eitaa logo
داستان های آموزنده
66.7هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
0 فایل
‌‌‌‌‌ 🌿 ‌‌﷽ 🌿. #کپی_جایز_نیست. برای ارسال داستان خود ویا دوستانتان به ایدی ارسال کنید @zahraB18 https://eitaa.com/joinchat/15925614C7f87bffef4 سلام تعرفه تبلیغات داخل کانال هست
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ 🔹فردی بود که چای را آنقدر کم رنگ می‌‌نوشید که به سختی می‌‌توانستیم بفهمیم که آب جوش نیست! چربی‌ و نمک هم اصلا نمی‌‌خورد ورزش می‌‌کرد و وقتی از ا‌و علت این کار‌هایش را می‌‌پرسیدیم، می‌‌گفت که این‌ها برای سلامتی‌ بد است و سکته می‌‌آورد. ا‌و در چهل و پنج سالگی در اثر سکته قلبی درگذشت! 🔸چندی پیش یک زندانی در امریکا از زندان گریخت. به ایستگاه راه آهن می رود و سوار یک واگن باری می شود. درب واگن به صورت خودکار بسته می شود و قطار به راه می افتد. او متوجه می شود که سوار فریزر قطار شده است. روی تکه کاغذی می نویسد که این مجازات رفتارهای بد من است، که باید منجمد شوم. وقتی قطار به ایستگاه میرسد، مامورین با جسد او روبرو می شوند. در حالی که فریزر قطار خاموش بوده است! . 🔹منتظر هرچه باشیم، همان برایمان پیش می‌‌آید. منتظر شادی باشیم، شادی پیش می‌‌آید. منتظر غم باشیم، غم پیش می‌‌آید... 🔸هرگز پول را برای بیماری و مشکلات پس انداز نکنیم. چون رخ می‌‌دهد. پول را برای عروسی، برای خرید خانه، اتومبیل، مسافرت و نظایر آن پس انداز کنیم. وقتی می‌‌گویی این پول برای خرید اتومبیل است، دیگر به تصادف فکر نکن... 🔹ژاپنی‌ها ضرب‌المثل جالبی دارند و می‌گویند: اگر فریاد بزنی به صدایت گوش می‌دهند ! و اگر آرام بگویی به حرفت گوش می‌دهند ! 🔸قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را ! این "باران" است که باعث رشد گل ها می شود نه "رعد و برق" ! 🔹در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند، بچه ها نمی توانند بزرگ شوند ! شاید قد بکشند، اما بال و پر نخواهند گرفت ! 🔻زندگی کوتاه است... زمان به سرعت می گذرد... نه تکراری... نه برگشتی... پس از هر لحظه ای که می آید لذت ببرید ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌ •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🤝♥️ اوایل خیلی برام مهم نبود حتی اگه زنده نمونم چون دنیا هیچ جذابیتی واسم نداشت همه چی واسم یکرنگ و یک شکل بود اما نمی‌دونم این چند وقت چه بلایی سرم اومده بود که از مُردن می‌ترسیدم دلم می‌خواست زندگی کنم دلم نمی‌خواست بمیرم دلم می‌خواست نفس بکشم و بتونم مثل همه آدما روزای خوب و بد رو تجربه کنم خیلی زود بود واسه مردنم اگه من چند سالم بود آخه؟! این روزا حال دلم بهتر بود لبخند میزدم و از ته دل میخندیدم حسه خوبی به همه چی داشتم دنیام واسم رنگی بود آه عمیقی از ته دلم کشیدم که فربد نگاهی بهم انداخت و گفت: - چی شده خانم کوچولو چرا انقدر ناراحتی تو؟ نبینم ناراحتیتو رویا جونم تو حالت بد باشه منم دلم میگیره +داشتم به این فکر می‌کردم خدای من مگه من چقدر گناه دارم اخه مگه چند سالمه که انقدر دارم سختی می‌کشم به این فکر می‌کنم اگه بمیرم بعدش چی میشه خدا کنه مامانم اینا زیاد زجر نکشن ادامه دارد.... •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💫حکایت های زیبا و آموزنده 💫 ـ🤍🌼🤍🌼🤍🌼 ـ🌼🤍🌼🤍🌼 پزشکی می‌گفت: وارد اتاق احیا شدم... پیرمردی با چهره‌ی نورانی بر روی تخت خوابیده بود... نگاهی به پرونده‌ی او انداختم... بر روی وی عمل قلب انجام داده بودند که در خلال آن دچار خون‌ریزی شده بود... به همین سبب خون به برخی از قسمت‌های مغزش نرسیده و به کما رفته بود... دستگاه‌ها به او وصل بودند و با تنفس مصنوعی هر دقیقه نه بار نفس می‌کشید... یکی از فرزندانش کنار او بود... درباره‌اش پرسیدم، گفت که پدرش سالها است در یک مسجد موذن است.. نگاهش کردم... دستش را تکان دادم... چشمانش را باز کردم... با او صحبت کردم... هیچ واکنشی نشان نمی‌داد... وضعیتش خطرناک بود... پسرش کنار گوشش شروع به حرف زدن با او کرد... اما او چیزی نمی‌فهمید... گفت: پدر... مادر حالش خوبه... برادرام حالشون خوبه... دایی از سفر برگشت... و همینطور با او صحبت می‌کرد... اما پیرمرد در همان وضعیت بود و عکس العملی نشان نمی‌داد... دستگاه تنفس هر دقیقه نه بار به او نفس می‌داد... ناگهان پسر در گوش پدرش گفت: مسجد مشتاق تو هست... به جز فلانی که اشتباه اذان می‌گه کس دیگه‌ای نیست که اذان بگه... جای تو توی مسجد خالیه... همین که اسم مسجد و اذان را برد سینه‌ی پیرمرد لرزید و شروع به نفس کشیدن کرد... به دستگاه نگاه کردم؛ نشان می‌داد که هجده تنفس در دقیقه دارد... پسر اما خبر نداشت... سپس گفت: پسر عمو ازدواج کرد... برادرم فارغ التحصیل شد... باز پیرمرد از حرکت ایستاد و تنفس به نه بار در دقیقه رسید که توسط دستگاه بود... این را که دیدم پیش او رفتم و کنار سرش ایستادم... دستش را تکان دادم... چشمانش را باز کردم... هیچ حرکتی نداشت... هیچ واکنشی نشان نمی‌داد... تعجب کردم... به گوشش نزدیک شدم و گفتم: الله اکبر... حی علی الصلاة... حی علی الفلاح... در همین حال دستگاه تنفس را نگاه می‌کردم... تعداد هجده تنفس را در دقیقه نشان می‌داد... چه بیماری بود او! بلکه چه بیمارانی هستیم ما!ا «مردانی که نه تجارتی و نه خرید و فروشی آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات مشغول نمی‌دارد؛ از روزی می‌ترسند که دل‌ها و دیده‌ها در آن زیر و رو می‌شود (نور/۳۷) تا خدا آنان را بر اساس بهترین کاری که انجام داده‌اند پاداش دهد و از فضل خود به آنان افزون دهد و خدا هر که را بخواهد بدون حساب روزی می‌دهد»... این بود حال آن بیمار... اکنون تو ای کسی که از بیماری‌ها و دردها به دوری... آیا از نعمت‌ها و فضل بی‌شمار او برخوردار نیستی؟ آیا نمی‌ترسی که فردا در برابر خداوند بایستی و به تو بگوید: بنده‌ام آیا بدن سالم به تو ندادم؟ آیا روزی‌ات را نگستردم؟ آیا بینایی و شنوایی‌ات را سالم نگرداندم؟ و تو بگویی: آری... سپس بگوید: پس چرا با نعمت‌های من معصیتم کردی؟ چه داری بگویی؟! 📌📖 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌺🌸🍃❀✿---
15.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آهنگ زیبای لری... 《هِه دِ اُو روز اول بَخت و چارَم حَله...》 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌺🌸🍃❀✿---
برای "آرامش" هم دعا کنیم برای "قضاوت" نکردن برای زرنگی نکردن برای وفای به عهد برای مهربان بودن برای دلی را نشکستن برای "انسانیت" دعا کنیم … شاید اگر بخواهیم و برای بهتر شدن تلاش کنیم ، دیگر لازم نباشد از همدیگر "طلب حلالیت" داشته باشیم! خوب باشیم و انسان... همدیگر را "دعا" کنیم …‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎
📜 ☘از مرحوم رجبعلی خیاط پرسیدند: چرا اینقدر آرامی؟ 📚گفت : بعد از سال‌ها مطالعه و تجربه زندگی خود را بر پنج اصل بنا کردم دانستم رزق مرا دیگری نمی خورد پس آرام شدم👌☺️ دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم ، دانستم که‌کار مرا دیگری انجام نمی دهد ، پس تلاش کردم ،👌☺️ دانستم که پایان کار من مرگ است پس مهیا شدم 👌، دانستم که نیکی‌ و بدی گم نمی‌شود و سرانجام به سوی من باز می‌گردد 👌 پس بر خوبی افزودم و از بدی کم کردم و هر روز این پنج‌اصل را برای خود یادآوری می کنم ✨👌👌☺️ •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
*حس ارزشمندی را در درونت بیدار کن؛* احساس ارزشمندی حسی است درونی که خود انسان به خویش می بخشد، وقتی از درون احساس لیاقت و ارزشمندی می کنید و این باور را در وجودتان پرورش می دهید که خداوند از روح خود در من دمید و به خوشبختی من وعده داد آنگاه خودت را لایق بهترینهای ذهنت می دانی، افراد شایسته ای وارد زندگیت می شوند که باعث خیر ، برکت و آرامش ات می شوند و در تمامی وجوه زندگی جهان این حس شایستگی را به تو ثابت خواهد کرد و بهترینها به سویت خواهد آمد. 🌀مدار ارتعاشی تان را تغییردهید تا مرحله جدیدی از زندگی را تجربه کنید •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🤝♥️ -رویا دفعه آخرت باشه تو حالت خوب بشه از اینیم که هستی قراره بهتر بشه و زنده می‌مونی دیگه نشنوم + فربد من خودم می‌دونم خیلی شانس زنده موندنم کمه شنیدم که دکتر داشت بهت می‌گفت ۷۰ درصد احتمال داره که این پرتو درمانیا جواب نده -اصلاً هم همچین چیزی نیست رویا دکتر داشت می‌گفت ۷۰ درصدش به روحیه‌اش ۳۰ درصدش به کارایی که من انجام میدم کی همچین حرفیو زد اصلاً؟... سعی کردم چیزی نگم و باهاش بحث نکنم خودم حرفای دکتر رو شنیده بودم اما خب بهتر بود که به فربد نگم دوست نداشتم اینو ببینم که من ناامیدم سعی می‌کردم جلوشون خودم رو شاد امیدوار و خوشحال نشون بدم اما ته قلبم یه احساس منفی وجود داشت جالبی ماجرا برام این بود که اگه فربد وارد زندگیم نشده بود من به هیچ وجه راضی به انجام این کار نمی‌شدم با اینکه ممکن بود خیلی زودتر جونم را از دست بدم فقط به این فکر می‌کردم که با همین چهره بمیرم شاید بچه بازی بود اما این موضوع واقعاً برام مهم بود حتی بیشتر از جونم... ادامه دارد.... •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
متن قشنگیه 👌 تا به حال به آپارتمان دقت کردی سقف زندگیه یکی کف زندگی دیگریست !!!! دنیا به طور شگفت آوری شبیه یک آپارتمان است! سقف آرزوهای یکی ، کف آرزوهای دیگریست .... چارلی چاپلین میگه ، آدم خوبی باش ولی وقتت رو برای اثباتش به دیگران تلف نکن ....! همیشه آنچه که درباره " من " میدانی باور کن . نه آنچه که پشت سر " من " شنیده ای " من " همانم که دیده ای نه آنکه شنیده ای .... •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
👌در زندگی یاد گرفتم: با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند! با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می‌کند. از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود. و‌ تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم. و سه چیز را هرگز فراموش نمی‌کنم: ۱. به همه نمی‌توانم کمک کنم. ۲. همه‌چیز را نمی‌توانم عوض کنم. ۳. همه من را دوست نخواهند داشت... •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ گاﻩ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ کسی که ﻣﻌﻨﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺭﺍ نمی دﺍﻧﺪ، ﮔﺮﯾﺎﻥ ﻣﮑﻦ! ﻗﻠﺒﺖ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﻱ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﻗﻠﺒﺖ ﺟﺎﯼ ﺩﻫﯽ، ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﻓﻘﻂ یک ﻧﻔﺮ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﻭ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯﺧﺪﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ! ﺯﯾﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﻴﺎﺯ... •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی شخصی شیر میفروخت و آب در آن میریخت، پس از چندین سال، سیلابی بیامد و گوسفندان و اموالش را برد. به پسر خود گفت: نمیدانم این سیل از چه آمد؟ پسر گفت: ای پدر، این آبی است که به شیر داخل میکردی اندک اندک جمع شد و هرچه داشتیم برد. ☘وما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم؛ و آن چه از رنج و مصائب به شما میرسد، همه از اعمال زشت خود شما است» •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh