eitaa logo
دوتا کافی نیست
49.3هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
33 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ آقا کاشف به عمل اومده که این خانواده محترم، هم خونه دارن، هم ماشین، الحمدلله اوضاع مالی شون خوبه....😂😂 مجری شبکه من و تو چقدر نگران شون بود.😅 👈 الغرض پیام دیگری که از این تصویر دریافت میشه اینه که صرفا براساس یک عکس، قضاوت نکنیم.😎😎 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
خدمت به جامعه... شما اگر بتوانید این بچه‌ها را تربیت کنید به طوری که از اول بار بیایند به اینکه خدا خواه باشند، توجه به خدا داشته باشند، شما اگر عبودیت الله را و پیوند با خدا را به این بچه‌ها تزریق کنید، بچه‌ها زود قبول می‌کنند امر را، اگر عبودیت خدا را به اینها و تربیت الهی را و آنکه هر چه هست از اوست به اینها القا کنید، و آنها بپذیرند، خدمت کردید به این جامعه؛ بعدها دسترنجهای شما ارزشمند خواهند شد. و اگر خدای نخواسته بر خلاف این باشد به این امانت، خدای نخواسته هر کس کرده باشد خیانت کرده است. و این غیر از همه خیانتهاست. خیانت به انسان است؛ خیانت به اسلام است؛ خیانت به عبودیت الله است. (۱۰/۱۱/۵۹) کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۵۸۳ بنده ۲۹ سالمه. تو یه خانواده ۷ نفره بدنیا اومدم. با پدر و مادرم ۹ تاییم. ۳ تا خواهر، ۴ تا برادر، که من از همه شون بزرگترم. اسفند ۹۵ ازدواج کردم با کسی که همدیگرو دوس داشتیم، شوهرم تا الآن که ۶ سال از ازدواجمون میگذره، عاشقمه، منم همیشه ته دلم خوشحال بودم از اینکه همچین کسی عاشقمه. خلاصه کنم ۱۱ ماه بعد از ازدواجمون باردار شدم، یه پسر خوشگل و باهوش اومد تو زندگیمون. (همزمان معلم پیش دبستانی بودم) مستاجریم با حقوق ۷۰۰ هزارتومن تا سال ۹۹ داشتیم زندگی می‌کردیم. هیشکی باور نمی‌کرد. من که دیدم از پیش دبستانی آبی گرم نمیشه، نشستم برای آزمون استخدامی درس خوندم رشته مشاوره. خدا خواست من نفر اول شدم و فرآیند استخدام با موفقیت طی شد و الآن سال دومِ تدریسمه.😍😍 پسرم انقدرررر بهم وابسته بود که کتابو برمی داشتم بخونم، پرتش می‌کرد و گریه می‌کرد، منم کتابو می ذاشتم کنار. باباش دو ساعت شبا می‌بردش خونه عموش و دوستاش تا من درس بخونم.😘 خلاصه پسرم دوسال و نیمش بود که دوباره به خواست خودمون، باردار شدم یه بارداری فوق العاده سخت و اینکه مدرسه هم می‌رفتم و یه زایمان طبیعیِ فوق العاددددده سخت تر طوری که به پرستارار گفتم نذارین بمیرم.😅 اونا هم بهم روحیه می‌دادن، اما وقتی بچمو بغلم دادن تمام سختیش یادم رفت، این بارم یه پسر زیبا و باهوشِ دیگه نصیبمون شد که الآن ۹ ماهشه به اسمِ آقا عرفان. اولی هم آقا سبحان😍 از اول مهر دوباره دردسرهام شروع شد، چون محل تدریسم ۴۵ دقیقه با خونه ام فاصله داره مجبورم بچه ها رو ببرم بذارم پیش مادرم، اونجا هوا سردتره و بچه هام مریض میشن، یه بار خوب میشن، دوباره مریض... اگه بگم شبا خواب ندارم شاید اغراق نباشه. روزها هم از بس خونه رو بهم می‌ریزن دوبار جارو می‌زنم و شب همونطور مثل اولش میشه 🙄🤣 ولی وقتی پیشم خوابن و نگاشون می‌کنم، انگار دنیا مال خودمه‌. راستی من شبا قبل از خواب همیشه از بچه ام عذرخواهی می‌کنم اگه احیانا در طول روز یه دادی بزنم سرش. اونم میگه مامانی تو هم منو ببخش😊😍😘😘 انقدر خسته می‌شم که هر شب با این جمله می‌خوابم که یعنی میشه من الآن برم بخوابم!!! ولی با این وجود دوس دارم بازم از این فرشته ها بدنیا بیارم اما از اونجایی که تا ۵ سال پیمانی هستم، منتظرم بچه ام ۴سالش بشه که دوباره اقدام کنیم برا بارداری بعدی. چون حقوقم دوسوم میشه تو مرخصی. با بچه یه ماهه رفتم کلاس تا امسال که بازم دارم می‌برمش پیش مادرم، شرایط واقعا سخته کاش برا خانم هایی که قراردادشون پیمانیه هم، مرخصی کامل با حقوق کامل بود که بدون دغدغه فرزندان بیشتری می‌آوردن و ۹ ماه اول رو پیش فرزندشون می‌بودن. اگه رسمی بشم ان شاء الله حقوقم کامله. تو این دو سالی که رفتم سرکار و از برکت فرزند دوم😍 هم وام ۴۰ تومنی رو گرفتیم، هم ماشین پارس تیوفایو😍،که البته حوالش رو فروختم، چون نتونستم بخرمش و با پولی که داشتم یه پراید تمیز خریدیم، یه خونه ویلایی رهن کردیم. شوهرم هم برا اینکه کار گیرش نمیاد و نمی‌خواد جای دور بره با حقوق سه میلیون و هفتصد داره همینجا کار می‌کنه فداش بشم.❤❤ مادران عزیز من دوس دارم ۶تا بچه بیارم اگه خداوند منو لایق مادری برای فرشته های دیگش بدونه. شما هم اگه خانه دار هستین که کارتون راحت تره به حرف آقا گوش کنید و برای ایران، شیر بچه شیعه بدنیا بیارید تا دنیا بیفته دست بچه های ما. بجای اینکه دستِ یه مشت داعشی که روز بروز بیشتر بچه میارن باشه. برام دعا کنید. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۵۸۴ من متولد ۶۵ هستم، وقتی راهنمایی بودم پدر و مادرمو از دست دادم، روزهای اول که کارم فقط شده بود گریه، حتی به دوستم گفتم من دیگه مدرسه هم نمیام ولی خدا کمک کرد دیپلم گرفتم و بلافاصله وارد دانشگاه شدم. یه روز از دانشگاه میومدم با یه خانمه آشنا شدم و سر صحبت رو باز کردیم، من گفتم دانشجو هستم ولی هزینه دانشگاه رو نمی تونم پرداخت کنم اونم گفت اتفاقا ما هم دنبال یه خانم می‌گشتیم یه کاری هست واسه کمیته امداد، می‌خوایم شروع کنیم. خلاصه شمارمو گرفت، من هنوز امید نداشتم که برام کاری کنه، یه روز گوشیم زنگ خورد همون خانم بود. گفت فردا بیا واسه گزینش، چقدر خوشحال بودم. خداروشکر تو گزینش هم موفق شدم کارمون شروع شد. دخترهای دبیرستان که تحت پوشش بودند می‌آوردند اردو، ما هم مسئول هر گروه بودیم اونجا خدا خیلی ها رو بهم نشون داد که وضع بدی داشتند و من به زندگی خودم امیدوار شدم حتی یادمه یه دختر خانمه کباب تو کیفش قایم کرده بود تا ببره واسه مامانش میگفت مامانم تا حالا از اینا نخورده... دوسال تابستون اونجا مشغول بودم، خیلی روزهای خوب و به یاد ماندنی داشتیم و دوستان زیادی پیدا کرده بودم، کار تموم شد من بیکار شدم در همان حین برای من خواستگار پیدا می‌شد ولی به خاطر شرایطی که داشتم قبول نمی‌کردند. یکی از همون دوستان توی فرهنگسرا مسئول مهد بود، به من پیشنهاد کار داد و من باکمال میل قبول کردم، تو همون مهد مادرشوهرم منو دیده و از رفتارم با بچه ها خوشش اومده بود خلاصه یه صبح پنج شنبه همسر جان ما اومد تو فرهنگسرا، باهم آشنا شدیم و تو مهد صحبت کردیم، جالب برام این بود که برای همسرم نبود پدرو مادرم ملاک انتخاب نبود برخلاف بقیه خواستگارها... ما سال ۸۹ رفتیم زیر یه سقف و در کمال ناباوری در سال ۹۰ خونه خریدیم، خوب یادمه ۱۸ میلیون بیشتر نداشتیم حتی بهمون می‌خندیدند، میگفتیم با این پول خونه می‌خوایم بخریم ولی خدا برامون جور کرد حدود دو سالی از ازدواج گذاشته بود، خدا بهمون بچه نداده بود کلی آزمایش دادیم به این رسیدند همسرم واریکوسل دارند و باید عمل بشن، خیلی همسرم اذیت شد یه روز که رفته بودیم بخیه های همسرم رو بکشیم گفتم تا اینجا که اومدیم یه تست بارداری هم بدیم که مسئول آزمایشگاه گفت خانم مبارک باشه بارداری... به همسرم گفتم برو ببین خانمه چی میگه، گفت شما بابا و مامان شدید یعنی قبل از اینکه همسرم عمل کنه من باردار بودم 😂😂😂😂جالب تر اینکه بعدش حالت تهوع گرفتم و کل نه ماه من درحال بالا آوردن بودم، بعد از نه ماه دخترم بدنیا اومد و شد شیرینی زندگی ما...😍 وقتی دخترم سه ساله بودم با همسرم تصمیم گرفتیم که عضو جدیدی به خونه مون اضافه کنیم با تغییر سبک غذای من، در عرض شش ماه بادار شدم و گل پسرم بدنیا اومد.😘 بچه های من تو نوازدی خیلی آرام هستند خودشون می‌خوابیدند اینم از الطاف الهی بود چون کسی را نداشتم که بیاد کمکم کنه... پسرم رو از بیمارستان آورده بودیم، دخترم میگفت مال منه، کسی بهش دست نزده 😂😂😂 مادرشوهرم عصبانی می‌شد، می‌گفت کشتیش بچه رو... دخترم خیلی زود با داداشش کنار اومد ولی بچه سومم که بدنیا اومد، پسرم خیلی اذیت شد، می‌گفتند افسردگی بعداز زایمان گرفته 😐😅 تازگیا دختر کوچکم یک سال و نیمه شده، باهم بهتر شدند. ما ماشین نداریم، اما خیلی بیشتر از بقیه مسافرت میریم و اصلا سخت نمی‌گیریم امسال با بچه هامون رفتیم کربلا با اینکه دخترم یک سال و دو ماهش بود. البته همسرم و دوستان خوبم همیشه کمک حال من بودند. من به این معتقدم که اگه زن و شوهر باهم خوب باشند و خانم اقتدار همسرش رو حفظ کنه، حتما بچه های خوبی کنارشون رشد می‌کنند، ما وظیفه مونو انجام میدیم، هدایت دست خداست. ان شاالله همه مون عاقبت به خیر بشیم و خدا به ما هم یه دو قلو دختر و پسر بده تا پسرم از تنهایی دربیاد😍😍😍😍😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
وقتی محبت آمد... می‌فرمودند: درست است که زن باید از شوهرش اطاعت کند، ولی این هنر مرد است که همسرش را مطیع خود قرار دهد و راه اصلی آن فقط و فقط محبت ورزیدن و نیکوئی کردن است. مرد باید کاری کند همسرش به معنای حقیقی کلمه عاشق او باشد و آنقدر محبت کند و در این محبت صادقانه باشد که قلب همسرش را مالک شود. وقتی محبت آمد، اطاعت و تبعیت هم به دنبال آن خواهد آمد و همسر در همه‌ی مشکلات با شوهرش همراهی می‌کند و خواست خود را بر خواسته‌ی او منطبق می‌نماید و در عمل با شوهرش مخالفت نمی‌ورزد؛ چنانکه راه اصلی وادار کردن فرزندان به اطاعت نیز محبت و احترام به ایشان است (نقل از فرزند ایشان). 📚 نور مجرد ۲، ص ۶۵۶ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
اگه ایران آمریکا رو ببره.... 👈 چه می کنه این فوتبال... 😂😂 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
از همان جا برگشتم... در مقطعی برای امرار معاش برای دانش آموزان دبیرستانی تدریس خصوصی داشت، اما رها کرد. گفتم چرا رها کردی؟ گفت بعضی خانواده ها آداب شرعی را رعایت نمی کنند. بعد خاطره ای تعریف کرد.گفت آخرین روزی که برای تدریس رفتم مادر نوجوانی که به او درس می دادم بدحجاب بود. مدتی پشت در ایستادم تا خودش را بپوشاند، اما بی تفاوت بود. گفتم لااقل یک چادر بیاورید، من خودم را بپوشانم! از همان جا برگشتم./دوست دوران دانشجویی ✅ حواسش بود.... به زندگی شخصی دانشجوها به شدت اهمیت می‌داد. دوستی داشتم که موقع ازدواج، به مشکل مالی برخورد. استاد کمکش کرد تا زندگی‌اش را شروع کند. گفته بود هروقت داشتی، برگردان. آن بنده خدا هم ماهیانه مبلغی را برمی‌گرداند. همیشه نگران شغل و آینده دانشجوها بود. اگر می‌دید دانشجویی سال قبل فارغ‌التحصیل شده، ولی هنوز شغل ندارد، برایش شغلی پیدا می‌کرد یا در پروژه‌های خود، از او استفاده می‌کرد. این نگرانی همیشه در ذهنش بود. دانشجوهایی که با دکتر پروژه‌ داشتند، می‌گفتند امکان نداشت دکتر سر ماه فراموش کند حق‌الزحمه ما را بدهد. حواسش بود اگر یکی از بچه‌ها متأهل است و درآمدی ندارد، به او کمک کند./شاگرد شهید ✅ راه گم کردی... خیلی وقت‌ها که بر اثر فشار فعالیت‌ها شب دیر به منزل می‌آمد، به شوخی می‌گفتم: «راه گم کردی! چه عجب این طرفا!» متواضعانه می‌گفت شرمندم. رعایت اهل منزل را زیاد می‌کرد. خیلی مقید بود که در مناسبت‌ها حتماً هدیه‌ای برای اعضای خانواده بگیرد؛ حتی اگر یک شاخه گل بود. با بچه‌ها بسیار دوست بود. دوستی صمیمی و واقعی و تا حد امکان زمانی را به آنها اختصاص می‌داد. بچه‌ها به این وقت شبانه عادت کرده بودند. وقتی ساعت مقرر می‌رسید، دخترم بهانه حضورش را می‌گرفت. با پسرم محسن بازی‌هاي مردانه می‌کرد؛ بدون این که ملاحظه بچگی یا توان جسمی او را بکند. به جد کشتی می‌گرفت و این مایه غرور محسن بود./ همسر شهيد ✨ هشتم آذر ماه سالگرد شهادت دانشمند هسته ای شهید مجید شهریاری گرامی باد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
وام ٢٠٠ میلیونی مسکن رو دریافت کردیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۵۸۵ من و شوهرم زمانی که باهم ازدواج کردیم، هیچی از خودمون نداشتیم، جز یه حقوق ساده که اون موقع زیر ۴۰۰ بود. من ۱۸ سالم بود و همسرم ۲۳ اما از همون اول دلم می‌خواست بچه بیارم اما بشرطی که در کنارش خودم هم رشد و پیشرفت کنم و غافل نشم از خودم، چون دوست نداشتم دچار روزمرگی باشم. دیدم راه سختی در پیش دارم و دیگران زیاد ناامید می‌کردن، می‌گفتن نمیتونی و نمیشه ولی من گوشم بدهکار نبود، گفتم می‌تونم و میشه، چون خدا رو دارم و خدا خانوما رو جوری آفریده که توانایی هاشون بالاست و من باید الگوی خوبی برای اطرافیانم باشم که بدونن میشه با تلاش به خواسته هامون برسیم. پس شروع کردم به نوشتن اهدافم و برنامه ریزی برای آینده و میدونستم تو راه سختی قدم گذاشتم پس باید سخت و قوی باشم☺️ تو سن ۲۱ سالگی و ۲۳ و ۲۶ و ۳۰ سالگی چهار تا بچه آوردم سه تا اول دختر و آخری پسر. اما در کنارش درس تو حوزه و دانشگاه رو ادامه دادم با تمام سختی هاش و تونستم ارشد از حوزه و دانشگاه بگیرم و سه ساله معلم شدم اما در کنارش کارای فرهنگی و پاره وقت هم انجام میدم و برا کنکور دکتری شرکت کردم. طی این مدت خیلی سختی کشیدم مثل بقیه مادرا هم واسه اینکه شهر غریب بودم و دور از خانواده ام، هم اینکه درآمدمون کم بود. نمی‌تونستم کمک کار بگیرم. ولی خیلی سعی کردم خودم یه شغل و درآمدی دست و پا کنم قبل معلمی و حتی کار فرهنگی هم انجام بدم که هم به جامعه و هم خانواده ام خدمت کنم. پس برا خودم برنامه چیدم، یه برنامه رسیدگی به خانواده و یه برنامه تحصیلی و فرهنگی برای رشد خودم و خانواده ام و یه برنامه اقتصادی هم گذاشته بودم. شب و روز تلاش کردم و سعی کردم زمانی که بقیه اتلاف وقت می‌کنن، من بیکار نباشم، صبح زود، نصف شب ها و بیشتر وقتام و در هر زمانی، از برنامه های آینده ام غفلت نکنم. 😊 البته شوهرم هم حمایت کردند و بچه ها از همون اول مسئولیت پذیر بار اومده بودن و همه همکاری داشتن و پشتم بودن و از اونجایی که خدا روزی رسونه با تولد هر فرزند کلی تو زندگی مون برکت جاری می‌شد. موقع تولد فرزند اول، خونه خریدیم، فرزند دومم ماشین، فرزند سومم یه زمین تونستیم بخریم و فرزند چهارم سرمایه گذاری های دیگه ... جالبیش اینجا بود که فرزند پنجم که باردار شدم، بازم همون رزق و روزی ها سرازیر شد به زندگی مون، فقط قسمتم این بود بچه نموند و آسمونی شد، میخوام بگم حتی اگه یه فرزندی رو هم باردار شدید و از دست دادید، بازم خدا به خاطر اون بچه به زندگی تون برکت میده 😊 خلاصه اینکه از اونجایی که کمال گرا بودم سعی کردم کم نیارم و از اهدافم غفلت نکنم شروع کردم به ادامه تحصیل و درس خوندن و در کنارش کارای فرهنگی و اقتصادی .... البته چون من هر روز تو همه کارام برنامه داشتم هیچ وقت دچار یاس و افسردگی نشدم چون حتی برای ریز ترین کارها برنامه خودم رو داشتم مثل ورزش و رسیدگی به سلامتی و تفریح، جوری که بقیه میگن بهت نمیاد ۴ تا بچه داشته باشی و هر کدوم از فامیل که مخالف بچه بوده الان منو مثال می‌زنن، میگن فاطمه تونست پس ما هم میتونیم بچه زیاد بیاریم کنار کارمون😉 و خداروشکر تونستم به بچه ها هم این برنامه ریزی یاد بدم و اونا هم از همون بچگی یادگرفتن وقتشون رو تلف نکنن و تا الان، هم اخلاقی هم تحصیلی، مورد تعریف اطرافیان بودن و خودشون هم سعی می‌کنن تلاش کنن برا پیشرفت شون مثلا در کنار درساشون، هم حفظ قرآن و هم دو تا زبان انگلیسی و اسپانیایی رو میخونن با سن کم و هم اینکه کارای هنری رو انجام میدن. دخترام با اینکه کوچیکن ولی تا حدودی آشپزی و خونه داری رو بلد شدن در کنار درس و تفریحشون.. یه دونه پسر دارم که دو سالشه که اونم برا آینده اش کلی برنامه دارم😄 همه اطرافیان بهم میگن چطوری تونستی این همه کار همزمان پیش ببری من فقط بهشون میگم با برنامه ریزی و تلاش و توکل و توقع نداشتن و چشم به انتظار کسی نبودن😊 الانم قصدم اینه حداقل ۷ تا بچه بیارم و دل رهبر عزیزمون رو شاد کنم ..چون ۴ تا رو سزارین شدم، می‌خوام برام دعا کنید که بتونم. می‌خوام بگم هر کی این نوشته رو میخونه بهش پیشنهاد بدم خواهشا برا خودش و فرزندانش برنامه ریزی داشته باشه و تو زندگی هدف گذاری کنه، حتی برا کوچکترین کارا و ناامید نباشه و بدونه خواستن توانستن است. موفق باشید. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075