🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
📚 #رمان_پاتوق 📖 #رازهای_مگو(بخش دوم) 📝 #قسمت_بیست_و_دوم بچه های فضای مجازی باید از طریق شبکهه
📚 #رمان_پاتوق
📖 #رازهای_مگو(بخش دوم)
📝 #قسمت_بیست_و_سوم
برنامه سازمان این بود که حزباللهیها حواسشون به وجود زنهای بی حجاب پرت بشه و خیلی چیزها یادشون بره.
به خاطر همین هم گفته بودند به زنهایی که همکاری کنند، پول خوبی می دن.
گفته بودند به زنان مخالف تأکید کنیم که توی خیابون اعتراض کنند و حجابشون رو بردارند و حتی اگه زندان هم رفتند، تمام مخارج مدتی که زندان هستند رو پیش پیش بهشون بدیم.
فکر میکنید مردم، رسانهها، روحانیت و بقیه باید حواسشون دقیقا به چه چیز این زن ها جلب میشد؟
یعنی دقیقاً ماموریتشون چی بود؟
زنانی که از طریق ما بی حجابی رو ترویج می کردند، و یا در جامعه حاضر می شدن، باید حواس همه رو به مسئله حجاب و بی حجابی تن و بدن دختر ها و زن ها جلب می کردن. میگفتند باید کاری کنیم که از بالای منبر های مساجد،صداو سیما، آخوندها و حزباللهیها فقط حرف از حجاب و مقابله با بدحجابی شنیده بشه.
باید کاری می کردیم که مسئله حجاب و بی حجابی به تیتر همه ی منبرها و نماز جمعه ها تبدیل بشه.
گفتند وقتی صدای داد و بیداد امام جمعه ها رو شنیدین که دارن فقط به خاطر حجاب داد و بیداد می کند و حرف خاص دیگه ای نمی زنند، بدونین دارین موفق میشین و وقتی شما موفق بشین موفقیت بقیه من هم تضمین میشه.
نقشه این بود که کاری کنند که حتی موقع انتخابات و غیر انتخابات فقط دغدغه ی حجاب ظاهر و سر و شکل مردم باشد تا به چیزهای دیگه نپردازند و فکر کنند آمال مسائل همه دردها تو جامعه بی حجابیه.
می گفتند:« مدیریت نامحسوس و مخملی مطالب تریبون دار ها»
خداییش طرح خفن و در عین پدرسوختگی بود!!
چون کاری می کرد که اگه از حجاب بگی میگن چرا انقدر میگی؟
اگر نگی که بدتر میشه!
اگه بگی میگن مردم لجباز میشن، اگه نگی میگن مردم بی غیرت میشن!
به صورت مخملی و غیر مستقیم داشتیم خوراک و مطلب برای اهل تریبون جورمی کردیم.
و بعضی از روحانیون و متدینین غافل از اینکه نباید از مفاسد دیگه غافل بشن!!!
✨ #ادامه_دارد...
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
📚 #رمان_پاتوق 📖 #رازهای_مگو(بخش دوم) 📝 #قسمت_بیست_و_سوم برنامه سازمان این بود که حزباللهیها
📚 #رمان_پاتوق
📖 #رازهای_مگو(بخش دوم)
📝 #قسمت_بیست_و_چهارم
کار دیگه ای که زنای گروه ما انجام می دادند ارتباط با بعضی مردهای ظاهرا مذهبی فعال در مراکز فرهنگی و روحانیون مسئله دار و مخالف نظام بود.
مرکز، به ما آدرس اسم و آدرس چند طلبه و روحانی و دانشجوی سرشناس و مسئول فرهنگی رو که مشکل سیاسی داشتند یا مشکلات مالی و معیشتی داشتند ، داده بود .
حالا اگر طلبهای زمینه جذب فعالیت علیه نظام رو داشت، قرار بود با حل کردن مشکلات مالی جذبش کنیم.
(با اینکه خیلی طلبه ها هستند که مشکلات مالی متعدد دارند و با شهریه اندک طلبگی و امام زمانی زندگی میکنند اما از مشکلشون دم نمیزنند و به تکلیف شرعی و حوزوی شون عمل میکنند اما بالاخره شما وقتی یک گلستان پر از گل و بلبل عطر و گلاب رو هم بیل بزنی و خاکش رو جابجا کنی خواه ناخواه موجودات زیر زمینی و کرم قارچ هم به چشم میخوره خوب این طبیعته!
دنیای همه جا همینطوریه! همه جا هم خوب هست هم بد. اینو گفتم برای کسایی که ممکنه خرده بگیرند که این حرف من بی احترامی علیه روحانیونه!.
نه مردم خیلی باهوش تر از این حرف ها هستند که ... بگذریم!)
مرکز دنبال هر طلبه ای نبود!! طلبه های خاص با میزان هوش استعداد بالا و دارا بودن زمینههای منفی یعنی مثلا طلبههای سطح پایین معمولی و غیر اجتماعی به درد کار نمی خورد و توسط تیم ما جذب نمی شد!
بلکه ما بعضی از طلبه ها رو به بهانه تحقیق و پژوهش در یک مرکز علمی و یا به بهانه تربیت تبلیغ و منبری در مجالس خاص و شهرها و روستاهای از پیش تعیین شده جذب کردیم.
قرار بود زنای گروه ما که از لحاظ ظاهری،
خوشتیپ هم بودند، مأمور این کار باشند.
با ظاهر چادری بی حجاب.
تا وقتی چادر رنگ تیره می پوشند و آرایش می کنند و از کنار مرد ها عبور می کنند بتونن توی دلهای بیمار نفوذ کنند و اونها رو به دام بیندازند.
دقت کنید!ما بد حجاب نداریم.
خانمها فقط دو گونه اند: یا حجاب یا بی حجاب!!! همین چادری های آرایش کرده و بی حیا مرکب از دو مسئله هم چادر و هم بی حجابی!
حالا چرا این تیپ رو برای مکان مذهبی و این ماموریت انتخاب کرده بودند؟ چون این تیپ تیپ محبوب دلهای بیماریه که ظاهرشون مذهبیه و فقط یک تیپ میتونه اونا رو جذب کنه و این تیپ هم همون چادری بی حجابه
✨ #ادامه_دارد...
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
صبح است بيا پنجره را باز كنيم
از عشق بخوانيم و غزل ساز كنيم
#مرواریدیهاسلامصبحبخیر
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
#حکایات_صبح
ساعت حدود شش صبح در فرودگاه مهرآباد به همراه دو نفر از دوستانم منتظر پرواز به تبریز بودیم.
پسرکی حدود هفت ساله ، با موهای خرمایی ، جثه ای متوسط ، گردنی افراشته ، چشمانی که برق میزد ، صورتی گندم گون و کمی خسته ، لباسهایی نه چندان تمیز و دستانی چرب ، جلو آمد و
گفت: واکس میخواهی؟
کفشم واکس نیاز نداشت ، اما حس کرامت و بزرگواری و فرهیختگی مرا وا داشت که بگویم : بله
به چابکی یک جفت دمپایی جلوی پاهایم گذاشت و کفش ها را درآورد.
به دقت گردگیری کرد ، قوطی واکسش را با دقت باز کرد ، بندهای کفش را درآورد تا کثیف نشود و آرام آرام شروع کرد کفش را به واکس آغشتن ، آنقدر دقت داشت که گویی روی بوم رنگ روغن می مالد ، کفش که حسابی واکسی شد را کنار گذاشت تا واکس را جذب کند ، حالا موقع پرداخت بود ، با برس مویی شروع کرد به پرداخت کردن واکس ، کم کم کفش برق افتاد ، در آخر هم با پارچه حسابی کفش را صیقلی کرد .
گفت : مطمئن باش که نه جورابت و نه شلوارت واکسی نمی شود
در مدتی که کار میکرد با دوستانم فکر می کردیم که این بچه با این سن ، در این ساعت صبح چقدر تلاش می کند!
کارش که تمام شد ، کفشها را بند کرد و جلوی پای من گذاشت ، کفش را پوشیدم ، بندها را بستم.
او هم وسایلش را جمع کرد و مودب ایستاد
گفتم : چقدر تقدیم کنم؟
گفت : امروز تو اولین مشتری من هستی ، هر چه بدهی ، خدا برکت
گفتم : بگو چقدر
گفت : تا حالا هیچوقت به مشتری اول قیمت نگفتم
گفتم : هر چه بدهم قبول است؟
گفت : یاعلی
دیشب برای خرید یک آب معدنی کوچک، اسکناس هزار تومانی را به فروشنده داده بودم و او یک پانصد تومانی کهنه و پاره را به من پس داده بود که توی جیب پیراهنم گذاشته بودم
با خودم فکر کردم که او را امتحان کنم ، با آنکه می دانستم حقش خیلی بیشتر است ، از جیبم پانصد تومانی را درآوردم و به او دادم
شک نداشتم که با دیدن پانصد تومانی اعتراض خواهد کرد و من با این حرکت هوشمندانه به او درسی خواهم داد که دیگر نگوید هر چه دادی قبول
در کمال تعجب پول را گرفت و به پیشانی اش زد و توی جیبش گذاشت ، تشکر کرد ، کیفش را برداشت که برود
سریع اسکناسی ده هزار تومانی را از جیب درآوردم که به او بدهم
قدش کوتاهتر من بود ، گردن افراشته اش را به سمت بالا برگرداند ، نگاهی به من انداخت و
گفت : من گفتم هر چه دادی قبول
گفتم : بله می دانم ، می خواستم امتحانت کنم
نگاهی بزرگوارانه به من انداخت ، زیر سنگینی نگاه نافذش له شدم
گفت : تو !! ، تو میخواهی مرا امتحان کنی؟
واژه "تو" را چنان محکم بکار برد که از درون شکست خوردم
تمام بزرگواری و سخاوت و کرامت و فرهیختگی را در وجود من در هم شکست
رویش را برگرداند و رفت ، هر چه اصرار کردم قبول نکرد که بیشتر بگیرد ، بالاخره با وساطت دوستانم و با تقاضای آنان قبول کرد ، اما با اکراه رفت
وقتی که میرفت از پشت سر شبیه مردی بود ، با قامتی افراشته ، دستانی ورزیده ، شانه هایی فراخ ، گامهایی استوار و اراده ای مستحکم
مردی که معنای سخاوت و بزرگواری را در عمل می آموخت
جلوی دوستانم خجالت کشیده بودم ، جلوی آن مرد کوچک ، جلوی خودم ، جلوی خدا
شاید باید دوباره بیاموزم آنچه را که به آن دلخوشم!
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رای ندادن یعنی ...
رای دادن یعنی ...
#انتخابات #انتخابات_درست_کار_درست #مشارکت_حداکثری #من_رای_میدهم
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
🎊🎊🎊 👈 خبر ویژه 👉 🎊🎊🎊
✨ از امروز می توانید ✨
صفحه رسمی پاتوق دختران مروارید را
🌺در پیام رسان اینستاگرام دنبال کنید🌺
https://instagram.com/dokhtaran_morvarid?utm_medium=copy_link
#برایورودبهپیجبررویلینکبالاکلیککنید👆
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
😅😂😄#ایستگاه_لبخند 😄😂😅
دارم فکر میکنم مامانا
باید یه موجود فرازمینی باشن،
وقتی سیب زمینی سرخ میکنن وحتی یه دونه هم نمیخورن ازش! 😂😅
مگه ممکنه؟؟😁😁😁😁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
با نزدیک شدن به زمان انتخابات ریاست جمهوری....
ﭼﺴﺒﺎﻧﺪﻥ ﺍﻋﻼﻣﯿﻪ ﻓﻮﺕ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺷﺪ😳😳
ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﻗﺒﻠﻰ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﮐﺮﻣﻌﻠﯽ دلاوری 1 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺭﺃﻯ ﺁﻭﺭﺩ 😂😂😂😂😂
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
میدونیچیھرفیق؟🤔
اگه رأی مـآ تَأثیر نداشت،
این همه
شبڪههای معاندو"بیبیسیومنوتو"
تلاش نمیکردن برای رأی ندادنِ مـآ؛
پسقطعا رأی مـا تأثیر دارھ ڪه اونا اینجوری
خودشونو به آب وآتیش میزنن😐😐🤔🤔
#بہکوریچشمدشمنامونهمشدهرأیمیدیم✌️🏼'!
#انتخابات #انتخابات_درست_کار_درست #مشارکت_حداکثری #من_رای_میدهم
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
📚 #رمان_پاتوق 📖 #رازهای_مگو(بخش دوم) 📝 #قسمت_بیست_و_چهارم کار دیگه ای که زنای گروه ما انجام می
📚 #رمان_پاتوق
📖 #رازهای_مگو(بخش دوم)
📝 #قسمت_بیست_و_پنجم
بچه های گروه «رای اولی» و «فضای مجازی» کارشون خیلی جاها با هم ممزوج بود.
کار اوناتبلیغ منفی و سمپاشی فضا بود.
با حرفهای مأیوس کننده و تنفر آور و عصبانی کننده.
تصور کنید یک جوون که اولین بار قراره حرفش در سرنوشت مملکت تاثیر داشته باشه، تصمیمی که به خیال خودش باید روشنفکرانه باشه، عمیق باشه، همراهی و تایید دوستاش رو داشته باشه، به آرمانهاش نزدیک باشه و احساس کنه رای و و نماینده منتخبش، منجی تمام مشکلات آینده و دوستاشه.
حالا چنین جوونی پر از انرژی و شوق و هیجان، از طریق نشست های دانشجویی، گروه های فعال فرهنگی، پایگاه های تبلیغی و فضای مجازی، مدام این حرفها را بشنوه:
« لعنت به عدم آزادی بیان»
« لعنت به حذف و سانسور»
« ما نیاز به قیـــّم و ولی نداریم .»
«میخوایم خودمون انتخاب کنیم»
« مردم خودشون میفهمن که کی صلاحیت داره؟ چرا با رای مردم بازی میکنید؟»
« رئیس جمهور از قبل توسط شورای نگهبان انتخاب شده رای ما برای نظام اهمیتی نداره»
«چیزی که ما توی برگه می نویسیم با چیزی که از صندوق بیرون بیاد متفاوته»
« فکر جوونای ما تقلب انتخاباتی رو طاقت نمیاره»
«حق شما نیست اینقدر در محدودیت و انزوا باشید»
«شما باید بلند شید و پدر مادراتون رو به ایستادگی و ظلم ستیزی دعوت کنید»
« اگر نتیجه انتخابات چیزی که مردم میخوان نباشه انتقام خودمون رو از همه ظلم ها و بی عدالتی ها می گیریم»
«پیروز انتخابات مردمند و اگه پیروز نشند، موج خروشان راه می افته»
«ما فرزندان کوروش کبیریم»
به خاطر ایران و نجات ایران ساکت نمی مونیم»
« ما زنده به آنیم که آرام نگیریم...»
✨ #ادامه_دارد...
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
📚 #رمان_پاتوق 📖 #رازهای_مگو(بخش دوم) 📝 #قسمت_بیست_و_پنجم بچه های گروه «رای اولی» و «فضای مجازی
📚 #رمان_پاتوق
📖 #رازهای_مگو(بخش دوم)
📝 #قسمت_بیست_و_ششم
بچه های گروه مجازی، رای اولی ها و جوونهای که فعال تر از سایر اعضای جامعه بودند رو به شگردهای مختلف شناسایی میکردند و در گروههای مجازی بسیار جذاب عضو می کردند.
بیشترین تلاش این بود که حتماً به نامزد معرفی شده از سمت ما رای بدند و اگر نهایتاً موفق نشدن، باکوبوندن شدید و دروغ و تهمت آبروبری و حرفهای موهوم و تهدید به جنگ و و محدودیت و فقر و منزوی شدن از دنیا و انزوای سیاسی و تحریم و..... مردم رو با ایجاد یأس، از رای دادن منصرف کنند.
اولش تعجب میکردم:« آخه هنوز که حتی تا ثبتنام نامزدهای ریاست جمهوری چند ماه مونده بود. چه برسه به تایید صلاحیت شدن یا نشدن یک نامزد مشخص!!!
یعنی سازمان میخواست از کسی که عملاً وجود خارجی نداره حمایت کنه؟؟؟؟
اما خیلی زود فهمیدم نه وهابیت و نه انگلستان و عربستان و کشورهای متحد شون خیلی هم شخص براشون مهم نیست!!
مهم اینه که نماینده جریان مخالف نظام و رهبری رای بیاره. حالا هر کی میخواد باشه!!! یکی که حرف و عملش به خواسته های اونانزدیک باشه و پشتوانه قوی از حامیان داشته باشه.
یکی که با اجرای خواستههای اونا، مردم رو دشمن نظام کنه و با ایجاد مشکلات شدید اقتصادی و فرهنگی و مشکلات معیشتی و تعطیلی کارخونه ها و جبهه گیری علیه ولی فقیه مردم رو عصبانی و تحریک کنه!
قرار بود برای حس همگروه شدن ، رنگ نارنجی، رنگ یکرنگی در گروههای حامی نماینده جریان مخالف نظام باشه.
حالا نماینده، هرکی میخواد، باشه.
خلاصه اینکه هر کی با ما بود،نارنجی شد
✨ #ادامه_دارد...
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر روز صبح که از خواب برمیخیزید، باید اعلام کنید:امروز برایم فوق العاده خواهد بود
هر روز صبح باید ابتدا ذهن خود را آماده کنید که قرار است روز فوق العاده ای داشته باشید و در تمام طول روز باید این نگرش را حفظ کنید، نتیجه آن را خواهید دید ... 👌
#مرواریدیهاسلامصبحبخیر
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
#حکایات_صبح
جهانگردی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد.
جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟...
زاهد گفت: مال تو کجاست؟
جهانگرد گفت:من اینجا مسافرم.
زاهد گفت: من هم.
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ #نیمکت 😏
❌من رای نمیدم...❌
🔹چون هرکی سر کار اومده وضع مردمو بدتر کرده..
🔹چون به وضع موجود اعتراض دارم
🔹چون رییس جمهور تدارکاتچیه....!!!
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
🎊🎊🎊 سلام سلام 🎊🎊🎊
گفته بودیم که تیم تولید پاتوق دختران مروارید
با کلی انرژی در حال ضبط کلیپ های باحال
ویژه انتخابات هست✌️✌️✌️
مجری هامون دختران گلی هستن که از بین شما عزیزان انتخابشون کردیم😍
این یعنی اگر شما هم در خودتون استعداد همکاری می بینین، حتما بهمون پیام بدین😉
خبر خوب اینکه از امروز سعی میکنیم هر روز یه استوری باحال واستون بذاریم که بتونین برای دوستانتون بفرستین و در وضعیت واتساپ و اینستاگرامتون قرار بدین😊😇
بریم که داشته باشیم اولینش رو 🤩👇
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
📚 #رمان_پاتوق 📖 #رازهای_مگو(بخش دوم) 📝 #قسمت_بیست_و_ششم بچه های گروه مجازی، رای اولی ها و جوو
📚 #رمان_پاتوق
📖 #رازهای_مگو(بخش دوم)
📝 #قسمت_بیست_و_هفتم
وظیفه ی آخرین گروه از بچه های ما، آموزش خرابکاری و ساخت و استفاده از سلاحهای دستی و نحوه حمله به تاسیسات شهری و اموال عمومی بود.
یکی از بزرگترین رذالت ها توی این گروه، آموزش دراویش و همچنین لات و لوت ها بود. اون هم در پوشش مذهبی ها و حتی لباس روحانیت!!!
آموزشهای مجازی و پیشرفته ی مدیران گروه های مجازی مختلف در سراسر کشور.
با گروههای بی قید ولات هم ارتباط برقرار می شد.
یک آموزش و ساماندهی هدفمند، برای قمه کشی، پرتاب سنگ، آتش زدن اماکن دولتی و اموال عمومی، خراب کردن تاسیسات و حتی شلیک های کور به مردم در صحنه، جهت کشته سازی و زیر سوال بردن نیروهای نظامی!
گاهی آموزش بستن عمامه به لات ها و دراویشی که قرار بود عملیات خرابکارانه انجام بدن، خنده دار میشد.
تصور کنید یک طلبه با ریش کوتاه و سیبیل کلفت!!! که با زحمت سعی کنه عمامه از روی سرش نیفته!!!!
اینها قرار بود در شهر های اهل سنت که کل مرزهای ایران رو فراگرفته بود، حاضر بشن و بدون هیچ منبری، فقط بین مردم حضور داشته باشد.
حالا شما تصور کنید دوتا روحانی توی یک اتوبوس یاصف نون با هم حرف بزنند. بلند بلند هم حرف بزنند!!
از کم توجهی نظام به شهرهای مرزی شکایت کنند، تقصیر رو بندازن گردن تفاوت مذهب شیعه و سنی، از فقرو بیکاری و مشکلات جوونای شهر بگن و مرتب تاکید کنند که این کارها عمداً داره توسط حکومت صورت میگیره تا این مضیقه ها باعث بشه اهل سنت به انزوا برن!!!
بگن باید کاری کرد برای استقلال، پیشنهاد حکومت خودمختار بدن، مردم شهرهای مرزی هم مدام این حرف ها رو تو کوچه بازار بشنوند و احساسات مذهبی و اعتقادی شون تحریک بشه.
فقط میشن یه انبار مهمات که منتظر یه جرقه است برای شعله ور شدن.
و جرقه در راه بود.
قبلا هم گفتم به موازات گروه ما، از کشورهای انگلستان، آلمان، امارات، عربستان و ترکیه و... گروه هایی برای مبارزه به ایران اومده بودند و داشتند هم این فعالیتها رو در شهرهای دیگه انجام میدادند.
تصورش رو بکنید این همه آموزش در سطح یک کشور، در بازه زمانی حدود ۶_۷ ماه خودش زمینهساز یک کودتای بزرگ میشه.
✨ #ادامه_دارد...
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─