eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
637 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
❌ وقتی میخواهند برای من و تو جوک بگویند، می گویند یک روز ...! در صورتیکه غضنفر یعنی "شیر، مرد با صلابت و قوی" و از قضا یکی از القاب حضرت (ع) است 😪‼️ ❌ وقتی یک چیز از مُد افتاده به آن می گویند ! و جواد به معنای ”بخشنده و سخاوتمند” است. و از قضا از القاب ! ❌ از اسم برای مسخره کردن استفاده میکنند! ولی بتول یعنی پارسا و پاکدامن… که بصورت خیلی اتفاقی از القاب حضرت زهرا و مریم(س) است!😔 ❌ در فیلمها نامهای و را به هزل می آورند! و تقی یعنی با تقوا و نقی به معنای پاک و پاکیزه.. و اتفاقا از القاب امام (ع) و امام (ع) ! ❌ اخیرا (جفر!) هم شده است نماد بلاهت و سفاهت! سوژه جوکهایی با تم مشروب، زن بارگی، لواط و..!! جعفر به معنای ”جوی پر آب” است و کاملا اتفاقی !! اسم ما شیعیان امام صادق (ع) که علم و دانش در جهان اسلام و حتی جهان است! ❌ و هم دارند میکنند سوژه فلان تیپ آدم ها! و باز هم خیلی اتفاقی!! ⚠️⚠️بنظر شما این حجم از جوک سازی و حتی کانال سازی با اسامی (ع)، اتفاقی است؟! چرا در این جوکها، نام شاهان ستمگر جهان در طول تاریخ، سمبل حماقت و زن بارگی و توحش و بزن بهادری و سوژه طنز نمیشوند؟! ✅ دوست خوبم برای از بین بردن مقدسات و هویت یک ملت، اول ⬅️ و میسازند، بعد ⬅️ میکنند، و بعد ⬅️ و نگذاریم به همین سادگی، هویت شیعی و اسلامی ما ایرانیان را بمیرانند.. 🔥 🚫هرگز با اسامی اهلبیت و پیامبران، جوک نسازیم.. کپی نکنیم.. و نخندیم⛔️🚫 @dokhtaranchadorii
❄️❄️❄️ ❄️❄️ ﴾﷽﴿ ❄️ 💠 🍂 💠 ۲۰۹ ماشین ڪہ حرڪت ڪرد،دلم ڪہ همراہ قدم هاے رفت ے چهارم براے هر دویمان نازل شد! سورہ ے ... از لحظہ ے حرڪتش گویے ڪسے قلبم را دستش گرفتہ و مے فشارد! لحظہ اے آرام و قرار ندارم...تنها دلخوشے ام جملات آخر هادیست. بے هدف نگاهم را روے سطرهاے ڪتاب مے چرخانم و یادِ جملہ آخر هادے مے افتم! "برات آروم و قرار ندارہ! قلبمو میگم آیہ!" لبخند عمیقے میزنم و با یادآورے جملاتش لبم را از سرِ شوق مے گزم. نفس عمیقے میڪشم و در دل با هادے حرف میزنم! _تو رو خدا دو دیقہ فڪر و خیالمو ول ڪن بذار درسمو بخونم! دوبارہ نگاهم را بہ میدوزم و آرام میخونم،هشت روز از رفتنِ هادے گذشتہ. اسمش هشت روز است ولے براے من هشتاد سال گذشتہ! دو سہ روز اول ڪہ اصلا حوصلہ ے ڪسے یا چیزے را نداشتم فقط چسبیدہ بودم بہ تلفن. یڪ روز،دو روز،سہ روز... چهار روز،پنج روز... شش روز گذشت و هادے تماس نگرفت! هفت روز...هشت روز... هادے همچنان تماس نگرفتہ! دیروز طاقت نیاوردم و با همتا تماس گرفتم،غیر مستقیم حال هادے را پرسیدم گفت سہ بار تماس گرفتہ و حالش خوب است! ڪمے ناراحت شدم چرا هادے با من تماس نگرفتہ اما دلم آرام گرفت ڪہ حالش خوب است. یڪ هفتہ بہ شروع امتحانات داخلے ماندہ و من تمام تلاشم این است ڪہ بهترین نمرات را بگیرم تا وقتے هادے آمد بگویم میتوانم مثل یاس قوے باشم و در نبودش زندگے مان را ادارہ ڪنم! ذهنم را از فڪر و خیال خالے میڪنم و غرق درس خواندن میشوم،نیم ساعتے ڪہ میگذرد صداے زنگ تلفن بلند میشود. ناخودآگاہ ڪتاب را مے بندم،نڪند هادے باشد؟! صداے مادرم مے آید:بفرمایید! ناگهان مادرم با شوق بلند میگوید:هادے جان تویے؟! این را ڪہ مے شنوم ڪتاب را روے تخت پرت میڪنم و بہ سمت در مے دوم. در ڪمتر از دہ ثانیہ خودم را ڪنار مادرم مے رسانم،مشغول خوش و بش با هادیست من را ڪہ میبیند میگوید:خودش اومد پسرم،از من خداحافظ مراقب خودت باش‌. سپس گوشے تلفن را بہ دستم مے دهد،آب دهانم را با شدت فرو میدهم و محڪم گوشے تلفن را میفشارم‌. دستانم از شادے مے لرزند! گوشے تلفن را بہ گوشم مے چسبانم. انگار حرف زدن یادم رفتہ،چند لحظہ ڪہ میگذرد صداے شادابِ هادے مے پیچد:الو! همین ڪہ صدایش را میشنوم بغض میڪنم،با صداے لرزان میگویم:سلام! خندان میگوید:سلام! میدونم این چند روز نگران شدے و منتظر بودے زنگ بزنم اما دلیل دارہ،وقتم ڪمہ یہ ڪارے بخوام میتونے انجام بدے؟ بغضم را رها میڪنم،دیگر غرور برایم مهم نیست وقتے پاے وسط باشد! _چطور تونستے بہ خونہ تون چندبار زنگ بزنے بہ من نہ؟ مے خندد و جواب میدهد:گفتم ڪہ دلیل دارہ! الان یہ ڪارے بخوام انجام میدے تا بگم چرا زنگ نزدم؟ با دست اشڪانم را پاڪ میڪنم و دماغم را ڪمے بالا میڪشم. _چہ ڪارے؟ صداهاے درهمے مے آید هادے سعے میڪند بلندتر صحبت ڪند:میتونے نیم ساعتہ خودتو برسونے خونہ مون دوبارہ بہ موبایلت زنگ بزنم؟ ڪنجڪاو مے پرسم:چیزے شدہ؟ تند تند میگوید:برو بهت میگم،الان میتونے؟! ڪمے نگران میشوم سریع میگویم:نیم ساعت چهل دیقہ دیگہ خونہ تونم! با صدایش جان میگیرم:نیم ساعت دیگہ بہ موبایلت زنگ میزنم فعلا! لب میزنم:فعلا! با عجلہ وارد اتاقم میشود و سر در گم آمادہ میشوم،مادرم مدام مے پرسد چہ شدہ و من جواب میدهم نمیدانم فقط زودتر باید بروم خانہ ے آقاے عسگرے! سریع آمادہ میشوم و موبایلم را برمیدارم،آژانس میگیرم و آدرس مقصد را میدهم،میخواهم با آخرین سرعت برود! ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ ماشین جلوے در خانہ مے ایستد و میگوید:بفرمایید خانم. زیپ ڪیفم را میڪشم و ڪرایہ را حساب میڪنم،همین ڪہ از ماشین پیادہ میشوم موبایلم زنگ میخورد. بدون معطلے جواب میدهم:بعلہ؟ صداے سرحال هادے مے پیچد:دوبارہ سلام! رسیدے؟ مقابل آیفون مے ایستم و جواب میدهم:سلام! آرہ الان جلوے در خونہ تونم. _خوبہ! برو تو اتاقم مامان اینا چیزے پرسیدن بگو هادے گفتہ از اتاقش یہ امانتے بردارم. ڪنجڪاوے ام بیشتر میشود و در ڪنارش نگرانے ام! دستم را روے زنگ میگذارم و میفشارم،خطاب بہ هادے میگویم:چیزے شدہ؟ با شیطنت میگوید:آرہ! _چے؟! میخندد:برو امانتے تو بردار میگم! ... نویسنده این متن👆🏻: 👉🏻 💠 .