نوشته های یک طلبه
به لطف خدا و عنایت شهید از تبار باران ویراستاری هم تموم شد🌸 تشکر از خانم صبوحی سرپرست ویراستاران اس
وَتَوَكَّل عَلَى الحَيِّ الَّذي لا يَموتُ...
و بر پروردگار همیشهزندهاى توكل نما كه هرگز نمىميرد...
فرقان
هدایت شده از نوشته های یک طلبه
حواست هست!
داریم پیر میشیما!!
بهار عمرمون رو داریم چیکارش می کنیم!
یه برنامه ای یه حرکتی یه طرحی
تا کی بی تفاوتی و روزمرگی
#دلگویه
20گیگ اینترنت همراه اول
*100*673#
۲۰گیگ همراه اول مجانی ویژه پیامرسانهای داخلی
نوشته های یک طلبه
#از_تبار_باران #قسمت_نهم خبر آمد در راهی! باورم نمی شد. ده سال چشم انتظاری درحال پایان است. تابوتت
#از_تبار_باران
#قسمت_دهم
دلواپسی هایم ادامه داشت.
اول برای اینکه چرا نیامده ای! حالا که هم برگشتی باور نمی کردم خودت باشی!
یادم می آید یک بار عمویت توی کوچه غش کرد. مثل گونی گندم روی شانه ات گذاشتی و آوردی اش!
مگر میتوانم باور کنم محمود پر زور من شده این!
برادرت رضا تعریف می کرد: سر زمین کشاورزی گونی های گندم را ما باید دو نفری می بردیم. تو یک تنه می بردی!
ادامه دارد...
نوشته های یک طلبه
#از_تبار_باران #قسمت_دهم دلواپسی هایم ادامه داشت. اول برای اینکه چرا نیامده ای! حالا که هم برگشتی
#از_تبار_باران
#قسمت_یازدهم
نماز صبح را خواندم؛ چشمانم سنگین شده بود. پلک هایم را روی هم گذاشتم. کنار سجاده خواب رفتم.
خوابت را دیدم. خودت بودی! چهارشانه، هیکلی، رعنا.
لباس سبز سپاه چقدر بهت می آمد. پوتین هایت انگار همین الان واکس خورده بودند.
آمدی روی حیاط. من محو تماشایت بودم.
چشمانمت را به من دوختی!
از دیدنت سیر نمی شدم. گفتی: مادر من برگشته ام! بی تابی نکن!
روی ایوان خانه دراز کشیدی! آرام و راحت. مثل مسافری که به خانه اش برگشته!
از خواب پریدم!
ادامه دارد...
نوشته های یک طلبه
#از_تبار_باران #قسمت_یازدهم نماز صبح را خواندم؛ چشمانم سنگین شده بود. پلک هایم را روی هم گذاشتم. ک
#از_تبار_باران
#قسمت_داوزدهم
خدا می داند اگر به خوابم نیامده بودی وضعیتمان همین آش و همین کاسه بود. روز ها آب و جارو کردن خانه! شب ها در کوچه منتظرت ماندن.
رئیس اعزامت می گفت: خیلی منظم بودی!
سنگری که تو در آن بودی تمیز ترین سنگر بود!
نوه ام رفته بود مسجدالرسول محل.
از قضا سالروز فتح خرمشهر بود. روای دعوت کرده بودند تا خاطره گویی برای مستمعین کند.
راوی چند خاطره از تو را گفته بود.
محمد نوه ام تعریف می کرد: راوی می گفت یکبار یکی از دوستانمان ترکش به لاله گوشش خورده بود و گوشش چاک خورده بود.
محمود با شوخی می گفت: من دماغ الاغ پدرم را خودم سوراخ کرده ام تا طناب از لایش رد کند. گوش تو که برایم کاری ندارد. بیار آن را بدوزم!
ادامه دارد...
ممنون از تیمی که همراهیمون کردند🌹
خانم صبوحی
برادر حسینی پور و بمانیان
آقای عرب زاده
و آقای متقی زاده مسؤل با انصاف انتشارات🌹
https://eitaa.com/doctorpiri
نوشته های یک طلبه
ممنون از تیمی که همراهیمون کردند🌹 خانم صبوحی برادر حسینی پور و بمانیان آقای عرب زاده و آقای م
شما قیمت تعیین کنید😊
خب هزینه چاپ با چیزی که ما فکر می کردیم خیلی فرق کرد😐
البته بهترین نوع کاغذ(سوئدی/ نروژی) سَبُک(کاهی)قرار شده چاپ بخوره ان شاءالله
قیمت پیشنهادی شما چنده؟!
فقط واقعی قیمت بدید نه ...
👇👇👇👇👇👇👇
@Mohmmadmahdipiri
به هر حال آدم باید ثواب جمع کنه برا قیامت.
چه جالب شما طلبه ای من باید بگم.
😂😂
از قائلین به رایگان بودن هستند 👆
سلام آقای پیری
اولاتبریک میگم بابت چاپ کتابتون
دوماقیمت گذاری کتاب بایدبرعهده اهل فن باشه نه مخاطبینتون، خیلی عذرخواهی میکنم مگه کتابتون روگذاشتین مزایده که میگین قیمت بگذاریم🤨قدرگوهر، گوهری داندوبسسسس🙏🌹
بسی زیبا👆
مگم درباره کتاب اگه بالی ۶۰ تومان باشه من بیم براد بفروشم چند درصد به ما مرسه؟؟
قائلین به تیغ زدن 👆
خب #توضیحات 😊👇
قیمت پشت جلد ۱۰۰ هزار تومن می باشد.
✅اما قراره ان شاءالله اگه توی غدیر به دستمون برسه با تخفیف ۳۰٪ یا ۳۵٪ عرضه بشه✅
توکل بر خدا🌹 ان شاءالله که برسه به وقتش
50.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حماسه_حضور
به تماشا بنشینید
آنچه که در ۱۱ اسفند گرفته شد
وعده ما ۸ تیر ماه
#تا_پای_جان_برای_ایران
#رای_میدهیم