╭─┅🌿◇🌺◇◇🌺◇🌿┅─╮
🍂 روزشمار عملیات بیتالمقدس
برشی از جلسه امروز فرماندهان
۱۳۶۱ اردیبهشت ۲۹
۱۴۰۲ رجــــــب ۲۵
1982 مــــــــه 19
🔸 سرهنگ حسنی سعدى خطاب به احمد کاظمى اظهار داشت: «درعملیات قبلى [مرحله سوم] که انجام دادیم، نصر۳ آمد روى جاده آسفالت [خرمشهر - شلمچه] و بهطور کامل جاده را بست؛ ولى نصر۷ در کنارش به جاده نرسید.
هوا که روشن شد از همین طرف [شرق] دشــمن رفت ۳۰ درصد تلفات وارد کرد و [نصر۳] عقب نشست.»
🔸احمــد کاظمى پــس از این شبههایى که سرهنگ حسنی سعدى مطرح کرد، اظهار داشــت: «واالله، مــن یک نظر کلــى دارم که توکلهایى که اول عملیاتها داشتیم، اینها یکخرده کمتر میشود و روى چیزهاى دیگر داریم بحث میکنیم، گمان نکنم که صحیح باشد. با این صحبتى هم که پریروز امام [خمینى] کرد زیادتر بخواهیم به این حرفها بنشــینیم، صحبت کنیم و این که درست، باید که تدبیر کنیم ... ولى ما انتظار داشتیم که
دیشب عملیات بشود. باهمه این مشکلات آماده هم شدیم. با توکل به خداوند انشاءاالله برویم، کار حل میشود. زیاد روى این که نمیدانم یکى عمل نکرد و آن یکى نیامد، منتظر اینها نباشیم و تصمیم بگیریم که برویم. امیدواریم که حتما میرویم و به هدفهایمان هم میرسیم.»
🔸 حســین خرازى فرمانده تیپ۱۴ امام حسین(ع) از قرارگاه فتح، که بهعنوان دومین فرمانده تیپ به اظهارنظر پرداخت، ضمن قرائت آیهاى از قرآن کریم و تأکید بر تدبیر و توکل بر خداوند در عملیات، طرح اول (عملیات قرارگاه فتح در غرب نوار مرزى) را مورد توجه قرار داد و گفت: «ما در مانورمان تغییر نکردیم و همان مانورقبلیمان است؛ یعنى بیاییم غرب خاکریز جاده [مرزى] عمل بکنیم و [پس از رسیدن به جاده شلمچه - بصره] بیاییم خودمان را برسانیم به شرق نوار مرزى. قرارگاه نصر هم بیاید به موازات ما [در شرق نوارمرزى] عمل کند و بیاید جاده آسفالت [شلمچه - خرمشهر] را تأمین کند و این عقبه دشمن و این پلی که اینجا [روى نهر خین] هست، به مخاطره بیفتد و عقبه دشمن یک حالت محاصرهاى پیدا کند و دشمن در اینجا ً کلا کنده شود.» وى ضمن مخالفت با عملیات یگان تحت امرش در نقطهاى دیگر، ادامه داد: «ما انشــاءاالله باید توکلمان را بر خدا زیاد کنیم و همین نیرویى که داریم، انشاءاالله نیروى خیلى مناسبى است؛ قوى باشیم. انشاءاالله امام [خمینى] هم که نوید پیروزى دادند و این همه نیرویى که ما داریم از چند جهت به دشــمن حمله کنیم، اصلا دشمن قدرت تفکر و قدرت تصمیم گیرى و قدرت آرایش از او گرفته میشود. انشاءاالله بیاییم همین برنامهاى که داریم اجرا کنیم. بچههاى ما شناسایی هم کردند. به میدان مینشان هم رسیدهاند. یک رده بیشتر مین نیست.»
#روزشمار
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
╰─┅🍂◇•🌺•◇•🌺◇🍂┅─╯
رطوبت ناشی از کنار زدن برفهای آبدار، باعث شده بود که دستهایش خیس شود و همان نَم اندک در آن سرمای استخوان سوز، باعث شده بود که انگشت اشارۀ طفلک به ماشه بچسبد و او که با شَستش روی شعلهپوش کلاش را پوشانده بود تا برف داخل آن نرود، وقتیکه میخواست انگشتش را کنار بِکِشد، چسبندگی ناشی از یخزدگی، باعث شلیک گلوله و قطع انگشت او شده بود!
خوشبختانه جهت وزش باد از ارتفاع به سَمت درّه و پوشیدگی کامل سر و صورت سرباز عراقی باعث شدند که وی متوجه شلیک نشود، هرچند در منطقه در تمام ساعات شبانهروز و از تمام جهات ، شلیکهای پراکندهای که به دلایل مختلفی از ترس گرفته ، تا مشکوک شدن به یک نقطه و حتی شکار حیوانات یک موضوع عادی بود و همان نیز مزید بر دو علت قبلی میشد تا صدای شلیکهای گاهبهگاه، ازجمله همان صدای کذایی نیز عادی به نظر برسد و اگر هم نگهبان عراقی میشنید، زیاد برایش تعجبآور نمیشد که شکر خدا همان را نیز نشنید.
طفلکی درحالیکه از درد به خود میپیچید، لبهایش را باقدرت به همدیگر میفشرد تا صدایش درنیاید، یکی از همان دونفری که او را گرفته بودند، بهسرعت، یک باند از کیف کمکهای اولیه جنگی خود بیرون آورد و بهسرعت انگشت و دست وی را پانسمان کرد.
#جنگجویان
#گزیده_کتاب
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 آری خدا جواب تلاش هایشان را داد و به یکبار خستگی از جانشان رخت بر بست،
خرمشهر آزاد شد! عشق جوشید
و خرمشهر راکد و خموش و خسته نشد، نخل هایش اگرچه خون خورد، ریشه هایش اما به غم بسته نشد و هرگز از امید دست نکشید.
سالها از آن روزها گذشته اما هنوز هم نام خرمشهر که می آید چیزی جز ایستادگی در ذهن نمی گنجد و یاد دلیر مردان آن در قلب تمامی ایرانیان زنده است.
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 ققنوسهای اروند
نوشته : عزت الله نصاری
┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅
🔻 قسمت چهلوچهارم
از بیکاری حوصله ام سررفته، یه خودکار پیدا کردم و هر چی شعر و غزل و نوحه و تکه هایی از خاطرات و درددلهام را در حواشیِ ورقهای روزنامهها نوشتم.
درصد زیادی از انشاء نویسی و مقاله نویسی را مدیون رقابت یکطرفه با احمد عربی همکلاس سال پنجمم هستم.
یه بار یه داستان یک صفحه ایی را توی کلاس خوند و همین باعث شد سراغ کتاب و مطالعه برم. عزیز نسین و احمد محمود و صادق چوبک و صمد بهرنگ، یواش یواش بهسمت رمانهای بلند کشیده شدم بعد هم تاریخ و....
خدا رحمتش کنه از همون روزها معلوم بود تافته جدابافتهایه.
همیشه شیک و تروتمیز میومد سرکلاس. بر خلاف ما اهل شوخی و شیطنت و توی سروکله زدن نبود. مودب و متین و خوشرو، سال ۶۲ در عملیات خیبر شهید شد، روحش شاد.
مدتهاست چیزی ننوشتم و دلم برای نوشتن هم تنگ شده اصلا دلم برای همه چی تنگ شده.
خیلی دیروقت خوابم رفت، بعد از نماز صبح، ولی خیلی سبک شدم. از قدیم به نوشتن علاقمند بودم و همیشه باعث میشد که سبک بشم.
با سروصدای چرخ دستی پرستار از خواب بیدار شدم. سید محمد حسین خیلی وقته که اومده ولی چونکه من خواب بودم رفته یه گوشهای نشسته.
شکنجه گر با شرمندگی اومد و سلام کرد.
با تَحَکُم بهش فهموندم که احتیاجی به شرمندگی و عذرخواهی نیست، بالاخره گاهی پیش میاد.
ایندفعه با کمال احتیاط پانسمانم را عوض کرد و اطلاع داد چونکه حالم خوب شده، دکترهام برای ویزیت نمیایند.
: خُب اگر حالم خوب شده چرا سُرُم و خون را جدا نمیکنید، چرا اجازه صرف غذا ندارم، اصلا چرا مرخصم نمیکنند؟
؛ خوب شدی ولی نه به این حد که مرخص بشی. فقط در اینحد که سُرُم و خون را قطع کنیم.
چند روز دیگه باید بستری باشی.
از اینکه دستهام از قید سرم و خون آزاد شدن خیلی خوشحالم.
در همین حال و هوا، ناهید خانم اون پرستاری که با مشت زدمش اومد و میز و کمد را مرتب کرد و روزنامه ها را با خودش برد، بدون ردوبدل شدن حتی یک کلمه.
نزدیک ظهر پزشک داخلی اومد و آخرین ویزیت را انجام داد.
اجازه داد از روز بعد غذا بخورم، البته فقط پوره سیب زمینی با کَره.
در حین ویزیت متوجه شد مثانه ام پُرشده و باید حتما تخلیه بشه، به خودم چیزی نگفت به پرستارها گفت.
همه از اتاق رفتن بیرون، یه آقایی که ظاهرا جزو نظافتچیهای بیمارستان است با یه ظرفی شبیه به گلدون دهانه تنگ وارد اتاق شد.
این ظرف را قبلا دیده بودم، بهش میگن *لوله*.
پشتیِ تخت مرا بالا آورد و خواست لوله را زیر ملحفه کنه، اجازه ندادم.
توضیح داد که مثانه ات باید تخلیه بشه.
خیلی اصرار کرد، بهش توضیح دادم که آدمی فوق العاده خجالتی هستم و بهیچ عنوان نمیتونم اینکار را انجام بدم، یعنی حتی اگر اراده هم کنم بازهم اندامم فرمان پذیر نیستن.
•⊰┅┅❀•❀┅┅⊰•
ادامه دارد
#ققنوسهای_اروند
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 "الی بیت المقدس"
عملیاتی الهی
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
🔹 در ساعت ۱۱ صبح روز سوم خرداد در حالی که درگیری شدیدی بین قوای ایرانی و نیروهای عراقی در شمال نهر خین جریان داشت و دشمن در فکر شکستن حلقه محاصره خرمشهر بود، رزمندگان ایرانی از جناح غرب و خیابان کشتارگاه وارد شهر شدند. ناحیه گمرک خرمشهر در کنار اروند اندکی مقاومت کرد که آن هم به سرعت در هم شکسته شد.
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
#بیت_المقدس
#خرمشهر
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂