🍂 آیا میدانید
دزفول میزبان گمنامترین قطعه شهداست؟
حجم انفجار حملات هوایی و موشکی به این شهر به حدی بود که به دلیل تکه پاره شدن پیکر شهدا و ممکن نبودن تشخیص اینکه این دست و پاهای جدا شده متعلق به کدام شهید است، قطعه "دست و پای شهدا" در گلزار شهیدآباد دزفول وجود دارد که نمونهای از ایثار و مظلومیت مردم این شهر است.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آیا_میدانید #دزفول
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
12.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 الله اکبر از این اخلاص
ما کجائیم!!
👈 جلسهای که شهید علمالهدی در جماران با حصور عشایر خوزستان بر پا کرد:
یک روز حسین به من گفت: در هویزه مدتهاست عملیات نشده و بچهها روحیهشان کسل شده بیا و توسلی بخوان، تا بچهها روحیه بگیرند.
برای اولین بار، آن نوحه را، در اتاق شهید علمالهدی خواندم که شاید ۱۲ متر بیشتر مساحت نداشت و ۲۰ - ۳۰ نفری رزمنده در آن جمع بودند. از تمام آن گروهی که آن شب در آن اتاق در هویزه بودند، فقط دو نفرشان زنده هستند و همه به شهادت رسیدهاند.
علم الهدی از من خواست که فردا همراه عشایر به جماران بروم و آن نوحه را در آنجا هم بخوانم.
در جماران همین که شروع به خواندن کردم، دیگر حسین را ندیدم. بعدها مادرش گفت: از حسین گله کردم، که چرا این همه آدم را به تهران بردی، ولی خودت جلوی دوربین نرفتی تا تو را در تلویزیون ببینیم؟ او گفته بود: یک لحظه احساس کردم تمام آن زحماتی را که کشیدم دارم به باد میدهم. خیلی دوست داشتم در تلویزیون مرا نشان بدهند؛ به همین دلیل از آنجا فرار کردم، تا در عملم ریا راه پیدا نکند.
حاج صادق آهنگران
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 هنگ سوم | ۶۷
خاطرات اسیر عراقی
دکتر مجتبی الحسینی
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
رژیم میخواست به عراقیها بگوید که اگر جنگ نبود این اتوموبیل و منزل نصیبشان نمی شد. این کارها مردم را به امور دنیوی سرگرم کرد و موجب شد که ذهن آنها جنگ، مرگ ومیر، آخرت و نسلهای آتی را به بوته فراموشی بسپارند.
معافیت از نوبت
قبل و در حین جنگ شهروندان برای دریافت مواد و کالاهای جیره بندی و مصالح ساختمانی ساعتها مقابل ساختمانهای دولتی در صفهای طولانی میایستادند. صدام حسین با صدور قانونی نظامیان را از ایستادن در چنین صفهایی معاف کرد، در نتیجه نیازهای آنان به سرعت و با احترام خاصی تامین شد. نظامیان که این مساله را دستاوردی برای خود تلقی میکردند مردم را مجبور نمودند تا فرزندانشان را به فرار نکردن از
ارتش و جبهه تشویق کنند تا این امتیازات را از دست ندهند.
مواد سوختی
پس از وقوع جنگ مواد سوختی به ویژه نفت سفید و گاز کمیاب شد و دولت بالاجبار توزیع آن را جیره بندی کرد. گاز تنها در مراکز شهرهای بزرگ توزیع میگردید و مقادیر ناچیزی نفت سفید به شهرهای کوچک ارسال میشد. هر خانواده پس از پرداخت پول آب وبرق، مقدار ۱۸ لیتر نفت تحویل میگرفت. اما به هر نظامی در قبال ارائه برگ مرخصی ۲۰ لیتر نفت و یک کپسول گاز بدون نوبت تحویل داده می شد. مسلماً اگر دولت مواد سوختی را به طور عادلانه توزیع می کرد کمبودی بوجود نمی آمد ولی توزیع ناعادلانه، بحران کاذبی به وجود آورد که دولت از آن برای دادن امتیازهای کاذب به نظامیان بهره برداری کرد. قبل از جنگ، بهای یک کپسول گاز ٤٠٠ فلس بود که با شروع جنگ به یک دینار (۱۰۰۰ فلس) افزایش یافت. معمولاً " مولها به طور کامل پر نمی شدند.
۵ - هدیهای برای مجروحین و کشته شده ها
اوایل جنگ، یعنی سال ۱۹۸۰/ ۱۳۵۹ ارتش به هر افسر مجروح ۱۰۰ دینار و به هر درجه دار مجروح ۵۰ دینار به رسم هدیه پرداخت می کرد. در سال ۱۹۸۱ / ۱۳۶۰ به هر افسر مجروح مبلغ ۵۰۰ دینار همراه با یک قبضه سلاح کمری هدیه میکردند، ولی به درجه دار و سرباز مبلغ ۳۰۰ دینار میپرداختند. اینها باعث شد که میدان نبرد به صورت یک بازار دادوستد پر سود در آید. به خانواده کشته شده ها نیز مبلغ ۱۰ هزار دینار، یک دستگاه اتوموبیل تویوتا و یک قطعه زمین مسکونی هدیه میشد. خبرها حاکی از آن بود که این مبالغ از سوی کشور پادشاهی سعودی پرداخت میشد. هزاران خانواده فقیر به مجرد این که فرزندی را در «قادسیه صدام» از دست میدادند در فاصله یک شبانه روز صاحب منازلی مجلل و اتوموبیلهای شیک و گرانقیمت میشدند. با شرمندگی باید بگویم که برخی از خانواده ها آرزو می کردند فرزندانشان در جبهه کشته شوند تا آنها صاحب منزل و اتوموبیل گردند. این هدایای سخاوتمندانه مشکلات زیادی بین اعضای خانواده کشته شده ها - به علت تشویق و تطمیع و درگیری آنها برسرارث - بوجود می آورد. همچنین به علت عدم آشنایی نظامیان و خانواده های کشته شده ها با اصول رانندگی بر میزان تصادفات افزوده شد و از این طریق سود فراوانی عاید تعمیر کاران اتوموبیل گردید. طوری که صاحبان اتوموبیلها برای یک ضربه چکش ۵ دینار پرداخت می کردند. تعمیر کاران هم با گرفتن این مبالغ می گفتند که اینها از برکات قادسیه «صدام» است.
ترفیع درجات و مدالهای شجاعت
چندماه پس از شروع جنگ صلاحیت اعطای ترفیع درجه به سربازان و درجه داران به امرای تیپها تفویض گردید. بعد از این اجازه، در پایان هر عملیات تهاجمی و یا دفاعی، عده کثیری از نظامیان به درجات بالاتر ارتقاء می یافتند. معمولاً در ارتش کسانی مشمول ترفیع درجه واقع می شوند که دست به عملیات ابتکاری و یا حماسی بزنند، ولی در این جنگ تمامی افراد بدون هیچ گونه معیار و ضابطه ای از این ترفیع بهره مند شدند و گاهی تمامی افراد یگان رزمی و حتی کسانی که در مرخصی بسر میبردند، در صورت انجام فعالیت حزبی مورد تشویق قرار می گرفتند. خنده دار این که سربازان گماشته و آشپز نیز از این دست و دلبازی بی بهره نبودند. در طول چند ماه هزاران سرباز به رتبه درجه داری و صدها درجه دار به رتبه ستوانیاری ارتقاء یافتند. من شخصاً به لحاظ داشتن رابطه با فرمانده هنگ، دوبار برای افراد واحد سیار پزشکی درخواست ارتقای درجه کردم. دولت با علم به این حقیقت قصد داشت ارتشیان را به ادامه جنگ تشویق و ترغیب کند. در طی این ترفیع و تشویقها عده ای از درجه داران نیز به درجه افسری ارتقاء یافتند. جالب اینجاست که فرمانده یکی از تیپها سرباز گماشته خود را به درجه افسری ارتقاء داد.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#هنگ_سوم
نشر همراه با لینک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
ghasedi baz amad.mp3
21.77M
🍂 نواهای ماندگار
🔸 با نوای
حاج صادق آهنگران
مداحیهای خاطرهانگیز
ابتدای دفاع مقدس
┄═❁๑❁═┄
▪︎ قاصدی باز آمد از گلزار ایران
▪︎ کو یاوران، همسنگران، حسینم
علم الهدی آن نور هر دو عینم
▪︎باتو پیمان بستهایم بینیم تورا در کربلا
▪︎دلم خواهد که با ایمان بمیرم
▪︎فدای دو دستت برادر ابالفضل
▪︎بارالها اصغر شیرین زبانم گم شده
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#نواهای_صوتی_ماندگار
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 کسی به عمق نگاه تو میرسد؟ هرگز
کسی به نیمه راه تو میرسد؟ هرگز
به اعتقاد و شجاعت مگر که سید علی
کسی به گرد سپاه تو می رسد؟ هرگز
•••••
فیلمی کمتر دیده شده از حضور مقام عظمای ولایت در خطوط مقدم جبهه نظامی علیه دشمن
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ #رهبری
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 «چهار منهای یک» ۱
حسن اسدپور
┄═❁๑❁═┄
ما چهار همکلاسی بودیم که در یک نیمکت، همیشه یکی جا نداشت!
دوستی و صمیمیت ما اگر چه چندماهه بود اما عمیق و خالص بود.
«احمدرضا ناصر» و «عبدالحسن باوی» از خروسیه.
«حسن اسدپور» و «علی مهدیان» از آخرآسفالت!
به شوق دیدار دوستان صبح ها پیش از باز شدن درب مدرسه حاضر می شدیم و در پایان تا مسافتی همدیگر را مشایعت می کردیم.
در زنگ تفریح ساندویچ یا «کیک و نوشابه» خوردن ما با هم بود اما میان ما مشکلی بود که راه حلی برای آن نبود!
و آن نیمکتی که فقط جای سه نفر بود و همیشه یکی در کنار دوستان جایی نداشت!
اصرار بر چهارنفری نشستن، هم رفتاری کودکانه بود، هم خسته کننده!
رفته رفته پیمانی نانوشته بین ما مصوب شد که «چهار منهای یک»!
آنکه دیر به کلاس وارد می شد،نفر چهارم بود و جایی در کنار دوستان نداشت.
آن روز و ساعات، نفر «یک» نه فقط تنها بود بلکه هدفی برای «لُغُز»ها و کُری خواندن ها آن «سه» نفر می شد!
وعجیب اینکه «چهار منهای یک» چنان ظرفیت شوخی و سعه صدر داشتیم که موجب تعجب بچه های کلاس و دبیران شده بود!
گاه مزه پرانی ها و سربه سر گذاشتن های ما عنان کلاس را از «دبیر» می گرفت اما خنده های بچه های کلاس رفع خستگی بود و دبیر هم شاید به واسطه نمرات برتر و شاید لطفاتی که شوخی های بجا و جذاب ما می برد، روال را پذیرفته بود!
البته ما «چهار منهای یک»، هم نمرات درسی مان خوب بود و هم در پرسش وپاسخ کلاسی، کلاس را اداره می کردیم اما نفر«یک» حق پاسخ گفتن و روخوانی کتاب، در کلاس را نداشت!!
«یک» در آن ساعات بی فرهنگی اهل «خروسیه» تلقی می شد و یا بی فرهنگ اهل «آخرآسفالت»! 😎
یک روز «علی مهدیان»، اصفهانی پشت کوه اتلاق می شد و روز دیگر عبدالحسن یا احمدضا «پاپَتی» از خروسیه!
«عبدالحسن» با «احمدرضا» هم محله ای بود و هرگاه که من (پسردایی احمدرضا) «یک» می شدم «شوشتری تُنبان راه را» بودم! 😄
«عبدالحسن باوی» اگر چه لهجه عربی داشت اما بر ادبیات فارسی و قرأت هم تسلط خوبی داشت اما زیرکانه و تعمدی گاه کلماتی را واژگون می کرد تا کلاس از خنده منفجر شود!
در یک بداهه ی درس فارسی که نوشته متن « ... شیخ گفت؛ لَختی درنگ کن ... » بود، خواند؛
« ... شیخ گفت؛ لُختی درنگ کن...» 😂😂
وجایی دیگر واژه ی «مخالف» را «مایخالف» می خواند! (اشکالی ندارد). 😄
در قانون فی مابین نمره ی امتحان ۱۲ «سه نفر» شاهکار بود و تشویق و کف زدن کلاس را در پی داشت اما نمره ۱۸ «یک نفر»، شرم آور بود و ملامت آن سه را در پی داشت! 🤪
«عباس حزبه» که چندان استعدادی علاقه ای در درس نداشت، ته کلاس می نشست و معمولا نفر«یک» باید کنار «عباس» می نشست، حتی اگر جای دیگری از کلاس می رفت، «سه نفر» کیف وکتابش را به جبر به «عباس» می سپردند! 😳😳
این کُری خواندن ها و کَل كَل کردن ها، مختص «سه نفر» بود و کسی حق دخالت و همراهی نداشت و الا مورد غضبِ غیرت آنان قرار می گرفت!! 😡😡
کلاس ما سرشار از خنده و نشاط بود!
تنها کسی که در کلاس همراه نبود و شخصیتی ساکت و درونگرا داشت «رضا ایزدی» بود!
او نه فقط در ادبیات فارسی دل از دبیر ادبیات برده بود بلکه با وقار و متانتی خاص، دل تمام کلاس را برده بود!
با کسی قاطی و صمیمی نمی شد، هر چند که گه گاه با لبخندی ملیح تسلیم «چهار منهای یک» می شد!
و اما روزی که «خمیس حزباوی» با آن عینک ته استکانی اش و با ادبیاتی نسبتاً جدی در کلاس، در حضور دبیر از ما خواست تا اجازه دهیم به درس دبیر توجه بیشتری کند، «علی مهدیان» بی هیچ مهلتی پاسخ داد؛
« خمیس! ... شما که از اول سال یک نمره دوازده کلاسی هم نداری، برای چه وقتت را تلف می کنی، برو بهشت شهداء، قبور شهداء را بشور که سود دنیا و آخرت را ببری»!
(آن دوران روال بود که کودکان کار که معمولا از منطقه محروم خروسیه بودند ، بشکه ی آب و دستمال بدست، قبور شهداء و اموات را شستشو و جلا می دادند و انعامی می گرفتند)
ادامه دارد....
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#خاطرات
#چهار_منهای_یک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂
🔻نقش قرارگاه کربلا
در عملیات کربلای۵
به روایت اسناد - ۳
🔅 برگزاری بیش از بیست جلسه
آقای عزیز جعفری خیلی موافق عملیات نبود، در کتاب اوج دفاع هم نوشته شده، عزیز گفته ما کار نداریم، ما آمادهایم اگر راه باز شد ما هم برویم دنبال قرارگاه کربلا؛ یعنی خیلی امید نداریم که قرارگاه کربلا برود. در واقع، در چنین فضا و شرایطی فرماندهی باید اوضاع و احوال را کنترل میکرد. در این شرایط ما هم مشغول توجیه و آمادهسازی بودیم، به نظرم در فاصله چهارم دی ماه – که کربلای۴ انجام شد- تا نوزدهم که کربلای۵ اجرا شد، شاید بیش از بیست، سی تا جلسه تشکیل شد؛ یعنی بیشترین جلسات در یک دوره زمانی کمتر از دو هفته، در این عملیات گذاشته شد.
در اغلب جلسات هم آقای هاشمی حضور داشت. شرایط خیلی حساسی بود. من معتقدم که آقای هاشمی هم دلش میخواست یک عملیات بزرگ و موفقیت آمیز در محور شلمچه، انجام شود که دستش پر باشد. او هم نگران این بود که اگر این عملیات هم با شکست مواجه بشود بالاخره یک اتفاقی میافتد و هم در صورتی که پیروز میشدیم، میتوانست با این پیروزی جنگ را به نقطه پایانی نزدیک کند.
🔅 ماجرای جلسه خصوصی هاشمی با فرماندهان سپاه در رابطه با ادامه جنگ
البته من اعتقاد شخصیام را عرض میکنم، چون اظهارنظرهای آقای هاشمی و حرفهایی که میزد در واقع دو وجهی بود؛ از یک وجه کاملا خودش را موافق نشان میداد و میگفت بشود خوب است. چرا؟ چون آقای هاشمی احساسش این بود که اگر ما عملیات بکنیم و پیروز بشویم خواستهی او که به دنبال یک عملیات بزرگ و موفقیت آمیز بود تا بتواند از طریق آن جنگ را تمام کند، محقق میشد. در یک جلسه که در کتاب آقای هاشمی هم ثبت شده است، آقای هاشمی همهی فرماندهان سپاه را جمع کرد – با عذرخواهی از عزیزان ارتش- در آنجا آقای هاشمی فقط فرماندهان سپاه را جمع کرد و گفت: ببینید جنگ روی کاکل شما میچرخد. شمایی که اگر کسی حرف آتش بس بزند زمین را به آسمان وصل میکنید، اگر شما بگویید جنگ، امام هم میگوید ادامه بدهید، اگر شما بگویید نه، امام هم میگوید نه، چون نگاه امام به شما است، اگر میخواهید بجنگید، معطل نکنید مملکت و کشور و اینها را. اگر هم نمیخواهید بجنگید خودتان بروید به امام بگویید ما نمیتوانیم بجنگیم، من هم نمیروم چون اگر من بروم امام فکر میکند من از خودم گفتم. شما بروید به امام بگویید ما نمیتوانیم بجنگیم.
این حرفها را آقای هاشمی به صراحت در جلسهی فرماندهان گفت که تکلیف را روشن کنید. در واقع آقای هاشمی به شدت دنبال این بود که از کربلای۵ یک تصمیمی بیرون بیاورد؛ چون فضای سپاه طوری بود که اگر ما میخواستیم در اجرای این عملیات درصدی از شکست را احتمال بدهیم دیگر برایمان قابل تحمل نبود، یعنی اگر عملیات کربلای۵ با عدم الفتح مواجه میشد حتما دیگر حرفی برای گفتن نداشتیم و میگفتیم آقا ما تسلیم شدیم و شاید آن اتفاقی که بعدها افتاد و آن قضیهی نامه و درخواست، شاید در کربلای۵ اتفاق میافتاد، به همین دلیل عرض میکنم که آقای هاشمی هم اصرار داشت که ما، اگر میتوانیم عمل کنیم.
🔅 جلسه آخر تا دو نصفه شب طول کشید
نکتهی دیگری که شاید کمتر کسی به آن توجه کرده باشد این است که فضای حاکم بر تصمیمگیری کربلای۵، فضایی بود شبیه دو حادثهای که قبلا در جنگ اتفاق افتاده بود، اما نتیجه و خروجی آنها عکس کربلای۵ بود. اگر یادت باشد دو بار شهید صیاد شیرازی ما را پای دو عملیات برد؛ یکی عملیات کمیل که میخواست از جزیره خارج بشود و یکی هم جزیرهی مینو که میخواست هلی برن کند. حتی در عملیات دوم ما را بردند منطقه، آموزش دادند، مانور انجام دادند. در هر دو مورد آقای صیادشیرازی کار را تا آستانهی عملیات پیش برد، اما در جلساتی که با حضور آقای هاشمی و یکیاش هم با حضور حضرت آیت الله خامنهای بود، چون جو غالب جلسه طوری بود که همه مخالف بودند، آقای هاشمی تصمیم به لغو آنها گرفت. در کربلای ۵ فضای حاکم بر عملیات دقیقا شبیه دو عملیات قبلی و حتی شدیدتر از آنها بود، چون عناصر اصلی سپاه مثل آقای رشید یا عزیز جعفری به شدت مخالف بودند، ارتشیها هم همه مخالف بودند به همین دلیل روال قانونی و قاعدهاش طبق تجارب قبلی این بود که آقای هاشمی با توجه به آن دو اتفاق قبلی، حتما برای این عملیات هم بگوید "نه". حالا شما مشروح این مذاکرات را که بخوانید و آن جلسه آخر که تا ساعت ۲ صبح هم به طول کشید، خیلی مسائل روشن میشود.
پیگیر باشید
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #کربلای_پنج
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 این زمینیها
در کار خودشان هم موندهاند..
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂