دشت جنون 🇵🇸
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#شهیدانه
#شهدا_زنده_اند
#شهید_والامقام
#عبدالنبی_یحیایی
روایت #شهیدی که پیکر مطهرش ۹سال پس از دفن #سالم مانده بود به نقل از #پدر_شهید
#قسمت_اول
در سال ۱۳۴۲در روستای تنگ ارم شهرستان دشتستان استان بوشهر به دنیا آمد و در نهایت به فرمان رهبرش روح الله لبیک گفت و به جبهه های جنگ حق علیه باطل اعزام شد تا دفاع از خاک و ناموس را پیشه خود قرار دهد .
#عبدالنبی فردی بود که در در نوجوانی چوپانی میکرد و در کنار کار چوپانی دستی هم در کشاورزی داشت و دراوج جوانی هم تصمیم گرفت راه مولایش حسین (ع) را در پیش گیرد و رزمندگی در راه حفظ اسلام را پیشه گرفت .
بالاخره #عبدالنبی در اثنای عملیات والفجر ۲ به دعوت حق تعالی لبیک گفت و در تاریخ ۶۲/۵/۸ و روی ارتفاعات حمزه کردستان عراق، برای خاموش کردن آتش مسلسل یکی از سنگرهای دشمن نارنجکی برمیدارد و به طرف سنگر میرود اما میان خاکریز دشمن و نیروهای خودی مورد اصابت گلولههای دشمن قرار میگیرد و به #شهادت میرسد.
به دلیل اینکه دشمن به منطقه تسلط داشته، پیکر مطهر #عبدالنبی ۱۸ روز در همان جا میماند و پس از این مدت او را به بوشهر انتقال میدهند و نهایتاً پس از ۲۸ روز بدون آنکه فاسد شود، دفن میشود.
پدر #شهید میگوید که روز دفن #عبدالنبی او را با کیسه پلاستیکی پوشانده و روی کیسه هم کفن کشیده بودند.
#ادامه_دارد...
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
دشت جنون 🇵🇸
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 #شهیدانه #شهدا_زنده_اند #شهید_والامقام #عبدالنبی_یحیایی روایت #شهیدی که پیکر مطهرش ۹سال
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#شهیدانه
#شهدا_زنده_اند
#شهید_والامقام
#عبدالنبی_یحیایی
روایت #شهیدی که پیکر مطهرش ۹سال پس از دفن #سالم مانده بود به نقل از #پدر_شهید
#قسمت_دوم
روی قبر #عبدالنبی یک تابلو گذاشته بودیم که مثل خیلی از مزار #شهدا در آن یادگاریهایی قرار میدادیم.
چون این تابلو در محکمی نداشت، گاهی بچهها یا رهگذرها به وسایلش دست میزدند.
من تصمیم گرفتم برای این تابلو در قفل دار بگذارم.
سال ۷۱ بود، یک روز به مزار پسرم رفتم و تابلو را درست کردم اما دیدم سنگ قبر تکان خورده و احتمال درآمدنش، هست .
گفتم حالا که میخواهم تابلو را درست کنم، دستی هم به این سنگ بزنم، سنگ را جابهجا کردم .
آن روز کارم نیمه تمام ماند و به خانه برگشتم.
توی روستا دیدم یک گروه از اهالی با مینیبوسی عازم مشهد هستند، از من هم خواستند همراهشان بروم و قبول کردم .
سفرمان ۱۵ روزی طول کشید، در مشهد خواب دیدم که چراغ نورانی در خانه داریم . آنقدر نور داشت که نمیشد به آن نگاه کرد .
بعد که برگشتیم، چند روزی مهمان به خانه میآمد و درگیر آنها بودیم، چند روزی هم به همین منوال گذشت ، در همین اثنی یک شب خواب دیدم به زیارتگاهی رفتهام که مثل یک اتاق کوچک بود.
وقتی از آنجا بیرون آمدم و در را بستم، در دوباره باز شد و خانمی بلند بالا از داخل اتاق بیرون آمد و چیزی مثل قرآن یا جانماز به من داد و گفت اینجا نایست و برو.
از خواب که بیدار شدم احساس کردم باید به مزار #شهیدم بروم.
#ادامه_دارد...
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
دشت جنون 🇵🇸
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 #شهیدانه #شهدا_زنده_اند #شهید_والامقام #عبدالنبی_یحیایی روایت #شهیدی که پیکر مطهرش ۹سال
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#شهیدانه
#شهدا_زنده_اند
#شهید_والامقام
#عبدالنبی_یحیایی
روایت #شهیدی که پیکر مطهرش ۹سال پس از دفن #سالم مانده بود به نقل از #پدر_شهید
#قسمت_سوم
آن روز ۱۹ مهر ۱۳۷۱ بود، رفتم و دیدم که در قسمت جنوبی مزار حفرههایی ایجاد شده است، سرم را که نزدیک بردم، بوی خوشی استشمام کردم.
سعی کردم آن را درست کنم، اما مزار داشت ریزش میکرد، به ناچار فرستادم دنبال برادرم که سواد بیشتری داشت و اهل خواندن رساله و قواعد مذهبی بود.
او آمد و ماجرای ریزش مزار را برایش تعریف کردم.
گفت که ما نمیتوانم جسد را خارج کنیم، فقط باید سنگ را جا به جا کنیم و اگر بشود بدون آنکه به مزار دست بزنیم، آن را تعمیر کنیم.
با همین فکر دست به کار شدیم، اما ناگهان دیدیم سنگ لحد و کل مزار ریزش کرد و جنازه بیرون زد.
هر بار که کار خرابتر میشد، مجبور میشدیم از دیگران کمک بگیریم و همین طور تعدادمان به ۲۰ یا ۲۱ نفر رسیده بود.
به هر حال کمی بعد کار به جایی رسید که دیگر نمیشد جسد را به حال خودش رها کنیم و با صلاح و مشورت که کردیم تصمیم گرفتیم آن را خارج کنیم.
پسر و برادرم برای خارج کردن جسد به داخل قبر رفتند.
پیکر مطهر #شهید همان طور بود که بار اول و هنگام دفن دیده بودم. فقط کفن پوسیده شده و جنازه همچنان داخل کیسه پلاستیکی قرار داشت.
پسر و برادرم به همراه یک نفر دیگر جسد را گرفتند تا بیرون بیاورند، اما دست همگی #خونین شد، خوب که نگاه کردیم دیدیم #خون_عبدالنبی مثل اینکه #تازه جاری شده باشد، داخل کیسه جمع شده و از آن درز کرده است، اگر بخواهم خوب تشریح کنم، این #خون کمی تیرهتر از #خون تازه بود، اما #جاری بود و حتی به داخل مزار هم میچکید.
ما کیسه را باز نکردیم تا ببینیم چهره #عبدالنبی چطور است، اما اگر وزن پسرم موقعی که دفن شد ۵۰ کیلو بود اینبار وزنش چند کیلویی کمتر شده و شاید به ۴۵ کیلو رسیده بود، یعنی تنها چند کیلو کمتر شده بود.
#ادامه_دارد...
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
دشت جنون 🇵🇸
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 #شهیدانه #شهدا_زنده_اند #شهید_والامقام #عبدالنبی_یحیایی روایت #شهیدی که پیکر مطهرش ۹سال
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#شهیدانه
#شهدا_زنده_اند
#شهید_والامقام
#عبدالنبی_یحیایی
روایت #شهیدی که پیکر مطهرش ۹سال پس از دفن #سالم مانده بود به نقل از #پدر_شهید
#قسمت_آخر
برادرم که خودش داخل قبر رفته و جسد را گرفته بود، بعدها تعریف میکرد که دست و پای جنازه نرم بود و اصلاً حالت خشکی نداشت، گویی که به تازگی #شهید شده باشد. حتی خودم دیدم که دست #عبدالنبی در اثر جابهجایی تکان خورد و روی سینهاش قرار گرفت.
یکی از همولایتیهایمان سریع رفت تا از اتاقکی که در قبرستان وجود داشت، قرآنی بیاورد و بالای سر جسد بخوانیم، صفحات قرآن پوسیده شده بود، اما درست همان آیه : ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله اموات… آمد ، آیهای که خدا در آن میگوید #شهدا زندهاند نزد ما روزی میخورند.
مادر #شهید_عبدالنبی_یحیایی
خواست خدا بود که چنین بچه دل پاکی را به ما هدیه بدهد.
#عبدالنبی ذات خوبی داشت و ما هم سواد آنچنانی نداشتیم که بخواهیم روی تربیتش کار خاصی انجام دهیم. روستایی بودیم و غیر از رزق حلال و انجام امور مذهبی خودمان چیزی نداشتیم که به او یاد بدهیم، اما این بچه از همان دوران کودکیاش به نماز و روزه اهمیت زیادی میداد و با اینکه به مدرسه نرفته بود، سعی میکرد قرآن یاد بگیرد و آن را تلاوت کند .
پدر #شهید_عبدالنبی_یحیایی
#عبدالنبی صدای خیلی خوبی داشت، چون مدرسه نرفته بود، شبها که از بیرون میآمد تا دیر وقت مینشست زیر نور چراغ فانوس، میخواند و مینوشت.
میگفتم بابا! خستهای چرا خودت را اذیت میکنی؟ میگفت میخواهم خواندن و نوشتن یاد بگیرم تا روضهخوان امام حسین(ع) بشوم .
آخر هم به آرزویش رسید، محرم که میشد مردم را جمع میکرد و برایشان نوحه میخواند.
#عبدالنبی هر چه دارد از امام حسین (ع) دارد.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🌴🌹🌷🌹🌴🥀
#شهیدانه
#مکتبی_ترین_وزیر
در کابینه مکتبی
#شهید_رجایی
#شهید_والامقام
#مهندس_جواد_تندگویان
پسرم یك ساعت قبل از آخرین سفرش، به مغازه من تلفن كرد و گفت: پدر من دارم به جنوب میروم ، میخواستم خداحافظی كنم .»
گفتم : مواظب خودت باش .
خندید و گفت : « به من حسودی میكنی پدر ؟»
پرسیدم : حسودی ؟!
از چه بابت؟
گفت : « برای اینكه ممكن است #شهید بشوم ! ».
راوی :
#پدر_شهید
#سالروز_تجلیل از وزیر مکتبی
#شهید_محمد_جواد_تندگویان
گرامی باد .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 @dashtejonoon1🌴🥀
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴
#شهیدانه
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#علی_امرایی
#شهید مدافع حرمی که ۸ یتیم را سرپرستی میکرد ...
کارمند کمیته امداد توضیح داده بود که ۲ خانواده و ۳ یتیم تحت پوشش و حمایت مالی #علی آقا بودند.
یعنی #علی مجموعاً ۸ یتیم را سرپرستی میکرده.
تازه بعد از یک عمر زندگی با #علی فهمیدم که درآمدهایش را کجا خرج می کرده و من که مادرش بودم نفهمیدم علی چه کار میکرد!
یک خیّر به تمام معنا
#پدر_شهید مدافع حرم #علی_امرایی میگوید پس از #شهادت فرزندم کمکم متوجه کارهای خیر او شدیم و حتی فهمیدم سرپرستی چند کودک را برعهده داشته و از او به عنوان «کمسنترین خیّر» تقدیر شدهبود.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌴 @dashtejonoon1🌹🕊
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#کلاس_درس_شهدا
#به_یاد_همسنگران
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#محمد_ابراهیم_همت
#ابراهیم برای مرخصی به شهرضا آمد. مادرش برای ناهار نان و کباب برایش فراهم کرد. چند لقمه ای بیشتر نخورد و کشید کنار. به او تعارف و اصرار کردم که غذایش را بخورد. ولی در حالی که اشک در چشمانش داشت، در پاسخم گفت: «پدر! من چگونه می توانم در این سفره ی پر محبت و گرم، نان تازه و کباب صرف کنم، در حالی که نمی دانم یارانم، همسنگرانم بسیجیان عزیز چه غذایی می خورند!»
راوی :
#پدر_شهید
#مردان_بی_ادعا
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 @dashtejonoon1🌹
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#عاشقانه_های_شهدا
#شهید_والامقام
#غلامرضا_زمانیان
شهیدی که امام حسین (ع) جمجمه اش را به کربلا برد
قبل از عملیات بدر غلامرضا جلوی من و مادرش بدنش را برهنه کرد و گفت نگاه کنید، دیگر این جسم را نخواهید دید ، همانطور شد و در عملیات بدر مفقود گردید .
12 سال در انتظار بودم و با هر زنگ به سمت در میدویدم تا اگر برگشته باشد اولین کسی باشم که او را میبینم تا اینکه یک روز خبر بازگشت او را دادند .
فقط یک جمجمه از شهید برگشته بود که مادرش از طریق دندان ، فرزندش را شناخت .
در نزد ما رسم است که بعد از دفن ، سه روز قبر به صورت خاکی باشد .
شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر قبر کردند .
گفتم : چکار میکنید؟
گفتند : مأمور هستیم او را به کربلا ببریم .
گفتم : من 12 سال منتظر بودم، چرا او را آوردید؟
گفتند : مأموریت داریم و یک مرد نورانی را نشان من دادند .
عرض کردم : آقا این فرزند من است .
فرمودند : باید به کربلا برود ، او را آوردیم تا تو آرام بگیری و بعد او را ببریم .
یکباره از خواب بیدار شدم ، با هماهنگی و اجازه، نبش قبر صورت گرفت، اما خبری از جمجمه غلامرضا نبود و شهید به کربلا منتقل شده بود و او در جرگه عاشورائیان در کربلا مأوا گرفته بود .
راوی :
#پدر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀
#در_محضر_شهدا
#بیت_المال
#سردار_شهید
#رضا_چراغی
هرگاه با ماشين به منزل ميآمد، ماشين بيتالمال را خانه ميگذاشت و با ماشين من به كارهاي شخصياش رسيدگي ميكرد. یکبار يكي به منزل ما آمد و گفت كه رضا با ماشين او را بهجایی برسند. حاضر نشد از ماشين بيتالمال استفاده كند و با ماشين من او را به مقصد رساند.
راوی :
#پدر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊
#پدرانه
#پدر_شهید
#شهید_والامقام
#مهدی_فلاحت_پور
تصویر بردار مستند روایت فتح و اولین #شهید مدافع مردم #فلسطین
از کودکی حال و هوای خاصی داشت، انقلاب که به پیروزی رسید، در چشمان مهدی چیزی درخشید. چندی بعد حمله نیروهای بعثی او را به جبهههای حق علیه باطل کشاند. نبرد با متجاوزین روحیه مهدی را هر روز مقاومتر میکرد. سال 1362 وارد واحد تبلیغات لشگر 27 محمدرسولالله شد، سودائی عجیب در سر داشت، چیزهائی دیده بود که باید برای مردم به تصویر میکشید، به همین علت در سال 1365 به جمع گروه روایت فتح پیوست.
بعد از اتمام جنگ به ادامه تحصیل روی آورد و در رشته سینما در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد و فعالیتهای خودش را در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، روایت فتح، گروه تلویزیونی جهاد، صدا و سیما ادامه داد.
اردیبهشت 1371برای مهدی بوی خوش سفر را به همراه آورد. او برای فیلمبرداری جنایات اسرائیل در لبنان و انعکاس وضعیت آوارگان فلسطینی به لبنان سفر کرد و در سرزمین غربت، جبهه ای که رویاروی جنایتکاران رژیم صهیونیستی بود، در بمباران مردم مظلوم لبنان در تاریخ 1371/03/01 به فیض #شهادت رسید.
🌹#سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد 🕊
#یادش_گرامی 🌹
#راهـش_پر_رهرو 🕊
🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#خاطرات_شهدا
#شهید_والامقام
#حسین_صابری
#عاشقانه_ها
نزدیك ایام عید نوروز بود كه از طرف مدرسه مرا دعوت كرده، خواستند تا به وضعیت لباسهای #حسین رسیدگی كنم همان روز پانصد تومان به مادرش دادم تا لباس تهیه كند.
فردا صبح #حسین همراه مادرش برای خرید بیرون رفتند ولی وقتی برگشتند خبری از لباسهای نو نبود، با تعجب جریان را پرسیدم .
آن روزها ایام جنگ بود و در مساجد و محلهها صندوقهایی میگذاشتند تا مردم كمكهای نقدی و غیر نقدی خود را برای رزمندگان در آنها بریزند.
#حسین هم با عبور از كنار مسجد و شنیدن صدای بلند گو به مادرش گفته بود:
شلوار من چه عیبی داره؟
من همین را میپوشم شما هم پول لباس من را به صندوق بیاندازید و همانجا منتظر مانده بود تا مادرش قبض رسید پول را دریافت كند و با هم به خانه برگردند.
آن سال لباس عیدی #حسین زیباتر از هر سال بود.
راوی :
#پدر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
دشت جنون 🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#خاطرات_شهدا
#شهید_والامقام
#علی_معطری
حضرت جواد علیه السلام بین رزمندگان به عنوان علی اکبر امام رضا علیه السلام معروف بود و ایامی که به حضرت جواد (ع) در جبهه مشهور بود حال و هوای دیگری داشت.
بعد از عملیاتها که خدمت امام رضا علیه السلام میرفتیم غوغایی بود.
حرم را برای رزمندگان قرق میکردند و بچهها از ورودیهای صحن گوهرشاد، بطوری که وقت تشرف روبری حضرت باشند وارد حرم میشدند، مقابل ضریح زانو میزدند و از امام رئوف میخواستند به جان جوادش از خدا بخواهد برگه شهادتشان امضا شود.
یکی از پدرهای شهدا که خودش از پیرغلامان و روضهخوانهای امام حسین علیه السلام است تعریف میکرد که در همسایگی منزل مادر شهرری مسجد جوادالائمه علیه السلام قرار دارد.
این مسجد با منزل ما چند قدم بیشتر فاصله نداشت.
پسرم #شهید بیمزار #علی_معطری برای آخرین باری که به جبهه میرفت، من و مادرش از زیر قرآن ردش کردیم و رویش را بوسیدیم.
او با دوستانش به سمت انتهای کوچه می رفت و دل ما را هم با خودش میبرد.
مادرش چادر به سر کرد و دنبالش راه افتاد.
هرچه #علی میگفت: مادرجان برگرد، او گوشش بدهکار نبود تا اینکه مادر به #علی رسید مقابل در مسجد جوادالائمه علیه السلام.
این بار هم #علی اصرار کرد مادر جان برگرد من مقابل دوستانم خجالت میکشم که شما به زحمت افتادی و دنبال من می آیی، من دیدم مادرش از مقابل مسجد جلوتر نرفت و جوانش را به جوان امام رضا علیه السلام سپرد.
#علی رفت و در فروردین سال ۶۲ در عملیات والفجر یک به #شهادت رسید و پیکرش در رملهای فکه برجای ماند و مادرش هر وقت مقابل مسجد جوادالائمه (ع) میرسید یاد آخرین دیدار با #علی میافتاد و هنوز چشم به راه است که #علی ما برگردد .
راوی :
#پدر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#شهدا
#روضه_امام_حسین_ع
#شهید_والامقام
#عبدالنبی_یحیایی
شبها تا دیر وقت، زیر نور چراغ فانوس مشغول خواندن و نوشتن بود.
می گفت : می خواهم زود خواندن و نوشتن را یاد بگیرم تا روضه خوان امام حسین (ع) شوم.
محرم که می شد مردم را جمع می کرد و برای شان روضه می خواند.
وقتی شهید شد، ۱۸ روز روی ارتفاعات کردستان مانده بود و ۲۸ روز بعد از شهادت آوردندش برای تشییع، بدنش سالم سالم بود و بوی عطر می داد.
نُه سال بعد از شهادتش هم، وقتی شدت باران قبرش را خراب کرده بود، سنگ لحد را که برداشتیم، جنازه سالم بود.
خواستند بیاورندش بیرون دست های شان خونی شد.
راوی :
#پدر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم_و_صفر
#ماه_برکات_اسلامی
#ماه_زنده_ماندن_اسلام
🏴 @dashtejonoon1🕊🌹
🕊🏴🌴🏴🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#شهدا
#امام_حسین_ع
#شهید_والامقام
#ماشاء_الله_رشیدی
نصف شب از صدای ناله نماز شبش از خواب بیدار شدم . میان گریه هایش می گفت : خدایا اگر شهادت را نصیبم کردی، می خواهم مثل امام حسین (ع) بی سر و مثل حضرت عباس (ع) بی دست باشم .
وقتی پیکرش را آوردند نه سر داشت و نه یک دست .
گویا آن شب خدا می شنیدش .
راوی :
#پدر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم_و_صفر
#ماه_برکات_اسلامی
#ماه_زنده_ماندن_اسلام
🏴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#شهداء_و_امام_رضا_ع
#دلتنگ_امام_رضا_ع
#شهدای_والامقام
#محمدحسن_ترابیان
سال ۱۳۶۴ بود که #محمد_حسن از جبهه مرخصی اومد قم.
بهم گفت: بابا! خیلی وقته حرم #امام_رضا_ع نرفتم ، دلم خیلی برای آقا تنگ شده.
گفتم: حالا که اومدی مرخصی برو،
گفت: نه، حضرت امام که نایب #امام_زمان_عج است ، فرموده : جوان ها جبهه ها را پر کنند.
زیارت #امام_رضا_ع برام مستحبه اما اطاعت امر نایب #امام_زمان_عج لازم و واجبه.
من باید برگردم جبهه؛ نمی توانم؛ ولو یک نفر، ولو یک روز و دو روز! امر #امام زمین می مونه.
گفتم: خوب برو جبهه، و او رفت.
عملیات والفجر هشت با رمز یا فاطمة الزهرا (سلام الله علیها) شروع شد و #محمد_حسن توی عملیات به #شهادت رسید.
به ما خبر دادندکه پیکر پسرتون اومده معراج #شهدای اهواز ولی قابل شناسایی نیست. خودتون بیایید و شناسایی کنید.
رفتیم معراج #شهدا و دو روز تمام گشتیم اما پیکر پیدا نشد.نشستم و شروع به #گریه کردن کردم که یکی زد روی شونه ام و گفت: حاج آقای ترابیان عذرخواهی می کنم، ببخشید؛ پیکر #محمد_حسن اشتباهی رفته #مشهد_امام_رضا_ع دور ضریح آقا طواف کرده و داره برمی گرده.
گفتم: اشتباهی نرفته او عاشق #امام_رضا_ع بود.
راوی :
#پدر_شهید
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
#شهیدانه
#شهید_والامقام
#محمدحسین_محمدخانی
هروقت من را میدید، دستم را در دستش میگرفت و میگفت حاجی حلالم کن. تو مسجد آمدن را به من یاد دادی.»
مسئول بسیج دانشآموزی مسجد صاحبالزمان(عج) درباره آخرین خاطرهای که از#شهید دارد میگوید: «مدتها بود که #محمدحسین را ندیده بودم. ایام فاطمیه بود که برای دیدن دوستانش به مسجد آمده بود. با من تماس گرفت و گفت حاجی من در مسجد هستم و میخواهم ببینمت. گفتم کمی دیر میرسم. در پاسخم گفت حاجی برایم دعا کن که#شهید شوم. وقتی خبر#شهادت_محمدحسین را شنیدم آن جمله آخرش در ذهنم تداعی شد که چقدر#محمدحسین عاشق شهادت بود.
راوی
#پدر_شهید
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
ارسالی از اعضاء
🌹 @dashtejonoon1🥀🕊