eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 یادش بخیر روزهایی که تلاطم جبهه‌ها بالا می‌رفت و اعزام ها پررونق. ..و به همان نسبت بی تابی‌های بچه‌ها هم بالا می‌رفت. و این روزها چندین بار در طول ۸ سال تکرار شد. دوستی می‌گفت: روزهای پایان جنگ بود و تک های دشمن و حملات شیمیایی و در کنارش خبر شهادت‌ها با چاشنی گاز سیانور و خردل و انواع و اقسامش...و گرفتن جزایر مجنون و رسیدن مجدد به جاده اهواز خرمشهر. تازه استخدام شرکتی شده بودم و باید در نظم و انضباط، خودی نشان می‌دادم. در محوطه قدم می زدم که پیام حضرت امام از رادیو پخش شد و همه را به جبهه فرا خواند. چیزی برای از دست دادن نداشتم. شعار "چو ایران نباشد تن من مباد" به شعور تبدیل شده بود و باید مصداق عملی پیدا می‌کرد. فرصتی برای کسب تکلیف و اجازه و برگه از روسا نبود، از همان محوطه شرکت مستقیم به سپاه رفتم و اعزام شدم.‌ نفس کشیدن در فضای بچه‌های جبهه چقدر آرامش‌بخش بود و دلگشا و آنروز همه آمده بودند و هر کس را می‌خواستی می‌دیدی! آن روزها با همه مردان و زنان بی‌ادعا به انجام تکلیف گذشت و امروز هم باید به تکلیف و تدبیر بگذرد.... ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 🍂
🍂 مبدأ و مقصد رزمنده‌ها کربلا بود! حالا چه به کردستان اعزام می‌شدند یا جنوب یا هر جبهه‌ی دیگری، چه عملیات برای آزادسازی بصره بود یا العماره یا شلمچه و مجنون ، آن‌ها فقط یک هدف داشتند و آن هم رسیدن به «کربلا» بود ...        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 خاطرات کوتاه برای شهید سید حسین علم الهدی ۲ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 اَینَ عمار همراه حسین در اتاق کوچکی در اهواز بودیم. هر دو مطالعه می کردیم. حسین مشغول خواندن نهج البلاغه بود که متوجه شدم چهره اش منقلب شد و اشک می ریزد. به صفحه نهج البلاغه نگاه کردم و شماره صفحه را به خاطر سپردم، تا بعد از بیرون رفتن حسین به آن مراجعه کنم و علت گریه اش را بفهمم. بعد از ان که حسین از اتاق بیرون رفت، سراغ نهج البلاغه رفتم و صفحه مربوطه را باز کردم. خطبه امیرالمومنین (ع)در فراق یاران با وفایی بود که حضرت ناله می کند و می فرماید: «این عمار؟ این ذوالشهادتین؟ کجاست عمار؟....» صادق آهنگران 🔸 بیان علی گونه همراه علم‌الهدی از پایگاه سپاه بیرون رفتیم. در بین راه به قبرستانی رسیدیم. حسین گفت: «آرام راه بروید.» سپس عباراتی عربی از نهج البلاغه خواند و بعد، آن را ترجمه و تفسیر کرد. آن خطبه این بود: حضرت علی (ع) به یارانش که از کنار قبرستانی عبور می کردند، فرمود: «آیا می دانید که مرده ها با شما صحبت می کنند؟» یاران گفتند: «نه!» امام فرمود: «آنها دارند به شما می گویند که ما فرصت را از دست دادیم، ولی شما فرصت دارید. فاصله ما با شما یک متر بیشتر نیست، اما ما فرصت را از دست داده ایم. اکنون نه راه بازگشت داریم و نه راهی برای انجام عمل خیر. پس قدر این فرصت را بدانید و آن را غنیمت شمرده و از آن استفاده کنید ...» و چنان این سخنان را بیان می کرد که گویی از طرف امیرالمومنین (ع) مامور به بیان این مطالب است. 🔸 ملاقات خدا شب عملیات هویزه بود، بچه ها شور و حال عجیبی داشتند. یکی وصیت نامه می نوشت، یکی نماز می خواند، بعضی قرآن می خواندند و بعضی با یکدیگر شوخی می کردند. در جاهایی صحنه هایی هم چون شب عاشورا دیده می شد. حسین دستور داد همه موجودی انبار، یعنی دو گونی لباس نو را بین بچه ها تقسیم کنند. سپس درخواست آب کرد تا غسل شهادت کند، اما آب به اندازه کافی نداشتیم. گفت: «به اندازه شستن سرم باشد، کافی ست.» به او گفتم: «فردا عملیات است و در گرد و غبار، دوباره سرت کثیف می شود.» گفت: «به هر حال می خواهم سرم را بشویم.» گفتم: «مگر می خواهی به تهران بروی؟» گفت: «نه، فردا می خواهم به ملاقات خدا بروم.» بالاخره یکی از بچه ها یک کتری آب نیم گرم تهیه کرد و طشتی گذاشتیم و حسین سرش را شست. یونس شریفی 🔸 نابغه مسلمان برادر عزیز ما، حسین علم الهدی در جلسات و کلاس های ما در مشهد حضور فعال داشت، اما من در آن زمان ایشان را به خوبی نمی شناختم و نمی دانستم که یکی از مسلمانان نابغه است، تا این که به اهواز رفتم و از نزدیک با او آشنا شدم و چندین خاطره با ایشان دارم. از جمله آخرین روز پیش از شهادت حسین، یعنی روز ۲۸ صفر. من کنار کرخه کور ایستاده بودم که نماز بخوانم، دیدم حسین علم الهدی و عده دیگری از برادران به سوی من می آیند. خیلی گرم و صمیمی با من برخورد کردند و من هم از دیدارشان بسیار خوشحال شدم. بعد از این که قدری با هم صحبت کردیم، به آنها گفتم: «خب، نیروهای ارتش به این جا رسیده اند، شما دیگر می توانید به عقب برگردید.» اما حسین گفت: «نه آقای خامنه ای، ما می خواهیم به پیش برویم.» البته حقیقتا هم آنها به پیش رفتند و به لقاءالله پیوستند. مقام معظم رهبری ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻نقش قرارگاه کربلا در عملیات کربلای۵ به روایت اسناد ۲ 🔅دیدار شمخانی، صفوی و رشید با هاشمی رفسنجانی ما رفتیم به منطقه‌ شلمچه و کار را شروع کردیم و سعی کردیم به این اما و اگرها و هیاهوها خیلی کار نداشته باشیم. خدایی شرایط منطقه‌ شلمچه هم خیلی سخت بود، اما من خودم علاقه خاصی داشتم به این منطقه، یعنی با وجود سختی‌اش، دلم روشن بود که در این منطقه می‌شود یک کاری کرد. فکر می‌کردم اگر ما اینجا بتوانیم یک عملیات خوب، با طراحی خوب انجام بدهیم، می‌تواند اتفاق کربلای۴ را جبران کند. از قبل هم من معتقد بودم اگر شلمچه محور و تلاش اصلی‌مان باشد، بهتر می‌توانیم نتیجه بگیریم، ولی خب دوستان نظرشان عبور از رودخانه بود و شرایط شلمچه برایشان سخت بود. به هر تقدیر، آقامحسن گفت که شما بروید آنجا و کار بکنید و آقای رشید، آقای رحیم صفوی و آقای شمخانی را هم فرستاد امیدیه پیش آقای هاشمی که بروید به آقای هاشمی بگویید ما می‌خواهیم در شلمچه عمل کنیم. در واقع روز دوم یا سوم بعد از کربلای۴ آقا محسن تصمیم قطعی گرفت که می‌خواهد اینجا عمل کند. 🔅 نقش لشکر ۱۹ فجر در اجرای عملیات ششم یا هفتم دی بود که به من گفت برو. از طرفی یک هیئت فرستاد پیش آقای هاشمی در امیدیه، اینجا آقامحسن به‌طور قطعی تصمیمش را برای کربلای۵ گرفت، در حالی که یک فضای مبهم و ناامیدی بر جو سپاه حاکم بود و عموم فرماندهان اصلا انتظار اینکه ده روز دیگر یک عملیات جدید انجام بدهند را نداشتند. آقامحسن هم همه‌ اصرارش روی زمان بود؛ یعنی می‌گفت تا دشمن در این غفلت به سر می‌برد اگر الان کاری کردیم، کردیم، اگر نکنیم، دیگر نمی‌شود کاری کرد و به همین دلیل ما با توجیهی که شدیم و با حساسیتی که می‌دانستیم این کار دارد، پای کار رفتیم. خوشبختانه دو عامل به ما خیلی کمک کرد که به سرعت آماده شویم. یکی اینکه فصل زمستان بود و در خوزستان در این فصل معمولا تا ساعت یازده، دوازده ظهر، مه شدید و غلیظی بر منطقه سایه می‌اندازد و به همین دلیل تلاش ما فقط معطوف به شب نبود، در روز هم کار مهندسی، آماده‌سازی و بقیه‌ کارهای لازم را انجام می‌دادیم. نکته دوم این بود که خوشبختانه لشکر ۱۹ فجر همکاری بسیار خوبی با یگان‌های ما کرد چون لشکر ۱۹ فجر تقریبا کل خط را در اختیار داشت و منطقه‌ عقبه هم در اختیارش بود. تیپ ۵۷ ابوالفضل(ع) هم منطقه را ترک کرده بود و با قرارگاه نجف رفته بود سمت غرب (سومار). بنابراین، لشکر ۱۹ فجر بسیاری از امکانات را به‌سرعت در اختیار دیگر یگان‌ها گذاشت. علاوه بر این، لشکر ۱۹ فجر شناسایی بسیار خوب و دقیقی از این منطقه انجام داده بود، یعنی نیروهای شناسایی لشکر ۱۹ فجر از هشت الی نه رده موانع دشمن عبور کرده بودند، وضعیت آب را کامل شناسایی کرده بودند و در واقع شناسایی بسیار دقیقی تا دیواره‌های شمالی پنج ضلعی انجام داده بودند. نتایج این شناسایی‌ها در اختیار یگان‌ها قرار گرفت و لازم نبود یگان‌ها کار شناسایی‌شان را از صفر شروع کنند و این خیلی ما را در آماده سازی جلو انداخت. 🔅احمد کاظمی و حسین خرازی به شدت مخالف اجرای عملیات بودند از طرفی فرماندهان یگان‌هایی هم که در اختیار ما بودند انصافا به لحاظ شرایط روحی، روانی نسبت به فرماندهان دیگر وضعیت بهتری داشتند، مثلا روحیه و انگیزه‌ی مرتضی قربانی، قاسم سلیمانی، امین شریعتی، خود آقای رودکی و... که یک بار در کربلای۴ عمل کرده بودند، بسیار بهتر از فرماندهان یگان‌ها مثل احمد کاظمی و حسین خرازی بود و برای ورود به عملیات آمادگی بیشتری داشتند. فرماندهانی مثل احمد کاظمی و حسین خرازی به صراحت و علنا اعلام می‌کردند که آمادگی ندارند و می‌گفتند ما نمی‌توانیم و به شدت با عملیات کربلای۵ مخالف بودند. البته دیدگاه‌های این افراد در اسناد و مدارک هم هست. 🔅 سکوت مطلق سردار رشید نمی‌دانم کتاب خاطرات آقای هاشمی به نام "اوج دفاع" را دیده‌اید یا نه، آنجا مشروح مذاکرات جلساتی که برگزار شده و اظهارات همه‌ فرماندهان و آقای هاشمی آمده است. مثلا آقای رشید کاملا سکوت کرده بود و به هیچ عنوان حرف نمی‌زد. من در تاریخ ۱۹ اسفند ۹۲ پیش سردار رشید بودم در جلسه‌ای که با ایشان داشتیم و بحث می‌کردیم، ایشان گفت: من در کربلای۵ سکوت مطلق کردم چون مخالف بودم، اما نمی‌خواستم ورود کنم، می‌ترسیدم آقامحسن ناراحت بشود، تاحدی که آقای دکتر روحانی (به عنوان ستاد هاشمی) آمد من را کشید کنار و گفت تو چرا اینقدر ساکتی و نظرت را به دیگران نمی‌گویی؟ به من بگو چه نظری داری؟ من به آقای روحانی گفتم مخالفم. این اظهار نظر صریح سردار رشید که "من مخالفم، ولی نمی‌خواهم علنا بین بچه‌ها و آقامحسن و اینها مطرح بکنم." آقای عزیز جعفری هم خیلی موافق نبود. پیگیر باشید        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas             ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 آیا می‌دانید دزفول میزبان گمنام‌ترین قطعه شهداست؟ حجم انفجار حملات هوایی و موشکی به این شهر به حدی بود که به دلیل تکه پاره شدن پیکر شهدا و ممکن نبودن تشخیص اینکه این دست و پاهای جدا شده متعلق به کدام شهید است، قطعه "دست و پای شهدا" در گلزار شهیدآباد دزفول وجود دارد که نمونه‌ای از ایثار و مظلومیت مردم این شهر است.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
12.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 الله اکبر از این اخلاص ما کجائیم!! 👈 جلسه‌ای که شهید علم‌الهدی در جماران با حصور عشایر خوزستان بر پا کرد: یک روز حسین به من گفت: در هویزه مدت‌هاست عملیات نشده و بچه‌ها روحیه‌شان کسل شده بیا و توسلی بخوان، تا بچه‌ها روحیه بگیرند. برای اولین بار، آن نوحه را، در اتاق شهید علم‌الهدی خواندم که شاید ۱۲ متر بیشتر مساحت نداشت و ۲۰ - ۳۰ نفری رزمنده در آن جمع بودند. از تمام آن گروهی که آن شب در آن اتاق در هویزه بودند، فقط دو نفرشان زنده هستند و همه به شهادت رسیده‌اند. علم الهدی از من خواست که فردا همراه عشایر به جماران بروم و آن نوحه را در آنجا هم بخوانم. در جماران همین که شروع به خواندن کردم، دیگر حسین را ندیدم. بعد‌ها مادرش گفت: از حسین گله کردم، که چرا این همه آدم را به تهران بردی، ولی خودت جلوی دوربین نرفتی تا تو را در تلویزیون ببینیم؟ او گفته بود: یک لحظه احساس کردم تمام آن زحماتی را که کشیدم دارم به باد می‌دهم. خیلی دوست داشتم در تلویزیون مرا نشان بدهند؛ به همین دلیل از آن‌جا فرار کردم، تا در عملم ریا راه پیدا نکند. حاج صادق آهنگران       ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈لینک عضویت           ◇◇ حماسه جنوب ◇◇    🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻  هنگ سوم | ۶۷ خاطرات اسیر عراقی               دکتر مجتبی الحسینی           ‌‌‍‌‎‌┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ رژیم می‌خواست به عراقی‌ها بگوید که اگر جنگ نبود این اتوموبیل و منزل نصیب‌شان نمی شد. این کارها مردم را به امور دنیوی سرگرم کرد و موجب شد که ذهن آنها جنگ، مرگ ومیر، آخرت و نسل‌های آتی را به بوته فراموشی بسپارند. معافیت از نوبت قبل و در حین جنگ شهروندان برای دریافت مواد و کالاهای جیره بندی و مصالح ساختمانی ساعتها مقابل ساختمانهای دولتی در صفهای طولانی می‌ایستادند‌. صدام حسین با صدور قانونی نظامیان را از ایستادن در چنین صفهایی معاف کرد، در نتیجه نیازهای آنان به سرعت و با احترام خاصی تامین شد. نظامیان که این مساله را دستاوردی برای خود تلقی می‌کردند مردم را مجبور نمودند تا فرزندانشان را به فرار نکردن از ارتش و جبهه تشویق کنند تا این امتیازات را از دست ندهند. مواد سوختی پس از وقوع جنگ مواد سوختی به ویژه نفت سفید و گاز کمیاب شد و دولت بالاجبار توزیع آن را جیره بندی کرد. گاز تنها در مراکز شهرهای بزرگ توزیع می‌گردید و مقادیر ناچیزی نفت سفید به شهرهای کوچک ارسال می‌شد. هر خانواده پس از پرداخت پول آب وبرق، مقدار ۱۸ لیتر نفت تحویل می‌گرفت. اما به هر نظامی در قبال ارائه برگ مرخصی ۲۰ لیتر نفت و یک کپسول گاز بدون نوبت تحویل داده می شد. مسلماً اگر دولت مواد سوختی را به طور عادلانه توزیع می کرد کمبودی بوجود نمی آمد ولی توزیع ناعادلانه، بحران کاذبی به وجود آورد که دولت از آن برای دادن امتیازهای کاذب به نظامیان بهره برداری کرد. قبل از جنگ، بهای یک کپسول گاز ٤٠٠ فلس بود که با شروع جنگ به یک دینار (۱۰۰۰ فلس) افزایش یافت. معمولاً " مول‌ها به طور کامل پر نمی شدند. ۵ - هدیه‌ای برای مجروحین و کشته شده ها اوایل جنگ، یعنی سال ۱۹۸۰/ ۱۳۵۹ ارتش به هر افسر مجروح ۱۰۰ دینار و به هر درجه دار مجروح ۵۰ دینار به رسم هدیه پرداخت می کرد. در سال ۱۹۸۱ / ۱۳۶۰ به هر افسر مجروح مبلغ ۵۰۰ دینار همراه با یک قبضه سلاح کمری هدیه می‌کردند، ولی به درجه دار و سرباز مبلغ ۳۰۰ دینار می‌پرداختند. اینها باعث شد که میدان نبرد به صورت یک بازار دادوستد پر سود در آید. به خانواده کشته شده ها نیز مبلغ ۱۰ هزار دینار، یک دستگاه اتوموبیل تویوتا و یک قطعه زمین مسکونی هدیه می‌شد. خبرها حاکی از آن بود که این مبالغ از سوی کشور پادشاهی سعودی پرداخت می‌شد. هزاران خانواده فقیر به مجرد این که فرزندی را در «قادسیه صدام» از دست می‌دادند در فاصله یک شبانه روز صاحب منازلی مجلل و اتوموبیل‌های شیک و گرانقیمت می‌شدند. با شرمندگی باید بگویم که برخی از خانواده ها آرزو می کردند فرزندانشان در جبهه کشته شوند تا آنها صاحب منزل و اتوموبیل گردند. این هدایای سخاوتمندانه مشکلات زیادی بین اعضای خانواده کشته شده ها - به علت تشویق و تطمیع و درگیری آنها برسرارث - بوجود می آورد. همچنین به علت عدم آشنایی نظامیان و خانواده های کشته شده ها با اصول رانندگی بر میزان تصادفات افزوده شد و از این طریق سود فراوانی عاید تعمیر کاران اتوموبیل گردید. طوری که صاحبان اتوموبیلها برای یک ضربه چکش ۵ دینار پرداخت می کردند. تعمیر کاران هم با گرفتن این مبالغ می گفتند که اینها از برکات قادسیه «صدام» است. ترفیع درجات و مدالهای شجاعت چندماه پس از شروع جنگ صلاحیت اعطای ترفیع درجه به سربازان و درجه داران به امرای تیپ‌ها تفویض گردید. بعد از این اجازه، در پایان هر عملیات تهاجمی و یا دفاعی، عده کثیری از نظامیان به درجات بالاتر ارتقاء می یافتند. معمولاً در ارتش کسانی مشمول ترفیع درجه واقع می شوند که دست به عملیات ابتکاری و یا حماسی بزنند، ولی در این جنگ تمامی افراد بدون هیچ گونه معیار و ضابطه ای از این ترفیع بهره مند شدند و گاهی تمامی افراد یگان رزمی و حتی کسانی که در مرخصی بسر می‌بردند، در صورت انجام فعالیت حزبی مورد تشویق قرار می گرفتند. خنده دار این که سربازان گماشته و آشپز نیز از این دست و دلبازی بی بهره نبودند. در طول چند ماه هزاران سرباز به رتبه درجه داری و صدها درجه دار به رتبه ستوانیاری ارتقاء یافتند. من شخصاً به لحاظ داشتن رابطه با فرمانده هنگ، دوبار برای افراد واحد سیار پزشکی درخواست ارتقای درجه کردم. دولت با علم به این حقیقت قصد داشت ارتشیان را به ادامه جنگ تشویق و ترغیب کند. در طی این ترفیع و تشویق‌ها عده ای از درجه داران نیز به درجه افسری ارتقاء یافتند. جالب اینجاست که فرمانده یکی از تیپ‌ها سرباز گماشته خود را به درجه افسری ارتقاء داد.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ نشر همراه با لینک کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید              ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
ghasedi baz amad.mp3
21.77M
🍂 نواهای ماندگار 🔸 با نوای حاج صادق آهنگران مداحی‌های خاطره‌انگیز ابتدای دفاع مقدس         ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ▪︎ قاصدی باز آمد از گلزار ایران ▪︎ کو یاوران، همسنگران، حسینم علم الهدی آن نور هر دو عینم ▪︎باتو پیمان بسته‌ایم بینیم تورا در کربلا ▪︎دلم خواهد که با ایمان بمیرم ▪︎فدای دو دستت برادر ابالفضل ▪︎بارالها اصغر شیرین زبانم گم شده        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا