eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۴۱۵ بنده از وقتی که بچه بودم، یادم میاد توی بازی های بچگیم، مامان بازی میگردم و عاشق بچه داری بودم. کمی بزرگتر که شدم، وقتی تو خانواده مون کسی بچه دار میشد من از این شوقم حتی برای ملاقاتشون صبر نمیکردم مرخص بشن، به بیمارستان میرفتم که زودتر بچه را ببینم چون عاشق بچه بودم. به سن ۱۸ سالگی که رسیدم خواستگار های زیادی داشتم و خداراشکر خانواده ام خیلی محترمانه انتخاب را به خودم سپردند و کمکم میکردند که بهترین انتخاب را داشته باشم همین هم شد. و خدا را صد هزار مرتبه شکر همسرم خیلی آدم صبور، مهربان، دلسوز و از همه مهم تر همدل وهمیار در زندگی هستند... بعد از یک سال و نیم که عقد بودیم همه چیز را خیلی ساده برگزار کردیم ولی پدر و مادرم هم واقعا چیزی برایم کم نگذاشتند. یعنی خودم هم توقع زیادی نداشتم و با این که همسرم نه خانه ای داشت، نه ماشینی داشت، نه چیزی اصلا برام مهم نبود. چون یک تار موش برام به صد خانه و ماشین می ارزید و خلاصه خیلی ساده عروسی گرفتیم و به خانه ای اجاره ای رفتیم. وقتی این حد از همدلی وکمک های همسرم را در زندگی میدیدم و من هم که عاشق بچه بودم بعد از شش ماه که از عروسیمان گذشت، تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم حتی تصمیمش هم اینقدر حس قشنگی بود که فکر میکردم دارم به تمام آرزو های دوران بچگی و نوجوانیم میرسم. خدا را شکر ماشین خریدیم درصورتی که اصلا فکرش را نمیکردم و الحمدالله سفرهای زیارتی زیادی همان ابتدای زندگی قسمتمان میشد و من در هر کدام از سفرها هنگام خریدن سوغاتی، برای بچه خودم هم لباس های قشنگ و کوچولو را با هزار ذوق میخریدم و آنها را برای تبرک ‌به حرم میبردم همه چی به خوبی وخوشی میگذشت و من غرق خوشبختی بودم. اما بعد از اینکه سه چهار ماه اقدام به بارداری میکردم ولی نتیجه ای نمیدیدم کم کم ترس و دلهره به سراغم آمد به خودم میگفتم نکنه خدا میخواد منو با بزرگ ترین آرزو و خواسته ام امتحان کنه و نعمت قشنگ مادر شدن را از من دریغ کنه. خلاصه شروع به دکتر رفتن کردم اولش که رفتم دکتر، کسایی که توی نوبت بودند اکثرا باردار بودند و با هم صحبت میکردند و تجربیات همدیگه را با ذوق و شوق میگفتند و من پر از حسرت، فقط گوش میکردم و بغضم را قورت میدادم. طرف دیگر هم یکی از بارداری ناخواسته اش ناراحت بود و یکی میگفت خودم نمیخواستم برای حرف اطرافیان تن به این خفت دادمو و من پیش خودم میگفتم چطور اینها قدر این نعمت به این قشنگی را نمیدانند و میگفتم خدایا چه حکمتی داری که یکی آرزوی مادر شدن دارد و نمی دهی ودیگری نمیخواهد ناخواسته بهشون میدهی😔 ناگهان شخصی از من پرسید بارداری؟گفتم نه برای اقدامات قبل از بارداری و چکاپ و این چیزا آومدم. پرسید چند سالته؟ وقتی گفتم بیست سال با صدای بلند جوری که توجه همه جلب شد گفت اووووو پاشو برو بابا!! چه قدر زود برای بچه دار شدن تصمیم گرفتی خیلی زوده تو هنوز خودت بچه ای و از این حرف های صد من یه غاز. و من آشفته تر از قبل و با بغضی سنگین تر از قبل فقط خیلی تحمل کردم که اشکم جاری نشه. وقتی پیش خود دکتر رفتم و سنم را پرسید خیلی هم تشویقم کرد و گفت خیلی خوبه که زود به فکر افتادی و بارداری با سن های بالا مشکلات زیادی داره و کلی امید و انگیزه بهم داد. خلاصه ماه های پی در پی پیش دکترهای متعدد رفتم و آزمایش های مختلف و همه و همه فقط میگفتند هیچکدام نه شما و نه همسرتون هیچ مشکلی ندارید و مانعی برای بارداریتون دیده نمیشه. همسرم وقتی ناراحتی منو میبینه جوری رفتار می کنه که انگار بچه نمیخواهد و سعی در خوب کردن حال من داره ولی امان از حرف اطرافیان که خودتان بهتر خبر دارید و سخت جگر سوز است... غم و غصه ی خودم یک طرف، حرف های دیگران باری میشود بر غم وغصه هام... الان که تقریبا سه چهار سال از ازدواجمون میگذره، هنوز حسرت و آرزوی بچه به دلم مونده و من که غرق خوشبختی بودم و سر زنده و سرحال حس میکنم روز به روز دارم افسرده تر میشم. دیگه هیچ چیزی برایم در این دنیا اهمیتی ندارد الا دیدن یک بی بی چک مثبت وشنیدن خبر مادر شدنم. نمیدانم خدا دارد امتحانم میکند یا که گناهی کرده ام که موجب دریغ کردن نعمتش از من شده😢 این روزها خبر بارداری اطرافیان ابتدا شدید خوشحالم میکند ولی بعدش حال خودم را نمیفهمم و فقط زار زار اشک میریزم. فکر نمیکردم روزی برسه که من که از شنیدن خبر بارداری اطرافیان غرق در شوق میشدم و سر از پا نمیشناختم حالا وقتی خبر بارداری میشنوم فقط غرق در حسرت شوم. این اولین باری است که درد و دل این سه چهار سالِ انتظار کشیدنم را به زبان می آورم. تو رو خدا برای من و امثال من دعا کنید که انشاءالله هر زن مسلمانی که آرزوی مادر شدن داره، طعم شیرین بارداری و بچه داری را بچشه و خداوند این نعمت قشنگ را به همه عنایت کنه. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ امام از هر چیز به اندازه حداکثر استفاده اقتصادی می‌کردند، از قلم حداکثر‏‎ ‎‏استفاده را می‌کردند. همانطور که حضرت علی (علیه السلام) فرموده‌اند که سر قلم را نازک‏‎ ‎‏بگیرید و خط‌ها را نزدیک بهم بنویسید. ایشان در زندگی خود این مطلب را پیاده کرده‏‎ ‎‏بودند، مثلاً آنچه از نامه‌ها که برای ایشان می‌رسید، چون معمولاً از کاغذهای پستی‏ ‎‏استفاده شده بود، و مقداری از آن در حد دو صفحه یا بیشتر مفید بود و روی پاکت، به‏‎ ‎‏غیر از آدرس و عنوان، جای سفید زیادی بود، از تمام این کاغذها و حتی پاکتها‏‎ ‎‏استفاده می‌کردند و یادداشت‌های مقدمتاً علمی خودشان را روی آنها می‌نوشتند!‏‎ ‎‏اینقدر توجه به مسایل اقتصادی داشتند که بعضی از آقایان آن نوشته‌ها را هنوز دارند. 📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی - ج ۲ - صفحه ۱۰۷ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«همدم امروز، یاور فردا» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ زندگی زیباست... همسر من کشاورزه و مجبور شد در استانی غیر از محل سکونتمون مشغول به کشت و کار بشه و چون اونجا دور از شهره و قابل سکونت نیست، من و دو تا بچه هام فعلا از برکت وجود فیزیکی ایشون محرومیم... با این حال که حضورا نیستند که من رو در بزرگ کردن دو تا بچه‌ی ۴ ساله و ۱ ساله‌مون کمک بدند، اما گرمای وجودشون از اون مسافت دور هم به ما میرسه.... طوریکه قصد داریم( اول هم به اصرار و اشتیاق خودم) دو تا بچه‌‌ی دیگه هم بیاریم اونم با فاصله‌ی دو سال با قبلی... چرا اینطوره؟ چون ایشون بسیااار خوش اخلاق و حلیم و بامحبت و البته پرتلاش هستند.... من همیشه نسبت به ایشون خودم رو بدهکار میدونم... ناراحتم که چرا نزدیکشون نیستم که بتونم به اموراتشون رسیدگی کنم😔 بارها هم بهشون گفتم دوست داشتم به هم نزدیک بودیم تا بهت خدمت کنم... ببخش که نمی تونم به وظایفم در قبالت خوب عمل کنم.... و متقابلا ایشون هم بابت این وضعیت بارها از من عذرخواهی کردند و ابراز شرمندگی....(که همین محبتی که دارند هم برای من کافیه💝) یعنی هیچ موقع به ذهنم نرسیده و نگفتم چرا نیستی که کمک حال من باشی!!! چون می بینم که با این مخارج سنگین در این دوره زمانه، مردان خانواده هم بسیار تحت فشار هستند و اکثرا در شرایط سخت در حال مجاهدت اند... گرفتاریهای بیرون از منزل رو هم فراموش نکنیم.... بلاخره اوضاع اقتصادی رو همه مون خبر داریم... زندگی برای مردهامون هم سخت و طاقت فرسا شده... درکشون کنیم اگر وقتی میان خونه از فرط خستگی نتونند با بچه ها بازی کنند یا برای ما ظرف بشورند! البته اینها دلیل نمیشه که خدای نکرده آقایی کم بگذاره برای وقت گذراندن برای زن و بچه ش... وقتی زن و مرد بدانند که هر کدام نهایت تلاش خودشون را دارند می کنند، نه خستگی بر کسی غلبه می کنه نه مشکلات گوناگون و هرکدام خود را بدهکار دیگری می داند.... اینطوری زندگی خیلی زیباست☺️ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ از رحمت خدا ناامید نشید. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۱۶ خاطرات دوستان به قدری جذاب و شیرینه و ذوق بچه داری هر کدوم، انسان را تشویق میکنه به بچه آوردن... واقعا با کانال شما بچه سوم را آوردم، با وجود بارداریهای بد و هفت هشت ماه ویار ۲۳ ساله بودم که ازدواج کردم. اون زمان من بچه یکی به آخری و از همه لوس تر و نازک نارنجی تر بودم، شیطون و بازیگوش. زندگی سختی را دارم و زندگی سختی را پشت سر گذاشتم، همسرم پسر بزرگ خانواده و با خانواده ایی وابسته و بسته بود. دو ماهی از عروسیمون میگذشت که بخاطر مشاوره و چکاپ رفتم دکتر زنان و با آزمایشی که دادم مشخص شد که تنبلی تخمدان بالایی دارم و امکان بچه دار شدنم سخته و یا بچه دار نمیشم، من که تازه عروسی کرده بودم و تا ۵ الی ۶ سال بچه نمیخواستم و اصلا به بچه فکر نمیکردم و خودم دختر بازگوش و شیطونی بودم، حالا از ترس بچه دار نشدن باید زودتر اقدام میکردم. همسرم هم که شنیدند استقبال کردند و ما تصمیم گرفتیم بچه دارشیم. چندین پزشک دیگه هم رفتم که همشون اصرار داشتند با وجود این مشکل ( تنبلی حاد تخمدان) زودتر اقدام کنم به فرزند آوری حدود دو الی سه ماه طولی نکشید که دخترم را باردار شدم. ما که خانه نداشتیم با طرح خانه های ۹۹ ساله بدون هیچ پس انداز و پولی ثبت نام کردیم و با تولد بچه ام صاحب خانه شدیم و فقط با کمک خدا و امدادهای غیبی و رزق فرزند دار شدنمون البته بماند که نیش و کنایه اطرافیان که چرا الان و زود بود، هنوز یکسال از عروسی ما نگذشته بود که باردار بودم خلاصه گذشت. و دخترم که دو ساله شد باز هم دوست داشتم بچه بیارم ولی این دفعه همسرم شدیدا مخالف بودند و خاطرات بد نیش و کنایه ها باعث آزردگی ایشون شده بود. یک سالی طول کشید تا راضی به فرزند دوم شدند و این بار وقتی دخترم چهار ساله شد. پسرم را به دنیا آوردم و بماند که چه شیرینی به زندگی ما داد. و ما که تا اونموقع موتور داشتیم با ورود پسرم یک پراید خریدیم و باز هم بدون هیچ سرمایه و اندوخته ایی پسرم دو ساله بود که بر اثر تب تشنج کرد و خاطرات تلخی بود ولی خدا را شکر اثری بر روی سلامتی و مغز پسرم نداشت ولی تا شش سالگی به گفته پزشکان باید مواظب می بودم تب نکنه. خیلی دوست داشتم بچه سومم را بیارم ولی ترس از اینکه نتوانم به بچه ها رسیدگی کنم و پسرم مریض بشه و تب کنه هر موقع یاد بچه می افتادم لرز یادآوری تشنج پسرم به تنم می نشست. ولی حالا که پسرم ۵ سالشه و با توجه به کانال شما و فرمایشات رهبر عزیزم و توکل برخدا بچه سومم را باردارم و شاید بعضی اوقات دلسرد بشم و یا از این وضعیت خسته بشم، ایام کرونا و ترس از بیماری و شرایط سخت بارداری خودم ولی باز هم میخوام دو سال دیگه اگر خدا کمکم کنه و عمری باقی بود بچه ی چهارم را هم بیارم. من الان ۳۵ سالمه و میدونم که قدیم تا ۵۰ سالگی هم بچه می آوردند. الان دختر بزرگم بدون هیچ تذکر و یا هیچ صحبتی مسئول برادر کوچکش هم هستش. پسرم که ۵ سالشه یک معلم خصوصی و تمام وقت داره که دخترمه و تمام کارهای پسرم از صبحانه و نهار و شام و یا بازی و سرگرمی و حتی کتاب خواندن و ... بر عهده دخترم هست. دختر من الان ۹ ساله است ولی خیلی مسئولیت پذیرتر و با اعتماد به نفس بالاتر از دختران هم سن و سال کم بچه است. پسرم هم کارهای شخصی حمام و دستشویی را زودتر از موعد خودش یاد گرفت و الان این کارها را به تنهایی خودش انجام میده حتی حمام کردن رو. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
💥آمادگی تربیت فرزند... یک خانم و آقای دانشجو که هر دو در مقطع کارشناسی ارشد درس می‌خواندند، در دانشگاه تهران پیش بنده آمدند و گفتند: ما بعد از چند سال که از ازدواج‌مان می‌گذرد، می‌خواهیم بچه‌دار شویم اما نمی‌دانیم واقعاً آمادگی تربیت فرزند را داریم و آیا می‌توانیم مسئولیت تربیت فرزند را به عهده بگیریم یا نه؟! من که خنده‌ام گرفته بود، گفتم: مگر شما فکر می‌کنید مسئولیت تربیت فرزند چقدر سنگین است؟! گفتند: خُب شنیده‌ایم که خیلی مسئولیت سنگینی است! گفتم تربیت فرزند بسیار ساده است و شما خیلی اشتباه کرده‌اید که سنین جوانیِ خودتان را -که طبیعتاً عاطفۀ انسان در آن سنین، بیشتر است- از دست داده‌اید و آن عاطفه را به فرزندان خودتان هدیه نکرده‌اید و کمی دیر به فکر بچه‌دار شدن افتاده‌اید. من دو سه تا اصل یا تکنیک مهم در تربیت فرزند را می‌گویم و شما بروید همین دو سه تا اصل را رعایت کنید: یکی اینکه پدر، در کنار همۀ خوبی‌هایش به این مسأله اولویت بدهد که هیچ‌وقت دل مادر را نشکند (لااقل جلوی بچه‌ها) و به او محبت کند. مادر هم هیچ وقت غرور پدر را نشکند (لااقل جلوی بچه‌ها) و به او احترام بگذارد. همچنین پدر و مادر، بچه‌ را به اطاعت از یکدیگر توصیه کنند؛ مخصوصاً اینکه پدر به بچه یاد بدهد که دل مادرش را نشکند و مادر هم به بچه یاد بدهد که احترام پدر را حفظ کرده و غرورش را نشکند. در این صورت بچه‌ای که در چنین خانواده‌ای بزرگ شود، خوب بار می‌آید. اگر این اصول ساده را در رفتارهای خود در خانواده، رعایت کنیم، تربیت فرزند اصلاً کار سختی نخواهد بود. البته بعضی‌ها که در فضای بحث تربیت فرزند(و روابط زن و مرد در خانه) قرار ندارند، شاید احساس کنند که این کار پیچیده است. ولی اگر کسی وارد این بحث شود، به مرور متوجه خواهد شد که با رعایت چند تکنیک مهم و کلیدی، می‌توان بچه‌های خوبی تربیت کرد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ به فکر ما هم باشید... شما هر روز تجربه زندگی زوج هایی رو می‌ذارید که برای فرزند بیشتر به فکر هستن و دعا میکنن و از موهبت های خدا میگن... اما کسایی هم هستن که مجردن و علیرغم میل قلبی زیادی که دارن ازدواج نکردن ، ب هخصوص دخترایی که رویای مادرشدن رو در سر دارن ولی همسری ندارن که بتونن این رویا رو‌ به واقعیت تبدیل کنن، فکر هم نکنین آدمهای سخت گیری هستن و دنبال پول و خونه بودن که تا حالا ازدواج نکردن، متاسفانه زیاد دیدیم که عزت نفسشون حتی اجازه نمیده گلایه کنن و غمشون تو دلشونه دخترانی که ظاهر معمولی دارن، خانواده خاصی هم ندارن و به عبارتی اونقدر خواستگار و حق انتخاب نداشتن، اهل دوستی و هر نوع ارتباط اینجوری هم نبودن، در حق این دخترا خییلی ظلم شده در حالیکه میتونن مادران فوق العاده ای بشن بعضیا شون سنشون رفته بالا و‌ خروار ها آرزو رو تو ‌دل خودشون خاک کردن و حسرت زندگی بعضی از همینایی که تو کانال مطالبشون رو گذاشتین میخورند این مطالب رو نوشتم که از زبون این دخترا که عموما هم چیزی نمیگن بگم جامعه مسئوله در قبالشون، دوستان متاهل مسئولن، همین رفقایی که از احساس قشنگ مادرشدن برای ما میگن، حرف از فرزند چندم میزنن و سخنان رهبری رو گوشزد میکنن، مسئولن واسطه گری ازدواج امر بسیار مهمیه که تقریبا هیچ کس به فکر نیست، پسرا که همه به فکرشون هستن و بهشون حق میدن اگر دنبال دختری زیبارو، قد فلان، رنگ ‌پوست و ... باشند تمام تلاش این هست که مورد مناسبی بهشون معرفی بشه اما دخترای عزیزمان چی؟ اگر دختری ملاک های ظاهری خیلی از همین افراد به اصطلاح مذهبی رو نداشته باشه محکوم به تجرد همیشگیه، نه می‌تونه عشقی تجربه کنه، نه فرزندی رو در آغوش بکشه دوستان عزیزی که ازدواج کردن و خیالشون راحت شده و به فکر فرزند بیشتر هستن، به فکر دل دختر و پسر مجردی که آرزوشونه بتونن ازدواج کنن و بچه دار بشن هم باشن... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌با این وضعیت چه کنیم؟! کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«فرزند امروز، تکیه گاه فردا» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
تشویق و محبت بیش از حد، مثل کود زیاد است که به گُل داده می‌شود. همان طور که کود زیاد عامل فساد گل می‌شود، محبت و تشویق زیاد نیز در تخریب اخلاق کودک تأثیری عمیق دارد. باید هنگامی کودک را تشویق نمود که تشنۀ تشویق باشد و به تعبیر دیگر: کودک منتظر تشویق از سوی شما باشد در این صورت این تشویق در بالندگی کودک نقش بسزایی خواهد داشت. اگر می‌خواهید کودکتان را نصیحت کنید آنجا نیز طوری رفتار کنید که کودک شما برای نصیحت آماده باشد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ بعد از ۷ سال، جواب آزمایشم مثبت شد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ سنگر خانه... بحث را ایشان سال ۵۸ گفتند. می گفتند من اگر میرفتم توی مجلس، کشاورزی را احیا نمی کردم، شخصیت زن را احیا می کردم. می گفتند زن باید برگردد توی سنگر خانه. کارخانه ی اسلحه سازی (فرزندآوری) نباید تعطیل شود. بچه های خوب باید تربیت کنید. دانشجوهای خانم، با ایشان بحث میکردند که: آقای دیالمه! ما این همه درس بخوانیم، بعد برویم بنشینیم توی خانه؟ می گفتند بله. شما اول باسواد شوید و بعد برگردید به سنگر اصلی تان، یعنی خانه و آنجا کار کنید. مادرِ باسواد باشید... 🔷خانم شاهبیگی, از شاگردان شهید دیالمه کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ استرس و اضطراب، از عوامل ناباروری است. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
دوتا کافی نیست
✅ باید به فکر محرومان باشیم... همسر شهید بابایی: "حدود دو ماه از ازدواجمان می‌گذشت که عباس شروع کر
🔍 به خانه‌ی آنها رفتم، کریستال‌هایی داشتند، مخ آدم سوت می‌کشید. فرش‌هایی بود بیا و ببین. تختخواب، مبل، همه چیز. 🔍 یکی دو ماه گذشت، متوجه شدم هر روز از این وسایل کم می‌شود. می‌آمدم می‌دیدم کریستال‌ها نیست، ویترین نیست ... گذشت تا یک روز دیدم اِ ...! مبل‌ها هم نیست. گفتم: «عباس! این مبل ها چی شدن؟». 🔍 ... بعداً که از عباس پرسیدم: «چرا این کار رو کردی؟» گفت: « ... می‌آمدن خانه‌ی ما رو می‌دیدن، خوب نبود. اگه یه خانمی، یه عروسی نداشته باشد، جلوی شوهرش خجالت می‌کشد دیگه. بعد می‌دونی من چقد گناه می‌کنم ...؟ ... هر آهی که اون دختر می‌کشد، برای من بد حساب می‌شد، پیش خدا برای من بد می‌نویسن. هر لباس نویی که من می‌پوشم، یکی نداشته باشد، آه بکشد، به حساب من می‌نویسن.» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ فرزندان خود رو در دامن سختی ها پرورش دهید. 👌بسیار مهم و کلیدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۱۷ ۲۱ ساله بودم که خیلی دوست داشتم ازدواج کنم ولی به خاطر وضع مالی بد خانواده م و این که من شاغل بودم، حتی خواستگارها راه داده نمیشدن، از طرف مادرم جواب منفی میشنیدن بدون مشورت با من. تا این که بعد از چند سال وضع مالی بهتر شد و من در سن ۲۵ سالگی با همسرم که مردی متدین و با اخلاقی بود ازدواج کردیم سال ۹۰. روزای خیلی خوبی بود و همسرم از خانواده من خواست ما زودتر بریم سر خونه زندگیمون و بعد از ۲ماه این اتفاق افتاد💏 به خاطر سن بالامون زود تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم من در سن ۲۵سالگی و همسرم در سن ۳۵ سالگی😊 بعد از ۳ ماه باردار شدم و خوشبختی من چندین برابر شد. هر روز با بچه م حرف میزدم و لحظه شماری برای دیدن و به آغوش کشیدنش😘 تا اینکه وقتی ۳ ماهه شد خود به خود سقط شد و تمام دنیا رو سر منو همسرم خراب شد.😭 بعد از چند روز از سقطم متوجه شدیم که همسرم برای بچه دار شدن مشکل داره😭 ولی امیدم رو از دست ندادم و با تمام وجود به امام خوبی ها متوسل شدم. اولش خیلی سخت نبود ولی وقتی اطرافیان فهمیدن، ما رو مخصوصا من رو تحت فشار زیادی قرار دادن😱 خانواده همسرم باورشون نمیشد که پسرشون بچه دار نمیشه و به این نتیجه رسیدن که من کلاه بردارم و با پزشکا ساخت و پاخت کردم و از همسرم خواستن یا من رو طلاق بده یا همسر دوم بگیره و همه اینا در حضور من🙊 و خانواده من هم دلشون نمیخواست دخترشون انقدر تحت فشار باشه. تا این که من و همسرم تصمیم گرفتیم با هم زندگیمون رو حفظ کنیم 👫. بعد هم دنبال دوا درمون رفتیم و میکرو انجام دادم سال ۹۱ بعد از منفی شدن تست بارداری، افسردگی شدید گرفتم و تصمیم گرفتم با وجود ۹ جنین آماده دیگه سمت lvf این جور برنامه ها نرم، و با دارو مشکل رو حل کنیم ولی به هر دری زدیم، بی فایده بود😳 بعد از گذشت تقریبا ۶ سال از میکرو باز دلم رو راضی کردم برم جنینا رو بذارم شاید این بار موفق باشه😊 وقتی به بیمارستان میرفتم و میومدم حالم بد میشد ولی با توکل وتوسل خودم رو آروم میکردم تا این که قرار شد ما رو لنفوسیت تراپی کنن و بعد هم میکرو (مراحل قبل از میکرو و lvf) که حدودا ۲ تا ۴ماه طول میکشه. تو این فاصله از همسر همیشه همراهم خواستم یه سفر به کربلا بریم و سال ۹۷ موفق شدیم به پیاده روی اربعین بریم😌 و بعد از مرحله دوم، لنفوسیت رو انجام بدیم. روز ۱۷ بهمن ۹۷ به طور معجزه آسایی متوجه شدم باردارم، درست روزی که وقت لنفوسیت داشتم. باورم نمیشد و همسرم منو تو آغوش گرفته بود و میگفت هدیه امام رضا و امام حسینه و من تو بغلش زار زار گریه میکردم و میگفتم ما ۸ ساله که ناباروریم و این دروغه😭😭. بعد آزمایش وسونو پزشکم گفت قلبش نمیزنه ممکنه مثل دفعه قبل بارداری ناموفق باشه، دوباره از آسمون به زمین افتادم و دنیا روسرم خراب شد، دکترم گفت میخوام بهتر بررسی کنم و اگه قلب نداشت باید سقط بشه ، تو این ۳ روز چه بر منو خانواده م مخصوصا مادرم گذشت فقط خدا میدونه، همه چیز رو به امام حسین سپردم و روز ۲۷ بهمن با کلی نذر و نیاز با مادرم و همسر جان رفتیم بیمارستان تا مطمئن بشیم. لحظه ای که صدای قلب بچه رو شنیدم باورم نمیشد و فقط گریه میکردم. و میخواستم زود به همسر و مادرم خبر بدم، وقتی بهشون خبر دادم مادرم از ذوق از حال رفت😳 بارداری سختی داشتم ولی هر چه بود گذشت و بعد از به آغوش کشیدن پسرم تمام سختی های ۸_۹ ساله رو فراموش کردمو الان بعد از ۱ سالو ۲ ماه از خداوند بابت این دسته گل شاکرم و از خداوند میخوام این لذت غیر قابل وصف رو به همه خانما بچشونه🤲 لطفا برا من هم دعا کنید تا دوباره لذت مادر شدن رو تجربه کنم و برا امام زمانمون یار تربیت کنم انشالله☺️ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
طبقه‌ی مرفّه، لذّت حیات و ارزش زندگی را درك نمی‌كنند؛ زیبایی عالم را احساس نمی‌كنند؛ معنی حیات و زندگی را نمی فهمند. لذت و رفاه بیش از اندازه، انسان را بی‌حس كرده و به صورت یك موجود كرخ در می‌آورد. ... زمانی با شخصی آشنایی دوری داشتم و می پنداشتم از خوشبخت‌ترین انسانها است. هرگونه وسیله‌ی مادی زندگی به نسبت برای وی فراهم بود. پول و ثروت، پست و مقام، شهرت، همه را داشت. سخن از فرزند داشتن به میان آمد؛ گفت: من نمی‌خواستم و نمی‌خواهم كه فرزند داشته باشم. پرسیدم: چرا؟ گفت: من كه خودم در این دنیا آمدم كافی است، چرا اسباب رنج یك موجود دیگر را فراهم كنم؟ رنجهایی را كه من كشیده‌ام او هم بكشد؟ ابتدا تعجب كردم، اما بعد كه اندكی بیشتر با روح او آشنا شدم، فهمیدم كه این بیچاره راست می‌گوید، وی در اینهمه ناز و نعمت جز رنج نمی‌بیند. معمولاً كسانی را كه می‌پنداریم همه‌ی رنجها را از خود دور كرده‌اند، بیش از همه رنج می‌برند. 📚 عدل الهی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌دستگیری اعضای یک باند سقط ‌جنین ✅الحمدلله با تلاش سربازان گمنام امام‌زمان (عج) سپاه استان و شهرستان بابل و دستور دادستان این شهرستان، در یک اقدام اطلاعاتی و رصد چند ماهه، باند بزرگ سقط جنین در شهرستان بابل شناسایی و دستگیر شدند. ✅ در پی این اقدام، چند پرسنل و پزشک یکی از بیمارستان‌های بابل که در این اقدام غیر قانونی دخیل بودند دستگیر و مقادیر زیادی دارو و آمپول‌های سقط جنین کشف و ضبط گردید. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۴۱۸ ۱۸ سالگی ازدواج کردم، همزمان درسم میخوندم. یه سال از ازدواجمون نگذشته بود که هوس بچه و رویای بچه دار شدن تو وجودم شکل گرفت ولی روزها چشم انتظاری و غصه خوردن در آرزوی دیدن بی بی چک مثبت... همون سال اول ازدواجم مینشستم پیرهن و دامن میبافتم برا فرزندی که آرزوی دیدنش رو داشتم مدتها دارو خوردم از این دکتر به اون دکتر... دکترا میگفتن تخمدانت تنبله، هرکی هرسفارشی بهم میکرد انجام میدام از انواع توسل و روضه و دارو، همه رو انجام میدام اما هیچ خبری نشد ولی هیچ وقت ناامید نمی شدم. با بچه ها بازی میکردم و با دیدنشون قند تو دلم آب میشد. سالها گذشت، رفتم مرکز ناباروری پرونده تشکیل دادم، بهم گفتن شوهرتم نطفش ضعیف هستش ... هیج وقت شوهرم به زبون نمیاورد که بچه میخواد، میگفت هر وقت خدا بخواد ولی من به زور و ناراحتی بردمش دکتر، حتی به بار آی یوآی کردم و بی نتیجه😭 ولی باز ناامید نشدم. خداییش هزینه های درمانم بیشتر اوقات نداشتم ولی نمیتونستم دست بردارم باید بهش میرسیدم. یکی از اساتیدمون جلسه گرفته بود اونجا روضه ی حضرت زهرا س خوندن دعاها و قرآن خوندن، گفتن این اذکار برا خوندن به آب نیسان هست اولین بار بود میشنیدم. وقتی گفتن با تربت سیدالشهدا و چندتا متبرکی قاطی و برا بچه دارشدن کمک میکنه، مصمم شدم منم بگیرم. یکی از همکلاسیام که بیشتر باهاشون آشنا بود، برام گرفت😍 دکترم به شوهرم گفت عمل هیچ تاثیری روی نطفه نداشته، همسرم گفت خانم دیگ ولش کن، هر وقت خدا خواست ولی دوباره نوبت بر آی یو آی گرفتم. شروع به داروخوردن و به زور به شوهر غذاهای مقوی میدام و آداب خوردن آب نیسان شروع کردم روزی که دکتر عمل آی یوآی رو برام انجام داد سه تا تخمک سالم داشتم بهم گفت نطفه ی شوهرت خیلی کم و خیلی ضعیفه بعیده موفق باشه، فقط بهش گفتم توکل برخدا شما انجامش بدید، هرچه خدا خواست، همون میشه. با دل پر از امید باید میرفتم آزمایش میدادم. جوابو که گرفتم انگار تمام دنیا رو بهم داده بودن بعد از گذشت هفت سال به آرزوم رسیدم، جواب مثبت بود، شوهرم شوکه شده بود، گفت شاید اشتباه باشه، بردیم دکتر هیچ وقت اون روز از یادم نمیره دکتر همکاراش چه ذوقی کردن، اونها هم تعجب میکردن مگه میشه با این شرایط!! فهمیدم یه دونه است و شد تاج سرِ ما اسمشو به اسم امام جواد گذاشتم از بس که دست به دامن امام رضا ع میشدم. نذر کرده بودم پسر شه اسمشو محمدجواد میذارم. عید مبعث با سزارین دنیا اومد. یه پسر دوست داشتنی و حسابی شلوغ تقریبا یه زلزله ی هفت ریشتری، هیچی از زیر دستش سالم رد نمیشد. برا بار دوم مرکز ناباروری رفتم، آزمایشو سونو.... انجام شد و گفتن اوضاتون بدتر شده این بار باید آی وی اف کنید، شوهرم قبول نکرد، جوادمم بهانه می گرفت که همه ی دوستاش آبجی دارن و اون تنهاست به شوخی شوخی بهش گفتم دعا کن خدا بهت آبجی بده. خودمم تو خونم دعای آب نیسان رو روز اول رجب به همراه مولودی میلاد امام محمدباقر ع گرفتم. حدود یه ماه بعد با دل دردهای عجیبی روبه رو شدم گفتم احتمالا مال پیاده روی و ورزشهایی که انجام میدم، حالت تهوع و دهنم تلخ مثل زهر مارشده بود، بی بی چک زدم واااای خدای من مثبت شده بود، دوباره انجام دادم، مثبت بود. رفتم مرکز ناباروری باورش براشون خیلی سخت بود واقعا بدون استفاده ازهیچ دارویی... روزی که هدی خانوم دنیا اومد دقیقا مصادف شد با اول ماه رجب، اینبار اون لباسی که بافته بودم بعد از سالها تن دخترکم کردم حتی لباسهای که توسفرهای زیارتیم گرفته بودم، لباس علی اصغری که محرم تنشون میکردم. بعد از دختر اولم، اینبار یه نی نی جدید تو 35 هفتگی، اونم روزی که از شهر خودم رفته بودم زیارت شاه عبدالعظیم بدون اینکه هواسم به وضعیتم باشه خیلی از نذریهای اون روز که همه گرمیجات و زعفرانی بود، خوردم. بعد نماز صبح کیسه آب بچه پاره شد هول هولکی رفتیم یکی از بیمارستانهای شهر ری چقد دکتر بهم حرف زد که چرا اومدم مسافرت، دستگاه برا بچه نداریم و رییس بیمارستانم نمیذاشت به خاطر وضعیتم منو بیمارستان دیگه ای ببرن تو دردهای شدید زایمانی، سزارین سوم شدم با چندتا امضا که دکتر ازم گرفت و گفت خودت نجات میدیم و کاری به بچه نداریم، منم میگفتم بچه هیچیش نیست در حالی که ته دلم دلهره داشتم. 👈ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1