تشییع جنازه شهید بود
و چند نفر روی پل قدیم.
هواپیما که آمد دو جا را بیشتر نزد،
اولِ پل و آخرش را
خیلیها را آب با خودش برد.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
#خاطرات_کوتاه
#دزفول
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 هیات اعزامی به لبنان
#نکات_تاریخی_جنگ
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
محســن رضایى فرمانده کل سپاه پاسداران و عضو دیگر هیئت، در مصاحبهاى با اشاره به اینکه لزوم شتاب ایران براى کمک به لبنان در جلسه روز ۶۱/۳/۱۶ سران سه قوه، به تصویب رســید و امام خمینى از این مصوبه اطلاع نداشــتند، درباره این سفر گفت: «ما به سوریه رفتیم و مذاکراتى در آنجا انجام شــد. در همانجا به این نتیجه رسیدیم که چون ما باید به جنگ با عراق برویم، امکان اینکه سرمایهگذارى فراوان در لبنان بکنیم، نیست.»
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 پل شناور خضـر
عمليات والفجرِ هشت ، زماني كه هنوز «پل بعثت» احداث نشده بود، نیروهای مستقر در منطقة «فـاو» نیازمند پشتیبانی و تدارکات بودند. غذا، سوخت و مهمّات براي آنها حیاتی بود. در اثر بمبارانهاي مكرّر شیمیایی، آب سالم در فـاو پيدا نميشد و جبهه فـاو به جبهه خیلی سختی تبدیل شده بود. پشت سرِ رزمندگان خط مقدّم، رودخانه خروشان «اروندرود» بود. عرض اروند حدود 900 متر است. انجام تدارکاتِ سنگین با قایق، بسیار سخت و کُند بود. مهندسین پشتیبانی و مهندسی جنگ چند پل روی اروند پیشبینی و نصب کردند ولی هواپیماهای عراقی و بعضاً سرعت حرکت آب، آن پلهای به زحمت نصب شده را از بين برد. نیاز به تدارکات سنگین ، به شدّت به فرماندهان جنگ فشار ميآورد ولی راهی برای برقرای ارتباط نمانده بود. شرایط نيروهایی که در فـاو مستقر بودند روز به روز سختتر میشد. مهندسین جوان جنگ، در نهایت برای حلّ مشکلِ بزرگِ عبور از اروند، «پل خضـر» را طراحی و اجرا كردند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 نمایی از پل خضر از شاهکار های مهندسی جنگ جهاد سازندگی در عملیات والفجر ٨
•••••
اين پل از یک صفحه بزرگِ شناور به وزن حداقل ۹۰ تُن كه «دوبّـه» نام داشت تشكيل شده بود كه به وسيله سه رشته سیم بکسل كه به موازات هم در امتداد عرض رودخانه قرار داشته و در ساحلهاي دو طرف رودخانه محكم شده بودند، مهار گرديده بود. نیروی جلوبرنده خضـر، یک دستگاه تراکتور بود که روی نقطه خاصّی از دوبّـه جاسازي شده بود. پل خضـر توانست ماشینآلات و تدارکات سنگین را به رزمندگانی که در فـاو بودند برساند. بعدها برای راحتتر شدن رفت و آمد به فـاو، مهندسین پشتیبانی جنگ جهاد، پل عظیم «بعـثت» را بر روی اروندرود احداث کردند ولي نقش پل خضـر در تثبیت نیروها در فـاو، بسیار تعیینکننده بود.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 مردی که خواب نمیدید/ ۵۸
خاطرات مهندس اسداله خالدی
نوشته داود بختیاری
┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄
دست و پایم را جمع کردم و پشت چسباندم به دیوار. باید خونسردی ام را حفظ میکردم. نمیشد که نمیشد. تا آن روز مزه دستگیری را نچشیده بودم. تلخیاش دل و روده ام را به هم ریخته بود. حس بدی داشتم. احساس میکردم بهام توهین شده است. با صدای پاره شدن جلد یکی از کتابها خونم به جوش آمد. مامورها مثل آدم بیسوادی مات مات کتابها را نگاه میکردند. دهان باز کرده بودم چیزی بگویم که زنگ گوشخراش خانه چنگ انداخت تو وجودم. یکهو خیس عرق شدم. قلبم شدت ضربانش را تندتر کرد. پشت از دیوار کندم و رفتم طرف در اتاق. دست یکی از مأمورها پشت پیراهنم را چنگ انداخت. هفت تیرها بیرون کشیده شد. یکی به طرف من و یکی به طرف در حیاط
- کجا؟ ... برو سر جات ... صدایت هم در نیاید ... فهمیدی؟
در حالی که به حیاط نگاه می.کردم با سر جواب مأمور را دادم. مأمور بیسیم به دست تا جلو در رفت و تندی برگشت. درست مثل دزدهای حرفه ای قدم بر میداشت. آهسته و شمرده
- باید مرد باشد ... تنها است. صدای زنگ دوباره بلند و کشیده تو خانه چرخ زد. مأمور بیسیم به دست رو به همکارش کرد و خفه گفت:
- با احتیاط برو جلو در ... حواست باشد یارو فرار نکند ... در را باز کن و کنار بکش ... داخل که شد هفت تیر را بگذار رو شقیقه اش ..... برو ... برو ببینم چه کار میکنی؟
جمله آخر مرد پشتم را لرزاند. از پدرزنم میترسیدم. بیچاره مرد سکته می کرد. کجا هفت تیر دیده بود. کجا مأمور امنیتی ساواک دیده بود. سیاست و مبارزه با رژیم اصلا راست کار آن خانواده نبود. من اشتباهی با آنها فامیل شده بودم. یکهو شک برم داشت که نکند زنم از سرکار برگشته و بی کلید مانده است. خیلی وقتها کلید را همراه خودش نمیبرد. بهانه می آورد که هدیه آنقدر اذیت میکند که یادش میرود کلید را تو کیفاش بگذارد. دلم به حال هدیه سوخت. دخترک یک سال و نیمه باید از آن روز به بعد پدرش را از پشت میله های زندان میدید. مرد رفته بود پشت در حیاط. سایهاش مثل سایه درخت کج و کوله ای تو حیاط دراز شده بود. هفت تیراش تو دستش بالا و پایین میشد. انگار تعادل اش را از دست داده بود. با اشاره مرد بیسیم به دست در را باز کرد. برای لحظه ای سکوت ترسناکی حاکم شد. کسی که پشت در باز بود در را هل داد و یا الله کنان داخل شد. با شنیدن صدای آشتیانی وا رفتم. مانده بودم تو آن موقع از روز در خانه ما چه کار میکند. نه قراری بود و نه کاری. بعدها فهمیدم بعد از دستگیری من به اداره تلفن زده بود و از من خبر گرفته بود. منشی فقط گفته بود رفته خانه».
- بی حرکت ... جنب بخوری سرت را میپکانم ... حواست به هفت تیر است.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#مردی_که_خواب_نمیدید
کانال حماسه جنوب/ ایتا
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔸 پولدارترین اسیر
احمد چلداوی
من به جهت اینکه دو ماه را در اردوگاه نبودم و برای توجیه عرب زبانها ما را که عرب بودیم به زندان حسن غول بغداد برده بودند پول ماهانه ما را نداده بودند. حقوق دو ماهام را که سه دینار میشد، یکجا گرفتم. حالا من پولدار آسایشگاه ۲ بودم.
تقریباً یک سوم قوطی شیر خشک یا سی عدد نان صمون خریدم. همه پولم را خرج خرید شیره خرما و شیر خشک و خوراکیهای دیگر کردم و با بچهها خوردیم.
🔹 آزاده تکریت ۱۱
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
#خاطرات_کوتاه
#خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
7.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺عملیاتی از جنس دفاع مقدس
در دل تیرانا
آواره شدن دوباره منافقین
🔹قبلا از اسائه ادب این جماعت به رهبر انقلاب عذرخواهی می کنیم
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#منافقین
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 در جبهه دشمن چه میگذرد
صمد نظری 9⃣
عضو رها شده سازمان منافقین
┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🔸 همانطور که قبلاً اشاره شد تعدادی از نیروها که از تابستان ۶۹ در زندان های سردار و دبس منتظر تعیین تکلیف یا اعزام به خارج بودند، مجدداً به زندان های قرارگاه اشرف آورده و به بهانه های مختلف برای جلوگیری از افشای جنایات سازمان در منطقه کردنشین عراق، در قرارگاه نگهداری شدند. رجوی برای توجیه این رسوایی بزرگ و تغییر جو زندان ها، نشستی در قراگاه برگزار کرد و طی نظر خواهی از مسئولان، خواست که تکلیف این «کوفیان!» مشخص شود. تعدادی از نفرات و مسئولان (از جمله رسول مهدلو) به دلیل اینکه این افراد در زمان جنگ به سازمان پشت کرده بودند خواهان اعدام آن ها شدند. نوار این نشست را بعداً برای ترساندن جداشدگان و سایرین به همه نشان دادند تا شاید بدین طریق جلوی اعتراضات و اعتصابات زندانیان را بگیرند.
رجوی، این بار نیز با مظلوم نمایی و دو رنگی که شیوه همیشگی کارش بود، مدعی شد که ما هرگز کسی را اعدام نمی کنیم ولی این افراد برای حفظ اسرار سازمان و همچنین حفظ جان رزمندگان در اینجا نگهداری میشوند و بدین طریق به مسئولان پرسنلی در قرارگاه اجازه داد بیش از ۱۰۰۰ نفر از افراد را زندانی کنند.
در خرداد سال ۷۰ پس از اینکه ارتش عراق جنبش مردم عراق را سرکوب کرد، قرارگاه دبس در کرکوک مجدداً در اختیار سازمان قرار گرفت. سازمان نیز زندانیان خود را با وعده اعزام به خارج مجدداً به وسیله اتوبوس و کامیون به زندان دبس منتقل و تعدادی از متأهلین را در مجموعه اسکان H و تعدادی از خانم های جداشده را نیز در مجموعه های F و G مستقر کرد. مابقی را که غالباً سربازان اسیر زمان جنگ ایران و عراق بودند و به سازمان پیوسته بودند با چند دینار پول عراقی روانه اردوگاه شهر رمادیه عراق کرد تا از طریق UN درخواست پناهندگی کنند. تعدادی از همین افراد هنگام درد دل با خود من در زندان می گفتند چند سال است که در زندان دبس به سر می بریم ولی تا به حال هیچ اقدامی برای اعزام ما نکرده اند. تعدادی از آنها می گفتند که چون ما جزء آن دسته “اسرای پیوسته” از اردوگاه عراقی هستیم که اسم مان در لیست صلیب سرخ (UN) نیست و کارت اسارت نداریم، سازمان به دلیل ترس از لو رفتن این قضیه ما را آزاد نمی کند. یکی از آن ها می گفت ما تا به حال چندین نامه برای رجوی نوشتیم و خواستار تعیین تکلیف مان شدیم ولی هر بار پاسخ این بود که اگر مایل نیستید در “مهمان سرای” سازمان بمانید، می توانید به اردوگاه قبلی خود (یعنی اردوگاه عراقی) بروید. او می گفت رفتن ما به معنی نابودی ما است. برای همین قبول نکردیم و از ترس مرگ به تب راضی شدیم.
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ادامه دارد…
#دشمن_شناسی
#منافقین
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
شکارچیان تانک . . .
از شجـاعترین رزمندگان بودند
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
#عکس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂