eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما ✨که در راه حسینت، لشکری از خون من باشد 👌 «ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ازدواج های ماندگار... پيامبر اكرم ص اصرار داشتند دخترها و پسرها زود ازدواج كنند البته با ميل و اختيار خودشان. ما هم بايد در جامعه خودمان اين را رواج دهيم. جوانها وقتى از دوران جوانى خارج نشده اند، در همان حال گرمى و شور و شوق، بايد ازدواج كنند. اين برخلاف تلقى خيلى از افراد است كه خيال مى كنند ازدواج هاى دوران جوانى، ازدواج هاى ماندگار نيست! اگر درست صورت بگيرد، ازدواجهاى بسيار ماندگار و خوبى هم خواهد بود. ٢٣/١٢/٧٩ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۲۲ دبیرستانی بودم و پر از عشق و علاقه به آینده و دانشگاه و پزشکی، توی رشته تجربی نفر دوم کل دبیرستان بودم و به آخرین چیزی که فکر میکردم ازدواج بود. اما گاهی دست تقدیر طور دیگه ای برات رقم می زنه که حتی فکرشم نمیکنیی. تا اینکه قسمت شد و خانواده همسرم اومدن خواستگاری. مثل همیشه از سلاح گریه استفاده کردم که من فقط میخوام درس بخونم و... خاله ام گفت حالا بذار بیان همین الان که نمیدیم ببرنت. اما بذار بیان و یه بار ببینش چیزی نمیشه... این حرفا همانا و عاشق شدن من همون اولین بار که دیدمش همانا جوری که وقتی آزمایش می رفتیم نذر کردم آزمایش مون مشکلی نداشته باشه. دیگه کار دل بود، تقصیر من که نبود. اسم همسرم حسین هست و من همیشه خوبی ها و مهربونی های همسرم رو مدیون امام حسین هستم چون واقعا از ته دل از آقا خواسته بودم هر موقع ازدواج کردم یه شوهر امام حسینی بهم بدن. دوسال عقد بودیم و چون راهمون دور بود خیلی بهمون سخت میگذشت ولی روز به روز بیشتر عاشق همدیگه میشدیم و با اینکه سال دوم یه سری مشکلات بین مون به وجود اومد و کار داشت به جاهای باریک کشیده میشد اما در کمال ناباوری خدا خواست و همه مسائل بین مون حل شد و باز امام حسین که عاشق شون هستم حسینم رو بهم برگردوندن. بخاطر مسائلی نشد برم دانشگاه ولی با اینکه زیاد مایل نبودم رفتم حوزه ولی فکرشم نمیکردم انقدر توی این مسیر بتونم خودمو پیدا کنم و به هدف هام برسم و نگاهم به جهان هستی و خداوند انقدر تغییر کنه. به هر حال با پشت سر گذاشتن تموم مشکلات سال ۹۰ عروسی کردیم و زندگی مشترک مونو تشکیل دادیم. من انتقالی گرفتم و از قم به مشهد محل زندگی همسرم اومدم و درسم رو توی حوزه ادامه دادم. اما چون از پدر ومادرم دور بودم خیلی بهم سخت میگذشت و بعد از شش ماه به همسرم پیشنهاد دادم بچه دار بشیم ولی متاسفانه همسرم قبول نمیکرد و می گفت من خودم هنوز بچه ام بچه نمیخوام. (من و حسین هم سن هم بودیم و بعد عروسی هر دو بیست ساله بودیم.) به هر حال بعد دوسال و نیم و به اصرار پدر شوهرم بچه دار شدیم. از اونجایی که من عاشق امام حسین و بچه هاشون هستم به همسرم گفتم اسم دخترشون رقیه رو روی دخترم میذارم و دخترکم رقیه روز تاسوعای سال ۹۳ به دنیا اومد. بگذریم، انقدر رقیه خوب بود و آروم بود که نفهمیدم کی بزرگ شد. سه ساله که شد دوباره به همسرم گفتم بیا بچه دار بشیم. البته از بس رقیه شیرین بود، همسرم دوست داشت زودتر بچه ی دوم رو بیاریم اما از هرکی میپرسیدم میگفتن هم برای تو و هم برای بچه خوب نیست و حداقل سه سال فاصله سنی. نمیدونم اشتباه کردم یا نه ولی به هر حال تا سه سالگی رقیه صبر کردیم. ما خودمون سه تا خواهر بودیم و این بار که میخواستم بچه داربشم همه میگفتن اگه دختر بیاری مثل مادرت دخترزا میشی. امان از جهل و نادونی مردم. ولی از حق نگذریم چون برادر نداشتم خیلی پسر دوست داشتم. سال ۹۶ توی سفر کربلا رو به روی ضریح ایستادم و گفتم آقا بحق علی اصغرتون علی اصغر میخوام، بهم میدین؟ روز عاشورای سال ۹۷ علی اصغرم به دنیا اومد. همه چیز خوب و عالی پیش میرفت. با اومدن علی اصغر وضع زندگی مون خیلی تغییر کرد. وضعیت مالی مون خیلی خوب شد و ماشین مونو عوض کردیم، علی اصغر شش ماهه بود که دوباره کربلا رفتیم. خلاصه که همه چیز بر وفق مراد بود. اما ناگهان ورق برگشت. علی اصغر بهمن ماه ۹۸ یکسال و نیمه بود که آنفولانزای خیلی بدی گرفت. هر چقدر دکتر بردم، خوب نمیشد سرفه هاش. پسرکم خیلی زیبا بود و همه میگفتن بچه ات چشم خورده. دکتر گفت آزمایش و عکس از ریه بچه بیار و تشخیص عفونت خیلی شدید ریه رو داد. علی اصغرم ۲۰ روز توی بیمارستان بستری بود. هر چقدر چرک خشک کن و مسکن میدادن، تبش قطع نمیشد تا اینکه دکتر ها تشخیص دادن که باید فورا عمل بشه و عفونت از بدنش خارج بشه. تموم دنیا رو سرم خراب شد. آخه بچه یک سال ونیمه چقدر جون داره که عملش کنن؟ پشت در اتاق عمل خیلی گریه کردم، انقدر با امام حسین بد حرف زدم که.... گفتم آقا قرارمون این نبود. چرا من؟ چرا بچه من؟ من که تموم عمر اونطوری که شما میخواستین بودم، این چه مجازاتیه؟؟ و... ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۲۲ الحمدلله عملش بخیر گذشت. پنج روز توی آی سی یو بود که اون پنج روز، عین پنج سال گذشت برام. تمام روزهای بیمارستان یه طرف اون پنج روز یه طرف. خیلی روزای سختی بود. نمیدونم خدا چه صبری بهم داده بود که تحمل میکردم؟ به لطف خدا و اهل بیت بعد از بیست روز پسرکم مرخص شد. اما تازه امتحان اصلی من شروع شده بود. دقیقا بعد مرخصی علی اصغر اعلام قرنطینه شد و زنگ خطر کرونا توی ایران به صدا در اومد. پسر منم که بیمار تنفسی بود شرایطش حساس تر بود. دو سال تمام پسرم توی خونه بود. فقط برای چکاپ ماهانه دکتر میبردیمش بیرون و زمستون سال ۹۹ که خیلی آمار کشته های کرونا زیاد بود از مهرماه تا فروردین پسرکم حتی در خونه رو ندید. بعد اون همه سختی حالا باید توی خونه می موندیم. اون اوایل تنها سرگرمی بچه ها پشت بوم بود. چون خونه مون آپارتمانی بود و حیاط نداشتیم. انقدر دلشون میگرفت ولی فقط از پشت پنجره میتونستن بیرونو ببینن. مهمون اومدن یا مهمونی رفتن قدغن بود. انقدر اون روزا سخت میگذشت که فقط میشه گفت شنیدن کی بود مانند دیدن؟ تنها ستاره روشن توی شبهای تاریکم یاد امام حسین بود. فقط با گوش دادن به مداحی هاشون آروم میشدم‌. کم کم فکرم عوض شد و با خودم گفتم به چه حقی فکر کردی امام حسین این درد و رنج رو به پسرت دادن؟ مگه از خیر مطلق شر ساطع میشه؟ مگه از نور مطلق تاریکی منعکس میشه؟ امام‌ حسین کسی بود که بچه ات رو بهت برگردوند، علی اصغرت رو دوباره بهت بخشید، گفتم آقا ببخشید واسه همه بچگی هام... خوبی روزای سخت اینه که میگذره. هر کسی توی زندگیش یه جوری آزمایش میشه و آزمایش منم این بود. پارسال خیلی دلم درد میکرد و اصلا خوب نمیشد و بعد کلی آزمایش و آندوسکوپی و کولونوسکوپی تشخیص روده تحریک پذیر و ورم معده شدید داده شد. ثمره اون استرس ها و گریه ها وبی تابی ها این درد بود بازم خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم که خدای نکرده بیماری بدی نبود. الان از همه اون مسائل سه سال میگذره و انگار هیچ کدوم ازین گرفتاری ها وجود نداشته. خوبی آدمیزاد همینه که فراموش میکنه. الان هم که ۳۲سالمه کم کم به فکر بچه سوم افتادم ولی چون خیلی بارداری های سختی دارم از دیابت بارداری گرفته تا معده درد شدید و الانم که روده تحریک پذیر اضافه شده، خیلی دلم میخواد خدا بهم دوقلو بده که یه تیر و دونشون بشه و با یه بارداری صاحب دوتا بچه بشم. از همه شما عزیزانم میخوام برام دعا کنین و توی سخت ترین شرایط ایمان داشته باشین که ما صاحب داریم، ما خدا و اهل بیت رو داریم و همه روزهای سخت میگذره ولی این بچه ها هستن که شیرینی زندگی و برکت هستن و در آینده همدم و مونس ما خواهند بود. پس از فرزنداوری نترسین و همه چی رو به خدا بسپارین و برای منم دعا کنین که خدا فرزندان سالم و صالح بیشتری بهم عطا کنه. یا علی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
آیا راهکاری برای راضی کردن همسر برای بچه دار شدن دارید؟! کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌جیک جیک مستون یا فکر زمستون... ؟! ما امروز مدرن فکر می‌کنیم و در تفکر مدرن، فرزند یک مزاحم است. در تفکر مدرن، من اصل را بر لذت خودم قرار می‌دهم و طبیعی است که بچه را نخواهم. من امروز وقتی نوشابه‌ام را می‌خورم روی قوطی‌اش نوشته‌اند: «در لحظه زندگی کن.» وقتی هر روز به ما دارند این نسخه را تجویز می‌کنند که «خوش باش و در لحظه زندگی کن»، این یعنی آینده‌نگری حرف پرت و پلایی است، فقط کیف این لحظه‌ات را ببر. این لحظه هم که تو و همسرت بدون دردسر با هم زندگی می‌کنید، همین دم را غنیمت بدانید. بر اساس همین منطق مدرن است که وقتی خانواده‌ای تشکیل می‌شود، چهار پنج سال اول کیفشان کوک است و حواسشان هست که اندامشان به هم نخورد. بعد هم که آن احساس‌ها کم شد، می‌آیند به سمت اولین فرزند، گاهی اولین و آخرین... حالا اگر بخواهند سمت دومی هم بروند به خاطر این است که جنسشان جور شود. کم اتفاق می‌افتد که این خانواده بیش از دو فرزند داشته باشد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدیه رهبری را دریافت کردیم... 👈 هدیه رهبری مختص چندقلوزایی بوده و حتما سن بچه ها، باید زیر دو سال و نیم باشد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بچه اول من خدا خواسته بود و ما از لحاظ روحی و مالی آمادگی نداشتیم. یه کم سخت گذشت چون بی تجربه بودیم و بی پول مخصوصا برای همسرم... فرزند دوم رو با اصرار برای تنها نبودن فرزند اولم آوردم و هر سری همسرم برای پول پوشک و مسائل دیگه نالان بود ... بعد از فرزند دوم چند بار تصمیم به وازکتومی گرفتیم. حتی معرفی نامه گرفتیم ..ولی هر بار من می گفتم نکنه داریم کار حرام انجام میدیم و همین شک چند سال طول کشید تا اینکه آقا دستور جهاد فرزندآوری دادند. خوشحال بودم که آن عمل عقیم کننده را انجام ندادیم و لطف خدا بود. من تصمیم به فرزند آوری داشتم ولی همسرم به علت خاطرات پر دردسری که داشت (که البته من هم دخیل بودم در آن...خب بی تجربه بودم... مثلا بارها نصف شب فرستادم برن پوشک یا پستانک بگیرن ... یا مدیریت خونه و بچه رو خوب انجام نمیدادم ...) اصلا موافقت نمی کردن. یک سال طول کشید ولی بی فایده بود منم نشستم پای سجاده. گفتم خدایا دل دست توست، خودت تو دلش بنداز.(البته از تذکر های غیر رسمی و غیر مستقیم همچنان استفاده میکردم...مانند خواندن احادیث فرزند آوری به صورت کاملا تصادفی 😅😅، یا تعریف از خاطرات خوب بچه ها یا خیر و برکتی که بچه ها برای ما داشتن.. یا ارزش جهاد و نکات تربیتی و کلی سیاست زنانه ..) الحمدالله یک دفعه همسرم از این رو به اون رو شد و گفتند حالا که قرار هست جهاد کنیم پس باید کامل به حرف رهبر گوش کنیم و رو ۶ تا بچه برنامه ریزی کردند. من که هاج و واج مونده بودم.. خدا رو شکر برای بچه سوم اقدام کردیم و از همون اولش همه چیز فرق داشت... اولا پول پس انداز کردم تا برای هزینه ویزیت و آزمایش ها و بیمارستان و لباس بچه و... به شوهرم فشار نیاد... خیلی روحیه ام رو بالا بردم و به طرز شگفت آوری همسرم که در بارداری های قبل بسیار بی تفاوت و نا همراه بود، کاملا همراهی میکردند. مثل پروانه دور من می‌چرخیدند... خودم تعجب میکردم چون اصلا اهل این کارها نبودند.. بچه که به دنیا اومد خیلی هوامو داشتند و الحمد لله خیلی از لحاظ مالی دچار مشکل نشدیم. به قدری در بچه داری کمک میکردند که نگو، سر بچه های دیگه بخاطر گریه بچه حتی گاهی دعوا هم میکردند اما سر سومی می گفتند تازه دارم میفهمم بابا یعنی چی ... سر پول پوشک و ..شاید یه وقتایی کم میاوردیم اما همسرم با توکللللللل بسیییار زیاد میگفتند خدا بزرگه، مگه تا الان موندیم؟ اصلا یک ذره احساس سختی و پشیمانی نداشتیم... چرا؟ چون اولا با نیت اطاعت امر ولی بچه آوردیم و خداوند هم جبران کرد و زاویه دید ما را اصلاح کرد که اصلا مشکلات به چشم ما نمی آمد. دوم باور داشتیم بچه رزق و روزی خوش رو با خودش میاره ... من فهمیدم رزق و روزی فقط پول نیست ...گاهی صبر، گاهی خنده، گاهی کمک دیگران، گاهی معنویات همه از رزق و روزی بچه هاست... پس لطفا بخاطر اینکه اعصاب ندارید، تحمل ندارید، بدنتان ضعیف است، فرزند آوری را به تعویق نندازید. سوم سعی کردیم اوضاع را بهتر مدیریت کنیم... پس انداز، مدیریت پول ‌بیمارستان، پزشک خوب، روحیه دادن به همدیگه، تقویت بدن خود و تقویت اعصاب...اصلاح تغذیه... باید سعی خودمان را در اصلاح سبک زندگی داشته باشیم تا زندگی طبیعی با فرزندان زیاد و پر برکت نصیب ما شود. چهارم نگاه کنونی خود را از نگاه" اضافه کردن یک نان خور" به نگاه "اضافه کردن یک نان آور " تبدیل کردیم و میخواهیم بچه ها را زود به سر کار بفرستیم تا خودشان درآمد داشته باشند و از بچگی به پس انداز کردن و مستقل بودن تشویق شان کردیم... الحمدلله الان خودشان وسایل خودشان را میخرند... به خدا اعتماد کنیم ...خداوند بندگان خود را تنها نخواهد گذاشت. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌 «فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
کسب رضایت همسر برای فرزندآوری در جواب خانمی که گفته بودن چطور همسرم رو راضی کنم برای بچه دار شدن؛عزیزم این کار یه مقدار زمان می بره سعی کنید بار عواطف و احساسی مسئله رو بالا ببرید، با گفتن اینکه تو رو خدا بیا بچه بیاریم، کسی که دلایلی برای مخالفت خودش داره رو نمیشه راحت راضی کرد. به صورت غیر مستقیم معایب تک فرزندی رو بهشون نشون بدید که خودشون متوجه این بشن که تک فرزندی بچه، نهایت خودخواهی پدر و مادر هاست. یه خرده زمان می بره اما نتیجه میده واقعا اما سعی کنید اصلا با بحث و قهر و بدون دلیل منطقی سعی در راضی کردن همسرتون نکنید؛ در ضمن تجربه نشون داده آقایون با محبت و زبان خوش همسرشون نظرشون قطعا تغییر میکنه به عنوان مثال بگید: میخوام ثمره های عشقمون بیشتر باشن میخوام وقتی توی خونه نیستی، به بچه هامون نگاه کنم و بیشتر بهت افتخار کنم و ...( دیگه همه خانوما ازین جملات بلدن😉) یا دل و جرات به همسرتون بدید و بهشون بگید: به نظرم تو بهترین بابای دنیایی، حیف نیست که یه دونه فرشته توی دنیا بابا صدات کنه؟ امیدوارم به زودی خبرای خوبی ازتون بشنویم دوست عزیز🌹 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی می خوای بری سر کار...😅😁 این شیرینی تمام شدنی نیست.😍😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فرزندان شیره به شیره... من دو تا دختر اولم با فاصله ۱۵ ماه از هم بدنیا اومدن. خب اولش با توجه به کم تجربگی ما سخت بود برامون. بخصوص که من همه چیز را برا خودم سخت میگرفتم. از تمیزی خونه تا نظم و تمیزی بچه ها. ولی خدارا شکر با کمک و لطف خدا این دوران سپری شد. من طبق گفته پزشکم تا ۲۰ هفته به دخترم شیر دادم. در طول بارداری دومی حتی اضافه وزن کمی هم داشتم به خاطر فعالیت. اما وزن نوزاد خیلی بیشتر از اولی بود. وقتی بدنیا اومد روزای اول یه کم دخترم موقع شیردهی اذیت شد. که من سعی کردم از کمک مادرم و بقیه برای آروم کردنش استفاده کنم اما حُسن بچه های شیر به شیر همینه که چون کوچکترن، زود به شرایط عادت میکنن و براشون عادی میشه. وقت خوابوندن، یکی در بغلم شیر میخورد و اون یکی رو پام بود. اگر هم همسرم خونه بود یکی را همسرم میخوابوند، یکی را من. موقع شیر دادن به نوزاد اولی را هم بغل میکردم و براش شعر میخوندم و نوازشش میکردم که حس بد نداشته باشه. از همون اول سعی کردیم هیچ گونه حساسیتی به دومی نداشته باشیم و بذاریم خواهرش تحت کنترل نامحسوس ما باهاش کلنجار بره. مثلا میدیدی یهو محکم بغلش میکرد. یا بوسش میکرد. نهایتش این بود که از خواب بیدارش میکرد یا یه کم گریه اش در میومد. من همیشه دختر دومم را در تیر رس نگاه خودم میخوابوندم و غیر مستقیم و نامحسوس حواسم بهشون بود. ولی جوری که بزرگه نفهمه. چون اگر بفهمه حساستر میشه. گاهی هم که میدیدم داره کار داره به جاهای خطرناک میرسه میومدم پیششون و مثلا میگفتم بریم پوشک آبجی را عوض کنیم و بازم غیر مستقیم از محیط دورش میکردم. من و همسرم اصلا حساسیت رو رفتارهای دختر اولم نداشتیم و همه چیز تو خونه عالی بود، ولی متاسفانه بقیه چون حساسیت نشون میدادن دخترم کمی رفتارش خشن تر میشد که البته اونم مدیریت کردیم و همه چیز به خوبی حل میشد. بچه های شیر به شیر خیلی زود با هم انس میگیرن و چون بچه کوچکه راحت تر با قضیه کنار میاد و در واقع حسی از حسادت به اون صورت در وجودش شکل نمیگیره. ما سالهای اول برای اینکه بچه ها درکی از هدایا نداشتن، معمولا برا دوتاشون در مناسبتها هدیه میخریدیم. مثلا تولد یکی شون بود برا هر دو کادو میخریدیم و دقیقا عین هم. یا لباسها عین هم. صرفا برای اینکه یکی فکر نکنه مال اون یکی خوشگل تره. هر دو را بغل میکردیم و میبوسیدیم. اگر کار اشتباهی انجام میشد تنبیه ها دسته جمعی بود. مثلا هر دو از دیدن تلویزیون محروم بودن. یا از بیرون رفتن یا هر چیزی. اوایل چون فشار کار کمی زیاد بود و ما خسته میشدیم وقتی میگفتن چقدر خوبه بچه هاتون پشت سر هم هستن من واقعا برام مسخره می اومد. اما با گذشت زمان و بزرگ شدن بچه ها و همسن بودن و نزدیکی عاطفیشون فهمیدم چه لطفی خدا به من کرده. الان که ۸ و ۹ ساله اند چقدر خوب و لذت بخشه. از هر لحاظی که فکر کنید. با هم بازی میکنند، با هم کلاس میرن. مدرسه میرن. با هم تو خونه میمونن اگر من کار کوتاهی داشته باشم. با هم شیطنت میکنن و تا دلتون بخواد باهم دعوا میکنن ولی به همون اندازه حامی هم هستن و پشت سر هوای همو دارن. و الان که باردارم بین بچه سوم و چهارمم حدود ۲۰ ماه فاصله میشه و من ازین بابت راضیم. هم خودم را برای سختیاش آماده کردم، هم لذتای بعدش و میدونم این سختی ها زود گذره و فقط کافیه کمی راحت بگیریم. مهم اینه که بعد این همه سختی حداقل بچه ها در آینده همدم هم باشن و بدرد هم بخورن. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
کسب رضایت همسر برای فرزندآوری همسر من هم مخالف فرزندآوری بودن و هستند همچنان، اما مدام از تنهایی بچه میگفتم، از رزقی که برامون داشته، نق نمیزدم، کارهای بچه رو خودم بیشتر انجام می‌دادم که یک وقت نگه بچه بزرگ کردن سخته و... و آنقدر از برکات فرزند گفتم که بالاخره راضی شد بعد ۲ سالگی بچه و الان دومی یکساله هست. برا سومی دیگه از اتاق زایمان شروع کردم، وقتی اومد بالا سرم همش خداروشکر می‌کردم و می‌گفتم ان‌شالله دوتا دختر هم خدا بهمون بده و... به پسرمم یاد داده بودم که به باباش بگه من نی‌نی می‌خوام و..😁 الانم همش میگه بابا شما دوتا پسر دارین باید دوتا دختر هم داشته باشین. در مورد فواید بارداری و شیردهی برا خانم، فواید کم بودن اختلاف سنی بچه‌ها، حسادت بیشتر بچه‌ها با اختلاف سنی زیاد و.. هم زیاد گفتم، البته نه در غالب توصیه و نصیحت، مثلا داریم صحبت میکنیم میگم امروز یه مطلب خوندم راجب فلان و.. آقایون از سختی های زندگی بیشتر از خانم ها می‌ترسن، اگر امید بهشون بدین، اگر زیاد غر نزنیم، آرامششون تو خونه تامین باشه، راضی میشن. و اصلی ترین مسئله، واگذار کنید به خدا و توسل به ائمه داشته باشید و از خدا بخواهید فرزند نصیبتون کنه تا شما هم نذر امام زمان کنید فرزندانتون رو... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
﷽ ------- شب‌ها این موقع که میشود؛ اهل خانه به خواب میروند و زندگی را سکوت دلچسبی فرامیگیرد، دلم میخواهد تکثیر شوم....... یک "من"م خودش را ولو کند روی تخت و کم خوابی هایش را جبران کند و هرچه دلش میخواهد خواب ببیند. یک منم بنشیند کنار بچه‌ها و تا صبح نگاهشان کند و دست روی گونه های لطیفشان بکشد و زیر گلویشان را بو کند و موهایشان را نوازش کند. یک منم بدود به آشپزخانه و کارهای عقب افتاده را سامان دهد و نهار فردا را بگذارد. یک منم پناه ببرد به سجاده و عاشقانه های اشک آلودش را تسبیح بیندازد و روح خودش را کمی سیراب کند. یک منم برود جلوی آینه و کرم شب و دورچشم بزند و موهایش را با کمی روغن نارگیل و گلاب ماساژ دهد و ناخن هایش را سوهان بکشد. یک منم بنشید پای کتاب‌های در نوبت خوانده شدن و زیر نور شیک چراغ مطالعه، کسب دانش و اندیشه ورزی کند. یک منم لم بدهد روی مبل و توی گروه های چت و کانال ها بچرخد و فیلم تماشا کند. یک منم لباسهای فردای همسر را اتو کند و تکه های اسباب بازی را از گوشه کنار خانه جمع کند و کتابهای فرش زمین شده را در قفسه بچیند. یک منم هم یک لیوان چای برای خودش بریزد و برود توی بالکن و ماه و چراغ های شهر را نگاه کند.... دریغا که همیشه همین یک منم و انتخابِ بین این، همه..... (و گاه ملغمه‌ی سرهم بندی شده‌ی دست چندمی از همه! که زمان و توان محدود است و امیال و آرزوها زیاد...). 🖋هـجرٺــــ (د.موحد) @hejrat_kon کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
تبلیغ فرزندآوری در مرکز بهداشت شهر ما، نوش آباد کاشان 😍😊 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075