🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
#آبراه_هجرت
🔴خاطرات رزمنده اندیمشکی
پرویز پور حسینی
(عملیات کربلای 4 )
🔺قسمت اول
به صحن مسجد علی ابن ابیطالب که رسیدم برادر #عزت الله حسین زاده ، فرمانده گروهان حدید را دیدم . جلو رفتم سلام کردم . با خوش رویی جوابم را داد و گفت : فین (کفش غواصی)شماره چند را می پوشی ؟
گفتم : هشت یا نه ؟
گفت : پس آماده باش که فردا ماموریتی مشکل اعزام می شوی !
بعد از نماز جماعت با خوشحالی رفتم خانه و وسایل خود را جمع کردم و در کوله پشتی ام قرار دادم .
مادرم تا مرا دید گفت : بازم عازم شدی ؟
گفتم : امام دستور داده .
گفت : برو به سلامت !
تمام بچه هایی که مثل من به صورت فوق العاده خبردار شده بودند ، پشت در سپاه جمع شدند و با یک دستگاه مینی بوس به طرف پلاژ قدس مقر دریایی گردان اعزام شدیم .
___/\_______
حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠
آبراه هجرت
🔴 خاطرات رزمنده اندیمشکی
پرویز پورحسینی
( عملیات کربلای 4 )
🔺قسمت دوم
حوالی ظهر به پلاژ رسیدیم . بعد از تقسیم بندی بچه ها در گروهان ، من به دسته ۲ با فرماندهی علی محمد #طاهری منتقل شدم .
بعد از چند روز دوره آموزش غواصی ما شروع شد . مربی غواصی ما برادر #برومند بود . روز اول از ما امتحان شنا گرفتند . بیشتر بچه ها شنا بلد بودند . همه اصول غواصی را به ما یاد می دادند که از مهمترین آنها شنا در حالت سکوت بود .
آموزش ها تا پاییز طول کشید . برودت آب به بدنهای نحیف بچه ها فشار می آورد . اما ایمان آنها باعث تداوم کارشان می شد .
با فرا رسیدن محرم ، گروهان ما یک تکیه زد . همه ما احساس می کردیم باید به ائمه اطهار بیشتر توسل کنیم . تمام شبهای محرم در تکیه مراسم داشتیم .
در یک شب سرد و ابری خبر رسید دسته ما یک ماموریت پدافندی در یکی از جزایر کنار پادگان دارد . البته به دسته ۱ هم ماموریت داده بودند از فاصله چند کیلومتری به آب بزنند و به خاکریز حمله کنند و آنجا را به تصرف دربیاورند . برادر طاهری به همه ما سپرده بود خیلی مراقب باشیم و با هوشیاری نگهبانی بدهیم تا بتوانیم همه آنها را به اسارت در بیاوریم .😉
دو ساعت نگهبانی من تمام شده بود . کنار خاکریزها روی خاک های نرم و سرد دراز کشیدم و به خواب رفتم . بعد دوساعت دوباره نگهبانی را تحویل گرفتم . هنوز دقایقی نگذشته بود که صدای خش خشی به گوشم رسید . خوب که دقت کردم ، فرمانده طاهری را دیدم که گروه پیشتاز را اسیر کرده بود . همه آنها را در چادری که به همین منظور آماده کرده بودیم جای دادیم . 😊
_______/\_______
حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
حماسه جنوب،خاطرات
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠 آبراه هجرت 🔴 خاطرات رزمنده اندیمشکی پرویز پورحسینی ( عملیات کربلای 4
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
#آبراه هجرت
خاطرات رزمنده اندیمشکی
پرویز پور حسینی
( عملیات کربلای 4 )
🔺قسمت سوم 🔻◾️
حدود دو ماه از آموزش غواصی 🏊 نگذشته بود که خبر رسید ماموریت عوض شده است . علتش را هم نگفتند . ما را پشت پادگان کرخه مقر لشکر ۷ولی عصر برگرداندند .
ماموریت که عوض شد بالطبع وسایل نظامی هم تغییر کرد و به جای لباس غواصی به ما حمایل ، فانسقه ، قمقه، ماسک شیمیایی دادند . ده روز آموزش خاکی داشتیم . بعد ازظهر ۳ آذر به همراه برادر عزت یک مرخصی ۱۲ ساعته گرفیتم تا سری به خانه بزنیم .
همین که به پادگان رسیدم صدای چند هواپیمای جنگنده عراقی🛩🛩🛩 را شنیدم و صدای بی وقفه شلیک ضدهوایی ها را ...
آری ... اندیمشک و مردم بی دفاعش مورد تهاجم ۵۴ هواپیماهای عراقی قرار گرفته بود . حدود یکساعت بیشتر اندیمشک 🚀بمباران شد و شهر را به یک ویرانه تبدیل کردند .
بعد از گذشت آن روز ، با بچه ها در بیرون از چادر نشسته بودیم و با هم صحبت می کردیم که دیدم #یعقوب در حالی که با صدای بلند گریه می کرد به طرف ما می آید .
از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده است?😢😱
اما اشک به او امان حرف زدن نمی داد . با صدای بلند فریاد زدم :
یعقوب می گی چی شده یا نه ؟
عاقبت به زبان آمد و گفت :
در بمباران صبح برادر #عزت حسین زاده به شهادت رسید .
آن شب هیچ کس نخوابید . از هر گوشه ی آن بیابان صدای گریه😭 بچه ها به گوش می رسید .
صبح فردا ، صبحی دگر بود . بچه ها با بی حالی در میدان صبحگاه به خط شدند . فرمانده گردان نتوانست صبحگاه را برگزار کند و به جای ایشان برادر #جاری ، فرمانده گروهان فتح میکروفن را گرفت تا برنامه صبحگاه را اداره کند . ناگهان تمام بچه ها با صدای سوزناکی😭💔 زدند زیر گریه ...
آن شب و صبح ... از یاد هیچ کدام از بچه های گردان نمی رود و تمام بچه ها آن خاطره تلخ را به یاد دارند .
_________/\________
حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
آبراه هجرت
خاطره رزمنده اندیمشکی
پرویز پور حسینی
(عملیات کربلای ۴)
🔺قسمت چهارم
بعد از شرکت در مراسم تشییع شهید حسین زاده با دلی اندوهگین 💔به پادگان کرخه برگشتیم .
بعد از چند روز به دو گروهان #نصر و #فتح مرخصی دادند ولی به گروهان ما اعلام شد برای ادامه ماموریت به پلاژ برگردیم و به ما مرخصی ندادند . بچه ها موضوع را فهمیدند و خوشحال چادرها را جمع کردند و سوار کامیونها شدند .
غروب به پلاژ رسیدیم . چادرها برپا شد . صبح روز بعد در مراسم صبحگاه فرمانده گردان ، برادر #جان محمد جاری را به جای شهید حسین زاده فرمانده گروهان حدید معرفی کرد .
بعد از صبحانه ، ما را به خط کردند تا به ما لباس غواصی بدهند . برادر طاهری به ما گفت :
لباساتونو بپوشید... می خوایم بریم غواصی !🏊🏊🏊🏊
همه به سرعت لباس پوشیدیم و روی اسکله کنار آب مستقر شدیم . در این آموزشها چیزهای جدیدی یاد می گرفتیم ؛ مثلا به وسیله طناب باید به شکل ستون پشت سر هم حرکت کنیم که شب عملیات همدیگر را گم نکنیم یا در یکی از آموزشها به دستور #علی جمالی فر، معاون گروهان در جهت مخالف آب حرکت کردیم و همزمان قایق هایی مدام دور بچه ها موج هایی🌊🌊🌊 ایجاد می کردند که شنا در این وضعیت هنر می خواست و صبر و توان !😬😳😩
حدود یک کیلومتر رفته بودیم که برادر #کیخواه به خاطر فشار زیاد خون بالا آورد 😱😥. زود او را از آب خارج کردند و به بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک فرستادند . او یکی از دوستان صمیمی من بود . بعد از آموزش مرخصی گرفتم و تا او را در بیمارستان ندیدم خیالم راحت نشد .
🔴 ادامه دارد ⏪
________/\________
حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
عملیات کربلای چهار در منطقه عملیاتی غرب اروندرود(1365)
هدف:رسیدن به دروازههای بصره
گردان حمزه سید الشهدا اندیمشک
@defae_moghadas
زندگي روزمره بي آلايش رزمندگان در منطقه - برگزاري مراسم دعا و نماز جماعت
@defae_moghadas