⚫
#زهر_خند
❌ وقتی میخواهند برای من و تو جوک بگویند،
می گویند یک روز #غضنفر ...!
در صورتیکه غضنفر یعنی "شیر، مرد با صلابت و قوی" و از قضا یکی از القاب حضرت #علی(ع) است 😪‼️
❌ وقتی یک چیز از مُد افتاده به آن می گویند #جواد !
و جواد به معنای ”بخشنده و سخاوتمند” است. و از قضا از القاب #امام_نهم!
❌ از اسم #بتول برای مسخره کردن استفاده میکنند! ولی بتول یعنی پارسا و پاکدامن… که بصورت خیلی اتفاقی از القاب حضرت زهرا و مریم(س) است!😔
❌ در فیلمها نامهای #تقی و #نقی را به هزل می آورند! و تقی یعنی با تقوا و نقی به معنای پاک و پاکیزه.. و اتفاقا از القاب امام #جواد (ع) و امام #هادی (ع) !
❌ اخیرا #جعفر (جفر!) هم شده است نماد بلاهت و سفاهت! سوژه جوکهایی با تم مشروب، زن بارگی، لواط و..!!
جعفر به معنای ”جوی پر آب” است و کاملا اتفاقی !! اسم #امام_ششم ما شیعیان امام صادق (ع) که #سرچشمه علم و دانش در جهان اسلام و حتی جهان است!
❌ #عسکر و #عباس هم دارند میکنند سوژه فلان تیپ آدم ها! و باز هم خیلی اتفاقی!!
⚠️⚠️بنظر شما این حجم از جوک سازی و حتی کانال سازی با اسامی #اهلبیت(ع)، اتفاقی است؟! چرا در این جوکها، نام شاهان ستمگر جهان در طول تاریخ، سمبل حماقت و زن بارگی و توحش و بزن بهادری و سوژه طنز نمیشوند؟!
✅ دوست خوبم
برای از بین بردن مقدسات و هویت یک ملت،
اول ⬅️ #طنز و #جوک میسازند، بعد ⬅️ #تمسخر میکنند، و بعد ⬅️ #توهین و #هتاکی
نگذاریم به همین سادگی، هویت شیعی و اسلامی ما ایرانیان را بمیرانند.. 🔥
🚫هرگز با اسامی اهلبیت و پیامبران، جوک نسازیم.. کپی نکنیم.. و نخندیم⛔️🚫
@dokhtaranchadorii
❄️❄️❄️
❄️❄️ ﴾﷽﴿
❄️
💠 #رمان_آیه_های_جنون 🍂
💠 #قسمت_۲۰۹
ماشین ڪہ حرڪت ڪرد،دلم ڪہ همراہ قدم هاے #هادی رفت #سوره ے چهارم براے هر دویمان نازل شد!
سورہ ے #فراق ...
از لحظہ ے حرڪتش گویے ڪسے قلبم را دستش گرفتہ و مے فشارد!
لحظہ اے آرام و قرار ندارم...تنها دلخوشے ام جملات آخر هادیست.
بے هدف نگاهم را روے سطرهاے ڪتاب مے چرخانم و یادِ جملہ آخر هادے مے افتم!
"برات آروم و قرار ندارہ! قلبمو میگم آیہ!"
لبخند عمیقے میزنم و با یادآورے جملاتش لبم را از سرِ شوق مے گزم.
نفس عمیقے میڪشم و در دل با هادے حرف میزنم!
_تو رو خدا دو دیقہ فڪر و خیالمو ول ڪن بذار درسمو بخونم!
دوبارہ نگاهم را بہ #کتاب میدوزم و آرام میخونم،هشت روز از رفتنِ هادے گذشتہ.
اسمش هشت روز است ولے براے من هشتاد سال گذشتہ!
دو سہ روز اول ڪہ اصلا حوصلہ ے ڪسے یا چیزے را نداشتم فقط چسبیدہ بودم بہ تلفن.
یڪ روز،دو روز،سہ روز...
چهار روز،پنج روز...
شش روز گذشت و هادے تماس نگرفت!
هفت روز...هشت روز...
هادے همچنان تماس نگرفتہ!
دیروز طاقت نیاوردم و با همتا تماس گرفتم،غیر مستقیم حال هادے را پرسیدم گفت سہ بار تماس گرفتہ و حالش خوب است!
ڪمے ناراحت شدم چرا هادے با من تماس نگرفتہ اما دلم آرام گرفت ڪہ حالش خوب است.
یڪ هفتہ بہ شروع امتحانات داخلے ماندہ و من تمام تلاشم این است ڪہ بهترین نمرات را بگیرم تا وقتے هادے آمد بگویم میتوانم مثل یاس قوے باشم و در نبودش زندگے مان را ادارہ ڪنم!
ذهنم را از فڪر و خیال خالے میڪنم و غرق درس خواندن میشوم،نیم ساعتے ڪہ میگذرد صداے زنگ تلفن بلند میشود.
ناخودآگاہ ڪتاب را مے بندم،نڪند هادے باشد؟!
صداے مادرم مے آید:بفرمایید!
ناگهان مادرم با شوق بلند میگوید:هادے جان تویے؟!
این را ڪہ مے شنوم ڪتاب را روے تخت پرت میڪنم و بہ سمت در مے دوم.
در ڪمتر از دہ ثانیہ خودم را ڪنار مادرم مے رسانم،مشغول خوش و بش با هادیست من را ڪہ میبیند میگوید:خودش اومد پسرم،از من خداحافظ مراقب خودت باش.
سپس گوشے تلفن را بہ دستم مے دهد،آب دهانم را با شدت فرو میدهم و محڪم گوشے تلفن را میفشارم.
دستانم از شادے مے لرزند! گوشے تلفن را بہ گوشم مے چسبانم.
انگار حرف زدن یادم رفتہ،چند لحظہ ڪہ میگذرد صداے شادابِ هادے مے پیچد:الو!
همین ڪہ صدایش را میشنوم بغض میڪنم،با صداے لرزان میگویم:سلام!
خندان میگوید:سلام! میدونم این چند روز نگران شدے و منتظر بودے زنگ بزنم اما دلیل دارہ،وقتم ڪمہ یہ ڪارے بخوام میتونے انجام بدے؟
بغضم را رها میڪنم،دیگر غرور برایم مهم نیست وقتے پاے #عشق وسط باشد!
_چطور تونستے بہ خونہ تون چندبار زنگ بزنے بہ من نہ؟
مے خندد و جواب میدهد:گفتم ڪہ دلیل دارہ! الان یہ ڪارے بخوام انجام میدے تا بگم چرا زنگ نزدم؟
با دست اشڪانم را پاڪ میڪنم و دماغم را ڪمے بالا میڪشم.
_چہ ڪارے؟
صداهاے درهمے مے آید هادے سعے میڪند بلندتر صحبت ڪند:میتونے نیم ساعتہ خودتو برسونے خونہ مون دوبارہ بہ موبایلت زنگ بزنم؟
ڪنجڪاو مے پرسم:چیزے شدہ؟
تند تند میگوید:برو بهت میگم،الان میتونے؟!
ڪمے نگران میشوم سریع میگویم:نیم ساعت چهل دیقہ دیگہ خونہ تونم!
با صدایش جان میگیرم:نیم ساعت دیگہ بہ موبایلت زنگ میزنم فعلا!
لب میزنم:فعلا!
با عجلہ وارد اتاقم میشود و سر در گم آمادہ میشوم،مادرم مدام مے پرسد چہ شدہ و من جواب میدهم نمیدانم فقط زودتر باید بروم خانہ ے آقاے عسگرے!
سریع آمادہ میشوم و موبایلم را برمیدارم،آژانس میگیرم و آدرس مقصد را میدهم،میخواهم با آخرین سرعت برود!
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
ماشین جلوے در خانہ مے ایستد و میگوید:بفرمایید خانم.
زیپ ڪیفم را میڪشم و ڪرایہ را حساب میڪنم،همین ڪہ از ماشین پیادہ میشوم موبایلم زنگ میخورد.
بدون معطلے جواب میدهم:بعلہ؟
صداے سرحال هادے مے پیچد:دوبارہ سلام! رسیدے؟
مقابل آیفون مے ایستم و جواب میدهم:سلام! آرہ الان جلوے در خونہ تونم.
_خوبہ! برو تو اتاقم مامان اینا چیزے پرسیدن بگو هادے گفتہ از اتاقش یہ امانتے بردارم.
ڪنجڪاوے ام بیشتر میشود و در ڪنارش نگرانے ام!
دستم را روے زنگ میگذارم و میفشارم،خطاب بہ هادے میگویم:چیزے شدہ؟
با شیطنت میگوید:آرہ!
_چے؟!
میخندد:برو امانتے تو بردار میگم!
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆🏻:
#لیلی_سلطانی 👉🏻
💠 #فدایی_خانم_زینب.