eitaa logo
📙 داستان و رمان 📗
1.1هزار دنبال‌کننده
43 عکس
83 ویدیو
5 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher تربیت دینی کودک @amoomolla اخلاق خانواده @ghairat آدمین و مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool تبلیغ ارزان @tabligh_amoo
مشاهده در ایتا
دانلود
به کانال داستان و رمان خوش آمدید هشتک ها برای جستجوی سریع شما داستان های کوتاه : داستان یک قسمتی کودکانه : داستان های نیمه بلند : داستان های بلند : قصه های صوتی تک قسمتی : مجموعه : 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 مجموعه 🎼 🎼 🎼 🎼 قصه های صوتی چند قسمتی : داستان های مصور : هشتک های موضوعی : #صبر #طرح_درس #درس_نامه #درسنامه #دختران #دروغ #دعا #دعوا #دلنوشته #دهه_فجر #دفاع_مقدس #دوستی #رفاقت #روز_دختر #روز_زن #زنان #زیارت_اربعین #آداب_میهمانی #کنترل_خشم #کنترل_زبان #بد_زبانی #کودکانه #کینه #مرگ #مهمان #میهمان #مسخره_کردن #خجالت #نماز #نمایشنامه #حجاب #غیبت #فاطمیه #قرآن #خدمت_به_مردم #سیره_علما #شجاعت #غدیر #عید_غدیر #ضرب_المثل #کتاب #مدافعان_حرم #مسجد #مهارت_سوال_پرسیدن #شهدا #شکر_نعمت هشتک های تقویمی و مناسبتی : #بیست_و_هشت_صفر #ربیع_الاول #دهم_ربیع_الاول #هفده_ربیع_الاول #هفته_وحدت #دهه_فجر
✍ داستان کوتاه رفاقت دو دانشمند 🌹 روزی شاه عباس ، 🌹 همراه اردوی مخصوص خود ، 🌹 به برخی نواحی اطراف شهر می‌ رفت 🌹 دو دانشمند بزرگوار ،  🌹 میرداماد و شیخ بهایی نیز ، 🌹 همراه او در اردو بودند . 🌹 شاه عباس ، 🌹 به این دو دانشمند آزاده ، 🌹 توجّه و ارادت خاصی داشت 🌹 و آنان را به عنوان مشاوران عالی رتبه 🌹 در کارهای سیاسی _ مذهبی ، 🌹 در سفرها به همراه خود می‌ برد . 🌹 میرداماد ، 🌹 قدری تنومند و قوی هیکلی بود 🌹 ولی شیخ بهایی ، 🌹 لاغر و سبک وزن بود 🌹 شاه عباس ، 🌹 تصمیم گرفت تا رفاقت این دو ، 🌹 و روابط قلبی آنها را بیازماید . 🌹 ابتدا ، نَزد میرداماد آمد ، 🌹 که عقب اردو قرار داشت . 🌹 علائم خستگی و رنج و زحمت ، 🌹 در چهره‌اش پیدا بود . 🌹 شاه نیز به میرداماد کرد و گفت : 👑 سید بزرگوار ! ملاحظه بفرمایید . 👑 این شیخ ( شیخ بهایی )  👑 چگونه با اسب بازی می‌ کند 👑 و با وقار و آرامش راه نمی‌رود . 👑 کاش از حضرتعالی یاد بگیرد 👑 که چگونه با متانت و ادب و احترام 👑 حرکت می‌ کنید . 🌹 میردامادد، درنگی کرد 🌹 و سپس در پاسخ شاه گفت : ☘ خیر ، مسأله این نیست . ☘ اَسب شیخ بهائی ، ☘ از شور و شوق اینکه ☘ شخصی مثل این عالم بزرگوار ☘ بر رویش سوار شده ، ☘ چنین به تکاپو افتاده است . 🌹 شاه که انتظار این جواب را نداشت 🌹 اندک اندک ، حرکت را تند کرده 🌹 تا در کنار شیخ بهایی قرار گرفت 🌹 و سر صحبت را باز کرد و گفت : 👑 جناب شیخ توجه دارید ،  👑 این هیکل بزرگ میرداماد ، 👑 چه بلایی بر سر حیوان بیچاره آورده  👑 عالم باید همانند حضرتعالی 👑 اهل ریاضت ، کم خرج ، 👑 و سبک وزن باشد . 🌹 شیخ بهایی در پاسخ گفت : 🌟 نه ، موضوع چیز دیگری است 🌟 که لازم است شاه ، 🌟 بدان توجه داشته باشد . 🌟 اسب سید بزرگوار ( میرداماد ) 🌟 به این خاطر خسته است 🌟 که کسی بر آن سوار شده 🌟 که کوه‌های استوار هم ، 🌟 از حمل علم و ایمان اش 🌟 و اندیشه گران وی ناتوان‌اند . 🌹 شاه عباس ، 🌹 وقتی این احترام متقابل 🌹 و روابط صمیمانه آن دو را دید 🌹 از اسب پیاده شد ، 🌹 و سجده شکر به جا آورد 🌹 و به خاطر نعمت وحدت عالمان 🌹 از خداوند سپاسگذاری کرد 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla
📙 داستان کوتاه مانع باران ⛰ در یکی از سال ها ، ⛰ در بنی اسرائیل قحطی شد ، ⛰ حضرت موسی علیه السلام ⛰ چند بار نماز استسقاء خواند ⛰ و طلب باران نمود ، ⛰ اما خبری از باران نشد . ⛰ خداوند به او وحی کرد : 🕋 من بخاطر آنکه 🕋 یک نفر در میان شماست 🕋 که سخن چینی و غیبت می کند 🕋 به خاطر همین 🕋 دعای شما را مستجاب نمی‌کنم . ⛰ حضرت موسی فرمود : 🍃 خدایا آن شخص کیست ؟ ⛰ خداوند عزوجل فرمود : 🕋 ای موسی ! 🕋 من ، شما را از غیبت نهی می‌ کنم 🕋 حال خودم نمامی کنم ؟! 🕋 بگو همه مردم توبه نمایند ، 🕋 تا دعایشان مستجاب شود . ⛰ بعد از مدتی ، همه توبه کردند ⛰ و خداوند باران رحمت را ⛰ بر آن‌ها نازل کرد . 📚 @dastan_o_roman
📙 داستان کوتاه مرد افراطی 🏝 در زمان های دور ، 🏝 مردی بر جمعتی گذشت . 🏝 یکی از آن جمعیت گفت : ☂ من با این مرد دشمنم . 🏝 دوستانش گفتند : ☀️ به خدا قسم که سخن بدی گفتی !! ☀️ و ما به او خبر می‌ دهیم ، 🏝 و به وی خبر دادند . 🏝 آن مرد به خدمت رسول خدا رسید 🏝 و سخن او را بازگفت . 🏝 پیغمبر صلی الله علیه و آله ، 🏝 مرد غیبت کننده را خواست 🏝 و از آنچه درباره وی گفته بود پرسید 🏝 مرد غیبت کننده گفت : ☂ آری ، چنین گفتم . 🏝 رسول خدا فرمود : 🕌 چرا با او دشمنی می‌کنی ؟ ☂ گفت : من همسایه اویم ☂ و از حال او آگاهم ، ☂ به خدا قسم ندیدم ☂ که جز نماز واجب هرگز نماز بگذارد 🏝 آن مرد گفت : ☀️ یا رسول الله ! ☀️ از وی بپرس آیا دیده است ☀️ که من نماز واجب را ، ☀️ از وقت خود به تاخیر اندازم ؟ ☀️ یا بد وضو بسازم ؟! ☀️ و یا رکوع و سجودم را ، ☀️ درست انجام ندهم ؟ 🏝 پیغمبر نیز از آن مرد پرسید . 🏝 مرد گفت : نه ... سپس گفت : ☂ به خدا ندیدم جز ماه رمضان ، ☂ که هر نیکوکار و بدکاری ، ☂ در آن روزه می‌گیرد ، ☂ هرگز ندیدم در ماه دیگر روزه بگیرد 🏝 آن مرد گفت : ☀️ یا رسول الله ! از وی بپرسید ☀️ آیا دیده است که من ، ☀️ در ماه رمضان افطار کرده باشم ☀️ یا چیزی از حق آن را فرو گذاشتم ؟! 🏝 پیغمبر صلی الله علیه و آله پرسید 🏝 و او گفت : نه ، باز گفت : ☂ به خدا هیچ گاه ندیدم ☂ که به سائل و فقیری چیزی بدهد ☂ و ندیدم که چیزی از مال خود ☂ انفاق کند ☂ مگر این زکاتی که نیکوکار و بدکار ، ☂ آن را اداء می‌کنند ! 🏝 مرد گفت : ☀️ یا رسول الله ! از او بپرسید ☀️ آیا دیده است که چیزی ، ☀️ از زکاتم کم گذاشته باشم ☀️ یا با خواهان آن چانه زده باشم ؟! ☂ پیامبر نیز پرسید و گفت : نه 🏝 آنگاه رسول خدا صلی الله علیه 🏝 به آن مرد غیبت کننده فرمود : 🕌 برخیز که شاید او از تو بهتر باشد 📚 @dastan_o_roman