 او با همان جسم کوچک اما روح بزرگ و دل دریایی‌اش به قلب دشمن می‌زد و با وجود مخالفت فرماندهان ، خود را به صف اول نبرد می‌رساند تا از شهر و دیار خود دفاع کند . بهنام چندین بار نیز به اسارت دشمن درآمد ، اما هر بار با توسل به شیوه‌ای از دست آنان می گریختر. برای فریب عراقی ها می زد زیر گریه و می گفت : “ من دنبال مامانم می گردم گمش کردم ” او با بهره گیری از توان و جسارت خود توانست اطلاعات ارزشمندی از موقعیت دشمن را به دست آورده و در اختیار فرماندهان جنگ قرار دهد . عراقی ها که فکر نمی کردند این نوجوان 13 ساله قصد شناسایی مواضع ، تجهیزات و نفرات آنها را دارد ، رهایش می کردند . یک بار که رفته بود شناسایی , عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود ، وقتی برگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود ، هیچ چیز نمی گفت ، فقط به بچه ها اشاره کرد عراقی ها کجا هستند و بچه ها راه افتادند . 🌹 🕊 شادی روح و 🕊 @dashtejonoon1🌴🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 هر قابل آن نیست که بر شود . خواهد که در این قافله شود . تصویر پیکر و فرمانده محور لشکر 8 نجف‌اشرف 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 یکی از همرزمان بهنام تعریف می‌کرد که بخشی از خرمشهر به دست عراقی‌ها افتاده بود. آنها پرچم خود را بالای ساختمان قرار داده بودند. بهنام وقتی پرچم عراق را در خاک ایران دید، مخفیانه خود را به ساختمان آنان رساند. به آرامی از آن بالا رفت و خیلی سریع به طوری که نیروهای عراقی متوجه حضور او نشوند، پرچم ایران را جایگزین او کرد. سربازان عراقی تا ۱۸ آبان متوجه حضور پرچم ایران بر فراز ساختمان خود نشدند. دلاورمردان ایرانی که پرچم ایران را بر فراز آن ساختمان دیدند، روحیه مضاعفی گرفتند و با جان و دل بیشتری به نبرد با آنان می‌رفتند. چون طناب‌های پرچم سنگین بود و بهنام باید خیلی سریع این کار را انجام می‌داد، دستش زخمی شده بود. گروهبان مقدم باندی از کوله‌اش آورد و سعی کرد دست‌های این نوجوان شجاع را پانسمان کند، اما بهنام قبول نمی‌کرد و از دست او فرار می‌کرد. وقتی از او پرسیدم چرا اجازه نمی‌دهی زخم دستت را برای جلوگیری از عفونت پانسمان کند؟ پاسخ داد: باند را برای سربازانی بگذارید که تیر می‌خورند و مادرشان را از دست داده‌اند. او مشتی خاک روی زخمش گذاشت و رفت. 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🌷🌴🌷🕊🌹 گذری کوتاه بر زندگی فرزند ارشد متولد ۱۳۰۹ از مجتهدان و فقیهان شیعه و فعالان انقلاب اسلامی ایران بود . او فرزند ارشد بنیانگذار جمهوری اسلامی است . او از ابتدای حرکت علیه حکومت پهلوی، وارد فعالیت‌های سیاسی شد و مدتی پس از دستگیری و تبعید پدرش، او نیز به اتهام اقدام علیه امنیت ملی ایران به دست ساواک دستگیر و به ترکیه و سپس به همراه پدرش به عراق تبعید شد. نگاه سیاسی وی از جمله حمایت از جنبش آزادی‌بخش فلسطین و نیز رویکرد نقادانۀ علمی او در زمینۀ علوم اسلامی، جایگاه قابل توجهی را در حوزه علمیه نجف برای او رقم زد. آثار متعددی در فقه، اصول و تفسیر نگاشته است. تفسیر القرآن الکریم، تحریرات فی الاصول و تعلیقات علی الحکمة المتعالیة از آثار اوست. سال ۱۳۵۶ در ۴۷ سالگی به رسید . پیکر پاک و مطهرش در حرم امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) به خاک سپرده شده است . 🌹 🕊 شادی روح ، و 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 عکس المل امام خمینی (ره) زمانی که خبر فرزند ارشد خود را شنیدند . امام وقتی متوجه قضيه شد ، سه بار پشت سر هم فرمودند : انّا لله و انّا اليه راجعون و بعد بدون اينکه گريه‌اى بکنند و اشکى از چشمشان سرازير شود، طى جملات کوتاهى اظهار داشتند : بنده خيلى دوست داشتم که براى خدمت به اسلام و مسلمين باقى بماند و اى کاش ايشان زنده مى‌ماند . فرزند ارشد 🌹 🕊 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🌷🌴🌷🕊🌹 شگفت‌آور بود که در منزل امام مانند یکی از واردین این منزل و کسانی بود که به طور طبیعی در این خانه رفت و آمد می‌کردند، چنان‌که کسی احساس نمی‌کرد او فرزند امام است و حتی مراجعه او به امام در حد دیگران بود ... اخلاق او در رابطه با امام و حفظ جنبه تساوی با دیگر مردم در آن روزها در حوزه معروف بود . همه می‌گفتند که در منزل امام به گونه‌ای رفتار می‌کند که با هیچ یک از مراجعین فرقی ندارد و واقعیت هم همین بود، هرگز انتساب به امام و یا نام ایشان برای او وسیله‌ای محسوب نمی‌شد . مرحوم ، مطلقا آقازادگی نداشت . نه لباسش، نه عبایش، نه کفشش، نه زندگی خصوصی‌اش، نه خانه‌اش، مطلقا هیچ بوی تفاخر آقازادگی از آن نمی‌آمد .... 🌹 🕊 شادی روح ، و 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 به خاطر به مدت سه روز پرچم پایگاه کماندویی رویال مارین انگلستان نیمه برافراشته بود . کـه در انگلستان برای او ساختند . 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 سید محمدعلی قاضی طباطبایی روحانی شیعی و اولین امام جمعه شهر تبریز بعد از انقلاب اسلامی ایران بود . وی از مبارزین پیش از انقلاب و از طرفداران امام خمینی (ره) بود که رژیم پهلوی چند بار ایشان را به شهرهای مختلف تبعید کرد. بعد از انقلاب، امام خمینی (ره) وی را به عنوان نماینده خود در آذربایجان شرقی و امام جمعه تبریز منصوب کرد. قاضی طباطبایی در ۱۰ آبان ۱۳۵۸ش مصادف با عید قربان، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء در راه مراجعت به منزل، توسط یکی از اعضاء گروهک فرقان در خیابان مورد حمله قرار گرفت و به شهادت رسید . شادی روح و 🌹 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 ‏یازدهم آبان ماه حُرِ انقلاب ایران کسیکه یه زورگیر و عشق شاهی بود که حتا عکس رو روی بدنش خالکوبی داشت . بعدها نصوحی کرد تا حدی که حاضر نشد به سیدِ اولاد صلی الله علیه و آله ( ) دروغ ببندد . 🌹 🕊 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 آخرین پیام مرحوم حاج محمد باقریان از مبارزان دوران انقلاب که با در یک زندان بودند ، نقل می کند : قبل از اینکه را ببرند برای اعدام ، زد به میله سلول من و گفت : محمد آقا ! اگه یک روز رو دیدی، منو بهش برسون و بگو خیلی‌ها شما رو و ، ما شما رو . شادی روح و 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 ... خوب است کار را برای خدا و برای رضای خدا انجام دهیم . 🌹 🕊 🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 هروقت من را می‌دید، دستم را در دستش می‌گرفت و می‌گفت حاجی حلالم کن. تو مسجد آمدن را به من یاد دادی.» مسئول بسیج دانش‌آموزی مسجد صاحب‌الزمان(عج) درباره آخرین خاطره‌ای که از دارد می‌گوید: «مدت‌ها بود که را ندیده بودم. ایام فاطمیه بود که برای دیدن دوستانش به مسجد آمده بود. با من تماس گرفت و گفت حاجی من در مسجد هستم و می‌خواهم ببینمت. گفتم کمی دیر می‌رسم. در پاسخم گفت حاجی برایم دعا کن که شوم. وقتی خبر را شنیدم آن جمله آخرش در ذهنم تداعی شد که چقدر عاشق شهادت بود. راوی 🌹 🕊 ارسالی از اعضاء 🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 دستخطی بدون تاریخ از مردِ پشت‌پرده موشکی ایران خطاب به باسمه تعالی محضر فرماندهی کل قوا حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای سلام علیکم با اهدای تحیت و احترام از پذیرفته شدن خانواده‌ام جهت تشرف حضوری به محضر حضرتعالی کمال تشکر و قدردانی را به‌عمل می‌آورم و اعلام می‌دارم بنده و خانواده‌ام فدای شما نائب امام زمان و نور حیدری، عشق مایی . خداوند عزوجل شاهد است آنچه داریم در جهت اخذ رضایت شما و اطلاع راه و هدف شما که همان تحقق اسلام ناب و سیره اهل‌بیت است به‌کار می‌گیریم. در تمامی این مراحل شاهد لطف و عنایات بی‌کران الهی بودیم. تو پای به در نه هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت. الحمدلله ، عجب خدای کریم و مهربانی داریم . راستش را بخواهید لطف و اعطای بی حد و مرز او ما را بی‌محابا و پرجرئت ساخته است. آقا و مولای ما، می‌خواهم دستان الهی و پرقدرت شما را پر کنم و پشت شما را محکم‌تر قربة الی الله می‌خواهیم علی زمانه را یاری دهیم. اگر ما در زمان مولای خود علی(ع) نبودیم برای یاری او قیام کنیم و فدای حسین‌بن علی(ع) شویم... این عقده در دلم مانده است می‌خواهیم در رکاب شما نائب ولی عصر(عج) آن را جبران کنیم که سینه ما سپر شما باشد، یابن‌زهرا و ای نوری از بارقه‌ی امیرالمؤمنین. خلاصه آقا رفتیم سراغ فینال طرح و نقطه اوج بازدارندگی و اقتدار این نظام الهی یعنی دستیابی به موشک فوق‌سریع واکنش سریع در برد هدف اسرائیل و دستیابی به موشک حامل ماهواره. 🌹 🕊 🌹 @dashtejonoon1🌹🌴
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 مزدی بود که خدا برای مجاهدات بی شمار این بنده برگزیده اش قرارداده بود . در آبان سال ۱۳۶۳ به همراه برادرش كه مسئول اطلاعات و عمليات تيپ ۲ لشكر علي ‌بن ابيطالب (ع) بود جهت شناسايي منطقه عملياتي از کرمانشاه به سمت حركت مي‌كنند . در آنجا به برادران مي‌گويد : من چند ساعت پيش خواب ديدم كه و ، شديم ! موقعي كه عازم منطقه مي‌شوند، راننده‌شان را پياده كرده و مي‌گويند : خودمان مي‌رويم . حتي در مقابل درخواست يكي از برادران ، مبني بر همراه شدن با آنها ، برادر به او مي‌گويد : تو اگر بشوي ، جواب عمويت را نمي‌توانيم بدهيم ، اما ما دو اگر بشويم جواب را مي‌توانيم بدهيم . فرمانده محبوب بسيجيها ، ، سرانجام پس از ساليان طولاني دفاع در جبهه‌ها و شركت در عمليات و صحنه‌هاي افتخارآفرين ، همراه با برادرش در درگيري با ضدانقلاب ، شربت نوشيدند و روح بلندشان از اين جسم خاكي به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارشان ماوي گزينند . 🌹 🕊 شادی روح و 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🌷🕊🌴🌹🌴🕊🌷 خواب يكي از همرزمان ۴۸ ساعت قبل از با ماشيني كه به دستور وي از لجستيك لشكر به بنده واگذار شده بود با به مقر لشكر در سردشت آمديم . شب خاطره‌انگيزي را با هم سپري كرديم ، فرداي آن شب از بنده كليد ماشين را خواست ، به ایشان گفتم « اين ماشين هم مثل موتور در جزيره مجنون نشود ». در جزيره مجنون يك موتور داشتم و آن‌ را در اختيار هيچ كسي قرار نمي‌دادم ، هر كسي كه پيش مي‌رفت تا وي وساطت كند كه موتور را به او بدهم ، نتيجه‌اي نداشت . شرايط به همين منوال سپري ‌شد تا اينكه در عمليات خيبر در جزيره مجنون متوجه شدم كه موتور نيست . به سرعت پيش رفتم و جريان را با او در ميان گذاشتم . او به من گفت « نگران نباش، به موتور احتياج داشت ، به همين دليل از من خواست كه آن موتور را به او دهم و من هم نتوانستم حرفش را رد كنم و موتور را به او دادم » بعد از چند ساعت متوجه شديم كه بر اثر اصابت خمپاره‌ ، روي موتور به رسيده است . با درخواست كليد ماشين را به وي دادم و خودم به مهاباد آمدم ، نصف شب يكي از بچه‌هاي شاهرود خوابي ديده بود كه رژيم بعث ، لشكر را بمباران كرده است و همه بچه‌ها ايستاده‌اند و قلب‌هايشان آتش گرفته است. صبح آن روز به سراغ يكي از بچه‌هايي كه تعبير خواب مي‌دانست رفتیم و او گفت « قرار است بلايي به سر لشكر بيايد ، برويد صدقه جمع كنيد و دعاي رفع بلا را بخوانيد » كمتر از چند ساعت متوجه شديم كه و برادرش در همان ماشيني كه ۲ روز قبل از بنده تقاضا كرده بودند به رسيدند و خبر تمام قلب‌ها را آتش زد و خواب آن رزمنده تعبير شد ... 🌹 🌹 🕊 @dashtejonoon1🌴🌹
🥀💐🌹🕊🌹💐🥀 همه نیروهایش در عملیات شهید شدند و او تنها مانده بود و باید عقب نشینی می کرد. در این میانه، با گروهانی از نیروهای بعثی مواجه شد. سینه را سپر کرد و گفت: من علی چیت سازیان هستم، عقرب زرد. حال دیگر خود دانید اگر می خواهید مقاومت کنید من تا آخرین گلوله با شما خواهم جنگید در غیر این صورت تسلیم شوید تا جان سالم به در برید. وحشت بر جانشان افتاد از بس که درباره شهامت هایش از فرماندهانشان شنیده بودند و خود را تسلیم کردند، گروهان به حرکت در آمد و علی دور آنها می چرخید. دیده بان فریاد زد که گروهانی در حال پیشروی است و باز هم فریادی دیگر که دست نگه دارید، شلیک نکنید به نظر می رسد علی باشد. نزدیک و نزدیکتر شدند بله علی بود و گروهانی که به اسارت گرفته بود . 🌹 🕊 🕊 @dashtejonoon1🌹🥀