eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥چند ساعت بیشتر باقی نمانده... ✨وداع جانسوز آیت‌الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی رحمة الله علیه با ماه مبارک رمضان کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ مَا سَأَلَكَ بِهِ عِبَادُكَ الصَّالِحُونَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِمَّا اسْتَعَاذَ مِنْهُ عِبَادُكَ الْمُخْلِصُونَ‏. 💐 عید سعید فطر، جشن طاعت و بندگی بر همه روزه داران و ره یافتگان به ضیافت الهی مبارک باد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
غرق در محبت... زندگی ما طول چندانی نداشت، اما عرض بی‌انتهایی داشت. ابراهیم، بودنش خیلی کم بود، اما خیلی با کیفیت بود. هیچ‌وقت نشد زنگِ درِ خانه را بزند و در برایش باز شود. قبل از اینکه دستش به زنگ برسد، در را برایش باز می‌کردم. می‌خندید؛ خنده‌ای که همهٔ مشکلات و غم و غصه‌اش پشتش بود، اما خودنمایی نمی‌کرد. تا بود، نود و نه درصد کارهای خانه با او بود. آن‌قدر غرق محبتم می‌کرد که یادم می‌رفت از مشکلات جبهه‌اش بپرسم. تا از راه می‌رسید، حق نداشتم دست به سیاه و سفید بزنم. اگر می‌خواستم دست بزنم، گاهی تشرم می‌زد. خودش شیر بچه‌ها را آماده می‌کرد، جایشان را عوض می‌کرد، با من لباس‌ها را می‌شست و می‌برد پهن‌شان می‌کرد و خودش جمعشان می‌کرد، خودش سفره را پهن می‌کرد و خودش جمع می‌کرد. می‌گفتم: «تو آنجا خیلی سختی می‌کشی، چرا باید به جای من هم سختی بکشی؟» می‌گفت: «تو بیش از آنها به گردنم حق داری. من باید حق تو و این طفل‌های معصوم را ادا کنم.» می‌گفتم: «ناسلامتی من زنِ خانهٔ تو هستم و باید وظیفه‌ام را عمل کنم.» می‌گفت: «من زودتر از جنگ تمام می‌شوم ژیلا. ولی مطمئن باش اگر ماندنی بودم به تو نشان می‌دادم تمام این روزهایت را چطور بلد بودم جبران کنم.» 📚 «به مجنون گفتم زنده بمان» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۹۱ من متولد ۷۲ هستم و در سال ۹۲ با همسرم عقد کردیم و بعد شش ماه با مراسم عروسی ساده رفتیم سر زندگیمون، در زیرزمین منزل پدر شوهر جان. همسرم بعد از مدتی دلشون بچه میخواست ولی من متاسفانه از بچه دار شدن میترسیدم و می گفتم من الآن آمادگیشو ندارم و باید روی خودم کار کنم و نمیدونم چله بگیرمو از این حرفا... خلاصه چند سال به بهانه‌ی این حرفا گذشت و حالا من دلم بچه میخواست ولی دیگه خدا نمی خواست ... چندسال دچار مشکلات رحمی بسیار بدی شدم که خدای برای هیچ کسی نخواد 😭 زندگی برام جهنم شده بود کارم شده بود گریه و توبه به درگاه خدا و التماس در خونه ی خدا که منو ببخش غلط کردم ... التماس اهل بیت را کردم که منو از این بیماری نجات بدید و بهم اولاد صالح و سالم عنایت کنید... چندسال گذشت و من همزمان دارو مصرف میکردم ولی خبری نبود و دایما جواب آزمایش های من منفی و ناامید از آزمایشگاه برمی گشتیم. تا اینکه ایام ولادت حضرت علی اکبر سال ۱۴۰۰ رفتیم منزل یکی از اساتید، شوهرم برای عید دیدنی خانمشون مقداری تربت کربلا که ظاهراً اصل بود به من دادند و گفتند که من خودم ۱۶ سال سابقه ی ناباروری داشتم و یه خانمی به من از این تربت داد و من باردار شدم و خداروشکر سه تا بچه دارن الان. من هم با همسرم از این تربت مصرف کردیم و بعد از حدود یکی دوماه من باردار شده بودم. وقتی جواب آزمایش رو دیدم، باورم نمیشد و خدا میدونه که همه چقدر خوشحال شدند و مادرم گریه میکرد از خوشحالی... در طول بارداری از وقتی ویارم شروع شد بسیار حالم بد میشد و ویارهای شدیدی داشتم وکلا هرچی می‌خوردم بالا می آوردم و وزن کم میکردم. تا اینکه ماه سوم بارداری رفتم سونو که متوجه شدم خدا به من دوقلو عنایت کرده و ما به شدت خوشحال شدیم و معنای جبار بودن خدا را اونجا فهمیدم.خدا برام جبران کرد و توبه مو قبول کرد. و حالا من دوتا دختر دسته گل دارم که یکسال وچهار ماهشونه هرچند بارداریم سخت بود و من بعد از اتمام ماه سوم به دستور پزشکم استراحت مطلق بودم و فقط روی تخت ماه ها خوابیدم و چشمم به ساعت بود که کی امروز تموم میشه ولی خب خدا همیشه هوامونو داشت. بچه هام در حالی که هفت ماه و نیم بودم، به علت اینکه خون‌رسانی به فاطمه و زینبم کم شده بود، با سزارین دنیا اومدند و چقدر خدا به ما رحم کرد و جون بچه هام حفظ شد. اگرچه تا مدتی داخل دستگاه بودند و من و شوهرم آواره ی بیمارستان بودیم چون ما شهرستان بودیم و بیمارستان داخل شهر بودو ما صبح زود با دوتا شیشه شیر که دوشیده بودیم راهی بیمارستان می‌شدیم تا صبحانه به بچه ها شیرمادر برسونیم و تا عصری بیمارستان بودیم و دوباره برمی گشتیم خونه تا من یکم غذا بخورم و استراحت‌ کنم تا شیر داشته باشم. بعد از ده روز که بستری بودن بچه ها مرخص شدند اما باز هم لوله گاواژ داخل دهانشان بود و ما باید با گاواژ کردن شیر داخل سرنگ و لوله میریختیم که خب خیلی باید دقت میکردیم و خطرات خودش را داشت که خدایی نکرده شیر وارد ریه بچه نشه و...و تازه این دوتا فسقلی خیلی بازیگوش بودند و دایم میخواستند لوله ها را دربیارن و ما باید مدام مراقبت می کردیم که لوله ها را جابه‌جا نکنند چون اگه لوله جابجا میشد باید می‌رفتیم بیمارستان شهر و عوض میکردیم که خیلی سخت بود. بماند که یکبار هم لوله جابجا شد و خدا به ما رحم کرد که خودم سریع متوجه شدم و از دهان بچه سریع کشیدم بیرون که وارد ریه اش نشود. خلاصه که دوقلو داشتن خیلی سختی داشت و داره ولی به خنده های بچه هام که نگاه میکنم خستگی از تنم درمیره و دعا میکنم خدا نصیب همه بکنه. برام دعاکنید .... آخه یه آرزو به دلم مونده و اون اینکه بچه هام شیرخشکی شدند و من لذت شیر دادنشون رو درست و حسابی نچشیدم، اونقدر دلم میسوزه که آرزوش به دلم مونده لطفاً موقع شیردادن به بچه هاتون برام دعا کنید خیلی زود دوباره مادر بشم و لذت شیردادن به بچه رو من هم بچشم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
مراقبت از آثار ماه رمضان و روزه داری کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌دوری از خدا... گاهی اوقات عصبانیت ما ناشی از گرسنگی است و اگر خود را تغذیه کنیم آرام می شویم گاهی اوقات بی حالی ما ناشی از خستگی است و اگر کمی استراحت کنیم و سرحال می آییم گاهی اوقات ضعف‌های ما ناشی از دور بودن از خداست اگر به قدر کافی به ذکر و عبادت بپردازیم قوت می یابیم و امورمان اصلاح می‌شود. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سهم من از جوانی جمعیت... پیری جمعیت یک معضل و خطر جدیه در صورت پیری جمعیت، معضلاتش هم دامن‌گیر پیرها و هم دامن‌گیر جوانها میشه برای رهایی از این مسأله چند سالی بیشتر فرصت نمانده، همه باید قدم بردارند، دولت و مردم، پیر و جوان... دولت وظایفی دارد اما فقط به انتظار دولت نشستن کفایت نمی‌کند! حرکت های مردمی هم باید شکل بگیره، همه میتونن به تناسب تمکن معنوی و مادی خود جهت پیکان پیری جمعیت کشور رو به سمت جوانی تغییر بدهند. از طریق تبلیغات چهره به چهره یا دورهمی های فامیلی و همکاران و بسترهای فضای مجازی، از طریق ایجاد مطالبه عمومی در سطوح مختلف اجتماع اعم از مردمی و دولتی، از طریق آگاهی بخشی در رابطه با معضلات پیری جمعیت، از طریق آگاهی بخشی نسبت به مشکلات تأخیر در ازدواج، تأخیر در فرزندآوری، بی فرزندی یا کم فرزندی بله! از افراد مسن دودی برای فرزندآوری بلند نمی شه اما می توانند بهترین حامی و الهام بخش جوانان در امر ازدواج و فرزندآوری باشند... به همین دلیل مقام معظم رهبری، تلاش برای افزایش نسل و جوان شدن نیروی انسانی کشور و حمایت از خانواده، یکی از ضروری‌ترین فرائض مسئولان و آحاد مردم عنوان کردند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨آقای رئیسی! کاش به قانون عمل کرده بودید... اگر به قانون عمل کرده بودید، کار به یادداشت برداری رهبر انقلاب نمی کشید. ✅ زهرا وفاداران، نماینده دانشجویان در دیدار با رهبر انقلاب: 💥ایفای نقش مطلوب زنان نیازمند اصلاحات ساختاری است که مهمترین آن، کیفیت و اندازه ی خانه و شهرسازی است. زنان نمی توانند در زندان های آپارتمانی به فرزندآوری زیاد فکر کنند! 💥در نگارش برنامه هفتم توسعه، برنامه جوانی جمعیت به محاق رفته و در سال ١۴٠١، سازمان برنامه و بودجه تنها ۵ درصد از بودجه را به دستگاه ها پرداخت کرده است. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۹۲ با وجود خواستگار های زیاد مامان خیلی دوست نداشت ازدواج کنم اما‌... شد و راهی تهران شدم. اوایل اصرار شدید داشتم برای بچه اما همسرم اصلا بچه دوست نداشت. تا اینکه بعد یک سال از ازدواجمون گذشت و بلاخره باردار شدم تو دوره بارداری هربار حالم بد میشد، سرکوفت میشنیدم حتی زایمانم با وجود اینکه ۲۴ ساله بودم، تنها رفتم بیمارستان تا شب که مادرم برسه. دوران بچه داری تا گریه می‌کرد دخترم همسرم دعوام میکرد که خودت خواستی و... حتی مریض که میشد تنها میبردمش دکتر، کلا تنها بزرگش کردم اما عرصه بر من تنگ شد. با وجود مردی که همش در حال خیانت بود و همش میگفت مهرت رو ببخش و برو آرامش نداشتم و تا ابد فکر میکردم حسرت بچه دوم برای منی که عاشق بچه بودم بمونه تا اینکه تو اوج مشکلات زندگی که ایشون میخواست منو طلاق بده البته توافقی، باردار شدم... اینقدر اذیتم کرد و دعوام کرد و من رو به زور دکتر برد که بچه رو انداختم و حسرت به دلم موند....اما مجبورم کرد😭 تا اینکه به ناچار تمام حق و حقوقم رو بخشیدم و با دخترم به خونه پدری برگشتم فراری از ازدواج شده بودم، گفتم تا آخر عمر، زندگیم رو به پای دخترم میریزم مشغول تحصیل شدم، دوجا کار میکردم و جالب بود این آقا، بعد از طلاق حتی یکبار سراغ دخترش رو نگرفت و دیگه نفقه ای هم نداد. تا اینکه در شب نیمه شعبان خواستگاری آمد، خواستم ردش کنم اما عجیب بود، نشد که نشد و منی که از مردها متنفر بودم، به عقد همسرم در آمدم. میترسیدم که نکنه باز همون بلاها سرم بیاد، هر روز منتظر بودم اما... تصمیم گرفتیم زود باردار شم. بعد یک ماه که از ازدواجمون گذشت باردار شدم، در تعجب بودم که در تک تک لحظه های بارداری و زایمانم همسرم با وجود اینکه ۱۵ سال ازم بزرگ تر بود در کنارم بود. برای دخترم از پدر، بیشتر پدری می‌کرد، خانواده همسرم دخترم رو خیلی دوست داشتن، زایمان کردم و پسرم به کانون خانواده ما اضافه شد. ایشان هم یک پسر بزرگ داشتن که مثل پسر خودم مهربون و به فکرم بود. تصمیم گرفتم تا دیر نشده یعنی یک‌سالگی پسرم مجدد باردار بشم و شب ۱۳ رجب پسر مشترک هردو و بچه چهارم بدنیا آمد. زندگیمون عالی بود، درسته مستاجر بودیم اما روزی مون می رسید، سفر می‌رفتیم گردش، منم به خودم می‌رسیدم، همیشه همسرم همه جا همراهم بودن و هستن تا اینکه ۵ سال بعد پسر آخرم، مجدد باردار شدم و دخترم که برکت بزرگ زندگیم، هست به جمع ما اضافه شد. الان دور هم که جمع میشیم خونه شلوغ و بچه ها همه خوشحالن، گاهی چند روز تلویزیون روشن نمیشه پسرام بهم وابسته هستن...و عاشق خواهراشون، همسرم هم واقعا همراه و رفیق واقعی منه گاهی یادمون میره زندگی قبلی بدی داشتم، گاهی میگم کاش زودتر شروع میکردیم و بیشتر بچه می‌آوردیم .... فقط دوست دارم همه بدونن....شاید در زندگی تجربه تلخی داشته باشی اما بعد هر سختی آسونی هست...و من این آیه رو تا اعماق وجودم حس کردم. یک وقتایی میگم اگه یک دفعه دیگه باردار بشم حتما همه دورو وری هام منو دعوا میکنن و بهم چیزی میگن اما بعدش میگم هر چی از خدا برسه همون خوبه. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌ماه رمضان که تمام شود... شياطين ما را رها نمی‌کنند و منتظرند وقتی ماه رمضان تمام شد، جيب بعضی را همان روز عيد فطر می‌زنند. او را به گناهی مبتلا می‌کنند و همه از بين می‌رود. بعضی يک هفته‌ی ديگر؛ بعضی دو هفته ديگر و بالاخره کم هستند کسانی که بتوانند تا ماه رمضان آينده، آن نتايج مثبت و مفيد را در خود نگه دارند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ماشینِ سپاه... همسر شهید: پسرم از روی پله‌ها افتاد. دستش شکست. بیشتر از من، عبدالحسین هول کرد. بچه را که داشت به‌شدت گریه می‌کرد، بغل گرفت. از خانه دوید بیرون. چادر سرم کردم و دنبالش رفتم. ماتم برد وقتی دیدم دارد می‌رود طرف خیابان. تا من رسیدم بهش، یک تاکسی گرفت. در آن لحظه‌ها‌، ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود. 📚 سالکان ملک اعظم ۲ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
رزق بی حساب... تازه ازدواج کرده بودیم. دانشجو بودیم. توی خونه چیزی نداشتیم. باید خرید میکردم ولی پول نداشتم. پول کار پاره وقت، رفته بود برای اجاره و وام ازدواج. رومون نمیشد از خانواده ها بگیریم. از ناراحتی کلاس رو بیخیال شدم و از دانشگاه اومدم بیرون. توی خیابون ۱۶ آذر بالا پایین میرفتم... با خدا دعوا می کردم، مگه نگفتی من حیث لایحتسب میرسونی... برسون دیگه. دیگه چیزی به ذهنم نمی‌رسید. روم نمیشد همینجوری هم برم خونه، موبایلم زنگ خورد. از نهاد رهبری در دانشگاه تهران بود. گفت برای دانشجوهای تازه مزدوج، هدیه داریم. بیاید بگیرید... از سر بیکاری رفتم. گفتم حتماً یک کتابی چیزی هست دیگه، رفتم. یکی از سازمان اوقاف نشسته بود. گفت یه سری موقوفه هست که وقف کردن برای کمک به زوج های جوون، هر ماه تو یه دانشگاه میچرخیم و هدیه میدیم به دانشجوها. یه چکه ۲۰۰ تومانی داد بهم، حقوقم ۳۰۰ بود. جلوش صفرا رو شمردم و ازش پرسیدم ۲۰۰ یا ۲۰ تومنه؟ خندید گفت دویست. باز شمردم تا مطمئن بشم. گذاشتم تو جیبم و تا خود بانک سر ۱۶ آذر، دستم رو از رو جیبم بر نداشتم. روم نمیشد سرم را بلند کنم و به آسمون چشم بندازم... ✍ محمد رضا شهبازی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075