eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.4هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻قافیه راوی : عبدالرحیم کاووسی قبل از عملیات کربلای چهار با گردان فتح بهبهان درروستای گسوه آبادان مستقر شدیم . روز قبل از اعزام هر کدام از نیروها مشغول کاری بودند . یکی وصیت نامه می نوشت ، دیگری اسلحه اش را تميز می کرد آن یکی خاطره می نوشت . نگاهم افتاد به "مهدی شاهدی" او دانشجوی رشته ادبیات شهید چمران اهواز بود گفتم: آقا مهدی داری چکار می کنی؟ گفت: دارم شعر می نویسم. ببین چطوره؟ وتک بیت شعری را که نوشته بود برايم اين چنين خواند : عاشق که شدی تیر به سرت باید خورد زهری است که مانند شکر باید خورد. گفتم : شعرت از نظر محتوی و مضمون عالی است از نظر وزن هم خوب است اما قافیه ندارد گفت: چه بگويم. گفتم : عاشق که شدی تیر به سر باید خورد زهریست که مانند شکر باید خورد خوشحال شد و گفت : عالی شد همین را می نویسم. عملیات کربلای 4 در بدو شروع به دلیل عدم فتح متوقف شد و نوبت به گردان ما نرسید. چند روز بعدگردان ما به شهر فاو اعزام شد و درخطوط پدافندی منطقه عملیاتی مستقر شدیم . نیمه های یک شب "فضل الله عصایی" فرمانده دسته مرا از خواب بیدار کرد و با چشمان اشکبار گفت: می دانی برادر مهدی هم رفت. جا خورده پریدم وگفتم : کجا؟ گفت: چند دقیقه قبل سر پست نگهبانی تیرقناسه عراقی به سرش خورد و شهید شد. قطره اشکی بر گونه ام چکیده با خودم زمزمه کردم : عاشق که شدی تیر به سرت باید خورد... و دیگر نیازی به وزن و قافیه ندارد. منبع : ( زراعت پیشه ، نجف ، 1398،تپه عرفان: خاطراتی از روزهای یکدلی ،مشهد ، انتشارات شاملو ) @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 سرگردان میان موج، موشک، اسکله قسمت اول 👇 🔸 سهراب اعلایی، کارمند شرکت نفت فلات قاره منطقه بهرگان وقتی از اصابت موشک به سکوی «نوروز» می‌گوید چشمانش پر از اشک می‌شود. زمانی که ناوچه عراقی 12 فروردین ماه سال 62 به سکوی‌شان موشک شلیک کرد او و همرزمانش جانانه ایستادگی کردند. اعلایی موفق شد سومین موشک را با مسلسل کالیبر 50 در فاصله 100 متری سکو منهدم کند اما موشک چهارم سکوی نفتی را از بین برد. در این حمله نابرابر چند تن از سربازان نیروی دریایی به شهادت رسیدند. حالا او روبه‌روی بخش مسکونی سکوی نفتی«بهرگانسر» ایستاده و مردد است که جلوتر برود یا نه؟ خاطرات گذشته جلوی چشمش می‌آید. وقتی صبح فردای حمله عراقی‌ها همراه چند نفر از درجه‌داران نیروی دریایی و شرکت نفت به سکو بازگشت تا ببیند چه اتفاقی افتاده، با پیکر بی‌جان همخدمتی‌اش روبه‌رو می‌شود. ترکش موشک به سرش خورده بود و دم در اتاق شهید شده بود. سهراب اعلایی مردی درشت هیکل و با موهایی که سفیدی در آنها دویده روبه‌رویمان ایستاده. لباس کار آبی رنگ به تن دارد و روی دوشش دوربین انداخته. 34 سال است در این منطقه خدمت می‌کند. او از خاطراتش در این سکو و سکوهای دیگر می‌گوید. از سربازی‌اش، از اسیر گرفتن 12 عراقی، از استخدامش به‌خاطر شجاعت در دفاع از سکوی نوروز و... می‌شود از خاطرات تلخ و شیرین اهالی سکوی نفتی کتابی نوشت، از تلاش‌شان در پهنه آبی خلیج فارس که نه تنها موج‌های سهمگین بلکه موشک‌باران هواپیما و بالگرد و ناوچه‌های عراقی نتوانست آنها را تسلیم خود کند. ادامه دارد ↙️↙️↙️ @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 🔅 جنگ و حزب بعث ۱ جمهوری اسلامی ایران در تاریخ ۲۸/ ۴ / ۶۷ موافقت رسمی خود را با اجرای قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت که در صدر بندهای آن به لزوم برقراری آتش بس تشریح شده بود، اعلام نمود. به این ترتیب تب و تاب جنگ فروکش کرد، جنگی مملو از تحولات و رخدادها که هشت سال تمام ادامه یافت. برای درك تحولات و فراز و نشیب‌های جنگ لازم است مراحل و تحولاتی را که این جنگ در مسیر خود پشت سر گذاشته و عواملی را که موجب بروز این تحولات گردیده، تشریح نماییم. ١۔ مرحله اول این مرحله مشخصا با تجاوز همزمان نیروی هوایی و زمینی عراق به مرزهای جمهوری _ آغاز می گردد. ۲- مرحله دوم شروع زمانی این مرحله را می توان از عملیات ثامن الائمه (ع) که طی آن نیروهای اسلام ضربات مؤثری بر پیکر ارتش عراق وارد ساختند، مشخص کرد. این عملیات که روز ۲۷ سپتامبر ۱۹۸۱ (۵ مهر ۱۳۶۰) آغاز گردید، به علت ارزیابی‌های اشتباه فرماندهان عراقی از لحاظ رشد و تقویت بنیه نظامی جمهوری اسلامی ایران، برای آنها غافلگیر کننده بود. نیروهای اسلام با تداوم و سرعت بخشیدن به عملیات خودشان، نیروهای عراقی را - که فرماندهانشان امیدوار بودند جنگ طی مدت کوتاهی خاتمه یابد در تنگنا قرار دادند. بعد از عملیات ثامن الائمه، عملیات نسبتا گسترده ای همانند عملیات طریق القدس ، فتح المبین و بیت المقدس انجام گرفت. تأثیر این عملیات در متحول ساختن روند جنگ را در بخش های بعدی بخوانید. @defae_moghadas 🍂
حجره درسش را به سنگر جبهه آورده بود ، و در کنار دریافت دروس تئوری به طور عملی هم تحصیل می‌کرد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢 قسمت دویست و بیست و دوم: شهر پرتقال و سال پایانی اسارت پانزدهم مهر ماه سال ۶۸ عراقیا اومدن و گفتن وسایلتون رو جمع و جور‌کنید و آماده حرکت بشید. حالا طوری می گفتن وسایلتون رو جمع کنید که انگار هر کدوم یه وانت وسیله داشتیم. سر و تهش یک کیسه بود که یه دست لباس اضافی با یه خمیر دندون و مسواک و یه حوله ویه دونه صابون و دو تخته پتو توش بود. این همۀ اموال و وسایلی بود که باید جمع و جور می‌کردیم. همه خوشحال شدیم و تصورمان این بود که دوران تبعید و زندان چهار ماهه تموم شده و ما رو بر می‌گردونن پیش بچه‌ها در اردوگاه ۱۱، لحظه شماری می‌کردیم و با لبخند به صورت یکدیگه نگاه می‌کردیم. تصور اینکه همرزمانمون در اردوگاه از بازگشت دوباره ما چقدر جا می‌خورن و خوشحال می‌شن، مثل نسیمی فرح‌بخش ما رو نوازش می‌داد، اما این خوش‌خیالی‌ها دوام زیادی نداشت و با اومدن اتوبوس‌ها رشتۀ همه این افکارِ خوب و خوشایند پاره شد. ظاهر قضیه این بود که تصمیم گرفته بودن ماها رو به جایی دیگه بفرستن. به همین خاطر فرمانده اردوگاه دستور داده بود تموم مخالفین رو جمع کنن و تبعید کنن تا از سرشون خلاص بشن. برامون محرز شد که قراره دوباره به مکان دور دستی تبعیدمون بکنن. اگه می‌خواستن ببرن اردوگاه ۱۱ که دیگه نیازی به اتوبوس نبود. حدود صد نفری هم از مشعوذینِ(خلافکارها) جدید از اردوگاه خودمون -یازده تکریت- بهمون اضافه شد و سوار تعدادی اتوبوس شدیم و به راه افتادیم. حالا باید منتظر جای جدید با نگهبانایِ جدید و روحیه‌های متفاوت بودیم و باز آینده مون در هاله ای از ابهام قرار گرفت. از همه نگران کننده‌تر همون تکرار تونل مرگ بود که دیگه واقعاً طاقتشو نداشتیم. اگه آدم بفهمه مثلاً قراره ببرنش جوخۀ اعدام، باور کنین تحملش از بلا تکلیفی و تشویش ذهن خیلی بهتره. یکی از تشویشای همیشگی‌مون تو جابجایی‌ها سردرگمی و مبهم بودن آینده بود. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_56208235.mp3
941.3K
🔴 نواهای ماندگار 💠 حاج صادق آهنگران از سری نوحه های فتح المبین ❣آمدم تا کرخه را از خون خود دریا کنم حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂 صدای منحصر به فرد و خلوص بالای حاجی ، حسابی او را در دل بچه ها جا داده بود. علاقه رزمندگان به او در نوع خود جالب و دیدنی بود. خاطرات زیادی از این ارادت دوطرفه وجود دارد که در فرصتی باید بدان پرداخت. تصویر زیبایی از حاج صادق که در سال ۱۳۶۱ در جبهه‌های نبرد از او برداشته شده است. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 "رُنج" رمان «رُنج»؛ برگزيده جشنواره كتاب سال شهيد غني پور كتاب "رنج"با يك سوژه بسيار بكر و تازه براي نخستين بار توسط نشر شاهد در بيست و ششمين نمايشگاه بين المللي كتاب عرضه شده است. داستان اين كتاب در يك جامعه عشايري با آداب و رسوم وفرهنگ خاص آنها مي گذرد و داستان از زمان قبل از انقلاب با كشته شدن فردي توسط مرد جواني شروع مي شود و با ازدواج خواهر قاتل با پسر مقتول ادامه مي يابد اما اين كينه با اين خون بس تمام نمي شود و بقيه داستان در جزيره مجنون و زمان جنگ ادامه خواهد داشت و تقابل اين دو شخصيت در داستان خواننده را براي كشف گره داستان با خود همراه خواهد كرد. اين اثر نوشته محمد محمدي نورآبادي در تيراژسه هزار نسخه در شبستان اصلي راهروي 24 غرفه نشر شاهد عرضه مي شود. "كاش چشمهايش دروغ گفته باشد " و "سرريزون" از ديگر آثار اين نويسنده است كه توسط نشر شاهد به چاپ رسيده است. گفتني است؛ هيئت داوران دوازدهمين جشنواره كتاب سال شهيد غني پور در بخش رمان و داستان بلند با موضوع انقلاب اسلامي رمان «رُنج» را به دليل روايت پركشش و هيجان انگيز داستاني به عنوان اثر شاييسته تقدير معرفي كرد. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 سرگردان میان موج ، موشک ، اسلکه قسمت دوم 👇 🔸 سهراب اعلایی اهل شهرکرد است، از طایفه قشقایی‌ها: «سال 1362 در نیروی دریایی ارتش درجه‌دار وظیفه بودم. ما را برای حفاظت از تأسیسات و سکوهای نفتی، وسط دریا می‌فرستادند. تمام 2 سال خدمتم را روی سکوهای نفتی خدمت کردم. 40 روز روی سکو بودیم و چند روز مرخصی می‌رفتیم. دقیقاً یادم نیست چه ماهی بود. خبر دادند به سکوی بهرگانسر که قدیمی‌ترین سکوی خلیج فارس است حمله شده و بخشی از آن نابوده شده‌. صبح روز بعد با چند نفر نظامی‌ و شرکت نفتی، خودمان را به سکو رساندیم. وقتی وارد سکو شدیم، دیدیم یکی از موشک‌ها به یکی از پایه‌های سکو خورده و آن را به‌طور کامل از بین برده‌. شب حمله به سکو، همه کارکنان موفق به فرار شده بودند جز سربازی که احتمال می‌دادند شهید شده باشد. همه جا را دنبالش گشتیم و خودمان را به قسمت مسکونی رساندیم. من از بقیه جلوتر می‌رفتم. وقتی به راهرو رسیدم، دیدم سرباز وظیفه رمضانی روی زمین افتاده. سمتش رفتم، نفس نمی‌کشید. ترکش به سرش خورده ‌بود. صحنه دلخراشی بود. دکتری که همراهمان بود گفت رمضانی تا دم صبح زنده بوده و شاید نیروهایی که سکو را تخلیه کرده‌اند با تصور اینکه او شهید شده پیکرش را به بهرگان منتقل نکرده‌اند. پیکر شهید رمضانی را به منطقه بردیم تا به شهرشان بفرستند. خاطرات زیادی با او داشتم. هر وقت سری به این سکو می‌زنم سعی می‌کنم به این قسمت نیایم. دلم از غصه می‌گیرد.» اعلایی نمی‌تواند جلوی اشک‌هایش را بگیرد. وقتی کمی آرامتر می‌شود، باقیمانده پایه‌های سکوی غرق شده را نشان‌‌مان می‌دهد که بعد از گذشت 34 سال همچنان در دل دریا خود را به نظاره‌گران نشان می‌دهند. او از پله‌های زنگ زده بالا می‌رود و جایی که سرباز رمضانی شهید شده برایش فاتحه می‌خواند. جای ترکش‌هایی روی بدنه سکو بخصوص منطقه مسکونی جا خوش کرده‌اند. این زخم‌های دوران جنگ است که اهالی آن با شجاعت نفت را زیر موشک‌باران دشمن از دل دریا بیرون می‌کشیدند. سهراب اعلایی از حمله ناوچه عراقی به سکوی «نوروز» می‌گوید که او هنگام حمله روی سکو حضور داشته و با مسلسل به موشک‌های عراقی شلیک کرده‌ است: «ساعت از 12 شب گذشته بود که با نور شلیک موشک ناوچه عراقی متوجه حمله آنها شدیم و پشت مسلسل‌ها نشستیم. من طبقه دوم سکو بودم. شلیک اول و دوم آنها خطا رفت. موشک سومی را با کالیبر 50 قبل از اینکه به هدف بخورد منهدم کردم. بچه‌ها از فرط خوشحالی روی سرم ریختند و لحظه‌ای نگذشت که ناوچه یک شلیک دیگر کرد. موشک چهارم از سطح پایین شلیک شد و نتوانستیم آن را ردیابی و منهدم کنیم. به سکو خورد و قسمت تأسیسات آتش گرفت. دو سربازی که آنجا بودند به شهادت رسیدند. آن شب از بوشهر به ما دستور دادند که سکو را ترک کنیم چون احتمال اسیر شدن‌مان زیاد است. بلافاصله با قایق سکو را ترک کردیم و قرار بود به سکوی «ابوذر» برویم. تعدادمان زیاد بود، نزدیک 30– 25 نفر بودیم. قایق کشش نداشت. تا ساعت 8 صبح توی آب سرگردان بودیم. امواج دریا ما را به آب‌های مرزی کویت برده ‌بود.» ادامه دارد ↙️↙️↙️ @defae_moghadas 🍂
🍂 #فرهنگ بسیجی یاد آن روزها به خیر • سبقت افراد در دفاع مقدس در ایثار و فداکاری از شاخصه های آن بود که یاران عقب مانده از قافله شهدا در حسرت آن می سوزند. • قبول مسئولیت و فرماندهی در دفاع مقدس و جامعه آن روز ایران به سختی انجام و تنها با حکم تکلیف به افراد قبولانده می شد. • اختیار افراد در قبول وظایف و شرکت در عملیات ها و نبود اجبار در این زمینه به دفاع مقدس ابهتی خاص بخشیده بود. • بسیجی افتخار جامعه و الگوی تمام نمای اسلام بود. پاسداران کسانی بودند که امام بر دست و بازوی آنان بوسه زد. یاد آن روزها به خیر روحانیون در کنار غواصان و نیروهای خط شکن عملیات ها، آموخته های درسی خویش در کلاس ها و حجره ها محک عملی می زدند و اسلام عملی را با تمامی وجود به جامعه آنروز انتقال دادند. @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 #نکات_تاریخی_جنگ 🔅 جنگ و حزب بعث ۲ ویژگیهای بارز عملیات بیت المقدس را می توان به شرح زیر برشمرد الف: گستردگی دامنه عملیات از نظر تعداد نیروهای شرکت کننده و مناطق عملیاتی جمهوری اسلامی ایران موفق شد نیروهای نسبتا زیادی بسیج نماید. به طور نمونه در عملیات فتح المبين حدود پنجاه هزار داوطلب از نیروهای سپاه پاسداران و نیروهای ارتش شرکت کردند. در عملیات بیت المقدس نیز نیروهائی معادل این تعداد شرکت نمودند. افزایش میزان خسارات وارده به طرف عراقی. به عنوان مثال در عملیات فتح المبين متجاوز از ۲۵ هزار نفر کشته و زخمی و ۱۵ هزار نفر به اسارت درآمدند. این امر روی قدرت و توان رزمی ارتش عراق تأثیر فراوانی گذاشت، تا حدی که نیاز مبرم این سازمان به نیروی انسانی، حکم کابوسی را برای رهبران عراق پیدا کرد و تا آخر جنگ خواب را از چشمان آنان ربود. علاوه بر این افزونی خسارات و تلفات، حساسیتهایی را در بین ملت عراق دامن زد. ج: موفقیت نیروهای اسلام - به ویژه بعد از عملیات فتح المبین در خارج ساختن ابتکار عمل از دست نظامیان عراقی و حفظ آن تا واپسین مراحل جنگ. تضعیف روحیه پرسنل ارتش عراق، فرار عده کثیری از سربازان و افسران به سمت باتلاقها، پناهندگی عده زیادی از آنها به جمهوری اسلامی و تسلیم شدن دسته جمعی نیروهای عراقی در عملیات آزادسازی خرمشهر که طی آن متجاوز از ۱۵ هزار سرباز با سلاحها و تجهیزاتشان خود را در محدوده شهر تسلیم نیروهای اسلام کردند. @defae_moghadas 🍂
🍂 اسناد مرتبط با فرار و پناهندگی ۹۹ درصد نیروهای عراقی
یاد سیم خاردار بخیر که پشت آن خار سیم و زر در آرزو نمی رویید... 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢 قسمت دویست و بیست و سوم: تبعیدگاه جدید سوار شدیم ، ولی نه با چشم و دست بسته و این در حالی بود که حدودا سه سال از اسارت ما گذشته بود. مسافت زیادی رو طی کرده و هر لحظه و ساعت از یاران و دوستامون در اردوگاه تکریت ۱۱ فاصله بیشتری می‌گرفتیم. قلبِمون از غصه فراق یاران به شدت اندوهگین و تحت فشار بود و بسمت سرنوشتی نامعلوم در حرکت بودیم. به هر حال ما روزهای سخت‌تر از اینا رو پشت سر گذاشته بودیم و برخورد عراقی‌ها که مقداری نرم و ملایم بود و خبری از کتک و خشونت نبود، نویدبخش دورانی آروم، همراه با آرامش و آسایشِ بیشتر بود. تا جایی که یادم میاد چهار پنج ساعتی تو راه بودیم و مسافتی در حدود ۲۴۰ کیلومتر رو طی کردیم. در بین راه، کاری به ما نداشتن و کسی رو اذیت و آزار ندادن. از کنار شهر سامرا عبور کردیم. برخلاف تکریت که بیابون بود و برهوت، اطراف سامرا منطقه‌ای بسیار سبز و با صفا و دارای نخلستانای زیادی بود. از دور چشممون به گنبد و بارگاه امام هادی و امام حسن عسکری(علیهما السلام) افتاد و خدا می‌دونه چقدر خوشحال شدیم. از لابلای صحبت نگهبانا با هم، فهمیدیم قراره ما رو بسمت بعقوبه ببرن. اولین باری بود که مسافرت با چشم و دست باز و بدون کتک و اذیت و آزار انجام شد و بین راه حتی بهمون آب هم دادن. شهر بعقوبه در عراق معروف است به شهر پرتقال و تعداد زیادی باغات پرتقال در این شهر وجود داشت. در حوالی شهر بعقوبه یه پادگان بزرگ نظامی وجود داشت. ما رو وارد پادگان کردن. برای اولین بار در کمال تعجب خبری از دیوار مرگ و تونل وحشت نبود و بصورت عادی و بدون کتک‌کاری وارد فضای اردوگاه شدیم. در یه محوطه بزرگ خاکی از اتوبوس‌ها پیاده شدیم و طبق رسم و رسوم عراقیا در صفوف پنج تایی به خط شدیم. تعدادی اتوبوس از اردوگاهای دیگه هم رسیدن و مشخص شد که اینجا اردوگاه تبعیدیاس. البته همه از اردوگاه‌های مفقود الاثر مثل تکریت۱۱ بودن. مجموعاّ شدیم حدود ۶۰۰ نفر. با پرس و جو از اسرای موجود در اردوگاه متوجه شدیم در حوالی شهر بعقوبه در فاصله حدود ۷۰ کیلومتری بغداد قرار داریم. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 سرگردان میان موج، موشک، اسکله قسمت آخر 👇 🔸 اعلایی وقتی به این بخش از خاطره‌اش می‌رسد به قدری آن را رنگی تعریف می‌کند که انگار ماهم با او در این صحنه‌ها حضور داریم. دور و برمان را نگاه می‌کنیم که مبادا ناوچه دشمن نزدیک‌ شود: «چشم به هر طرف می‌گرداندیم، دریا بود و دریا. خدا خدا می‌کردیم که عراقی‌ها اسیرمان نکنند. یک ساعت بعد صدای بالگرد آمد. از طرفی خوشحال شدیم که شاید بالگرد ارتش خودمان باشد از طرفی هم نگران بودیم نکند بالگرد عراقی باشد. وقتی بالگرد نزدیک شد متوجه شدیم بالگرد خودمان است. آنها مجروحان را با بالگرد بردند و قایق سبک‌تر شد و توانستیم به سکوی ابوذر برسیم. آنجا گفتند که باید به سکوی نوروز برگردیم و مدارک و اسناد را جمع‌آوری کنیم. من داوطلب شدم و با بالگرد برگشتم. وقتی به شعاع 10 کیلومتری سکوی نوروز رسیدیم احتمال ‌دادیم عراقی‌ها برای درگیری با ما کمین کرده‌ باشند اما با تعجب دیدیم 40 – 30 عراقی که جلیقه نجات به تن‌ دارند روی آب معلق هستند و از ما کمک می‌خواهند. با بوشهر تماس گرفتیم و گفتند که شب گذشته یکی از ناوچه‌‌های کشورمان به ناوچه عراقی شلیک کرده و آن را به‌طور کامل از بین برده. تصمیم گرفتیم اسیر بگیرم. یکی گفت بگیریم یکی گفت نه، ولی بالاخره تصمیم گرفتیم کمک‌شان کنیم. سیم بکسل انداختیم پایین و 12 نفرشان را آوردیم بالا. روی سکوی نوروز نشستیم، تجدید قوایی کردیم و به عراقی‌ها که 24 ساعت چیزی نخورده ‌بودند هم غذا دادیم. بعد از جمع‌آوری اسناد و مدارک و اسلحه‌های به‌جا مانده، برگشتیم به سکوی ابوذر. چند ساعت بعد سوار ناوچه‌‌ای شدیم که به ناوچه عراقی شلیک کرده‌ بود. بعد رفتیم بوشهر که مردم از خوشحالی برایمان گاو و گوسفند قربانی کردند.» او تعریف می‌کند بعد از پایان خدمت، شرکت نفت از او دعوت کرده و بعد از قدردانی پیشنهاد کار در شرکت را داده‌ و او هم برای زنده نگه داشتن خاطراتش این منطقه را برای انجام وظیفه انتخاب کرده‌ و حالا 34 سال از آن زمان می‌گذرد. او خاطرات زیادی دارد و می‌گوید اگر بخواهد همه را تعریف کند باید یک هفته را در بهرگانسر بمانیم. اعلایی با لهجه شیرین قشقایی شهرکردی‌اش می‌گوید: «کسی نمی‌داند زمان جنگ روی سکوها بر ما چه گذشت. هر لحظه فکر می‌کردیم موشکی به سکو می‌خورد و همه‌ می‌رویم روی هوا. وقتی برای خانواده‌ام کار کردن روی سکو مخصوصاً تابستان‌ها را تعریف می‌کنم نمی‌توانند شرایط را تصور کنند. خیلی هم اصرار می‌کنند که حتی برای یکبار هم که شده به سکو بیایند و از نزدیک کارمان را ببینند ولی مقررات اجازه نمی‌دهد. شما از شرایط ما در روزنامه‌ بنویسید شاید بتوانند گوشه‌ای از کارمان را درک کنند.» @defae_moghadas 🍂
به پاس تمام زخمهایش، نگذاریم زخمی بر آرمانش بنشیند... #روزتون_شهدایی #دنیای_عجایب @defae_moghadas 🍂
طلبه وسط نشسته، شیمیایی می‌شه، داغون می‌شه، یکی از خوبان گمنام عالمه. الان یه گوشه ای تو شهر بزرگ تهران بی ادعا داره درد میکشه اهل ساریه حاج آقا ولی پور سال ۶۲ با لباس طلبگی برای ماموریت چهل روزه اومد. بعد از چند ماه لباس رو در آورد و ماند و ماند تا پایان جنگ . @defae_moghadas 🍂