eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۸۹۴ ۳۵ ساله هستم، فرزند اول خانواده، دو خواهر غیر از خودم دارم. سال ۸۶ دانشگاه قبول شدم. سال ۸۹ مزدوج شدم و سال ۹۰ در حالی که ترم آخر دانشگاه بودم، خدا خواسته باردار شدم. خیلی اوضاع مالی بدی داشتیم، مستاجر بودیم و شوهرم بدهی داشت و هر روز این بدهی بزرگتر میشد متاسفانه... با وجود این شرایط حتی یک لحظه هم فکر سقط به ذهنم نیومد، با اینکه طلبکاران میومدن در خونه، و من سعی می‌کردم خانواده ام از بدهی های شوهرم خبردار نشن که عاقبت شدن و خیلی سرزنشم کردن که چرا به ما نگفتی و چرا تو شرایط باردار شدی... سال ۹۱ پسرم دنیا اومد، چون نوه ی اول بود و پسر بود، خیلی لوس بار اومد از طرف خودم و خواهرها و پدربزرگ و مادربزرگ... سال ۹۲ شوهرم ورشکست شد و بدهی خیلی سنگینی داشت، منو پسرم (یک ساله بود) تنها شدیم و شوهرم هر روز برای فرار از دست طلبکارا این شهر و اون شهر آواره بود... تو این اوضاع پسرم فتخ داشت، باید عمل اورژانسی می‌شد، شوهرم یک شب اومد رضایت نامه ی عمل رو امضا کرد و رفت و باز تنها موندم. یک سال همینطور سپری شد تا اینکه سال ۹۳ بازداشت شد😔 و منو پسرم با اسباب و اثاثیه راهی خونه ی پدرم شدیم. خییییلی سخته با یه بچه برگردی خونه ی پدر، تا ۳ سال همینطور سپری شد تا اینکه تحملم تموم شد، گفتم چرا خانواده ی شوهرم کاری نمیکنن؟! در این شرایط سخت، با اینکه شوهرم اخلاقش خوب بود و سالم بود یعنی اهل دود و دم نبود، تقاضای طلاق دادم خیلی جدی، خواهرم می‌گفت این کارو نکن، بچه گناه داره، زیردست ناپدری بزرگ بشه، پدرم میگف بچه رو ازت میگیرن ولی من بلاتکلیف بودم امان از بلاتکلیفی😔 توی این سه سال هیچ کی نفهمید من چی کشیدم. بعد از یک سال دوندگی تو دادگاه، خانواده ی شوهرم و بستگان دیدن قضیه جدیه، افتادن دنبال کارای شوهرم و عمو و دایی ها و فامیل دور، یه مبلغی گذاشتن بقیه هم ستاد دیه وام داد و آزادش کردن. بعد از ۴سال برگشت که بچم داشت می‌رفت تو ۷ سال، طفلکم بچگیاش بدون حضور پدر سپری شد، وقتی شوهرم اومد، خیلی اومدن دنبالم که آزاد شده، بیا زندگی کن. گفتم نه، همون موقع ام در رفت وآمد دادگاه بودم برای طلاق... یه چندماهی هم اینطور سپری شد، فقط به یک دلیل طلاق نگرفتم، اونم بچه بود، چون قصد داشتم بازم بچه بیارم پیش خودم میگفتم اگه طلاق بگیرم پسرم تک فرزند بزرگ میشه، اگر بخوام شوهر کنم، با خواهروبرادراش ناتنی میشه خلاصه خیلی با خودم کلنجار رفتم و خیروصلاحمو در موندن دیدم و من با گرفتن شرط طلاق برگشتم و بعد از ۷سال با یه بچه زندگیمون رو از صفر شروع کردیم. هرکی بهم می‌رسید می‌گفت دیگه بچه نیاری، شانس منم از همون سال به بعد گرونی ها داشت شروع می‌شد، دو سال همینطوری گذشت با مستاجری و حقوق کارگری و بدون بیمه، یک روز پسرم اینقدر گریه کرد گفت من داداش میخوام، گفتم داداش از کجا بیارم برات آخه😒 خودش دستاشو برد بالا گفت خدایا بهم داداش بده و منه بیخیال گفتم دعا کن و لبخند میزدم.🙂 و این موضوع رو با شوهرم درمیان گذاشتم ولی مخالفت کرد گفت تو خرج خودمون موندیم ولی من راضیش کردم. بعدش پشیمان شدم. گفتم برم دندونام رو درست کنم، بعدش حامله بشم. تا اینکه علائم حاملگی رو تو خودم دیدم. بله دعای پسرم زود جواب داد و خلاصه آخرای سال ۹۹ پسر دومم دنیا اومد که منو شوهرم عاشقق شدیم. مخصوصا "شوهرم که بچگی پسر اولم رو ندیده بود. با دومی کلی ذوق می‌کرد. طفلک هیچ خرجی برامون نداشت. بجای پوشک براش کهنه می‌بستم و لباسای بچگیای پسر بزرگمو تنش می‌کردم. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۹۴ بعد از پسر دومم که خیلی آروم و بی خرج بود عاشق بچه شدم، تا اینکه ۲۱ ماهگی از شیر گرفتمش تا یکم به خودم برسم چون خیلی لاغر و ضعیف شده بودم. البته ناگفته نماند تا قبل از شیر گرفتن پسرم با کانال خوب شما آشنا شدم و با تجربه های مادرای عزیز کلی گریه کردم و خندیدیم و اشک شوق ریختم و یه حس عجیبی درونم بود انگار دوست داشتم بچه های زیادی داشته باشم. موقع نماز با صدای بلند اذان و اقامه رو توخونه می‌گفتم که خیلی تاثیر داره برای بچه دار شدن، با خودم میگفتم یه کم خودمو تقویت کنم ان شاا... فصل بهار بعد از ماه رمضان اقدام کنم برای بعدی😍 ولی گویا خدا بیشتر از من عجله داشته، بهمن ماه خداخواسته باردار شده بودم و از همه جا بی خبر، وقتی فهمیدم اشک شوق ریختم. خیللی خوشحال شدم درحالی که همچنان مستاجر و بدون وسیله ی نقلیه و حقوق کارگری که اونم یه روزگار بود، یکی دو روز نبود ولی زندگی با بچه خیلی شیرینه خیلی🤩 ماه سوم بارداری بودم یه شب پسر کوچیکم رفت اتاق خواب، یک مرتبه صدای افتادن کمد اومد بدجور ترسیدم، گفتم خدایی نکرده کمدا افتادن رو بچه، خداروشکر بخیر گذشت پسرم کنار بود. آبان ماه ۱۴۰۲ دخترم دنیا اومد با کلی رزق و روزی که اصلا"باورمون نمیشه اول اینکه بیمه تامین اجتماعی شدیم، دوم اینکه ماشین باری خریدیم تا شوهرم باهاش کار کنه، سوم زمین فرزندآوری ثبت نام کردیم. چهارم اینکه ماشین ثبت نام کردیم به اسممون در اومد و پنجم روحیه ای که از مال دنیا بیشتر ارزش داره، خداروشکر روحیه ام خیلی خوب شده با ایینکه ۵ سال سختی کشیدم در نبود شوهرم ولی خدا جای دیگه با بچه هام جبران کرد. شاید بگید ۵سال چیزی نیست ولی من تو این ۵سال تمام موهام سفید شد، دوران خوب جوانیم هدر رفت، عصبی شده بودم شدید الان که فکر می‌کنم منوهمسرم خیلی مدیون پسر بزرگم هستیم اون با تنها گذاشتنش من با عصبانیتم... ولی الان خداروشکر اخلاقم خیلی خوب شده صبور شدم، روزی هزار بار خداروشکر میکنم، خدا بچه های سالم و زیبا بهم داده هر چقدر نگاشون میکنم، سیر نمیشم. وقتی باباش نبود از همه لحاظ تامین بود، خوراک و پوشاک و هرچی که میخواست ولی تنها بود نه خواهری🙅‍♀️ نه برادری 🙅‍♂️ولی الان درسته زیاد تامین نیست ولی عوضش خواهروبرادر👫داره روحیه ی الانش با اون موقع خیلی فرق کرده، می‌خوام به اون پدرومادرایی که میگن یه بچه یا دوتا داشته باشیم، براش سنگ تموم بذاریم بگم من اون راه ها رو تجربه کردم درسته از مال دنیا بی نیازش میکنی ولی جای خالی حامی رو نمیتونی براش پرکنی، همیشه یه خلائی تو وجودش هست که با خواهر و برادر جبران میشه. پسربزرگ من با اختلاف ۸ سال از داداشش👨‍👦 انگار تک فرزند محسوب میشه که اگه شوهرم بود، نمی ذاشتم اینقدر فاصله بیوفته ولی مال من خداخواست که فاصله بیوفته ولی مادرای عزیز اگه شما خودتون فاصله میندازین، اشتباه نکنین به نظر من اعتقادات ضعیف شده و اعتماد به خدا از دست رفته وگرنه رزق وروزی دست خداست، آینده ام هیچکی ندیده، تا در حال داریم زندگی میکنیم چرا لذت نبریم. من وقتی پسربزرگمو داشتم اذیتاشو داشت طوری که میگفتم دیگه بچه نمیارم ولی یادم رفت چون هیچ بچه ای شبیه اون یکی نیس الان دخترمم🧏‍♀️ خیلی آرومه ماشاا... حتی بیشتر از بچه ی دومم و من اینهارو مدیون خدای بزرگم هستم. من با اعتقاد و اعتماد کامل به خدا بچه آوردم و خدا هم برام جبران کرد. الان باوجود یه بچه مدرسه ای👨‍🎓 و دوتا بچه ی 👫پشت سرهم خدارو شکر خیلی احساس خوشبختی می‌کنم، زندگی آروم و بی دغدغه ای دارم. همیشه سر نماز اولاد سالم وصالح و زیاد از خدا خواستم، اینقدی که بچه ی زیاد خوشحالم میکنه، مال دنیا خوشحالم نمیکنه. مادرم همیشه میگه تو انگار از بچه سیرمونی نداری😂 راستی کار در خانه ام انجام میدم مواقع بیکاری 💪💪💪 بخوام حرف بزنم زیاده ولی وقت تنگه😎 امیدوارم تا میتونین بچه بیارین👼👼👼👼👼👼👼👼 و دور و برتون رو شلوغ کنین ان شاا... خدا فرزندانمونو سالم وصالح و پر روزی و خوش قدم و عاقبت بخیر کنه. الهی آمین🤩 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
افزایش وام قرض الحسنه ازدواج و فرزندآوری در سال ١۴٠٣ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🚨نخستین حکم ابطال پروانه فعالیت درمانی برای سقط‌جنین غیرقانونی در قم صادر شد. 👈 شهروندان در صورت مشاهده هرگونه فعالیت غیرمجاز و یا تخلف بهداشتی و درمانی می‌توانند مراتب را با شماره ۱۹۰ در میان بگذارند. جزئیات بیشتر خبر را اینجا بخوانید:👇 http://fna.ir/3h4h2u کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هیچ چیزی از خدا پوشیده نمی ماند. شما خانم‌ها اگر از ناحیه همسرتان زحمتی را متحمل می شوید که آن ‌همسر این زحمت را به خاطر کار و تلاش و مجاهدت، بر شما تحمیل می‌کند، این زحمت پیش خدای متعال اجر دارد؛ ولو یک لحظه و یک ساعتش را هیچ‌کس نفهمد. خیلی‌ها از زحمات خانم‌ها آگاهی ندارند. مردم عادت کرده‌اند که خیال کنند زحمت، چیزی است که انسان با بازو و بدن و جسم خود انجام می‌دهد؛ نمی‌دانند زحمات روحی و عاطفی گاهی سنگین‌تر است. آقایان، خیلی از زحمت‌های شما را درست ملتفت نیستند؛ اما خدای متعال که «لا یخفی عَلَیهِ خافِیة» است. هیچ چیزی از او پوشیده نمی‌ماند، ناظر کار شماست و شما اجر دارید. 📚نقش و رسالت زن، در بیانات رهبر معظّم انقلاب کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۹۵ من سال ۶۹ بدنیا اومدم، بعد از من هم دوتا داداش، با این وجود، همیشه احساس تنهایی می‌کردم، جای خالی خواهر احساس می‌شد در زندگیم. داداش سومم که سال ۷۵ متولد شد، همه یه جوری نگاهمون می‌کردن، دیگه منم جرات نکردم به پدرمادرم بگم واسم یه خواهر بیارن... گذشت و گذشت تا به سن ازدواج رسیدم، لیسانسمو گرفتمو ۲۳ سالگی ازدواج کردم در سال ۹۲، خدایی همسر خوبی نصیبم شد، با نماز، اهل حلال حرام، کاری... ولی سر مراسمات و حنابندون جهاز برون عقد کنون و...اذیتش کردم الان که فکر می کنم می‌بینم اصلا ارزش این همه دلخوری و کدورت رو نداشت اما چه کنم خام بودم، تو رفاه کامل بزرگ شده بودم و اصلا نمی‌فهمیدم سختی چیه، تا چیزی میخواستم برام فراهم می‌کردن پدرمادرم، فکر می‌کردم خانواده شوهر و شوهرم باید همینجوری باشه اما زهی خیال باطل😂 سال ۹۵ سه سال بعد از عروسی تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم، باردار شدم اونم دوقلو، چون عمه عمو مادربزرگم دوقلو داشتن... بعد از سه ماه مشکلاتم شروع شد، خونریزی و تپش قلب و... هر روز آمپول می‌زدم تا ۳ماه... ضربان قلبم بالا می‌رفت بالای ۲۰۰، شب قدر سال ۹۶ بود، حالم خیلی بد شد، گفتن باید CCU بستری بشی. ماه هفتم ۱۰ روز بستری بودم خداروشکر قلبم بهتر شد و مرخص شدم. چند روز بعد یه طرف پام ورم شدید کرد، رفتم بیمارستان بعد سونو گفتم وای خانم dvt شدی، خون تو پات لخته شده😔 تکون نباید بخوری اگه حرکت کنه آمبولی میشی، جون سه تا تون در خطره... روزای سختی بود، خیلی... تنها یاورم مادرم بود، محل کار و زندگی مون تهران بود، به خاطر حال بدم، نزدیکی مادرم اومدم شهرستان بستری شدم و تزریق مداوم آمپولای زیرجلدی هپارین اناکساپرین، با شرایط سخت بارداری دوقلو... بعد از چندین هفته بستری در بیمارستان بلاخره هفته ۳۴ام درد زایمان شروع شد، آمپول ریه رو زده بودم، وزن بچه ها حدود ۲ کیلو بود اما استرس داشتم. دختر و پسرم با سزارین بدنیا اومدن، دخترم خیلی ناز بود، چششماش باز بود اما پسرم حالش خیلی بد بود یادم وقتی بدنیا اومد مثل دخترم نیاوردن با صورتم لمسش کنم سریع بردنش nicu.. طفلک حالش خیلی بد بود، بخاطر ترس پزشکا از آمبولی چندین شب بستری بودم بیمارستان، به دخترم شیر دادم حالش خوب بود اما پسرم رو گفتم بیارید شیرش بدم، دکتر کودکان رو دیدم حال پسرمو پرسیدم، گفت حالا اون یدونه رو داشته باش، اونو ولش کن😭 تهوع داشت پسرم، هرچی شیر میخورد بالا میاورد، با دخترم مرخص شدیم. مادرم پسرمو نذر کرد، چند روزی عباس صداش می‌کردم، نذر شیر کردیم. خدا رو شکر خوب شد، شیرمو خورد یه معجزه بود برام اما خیلی سختی کشیدم تا ۷ سالشون کردم، مامانایی که بچه نارس داشتن درکم میکنن. در کنار سختی ها اما رزقشون خیلی زیاد بود. تو بارداری ماشین خریدیم. شوهرم به خاطره مرخصی زیاد انتقالش دادن شهرستان اولش ناراحت شدیم اما بعدش خوشحال شدیم چون تو تهران هیچ‌وقت خونه دار نمی شدیم. شهرستان یه خونه خریدیم. بازم شکر خدا بچه های سالمی دارم به سختی اش می ارزید. شوهرم خیلی سفت سخت مخالف بچه هست، خانواده هامون ازون بدتر، حاملگی من براشون فاجعه است. اما من عاشق بچم تا بببنیم خدا چه بخواد، شاید منم سال دیگه یه نی نی آوردم اگه خدا بخواد و شوهرم راضی بشه. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌به هیچ عنوان اجازه ی ورود شما به همراه فرزند داده نخواهد شد.😐 قابل توجه مسئولین محترم👆 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌 تنهای تنها... شاید اکثر خانمهایی که تو گروه هستن، بلاخره دوسه تا خواهر و برادر داشته باشن اما من میفهمم تک فرزندی یا کم فرزندی چه فاجعه ی بزرگی هست. منی که نه خودم خواهر دارم نه برادرم قصد ازدواج داره، شوهرمم، برادر نداره... این روزها که متاسفانه متاسفانه متاسفانه روابط فامیلی خیلی کمرنگ شده و عملا خانواده ها فقط با خواهر و برادراشون رابطه و رفت و آمد دارن، ما هیچکس رو نداریم. انقدر تنهاییم که هر وقت بهش فکر میکنم غصه م میشه😔😔 خواهر و برادرا تو مشکلات و سختی پشت هم هستن ولی ما هیچکس رو نداریم. الان که خودم تو این وضعیت هستم دلم‌ نمیخواد بچه هام اینجوری بشن و تا جایی که بتونم سعی میکنم این ظلم در حق بچه هام نشه. من واقعا گله مندم از خانوادم که ما رو انقدر تنها گذاشتن... پدر مادر هم هرچقدر وقت بذارن برای بچه هیچ‌وقت جای خواهر برادر رو نمیگیره، اصلا دنیاشون باهم متفاوته. تفکرشون فرق داره از یه نسل دیگه هستن. مثلا بابا مامان من پول پام می‌ریختن، اولین نفر تو فامیل من گوشی خریدم، اولین نفر من کامپیوتر داشتم، همیشه بهترین لباسا تنم بود و بهترین لوازم تحریر رو برام تهیه میکردن، دست رو هر اسباب بازی ای میذاشتم نه نمی شنیدم. دیدگاه جوان‌های الانم همینه، میگن باید بتونیم به خرج بچه برسیم. ولی واقعا اینا به هیچ درد من نخوردن وقتی که همیشه تنها بودم. تازه بابای من خیلی باهام رفیق بود، گاهی باهم بیرون میرفتیم، باهم حرف میزدیم. ولی واقعا جای خواهر و برادر رو برام پر نمیکرد‌‌‌. همبازی من که نبود... من همیشه تنها بودم.... تنهای تنها............................... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
کسانی که پدر و مادر از آنها ناراضی بودند، به هر دری می زنند، کارشان درست نمی شود، خبر ندارند به خاطر این است که پدر و مادر از آنها ناراضی بوده اند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
گره های ازدواج را باز کنید... 📌عمده (موانع ازدواج)، موانع فرهنگی است؛ عادتها، تفاخرها، تکاثرها، چشم و هم چشمیها، تجمل طلبی ها، این ها است که یک مقدار نمی گذارد آن کاری که باید انجام گیرد، صورت پذیرد. باید شما و خانواده هایتان این گره ها را باز کنید. ✅ من از ازدواجهای دانشجویی که هر سال برگزار می شود، بسیار خشنود و خرسندم. اگر عادت کنند که ازدواجها را ساده، بی پیرایه و بی تشریفات انجام دهند، فکر می کنم که بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. 📌اساس ازدواج در اسلام بر سادگی است. در اوایل انقلاب نیز همین طور بود، منتها متأسفانه این فرهنگ تکاثر و تفاخر و سرمایه داری، یک خرده کار را مشکل کرد. متأسفانه بعضی از مسؤولان هم با ازدواجهای کذاییِ خانواده هایشان، مشکلاتی را درست کردند. ۷۹/۱۲/۹ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌دیگر آغوشی نمانده برای کودکان غزه! کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچه ها باید باشند... تو رو به خدا اینو برای خودمون برای اطرافیان مون جا بندازیم که مسجد فقط محل نماز پیرمرد و پیرزن های تنها نیست، مسجد محل تربیت و ساخته شدن بچه ها و جوونای ماست، محل تربیت و یادگیری اون هاست. بعد از شاید سال ها رفتم مسجد برای نماز، بچه ی کوچیکم تو بغلم خواب بود. دخترم هم کنارم نشسته بود. هر کس می اومد داخل انگار که من جذام دارم، یه جوری نگاه خودم و بچه ها میکردن حس کردم واقعا مشکلی دارم و خبر ندارم. بعد از اون، موقع قرآن تا یه کلمه حرف از دهن دخترم درمی اومد، یه خانم می اومد و مدام تذکر می‌داد، اومدیم مسجد قرآن گوش بدیم، اومدیم آرامش داشته باشیم، بچه ها رو جمع کنید، اینجا که جای بچه نیست. منم فقط سکوت کردم و سرمو انداختم پایین... این بنده خدا یه داد و بیدادی راه انداخت که بین خودش و بقیه داشت دعوا درست میشد و صدا تا آقایون رفت... گذشت و اذان رو گفتن پسر شیرخوارم گریه افتاد، یه لحظه از دخترم غافل شدم بلند شد رفت دنبال یه بچه دیگه تو قسمت مردونه، یه خانوم دیگه اومد با لحن خیلی بد و با صدای بلند گفت آره دیگه اینجا پارکه بچه هاتون رو بذارید بازی کنن، من هیچی نگفتم، صداش رو بلندتر کرد و گفت نه پارک چیه اینجا طویله اس که همینجوری بچه هاتون رو به حال خودشون گذاشتید... این شد بدون اینکه نماز بخونم، قامت نماز که بسته شد دست بچه هامو گرفتم و با دل شکسته از مسجد اومدم بیرون و رفتم خونه نماز فرادا خوندم که حق الناس بقیه گردنم نمونه... از خودم و حق خودم میگذرم ولی از حق فرزندم و بقیه بچه های این سرزمین که به خاطر امثال شماها از مسجد زده میشن نمی گذرم. هر بار به دخترم میگم بریم مسجد، بریم هیئت، میگه نه مامان نریم اونجا، گریه میکنه و دائم میگه نریم. ولی باور کنید مساجد ما هر روز خالی تر میشه اونم فقط و فقط بخاطر روشی که شما در پیش گرفتین... کی گفته که مسجد جای شماهاس و جای بچه ها نیست؟! کدوم قانون شرع و حکومت اینو گفته؟ امیدوارم هر چه زودتر متوجه اشتباه تون بشید، قبل از اینکه دیر بشه... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بچه ها باید باشند... مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام کوچک بود و شلوغ. پیرمردها از شیطنت و سر و صدای هر روزه بچه ها شاکی و کلافه بودند و می گفتند "بچه ها را به مسجد نیاورید، اذیت می کنند." خبر به آیت الله خوشوقت رسید. حاج آقا گفتند "هرکس اذیت می شود، مسجد نیاید، بچه ها باید باشند..." کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
براساس ضرورت... حضرت زهرا (س) بـراســاس ضـرورت فعالیت اجتمـــــاعی می‌کردند نه که خود را در وَرطِه فعالیت‌ های اجتمـــــاعی بیندازند. حضرت زینب (س) نیز این‌گونه بودند ولـی در مـوقـع‌ ضـرورت، مـی‌بـیـنـیـم در مـجـلس‌ یزید، آن خطبه‌ غَرّا را ایراد می‌کنند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075