┄┄┄┄┄⚘꫶ꪳ݊🌹⃟ 🦋
📚 داستان کوتاه
دختری مادرش ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ...
مادر ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، نمیتوانست ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮ رﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ،
🌱ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ زن ﭘﯿﺮ را ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ،
ﻭ دختر ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و درعوض غذا را به دهان مادر میگذاشت،
🌱ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ مادر ﻏﺬﺍیش ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، دختر ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ مادر ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ،
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، سر و وضعش را مرتب کرد ﻭ عینکش ﺭﺍ تميز و ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ،
🌱ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩِ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭ آنان را ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ!
🌱دختر ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ مادر ﺭﺍﻫﯽ ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ.
🌱ﺩﺭ این هنگام خانم پیری ﺍﺯ ﺟﻤﻊ
ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ:
دختر خانم ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ نمیکنی ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟!
دختر ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر خانم... فكر نميكنم ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽ گذﺍﺷﺘﻪ باشم.
🌱ﺁﻥ زن ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻠﻪ، دخترم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ!
🌱ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ دخترﺍﻥ...
ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪٔ مادرﺍﻥ...
و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ
ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ..!
🌱کاش سوره ای به نام "مادر" بود که این گونه آغاز میشد:
🌱قسم بر بوی دستانت، که بوی خانه و آشپزخانه میدهد
و قسم بر چشمانِ همیشه نگرانت...
🌱قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند
🌱و قسم بر غربتت،
که
بهشتِ زیر پایت، گوارای وجودت...
(زنده باد همه ی مادران در قید حیات و شاد باد روح تمامی مادران عزیز سفر کرده...)
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#رویا
#پارت116
#سرگذشت_رویا
اصلاً دلم نمیخواست کنار رویا باشم چون ناخواسته اونقدر به آدم استرس میداد که حرف زدن یادم میرفت
واسه همین ترجیح دادم برم خونه خودم
خونه یکم به هم ریخته شده بود از آخرین باری که رویا اینجا رو جمع کرده بود خیلی تنبل شده بودم و اصلاً حوصله نداشتم که خودم کارامو انجام بدم
باید فردا میگفتم یه نفر بیاد اینجا رو تمیز کنه
تمیزی واسم اهمیت داشت
امااین چند وقت دل و دماغش رو نداشتم
فقط بخاطر حال بد رویا بود
دلم میگیره و نمیتونم ناراحتیشوببینم
روی مبل نشسته بودم که چشمم افتاد به عکس دو نفره خودم و رویا لبخندی روی لبام نشست و گرفتمش توی دستام با انگشت شستم شروع کردم به ناز کردن چهره رویا
چقدر این دختر برای من خواستنی بود چقدر دوست داشتم هرچی زودتر حالش خوب بشه...
ادامه دارد...❤️🔥
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 باسم رب الحسین
🇮🇷امروز سه شنبه
30/ بهمن / 1403
19/شعبان /1446
18/ فوریه / 2025
🌹گام هایمان را
🍃محکم تر برداریم
🌹امروز آغازی
🍃دوباره داشته باشیم
🌹دلمان را
🍃 به خدا قرص کنیم
🌹تا امروزمان سرشار از
🍃 لطف خدا باشه
❤️سلام
🍃روزتون
🌹 به خیر
💠 ذکرامروز «یا ارحم الراحمین »
اعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ
️ بسْمِ اللَّهِ الرحمن الرحیمَ
❤️و مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ
❤️چه کسی خوش گفتارتر است از آن کس که دعوت به سوی خدا میکند و عمل صالح انجام میدهد و میگوید: «من از مسلمانانم»؟!
👈سوره" فصلت آیه ۳۳ "
🤲اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
🤲 اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
🤲 اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
☔ التماس دعا☔
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
هدایت شده از پدرومادر
⭕️ جهت خوش روزی اصلی چیدمان سفره هفت سین در سال ۱۴۰۴
پارسال برای ازدواج پسرم سفره هفت سین جهت جنوب غرب چیندم بعد چند ماه ازدواج کرد 😍 از این کانال یاد گرفتم👇
https://eitaa.com/joinchat/799801631Cd297303bcc
جهت چیدمان خوش روزی سال ۱۴۰۴ رایگان گذاشتن 🎁👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
ما به دیوار کسی تکیه نکردیم
عمریست که در سایه دیوار خداییم...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#زندگی مانند بازی #شطرنج است؛
ما نقشهای میریزیم، اما اجرای آن مشروط به حرکتهایی است که رقیب به دلخواه میکند.
این رقیب در زندگی، «سرنوشت» است.
📖 در باب حکمت زندگی
✍🏻 #آرتور_شوپنهاور
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
خوشبختی سه قانون داره:
فراموش کردن تلخی های دیروز
غنیمت شمردن شیرینی های امروز
و امیدواری به فرصت های فردا . . .🪴🌩
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
نگرانی هرگز از
غصه فردا کم نمی کند
فقط آرامش
امروز تو را می دزدد!
از امروزت استفاده کن!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
شما آدم پختهای هستید اگر:
1️⃣ نیاز نداری داشتههاتونو به رخ کسی بکشی.
2️⃣ تنها موندن رو به وارد شدن تو هر رابطهای ترجیح میدی.
3️⃣ انتقادپذیر هستی و در مقابل انتقاد واکنش درستی داری.
4️⃣ به خاطر اشتباه دیگران جنجال درست نمیکنی، آبروی کسی رو نمیبری!
5️⃣ دنبال روابط و دورهمیهای بیهوده نیستی.
6️⃣ تو مشکلات دنبال مقصر نیستی، دنبال راهحلی.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
۱۲ عادت رایج که در درازمدت مغزتان را نابود میکند
۱. نشستن
بعد از ۳۰ دقیقه نشستن از جای خود بلند شوید.
۲. کمخوابی
۳. استرس مزمن
در روز چند دقیقهای را به مدیتیشن و تمرکز روی تنفس اختصاص دهید
۴. نداشتن فعالیت اجتماعی
۵. کمبود نور خورشید
۶. الکل و دود
۷. رژیم غذایی ضعیف
۸. پرخوری
پوشاندن سر در هنگام خواب
۱۰. کار در هنگام بیماری
۱۱. نداشتن ورزش ذهنی
ما میتوانیم ماده خاکستری را با پازل و بازیهای فکری هوشیار نگه داریم
۱۲.قرار گرفتن در معرض نویز
حداکثرفقط دو ساعت در روز از هدفون استفاده کنید
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#رویا
#پارت117
#سرگذشت_رویا
احتمال اینو میدادم که بالاخره این موضوع ازدواجمون به گوش خانوادم
برسه دیر یازود
به خصوص مادرم چون من داشتم تو خونه داییم زندگی میکردم
فکر همه چیوبایدمیکردم
مخصوصا اینکه نباید به رویا اسیب برسه از هیچ نظر
میدونستم چند تا از همسایههای اینجا باهاش رابطه صمیمی دارن ، اما اهمیت برام نداشت
همین مامان که این همه پشت من بود اما بازم به خاطر بابا خیلی کم پیش میومد که بهم زنگ بزنه و سراغی ازم بگیره
میدونستم بابا شرایط رو براش سخت کرده اما به هر حال من بچهشون بودم.
بابام دوست داشت مثل باباش حرف حرف خودش باشه
اما نمیتونستم بااین موضوع کنار بیام
تووو حال وهوای خودم بود و داشتم راجع به همه چی فکر میکردم
ساعت ۹ شب بود که برام پیام اومد
ادامه دارد...❤️🔥
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
♥️🍃
انگار زنها وقتی دل میبندن، مادرانه دوست میدارن. ازت ناامید نمیشن، ساده میبخشندت، توقعی ندارن و تو رو به خودشون ترجیح میدن. علاقه آسیبپذیرشون میکنه اما از این وضع لذت میبرن. کم پیش میاد زنی واقعا دل ببنده، اما وقتی این اتفاق میفته واقعا عجیب و باشکوهه...
•حميد سليمی•
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh