#تجربه_من ۱۰۸۶
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#حرف_مردم
#آسیبهای_تک_فرزندی
#تنبلی_تخمدان
#قسمت_اول
من دهه هفتادیم. در خانواده ای متوسط و نسبتا مذهبی بزرگ شدم. ما چهار بچه ایم. بچه که بودیم وقتی با خانواده میرفتیم بازار دقیقا در مسیر خونه ما روی یکی از دیوارهای یه اداره، خیلی بزرگ، درشت، پررنگ و با رنگ و لعابهایی که هنوز یادمه، نوشته بودن فرزند کمتر زندگی بهتر...
برای همین تو اون بحبوبه که ما سه بچه نسبتا از آب و گل در اومده بودیم، وقتی خبر بارداری خدا خواسته و چهارم مادرمو در آستانه ی سی و پنج سالگیشو شنیدم، فوق العاده ناراحت شدم و بدخلقی کردم. خدا منو ببخشه واقعا ولی عوضش وقتی به دنیا اومد عجیب عشق و محبت این بچه تو دل همه جا باز کرد. اون بچه خودش الان بیست سالشه.. از همه ما مهربونتر و خوش اخلاق تر و فوق العاده دلسوز و دل رحم نسبت به پدر و مادرم و ما خواهر برادراس...
من اون موقع ها نمیفهمیدم ولی الان که فکر میکنم میبینم این بچه نه تنها از بچگی رزقش با خودش بود بلکه این آبجی رحمت و خیر فراوانی به زندگی پدرو مادرم آورد. مثلا بعد از سالها زندگی تو یه خونه کوچیک و دور از شهر، پدرم خونه رو فروخت با پولش که هیچکس باور نمیکرد تونست زمین بخره و با مقداری که هیچکس باز باور نمیکرد تونست زمین رو بسازه و بعد از سالها سوار پیکان درب و داغون شدن به یمن وجود آبجی کوچیکه پدرم یه پراید نو خرید تو اون سالها...
تو مدرسه هم جزو شاگردای نمونه و زرنگ بود و الحمدالله هر سال امتیاز در مراحل و مسابقات درسی و قرآنی میاورد و کلی جایزه و حتی گاهی مبالغی پول... البته ما چهار خواهر برادر همگی جزو شاگردان برتر مدرسه بودیم ولی این آبجی خدا خواسته واقعا یه چیز دیگه بود. نه تنها ما، بلکه کل فامیل این آبجیم رو خیلی دوست دارن و میگن که خانمی و ادب و متانت از وجودش میباره.
اینو گفتم برا عزیزانی که اگه مادرشون یا اطرافیانشون با سن بالا یا حتی داشتن داماد و عروس باردار شدن توروخدا تا میتونید بهشون دلداری و امید بدین و بدونین که چقد همراهی کردن یه مادر باردار اجر و ثواب داره 😊
وقتی تو سن بیست سالگی ازدواج کردم، همون اوایل شوهرم بهم گفت چهارتا بچه ازت میخوام😄دو دختر و دو پسر👍👍 منم که داغ بودم اون موقع و زیادشوهرمو دوست داشتم گفتم چشم ده تامیارم🤣🤣 ولی با این وجود چون دانشجو بودم بارداری رو گذاشتم واسه بعد دانشگاه.
دانشگام که تموم شد همون ماه اول خدا یاری کرد و پسرنازنین مو باردار شدم. بارداری نسبتا معمولی داشتم که سختیهایی هم داشت. ولی ازهمه بدتر زایمان فوق العاده سخت و طولانی داشتم. من از مادران پر خطر بودم و باید سزارین میشدم ولی نمیدونم چرا تحت تاثیر اطرافیان قرار گرفتم که هی میگفتن طبیعی خوبه.
تو زایمان اول نزدیک بود بچه رو از دست بدم و بعدش نزدیک بود جون خودمم از دست بره. با اینکه طبیعی قطعا از سزارین بهتره ولی مادران عزیز با دکتر متخصصتون همراه باشید و هرکدوم رو براتون تجویز کردن اصرار بر دیگری نکنید.
پسرم که به دنیا اومد کولیک داشت از نوع شدید و این شروع ماجرای پر درد من بود. بیقراری ها و گریه های ممتد بچم اونقد شدید بود که گاهی اون گریه میکرد منم روبروش مینشستم گریه میکردم. بی تجربه و خام بودم و واقعا هیچی از بچه داری نمیدونستم. با اینکه چند صباحی هم خونه مادرم بودم ولی عملا من نوزادی پسرمو خوب درک نکردم و به نوعی خودمم دچار افسردگی پس از زایمان شدم.
شوهرمم از من بی تجربه تر. اصلا تو اوضاع بچه داری کمکم نمیکرد و بچه که گریه میکرد هی میگفت شیرش بده. بلد نبود چند دقیقه بچه رو نگه داره یا شبها اونم از خوابش بزنه و چند دقیقه بچه رو بگیره که منم بخوابم.
از پا قدم پسرم بخوام بگم دروغ چرا، اوضاع مالی مون به شدت خراب شد. نمیدونم خدا میخواست مارو امتحان کنه یا هرچی، شوهرم ورشکسته شد و کلی قرض و بدهی بالا آوردیم و صابخونه تو اون شرایط عذرمونو خواست و ما مدتها ویلان خونه پدر یا پدر شوهر بودیم و در نهایت خونه ای تو حاشیه شهر اجاره کردیم و اوضاع مون به کلی خیط بود و همه این شرایط، (زایمان بد، بیقراریها و کولیک چند ماهه بچه،افسردگی، شب نخوابیها و خستگیهای طولانی که گاهی منو به مرز جنون و انفجار میرسوند، مستاجری و بدهیهای زیاد، و از همه بدتر اون شعار لعنتی فرزند کمتر زندگی بهتر، که از بچگی ملکه ذهنم شده بود) همه و همه دست به هم داد که من کلا قید بچه رو دیگه بزنم و همش میگفتم همین یکی به ثمر برسونم کافیه و این شد که تمام کودکی پسر من در تنهایی و غریبی گذشت.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۰۸۶
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#حرف_مردم
#آسیبهای_تک_فرزندی
#تنبلی_تخمدان
#قسمت_دوم
خدا میدونه چه روزهایی که از تنهایی و نداشتن همبازی گریه میکرد ولی من نمیفهمیدم که این بچه خواهر یا برادر میخواد و با بردن به خونه اقوام یا پارک یا خیابون چند دقیقه ای سرگرمش میکردم ولی همین که به خونه برمیگشتیم باز بچه نا آرام بود و من دائما فکر میکردم این بچه چرا اینقد نق میزنه.
گاهی باهاش بازی هم میکردم ولی حال و حوصله ما بزرگترها کجا و بازی بچه با بچه کجا. شوهرمم به دلیل مشکلات خودش و بدهیهاش، اونم به نوعی دچار افسردگی بود و حال و حوصله نداشت با بچه بازی کنه و برخلاف اوایل ازدواج هرگز دیگه بهم نگفت بچه میخوام یا این بچه همبازی میخواد.😔
گذشت این روزها و بدهی ها کم کم صاف شد و اوضاعمون کم کم بهتر شد و تازه زندگیمون یه مقدار افتاده بود رو غلطک. پسرم مدرسه میرفت و تازه فهمیده بود همه خواهر برادر دارن و خودش تنهاست. این بود که شروع کرد به بهونه گیری که نی نی میخوام. منم از حدود سه چهار سال پیش که عضو کانال شما شدم تازه فهمیدم که رهبری امر به فرزندآوری کردن و جمعیت شیعه رو به افوله.
فهمیدم امامون یار میخواد و ما باید دست به کار شیم. با شوهرم درمیون گذاشتم و کم کم شروع به مراحل اداریش کردیم🙈ولی زهی خیال باطل. من که بچه اولمو در اولین اقدام و طبق برنامه ای که میخواستم باردار شدم، به خودم مغرور شده بودم که اره هروقت تو هر زمان بخوام دومی هم با یه حرکت حله... نخیر ازین خبرا نبود.
هرماه میگذشت و من منتظر، ولی هرماه یا بی بی منفی میشد یا حتی زودتر از موعد دوره ام شروع میشد. این اوضاع با اینکه همش چند ماه بود ولی به شدت تو روحیه ام تاثیر گذاشت. حس آدم نازا بهم دست داده بود. از همینجا واقعا به خانمایی که چند ساله منتظر بچن میگم که ما واقعا ذره ای از حال شما رو شاید بتونیم درک بکنیم و شاید هم نکنیم. الان میفهمم انتظار چقد سخته...
مجبور شدم برم دکتر. فهمیدم اوضاع خیلی خرابه. من تنبلی داشتم و فیبروکیستیک و از همه بدتر سینه هام درد میکرد. سونو دادم وقتی دکتر موقع سونو، چیزای عجیب میگفت و زوم میکرد دلم هری ریخت. بله هردو سینم نه تنها کیست بلکه توده های فیبرو داشتن...
اخ که از حال اون روزم نگم از مطب اومدم بیرون تو خیابون تو بغل شوهرم چقدر گریه کردم. مرگو میدیدم در چند قدمی و از همونجا به غلط کردن افتادم. گفتم خدایا پسرم تنها و بی کسه.
خواهر برادر واسش نیاوردم خودمم تنهاش بذارم؟😭 روزها گذشت و حتی چند ماه تا به خودم مسلط شدم. مطبهای دکتر و دارو و درمان و نمونه برداری هم داشتم. با اینکه همه این سالها پسرم تو اتاق تنها با اسباب بازیهاش بازی میکرد و عادی بود، الان که نگاش میکردم هر بار بازی میکرد و با اسباب بازیهاش تنهایی حرف میزد انگار جیگرم آتيش میگرفت. تکه ای از وجودم انگار کنده میشد. میرفتم تو آشپزخونه بی صدا گریه میکردم که این همه سال هم اونو محروم کردم و هم خودم دچار این بیماریها شدم. چه بسا اگر فرزندان دیگه هم داشتم این بیماریها و هزینه های گزاف ماهیانه اش هم نداشتم.
من این همه سال از ترس مستاجری و قرض و بدهی بچه نیاوردم و حالا تقریبا به همون اندازه خرج مطب و دکتر میشد.
خدا میدونه چه شب و روزایی غصه خوردم و از خدا طلب مغرفت میکردم. حتی گاهی گله میکردم که من بچه نخواستم تو چرا بی برنامه دو سه تا بهم ندادی. من اشتباه کردم خدا، ولی تو که میتونستی بدی بهم...
این جریان حدود یک سال و نیم طول کشید و به مراکز ناباروری هم ارجاع شدم و آخرین باری که رفتم دکتر با اینکه کلی دارو هم خورده بودم دکتر گفت این ماه اوضاعت از همیشه بدتره و کلی فولی ریز نابالغ داری. این ما هم کنسله. اون روزم باز از دم بیمارستان تا نزدیکای خونه گریه کردم. غم چشای پسرم، اتاق پر اسباب بازیش ولی بی همبازیش، زندگی یکنواخت و کسل کننده شده مون، و دارو درمانهای بی اثر هر ماه حسابی اشکمو درآورده بود..
رفتم خونه هرچی دارو بود همه رو تو سطل اشغال انداختم و گفتم دیگه نمیخوام تموم. شد شد نشد به درک... اون ماه هم باردار نشدم. ماه بعدش رفتیم مسافرت...
مسافرتمون کاری بود و حدود دو سه هفته چند شهر مختلف رفتیم. برگشتنی نزدیک زمان دوره ام بود، با اینکه اون ماه انتظار بارداری نداشتم ولی باز هم ناراحت شدم و از زمین و زمان گله کردم. یک هفته گذشت و خبری از دوره ام نبود. حدود بیست روز همینجوری گذشت، تا اینکه گفتم فایده نداره برم دکتر دارو بده. بعد گفتم اول یه آزمایش بدم چون مطمئن بودم دکتر قبول نمیکنه بدون آزمایش دارو بده، واسه همین بعداز ظهر رفتم آزمایش دادم. گفتن غروب بیا برا جوابش.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۰۸۶
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#حرف_مردم
#آسیبهای_تک_فرزندی
#تنبلی_تخمدان
#برکات_فرزندآوری
#قسمت_سوم
تو راه برگشتن به خونه هی تو فکر بودم خدایا کاش بشه جواب مثبت شه. دوباره میگفتم نه خیلی بعیده، تا غروب تو دلم آشوب بود.
من همیشه تو شرایط فوق العاده سخت زندگیم ک فکرم مشغول میشه و تو دوراهی گیر میکنم یه استخاره به قرآن می زنم. اون روزم گفتم بذار قرآن رو باز کنم ببینم خوب میاد یا بد... آیه ای ک اومد بدجور تکونم داد. سوره حجر ص ۲۶۵...(فرشته ها بر او وارد شدند، بگو ما تورا به غلامی حکیم بشارت میدهیم)😇😇😇
شب که جواب آزمايش رو گرفتم تو بغل شوهرم گریه و خندم تو ماشین قاطی شده بود. این شیرین ترین جواب مثبت زندگیم بود😭 خدا میدونه چه حالی بودم، احساس کسی که اصلا بچه نداشته و حالا پس از سالها خدا نظر لطف بهش کرده داشتم.
از استرسهای بارداریم که داشتم دیگه چیزی نمیگم فقط اینو بگم که بخاطر اینکه ما تمام اطرافیانمون با بچه مخالفن تا نزدیکای هفت ماهگی هیچکس خبر نداشت حتی خانوادم و وقتی فهمیدن همه شوکه شدن...😝
در مورد زایمان هم بگم که کل بارداریم با این ترس گذشت که نکنه زایمانم عین قبلی باشه ولی در دقایق نود که بیمارستان بودم دوباره اوضاع بد شد و این بار سزارین شدم. هرچند که درد اونم کم از طبیعی نبود ولی هزاران مرتبه شکر که فرشته کوچکم به سلامت بعداز اون همه استرس بغل گرفتم.🥰🥰🥰
از وجود نازنین کوچکم بخوام بگم حقیتا بعد از سیزده سال زندگی انگار این اولین بچمه. شور و شوقی که به خونه مون اومده با بچه اول هم نیومده بود. پسر ساکت منزوی آروم و کم حرف من که تا قبل از بچه حتی لقمه دهنشم من آماده میکردم اینقدر مستقل شده و روحیه اش خوب شده که حتی اطرافیان هم فهمیدن... خانوادم چنان عاشقشن که خدا داند و میگن که بعد از سالها زندگی ما هم انگار شاد شده با وجود بچه تو...
من و شوهرم جوری عاشقشیم که هرشب بهش میگیم اگه میدونستیم اینقد خوبی زودتر میاوردیمت😘هر بار به چهره پاکش نگاه میکنم و برام میخنده و چشاشو ناز میکنه، دلم براش ضعف میره و حس میکنم خدا یکی از فرشته هاشو گلچین کرده و از بهشت برام فرستاده.
از برکت وجودشم اصلا نمیخوام چیزی بگم اصلا چیزی از خدا نمیخوام چون وجود همین دوتا بچه سالمم خودش برکته، خنده هاشون نعمته و وقتی شادی پسرمو میبینم تمام درهای رحمت انگار به روم وا شده.
عشق و امید و شوقی که به زندگی من و پدرش وارد شده سراسر نو رو رحمت و برکت خالصه❤️ همه چیز که نباید پول باشه...
از همینجا میگم شرمندتم پسرم که این همه سال تو رو تنها گذاشتم و بی همبازی در تنهایی بزرگ شدی. من تا ابد مدیونتم😔😔. بعد از سیزده سال زندگی من میتونستم حداقل سه یا چهار بچه داشته باشم و شاید بیشتر نه دو تا😪
بازهم از رحمت خدا ناامید نیستیم. دخترم دو ماهشه و چند ماه دیگه مجدد میخوام اقدام کنم برا سومی هرچند از واکنش اطرافیان میترسم ولی دست خدا بالای تمام دستهاست و انشالله کسی دلمونو با حرفهاش نشکنه.
خداوندا به حق پهلوی شکسته مادرمون زهرا تمام منتظران رو به داشتن فرزندانی سالم و صالح چشم روشن بگردان و بچه های ما رو که به امر ولی جامعه مون به این دنیا وارد کردیم سرباز صاحب زمانمان و عصای دستمان در پیری قرار بده.
عذر میخوام که طولانی شد چون من تا حالا با هیچکی درد و دل نکرده بودم و اینجا سنگ صبورم شد. اگه از من بود بیشتر براتون میگفتم ولی میترسم مدیر منو بیرون کنه😄😄همه تونو دوست دارم و منتظر خوندن تجربه های بیشتر شما عزیزان هستم. 👌👌
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
👌سربازانی برای امام زمان عج
#فرزندآوری
#برکت_خانه
#دوتا_کافی_نیست
#دیابت_بارداری
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
.
✅ اعتکاف مادر و فرزندی...
🔹مسجد لرزاده، واقع در میدان خراسان تهران
🔹مسجد جامع قلهک واقع در خیابان شریعتی تهران
🔹مسجد جامع ثارالله، واقع در انتهای خیابان کارگر شمالی شهرک والفجر در تهران
🔹مسجد صاحب الزمان واقع در باقرشهر تهران
🔹مسجد قبا، انتهای خیابان جهانگیری واقع در شهر اراک
🔹مسجد جامع کمالشهر واقع در کمالشهر کرج
🔸مسجد حضرت موسی بن جعفر علیه السلام واقع در مشهد
🔸مسجد جامع همدان واقع در میدان امام شهر همدان
🔸مسجد علی ابن ابیطالب واقع در اندیمشک خوزستان
🔸مسجد حضرت ابوالفضل(ع) واقع در شاهین ویلا کرج
🔸مسجد المهدی واقع در شهر سمنان
🔸مسجد حضرت زینب (س) واقع در شهر خمین
🔸مسجد جامع شهید بهشتی واقع در محله ی طرق مشهد
🔹مسجد جامع نبأالعظیم واقع در شهرستان فیروزآباد استان فارس
🔹مسجدجامع گورتان واقع در خیابان آتشگاه اصفهان
🔹مسجد بلال واقع در خیابان کشاورزی اصفهان
🔹مسجد جامع شهرستان لنگرود واقع در گیلان
🔹مسجد بلال لنجان واقع در شهرستان زرین شهر اصفهان
🔹مسجد نبی اکرم(ص) واقع در بهبهان خوزستان
🔹مسجد صاحب الزمان عج واقع در توس ۳ شهر مشهد
🔸مسجد امام حسن عسکری(ع) شهرک آسیابک واقع در زرندیه ساوه
🔸مسجد قائم واقع در کردکوی گلستان
🔸مسجد الزهرا(س) واقع در فلکه پنجم فردیس کرج
🔸مسجد امیرالمؤمنین (ع) واقع در عبادی ١٠۴ در مشهد
🔸مسجد امام باقر علیه السلام واقع در شهرک ارم تبریز
🔸مسجد محمد حنفیه کجوار واقع در تبریز
🔸مسجد قائم سردرود واقع در تبریز
🔹مسجد جامع شهر پردیس
🔹مسجد حضرت خدیجه واقع در بوستان بهشت مادران اتوبان حقانی تهران
🔹مسجد لیله القدر خیابان پیروزی تهران
🔹مسجد امیرالمومنین (ع) واقع در خیابان ۱۵ خرداد نیشابور
🔹مسجد جامع قاضیان واقع در اشتهارد
🔹مسجد حضرت علی اصغر(ع) واقع در شهر محلات
🔹مسجد امام حسین چرمهین لنجان اصفهان
🔸مسجد حضرت موسی بن جعفر (علیهالسلام) واقع در بلوار ۱۵ خرداد قم
🔸مسجد المهدی (عج) فاز پنج جنوبی پردیس
🔸مسجد گلزار واقع در خوراسگان اصفهان
🔸مسجد خرمشاه واقع در بلوار باهنر یزد
🔸مسجد نظر بیگ واقع در همدان(مکان ثبت نام در مسجد جامع همدان)
🔸مسجد الجواد واقع در نهاوند
🔸مسجد قبا واقع در کوی دادگستری تبریز
🔹مسجد امام حسین علیه السلام واقع در بلوار آزادگان کرمان
🔹مسجد حضرت خدیجه واقع در کشمیری ٣۵ در مشهد
🔹مسجد بازارباش واقع در ارومیه
🔹مسجد امام حسین (هواشناسی) واقع در شهر جهرم
🔹مسجد حضرت ابوالفضل واقع در خیابان لاوان بندرعباس
🔹مسجد جامع قنبرآباد واقع در شهر گناباد
🔹مسجد امام صادق واقع در شهرستان فرخشهر
🔸مسجد امام هادی واقع در فاز پنج شهرستان اندیشه
🔸مسجد میرزاباقر واقع در شهر اصفهان
🔸مسجد مهدیه واقع در کدی کارمندان شهر ساری
👈 این لیست به روز رسانی خواهد شد...
#معرفی_مسجد
#اعتکاف_مادر_و_فرزندی
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
درباره تجربه ی اعتکاف با کودک، با توجه به سن فرزندشون، اسباببازیهای مورد نیاز سنشون رو بردارن.
دختر من چهار سالش بود، بازیهای فکری که سرو صدا نداشت، بردم. دفتر نقاشی و مداد رنگی خیلی به کار اومد. کتاب داستان هم فراموش نشه، یه سری خوراکیهای مورد علاقه کودکشون رو تو ساکشون جا ساز کنن😂 که همه خوراکیها روز اول تموم نشه.
مسجدی که ما بودیم روزی یکی دوساعت مهد کودک داشت و برنامه میدادن، شعر حفظ می کردن، نهار وصبحانه هم ساعت مشخصی بهشون میدادن، در کل نگران نباشن همه چیز رو خدای مهربون جور می کنه🤗
سال گذشته با دختر چهار ساله ام به اعتکاف رفتم. سه سالی بود که اقدام کرده بودم برای فرزند چهارمم و خبری نبود، با رعایت دستورات دکتر سنتی و انجام حجامت و توکل به خدا در سن ۴۲ سالگی اقدام کردم البته من اعتقاد دارم سن یک عدده و هر کاری رو که همت کنیم و توکل به خدا، شدنی هست....
در مراسم اعتکاف شرکت کردم از خدا خواستم که سال بعد با فرزند چهارمم در این مراسم شرکت کنم، خدا خواست و ۲ماه بعد باردار شدم😊 اما مصلحت خدا نبود که این فرزندم برام بمونه، با این حال که همه چیز خوب پیش میرفت و رشد خوبی داشت پایان ۳ماهگی در منزل سقط شد.
چهار ماه صبر کردم و دوباره باردار شدم، الان تو سه ماه هستم و خدا رو شکر همه چیز خوبه.☺
با توکل به خدا امسال هم با دختر، پسرم و تو راهیم که حس میکنم دختر هست در اعتکاف شرکت می کنم.🌹
انشاءالله خدا از این فرشته ها به کسانی که آرزوش رو دارن هدیه کنه🌸 برای من هم دعا کنید تا فرزندم که در وجودم مهمان هست به سلامت دنیا بیاد و سرباز امام زمان باشه🤲🤲
#ماه_رجب
#اعتکاف_مادر_و_فرزندی
#بارداری_بعداز_35_سالگی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#سوال_مخاطبین
✅ سوالات شما...
لطفا تجارب شخصی خود را در زمینه سوالات مطرح شده با ما به اشتراک بگذارید👇
🆔@dotakafinist3
🆔@dotakafinist3
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075