دامن کشان رفتی.mp3
6.14M
#زمزمه #حضرت_اباالفضل
#روضه_حضرت_عباس
( علیه السلام )
#حاج_محمود_کریمی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد
چشم حرامی با حرم روبرو شد
بیا برگرد خیمه ای کس و کارم
منو تنها نگذار ای علمدارم
آب به خیمه نرسید فدای سرت
حسین قامتش خمید فدای سرت
از تو خبر دارم با دستای خونی
زهرا وساطت کرد تو میدون بمونی
تو که پیرم کردی ای پناه من
زمین گیرم کردی ای سپاه من
پیر شده برادرت فدای سرت
خونه چشم خواهرت فدای سرت
#شب_نهم_محرم
کانال نوحه یا زینب(سلام الله علیها)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج والعافیه والنصر
#هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات
http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
.
|⇦•عباس متحیر ایستاد..
#قسمت_اول #روضه و توسل به #حضرت_عباس علیه السلام اجرا شده #شب_نهم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج #میثم_مطیعی
●━━━━━━───────
مرحوم مجلسی در بحار نوشته:"وَ لَمَّا رَأَی الْعَبَّاسُ وَحْدَةَ أخِیهِ الْحُسَیْنِ(علیه السلام)"
وقتی دید برادر تنها شده دیگه کسی نمونده،اصحاب همه رفتند.بنی هاشم همه شهید شدند.علی اکبر رفته قاسم رفته.عون و جعفر رفتندبرادراشو فرستاده گفته برید جلو چشمم شهید بشید.اومد مقابل امام حسین ایستاد.صدا زد:"یَا أخِی! هَلْ مِنْ رُخْصَةٍ؟ "مولای من اجازه میدی برم میدان جونم رو فدات کنم؟
«ولایت پذیری اینه.یه عمری مشق رزم کرده بود.یه عمری به خودش وعده داده بود،گفته بود میرم مقابل این لشگر می ایستم،جونم رو فدای امامم می کنم.»
تا اومد اجازه خواست.مجلسی نوشته:"فَبَکَى الْحُسَیْنُ(علیه السلام) بُکَاءً شَدِیداً"آقا شروع کرد های های گریه کردن ثُمَّ قَالَ:"أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی."تو پرچمدار منی.تو علمدارمنی"و اِذا مَضَیتَ تفرَّقَ عسگری"اگه تو بری لشکرم از هم می پاشه.لشکری برات نمونده.عباس تو برای من یه ملتی.تو برای من یه لشگری اگه تو بری شیرازه ی خیمه های من از هم می پاشه.ستون خیمه های من پایین میاد.
عباس صدا زد:"یا أخی قَدْ ضَاقَ صَدْرِی..."
سینه م سنگینی می کنه."وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاةِ"دیگه از زندگی خسته شدم."وَ أُریدَ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ"ميخوام ازاين منافقین خونخواهى کنم.
آقا امام حسین به جای اینکه بفرماد برو میدان،برورجز بخون. ماموریت رو برای عباس یه چیز دیگه تعیین کرد"فَقالَ الْحُسَین فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ."یه ذره آب برای بچهها بیار.هر چی شما بگیدمعطل نکرد.نوشته:"فَذَهَبَ العَباس"عباس رفت مقابل لشگرایستاد شروع کرد موعظه کردن"وَ وَعَظَهُم و حَذَّرَهُم"موعظه کرد.اونا رو از آخرت و بلاش تحذیر داد."وَلم یَنفَعَهُم"فایده ای نداشت
"خَرَجَ اِلی اَخیه،فَاَخبَره"اومد مقابل برادرش ایستاد.به آقا گزارش داد،این جورگفتم،فایده ای نداشت.همچین که داشت با امام حسین حرف میزد؛"فَسَمِعَ الاَطْفال،یُنادونَ العَطش،العَطش"این صدای بچه ها به گوشش می رسید؛"فَرَکِبَ فَرِسَه"سوار بر اسب شد.آخرین نگاه ها رو به مولا انداخت..آخرین بار به خیمه رباب نگاه کرد.نمیدونم علی اصغر رو دید یا نه...
"فَرَكَبَ فَرَسَهُ وَ أَخَذَ رُمحَهُ"سوار بر اسب شد و نیزه رو برداشت" وَ القُربَةُ وَ قَصَدَ نَحوَ الفُراتِ"مشک رو برداشت و سمت فرات رفت."فَأَحَاطَ بِهِ أَربَعَةُ آلَافِِ مِمَّن كَانُوُا مُوَكِّلِينَ بِالفُرَاتِ"چهار هزار نفرمحاصره ش کردند."وَ رَمَوهُ بِالنَّبالِِ."اول تير بارانش کردند."َفَکَشَفَهُم"لشکر رو شکافت."وَ قَتَلَ مِنهُم عَلَى مَا رُوِيَ ثَمَانِينَ رَجُلاً حَتَّى دَخَلَ المَاءَ."بر اساس روایت هشتاد ملعون رو به جهنم فرستاد و وارد شریعه شد."فَلَمَّا أَرَادَ أَن يَشرِبَ غُرفَةََ مِن المَاءِ"همچین که یه مشت آب بالا آورد؛"ذَكَرَ عَطَشَ الحُسَينِ وَ أَهلِ بَيتِهِ فَرَمَى المَاءَ" یادش افتاد هم آقا تشنه هست هم بچه ها تشنه اند آب رو روی آب ریخت"وَ مَلَأَ القُربَةَ"مشک رو پر کرد.."وَ حَمَلَهَا عَلَى كِتفِهِ الأَيمَنِ وَ تَوَجَّهَ نَحوَ الخِيمَه "مشک رو روی کتف راستش انداخت.به سمت خیمه ها برگشت...
"فَقَطَعُوُا عَليَه الطَرِيقَ وَ أَحَاطُوُا بِهِ مِن كُلِّ جَانِبِِ "راهش رو بستند.عباس رو از هر طرف محاصره کردند...
ساعتی بعد دور برادرت رو گرفتند.حسینت داخل قتلگاه افتاده بودجلو می رفتند،عقب می آمدند.گفتند بذار بترسونیمش
" فَحَارَبَهُم حَتَّى ضَرَبَهُ نَوفِلُ الأَزرَقُ عَلَى يَدِه اليُمنَى فَقَطَعَهَا"دست راستش قطع شد...
"فَحَمَلَ القُربَةَ عَلَى كِتفِهِ الأَيسَرِ "مشک رو به شانه چپش انداخت."فَضَرَبَهُ نُوفِلُ فَقَطَعَ يَدَهُ اليُسرَى مِن الزَندِ"دست چپ جدا شد...سریع مشک را به دندان گرفت...
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_عباس_علیه_السلام
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#روضه_حضرت_عباس
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#تاسوعا
#حاج_میثم_مطیعی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
#شب_نهم_محرم
#روضه_حضرت_عباس_علیه_السلام
#روضه_حضرت_عباس
🔸ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
یا ابوالفضل العباس
🔸ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
🔸سقای حرم سید و سالار نیامد
یاابوالفضل العباس
باب الحوائج... اقا جان....
امشب اومدیم در خونه شما اقای من...
آقا امشب کلیمی ها...
امشب مسیحی ها میان در خونتون...
دست خالی ردشون نمیکنی آقا...
من که یه عمره گدای در خونه شمام....
میشه یه نگاهی هم به مجلس ما کنید آقا....
خدا ميدونه ...
اینها همشون عاشق شما هستند...
امشب به عشق ابالفضل اومدند آقا...
به یه امیدی اومدند آقا...
خیلی ها مریض دارند...
گرفتارند...حاجت دارند...
🔸سقای حرم میر و علمدار نیامد
روز عاشورا وقتی صدای غربت ابی عبدالله بلند شد...
ابالفضل العباس سریع خودش رو رسوند کنار برادر...
صدازد آقا جانم...
قَدْ ضَاقَ صَدْرِي
دیگه سینه ام تنگ شده...
دیگه طاقت ندارم صدای غربتت رو بشنوم...
اجازه میدان بده ...
ابی عبدالله فرمودند.. برادرم...
يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي
تو علمدار منی ...
تو پرچمدار منی ..
عباسم میخای بری برادرت رو تنها بگذاری...
تمام دلخوشی بچه ها تویی عباسم...
این بچه ها میان نگاه میکنند میبینند...
هنوز خیمه عباس برپاست خوشحال میشند...
فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ
میخواهی بری اول برا بچه ها آب بیار عباسم...
صدا زد سمعا و طاعتا مولای...
عباس علمدار مشک و گرفت...
حرکت کرد...
اما دید صدای غربت بچه های حسین بلنده...
هی بچها میگن االعطش العطش...
خدا ميدونه چه کرد صدا العطش بچه ها با دل عباس...
رفت به سمت شریعه ی فرات...
دیدن مشک رو پر از آب کرد ...
دست برد زیر آب...
میخواد آب بنوشه اما...
ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته
یادش اومد از لب تشنه ی حسین...
یادش اومد از لب تشنه علی اصغر یادش اومد از لبان تشنه بچه های ابی عبدالله...
آی عباس تو میخای آب بنوشی...
درحالیکه بچه های حسین توی خیمه ها تشنه اند...
صداشون به ناله بلنده...
هی میگن العطش...
برگشت به سمت خیمه ها...
یه نانجیبی خدا لعنتش کنه...
دست راست حضرت رو قطع کرد...
صدا زد...
وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني
بخدا اگه دست راستم رو قطع کنید من از دینم دست برنمیدارم...
یه نانجیبی هم دست چپ آقا رو قطع کرد...
(یارب مکن امید کسی را تو ناامید)
همه ی امید اباالفضل اینه آب رو به خیمه ها برسونه...
🔸ای مشک تو لااقل وفاداری کن
🔸من دست ندارم تو مرا یاری کن
🔸من وعده آب تو به اصغر دادم
🔸یک جرعه برای او نگهداری کن
چهار هزار نفر کمان دار دور آقا رو گرفتند...
هرکسی تیری از کمان رها میکنه...
یک تیر آمد و به مشک اصابت کرد...
آب روی زمین ریخت...
یا زهراا ... همین جا بود که دیگه امید اباالفضل نا امید شد...
آقا جانم ابالفضل ....اینام امشب به یه امیدی اومدن درخونه ی شما آقا...
فَوَقَف متحیرا
متحیر ایستاد...
دیگه دست دربدن نداره...
آب هم نداره...
با چه رویی برگرده به سمت خیمه ها...
در همون حالت تیری آمد و به چشم مبارک....
ای وای... ای وای...
هرچی سر رو حرکت داد این تیر از چشم بیرون نیومد...
سر رو خم کرد...
نانجیب... آنچنان با عمود آهنین بر فرق ابالفضل زد...
صدای ناله اش بلند شد...
(یا اخا ادرک اخاک)
برادر حسین به فریادم برس
یاصاحب الزمان منو ببخشید آقا...
هر کسی از بلندی بر زمین میخوره...
اول کاری که میکنه دستانش را سپر میکنه...
عباس که دست در بدن نداشت...
بمیرم باصورت به زمین افتاد...
تا صدای ابالفضل رو ابی عبدالله شنید...
خودش رو سریع رساند کنار برادر...
خدایا چکار کردن با برادرم...
اومد کنار بدن عباسش نشست...
صدا زد...
🔸گر نخیزی تو زجا کار حسین سخت تر است
برادرم عباسم پاشو ببین دیگه تنها شدم
🔸نگران حرمم آبرویم در خطر است
آی برادر خوبم...
بلند شو ببین بچه ها بهونه ی آب گرفتند
نه... میگن دیگه آب هم نمیخواهیم...
بگید عموجانمون عباس برگرده...
🔸قامت خم شده را هر که ببیند گوید
برادر ببین دیگه قدم خمیده...
🔸بی علمدار شده دست حسین بر کمر است
نگاه کرد به بدن عباسش...
دید دستهای برادر رو قطع کردن...
تیر به چشم عباسش زدند...
عمود آهنین به فرقش زدند...
بدن رو قطعه قطعه کردند...
طاقت نیاورد...
دستهاش رو گذاشت روی کمر...
صدا زد...
اَلآن اِنْکَسَر ظهری، وَقَلَّتْ حیلتی ، وَشَمَتَ بی عدوّی
الان کمرم رو شکستند...
بلند شو عباسم ببین دشمن داره به من میخنده...
🔸تا تو بودی خیمه ها آرام بود
🔸دشمنم در کربلا ناکام بود
🔸تا تو بودی خیمه ها پاینده بود
🔸اصغر ششماهه ی من زنده بود
🔸تا تو رفتی چهره ها نیلی شدند
🔸دستها آماده سیلی شدند
👇
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
|⇦•دیدن روی شما کاش...
#قسمت_اول #مناجات با #امام_زمان و توسل به #حضرت_عباس علیه السلام اجرا شده شبِ نهم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری
●━━━━━━───────
دیدن روی شما کاش میسّر می شد
شام هجران شما کاش که آخر می شد
بین ما فاصله ها فاصله انداخته اند
کاش این فاصله با آمدنت سر می شد
*امشب شايد بعضي ها اين اتفاق براشون بيوفته، هر كسي با گوشِ جانش صداي آقاش رو شنيد سلام مارو هم برسونه...
گفت: داشتم سلام ميدادم تو حرم حضرت قمر بني هاشم،داشتم زيارت نامه ميخوندم، ديدم يه نفر پشت سرم ميگه: "السَّلامُ عَلَیْکَ یا عَمّيَ الْعَبّاس"... حواسم نبود كه آقام داره سلام ميده، تا به خودم اومدم ديدم صاحبِ صدا نيست...*
شهر ما بوی خدا داشت، دوباره ای کاش
با ظهورت نَفَسِ شهر معطّر می شد
پاک می شد دل تاریک به لطفت ای کاش
مالک خانه ي دل ساقیِ کوثر می شد
طاقتم طاق شد از دوری دلگیرِ شما
جمعه ي آمدنت کاش مقدّر می شد
صبح و شب اهل دلی زمزمه می کرد ای کاش
پسری منتقم سینه ي مادر می شد
کاش می شد حرم از دست تو سیراب شود
دست تو یاورِ عبّاس دلاور می شد
ــــــــــــــــــ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#روضه_حضرت_عباس
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•چشم هايش پاسبان هاي...
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به #حضرت_عباس علیه السلام اجرا شده شبِ نهم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری
●━━━━━━───────
چشم هايش پاسبان هاي بَناتِ خيمه بود
حرمله با تير چشمِ پاسبانش را گرفت
تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست
بس كه خون رفت از تنش آخر توانش را گرفت
*آقا اباالفضل العباس در عالم رؤيا به اون عالم فرمودند: به دوستان ما بگيد روضه ي مارو اينجوري بخونند، بگيد: هر سواري ميخواد از اسب روي زمين بيوفته اول دستاش رو حائل ميكنه، اما من كه دستي در بدن نداشتم... اينقدر تير خورده بود بر بدنِ آقا...*
صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند
ناگهان سر نيزه اي حجمِ دهانش را گرفت
قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود
تیرهایی که به مشکش خورد جانش را گرفت
*هي ميگفت: الان جوابِ رباب رو چي بدم؟ كنار گهواره هي داره بچه رو آروم ميكنه، عموت رفته آب بياره، قول عموت قوله... من جواب سكينه رو چي بدم؟...*
از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند
گریه های ناتمامی خواهرانش را گرفت
* هيچ موقعي نبود عباس مقابل داداشش وقتي مي ايسته دوتا دستش روي سينه اش نباشه، هميشه آقارو كه ميديد دستش رو روي سينه اش ميگذاشت، خم ميشد به احترامِ ابي عبدالله، اون لحظه اي كه ابي عبدالله اومد بالا سرش، دست كه نداره، تمام بدن پر از تيره، اين دستي هم كه قطع شده ديگه بالا نميآد، ديدن هي داره تلاش ميكنه، نشد احترام كنه، لذا شايد گفته باشه: حسين اينجارو تلافي ميكنم، لذا سرها رو كه رويِ نيزه زدن، هر كاري كردن سر عباس روي نيزه نايستاد، سر رو از بغل زدن، يعني حسين! اينجور بهت سلام ميكنم...
كنار بدن عباس، براي اينكه حسين رو بيشتر عذاب بدن، همه جمع شده بودن، همه هلهله مي كردن، همه كف ميزدن "وَ بَكَى بُكَاءً عالِيا" داد ميزد حسين... ابي عبدالله مثل ابر بهار گريه مي كنه، عباس غيرتُ اللهِ، نميتونه اين اشكارو ببينه، صدا زد: حسين جان! دور تا دورت دشمن ايستاده، دارن تو رو تماشا ميكنن، چرا داري گريه مي كني؟ گفت: مگه ميشه گريه نكنم، عباس! هم پشت و پناهم بودي، هم علمدارم بودي، هم ساقيِ حرم بودي، پشتم شكست" أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي"...
به خواسته ي اباالفضل، ابي عبدالله اون تيري رو كه حرمله نانجيب زده رو به سختي از چشم عباس كشيد، يه چشم هم خونابه گرفته، اين چشم رو پاك كرد، يه وقت ديد عباس هم داره گريه ميكنه، گفت: عباس جان! اگه من گريه ميكنم جا داره، تو چرا داري گريه ميكني؟ گفت: داداش! چرا گريه نكنم، مي بينم لحظه ي آخر اومدي سرم رو روي دامن گرفتي، به من بگو ساعتي ديگه كي ميخواد سرِ تو رو بغل كنه...
ميخوام بگم: عباس! هم باباش علي، هم مادرش زهرا، هم پيغمبر، هم امام حسن براي اين لحظه گريه كردن، تو هم به جمع اين گريه كن ها اضافه شدي، اما هيچ كدوم از شما نديديد، نه كسي نبود سر رو از خاك بلند كنه، يه وقت زينب ديد شمر داره ميدوه سمتِ گودال"وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه" اي حسين...
ــــــــــــــــــ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_حضرت_عباس
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•ای کاش یک ثانیه با ما.....
#قسمت_اول #مناجات_امام_زمان روحی له الفدا وتوسل به #حضرت_عباس علیه السلام اجرا شده شبِ نهم محرم ۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ العصر الزَّمانِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ....
ای کاش یک ثانیه با ما همنشین باشی
سخت است عمری این چِنین تنهاترین باشی
خاکِ دلم تسخیرِ بیگانه نخواهد شد
ای دوست!وقتی صاحب این سرزمین باشی
شب،نورِ تو در کوچه های شهر جاری شد
تا مثل فانوسی برای اهلِ دین باشی
دستِ خدا ترجیح داده دستِ کم اینبار
تا دست فتنه رو شود، در آستین باشی
خیلی به چشمان علیوار تو می آید
در مسجد سهله امیرالمومنین باشی
دنیا رکابش را هزاران سال صیقل داد
تا شاید این جمعه رکابش را نگین باشی
زهرا برای غربتت بارید از آن دم که
فهمید تو باید غریبِآخرین باشی
ای کاش ما هم مَهزیارت می شدیم، آقا!
وقتی میان شیعه گرمِ دستچین باشی
*آقاجان یابن الحسن !خودت فرمودی: هرجایی نام عموم عباس برده بشه سراسیمه میام. امشب بیا. عزیز زهرا! ...*
تا کی قرار است از فراقت این چنین باشم!؟
تا کی قرار است از صبوری این چنین باشی!؟
خیلی دلم می خواهد آقا وقت جان دادن
آن لحظه ها،آن لحظه های واپسین،باشی
اشکِ منِ بی معرفت خشکیده، باید هم
تو همچنان دلواپس "هَل مِن مُعین"باشی
بار گناهان منِ نامرد باعث شد
تا جای من پیش خدا تو شرمگین باشی
پای برهنه، کربلا، با تو، چه می چسبد
خیلی دلم میخواست با من اربعین، باشی
برگرد، روضه، روضه ی سقاست، پس برگرد
تا روضهگَردانِ یلِ ام البنین باشی
با آن عمود سهمگینی که به فرقات خورد
باید علمدار! این چنین نقش زمین باشی
زینب صدا زد:پاشو خوشغیرت!..،سنان آمد…
تنها تو باید سدِّ راهِ این لعین باشی
#شاعر: #بردیا_محمدی✍
ــــــــــــــــــ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#روضه_حضرت_عباس
#شب_تاسوعا #تاسوعا
#شب_نهم_محرم
#امام_زمان
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
Seyed Mehdi Mirdamad - Muharram 1401 Shab 9 - 1.mp3
5.88M
#قسمت_اول #روضه_حضرت_عباس علیه السلام اجرا شده شبِ نهم محرم ۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد
دامن کشان رفتی.mp3
6.14M
#زمزمه #حضرت_اباالفضل
#روضه_حضرت_عباس
( علیه السلام )
#حاج_محمود_کریمی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد
چشم حرامی با حرم روبرو شد
بیا برگرد خیمه ای کس و کارم
منو تنها نگذار ای علمدارم
آب به خیمه نرسید فدای سرت
حسین قامتش خمید فدای سرت
از تو خبر دارم با دستای خونی
زهرا وساطت کرد تو میدون بمونی
تو که پیرم کردی ای پناه من
زمین گیرم کردی ای سپاه من
پیر شده برادرت فدای سرت
خونه چشم خواهرت فدای سرت
#شب_نهم_محرم #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#سبک_دامن_کشان_رفتی
#دامن_کشان_رفتی
.
📋 روضهخوانها شب به شب غمگین به منبر میرسند
#روضه
#گریز_به #روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
#گریز_به #روضه_حضرت_عباس (ع)
#گریز_به #روضه_حضرت_علی_اصغر (ع)
#روضه_امام_حسین (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روضهخوانها شب به شب غمگین به منبر میرسند
با همان یک یا حسین از سر به آخر میرسند
روضهها را از پسر تحویل بابا داده و
از سرِ بر نیزهی بابا به دختر میرسند
گاه مابین مقاتل پابهپای بیتها
سمت سقا میروند اما به اکبر میرسند
ارباً اربا روضهی سختی است اما غالباً
روضه سنگین میشود وقتی به اصغر میرسند
گوش تا گوش علی را تیر از هر سو بُرید
روضهخوانها در همین مقتل به حنجر میرسند
شمر میآید به گودال و به دستش خنجر است
روضهها از روی تل اینجا به خواهر میرسند
من گُلی گم کردهام میجویم او را، روضهها
از میان نیزه و خنجر به پیکر میرسند
روضهای سرتاسر گودال را پُر کرده است
یا بنُیَّ... نالهها از سمت مادر میرسند
عصر عاشوراست اما خیمهها در آتشند
دشمنان دارند از هرگوشهای سر میرسند
زینب از هر سو یتیمی را بغل وا میکند
دختران فکر حجابند و به معجر میرسند
شام در راه است و بر هر بام مردم منتظر
نیزه داران یک به یک دارند با سر میرسند
شاعر: #محسن_ناصحی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_زینب (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاید همچین که همه رفتند بیبی اومد کنار این بدن، چادرش و کشید رو این بدن...
«خدای من؛ خدای من، عریانه بچهی باحیای من
خدای من؛ خدای من، کشتند بچهم و روی پای من»
امام زمان فرمود صبح و شب برای جد غریبم حسین گریه کنید.
- آقا برای کدوم روضهست خیلی گریه میکنید؟!
-نکنه روضهی گوداله؟! نه
-روضهی علیاکبره؟! نه
-روضهی عموتون عباسه؟! نه
روضهی علیاصغره؟! نه
پس چرا صبح و شب براش گریه میکنید
فرمودند آخه شهادت که توو خونوادهی ما رسمه؛ میدونید اشک من برای چیه؟!
برای اون لحظهای که دستای عمهم و با طناب بستند...
یکی یکی همه رو سوار بر ناقه کرد، حالا خودش میخواست سوار بر ناقه بشه؛ یه نگاه کرد سمت گودال داداش! باشو برای زینبت رکاب بگیر. یه نگاه کرد سمت علقمه عباس! غرت الله! پاشو نگاه کن، یه عده نامحرم دور زینب و گرفتن...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_غارت_حرم
#روضه_قتلگاه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقت وقتِ غارت کردن، شد هرکسی داره یه چیزی میبره. پیراهن ابی عبدالله و یه نفر درآورد، عمامه رو یکی برداشت، کفشا رو یکی برداشت. عرقچین و یکی برداشت، زره امام و عمر سعد ملعون برداشت، شمشیرش و یه نفر برداشت؛ اما اونی که همه رو میکشه اینه، یه نفر اومد دید هیچی بهش نرسیده. نگاهش به انگشتر افتاد، با خنجرش انگشت و برید انگشتر و درآورد.
عمر سعد فریاد زد:« چه کسی حاضره بر حسین بر سینه و بر پشت حسین اسب بتازونه؟!
- ده نفر سوار بر مرکب شدند، انقدر بر سینه و پشت حسین تازوندن...
روضه رو فاطمه دختر ابی عبدالله داره میخونه، اوباش وارد خیمهی ما شدند، من دختری خردسال بودم، دوتا خلخال توو پام داشتم؛ دیدم این خلخال و از پای من میکشه گریه میکنه. گفتم چرا گریه میکنی؟!
گفت:« چرا گریه نکنم، در حالی که دارم دختر پیغمبر خدا رو غارت میکنم»
گفتم بهش خوب این کار و نکن، مگه مجبوری خلخال منو ببری؟!
گفت:« اگه من برندارم یه نفر دیگه میاد برمیداره»...
کاش به همین خلخال و گهواره و لباس کهنه بودند، یکی یکی بچهها رو دنبال میکردند. یکی یکی دخترای حسین و دنبال میکردند، با کعب نی و تازیانه هرکدوم و میگرفتند گوشوارهش و میکشیدند. این گوش پاره میشد، خون جاری میشد.
یکی از این دخترا رو دنبال کردم، ترسیده بود تا گرفتنش مثل بید میلرزید، همچین که گرفتمش گفتم چرا میلرزی؟! کاری باهات ندارم، دامنت آتیش گرفته میخوام خاموشش کنم. تا دید دل من به رحم اومده، گفت:« آقا شنیدم آب آزاد شده»
-گفتم:« آری آب آزاد شده» گفتم حتما تشنهشه رفتم یه ظرف آب آوردم بهش دادم. ظرف آب و گرفت.
-آقا! گودال قتلگاه از کدوم طرفه؟!
-برای چی میخوای بری؟!
- آخه میدیدم لحظههای آخر، بابام همین جور که دست و پا میزد صداش و میشنیدم هی میگفت:«جگرم!»...
شمارد بچهها رو بیبی، یکی یکی بچهها رو آمار گرفت، هرچی میشمارد میدید یکی کمه. گفت:« خواهرم ام کلثوم! میای بریم صحرا بگردیم، آخه روایت میگه یکی دوتا از این بچهها زیر پای اسبا جون دادند. گفت:« شاید این بچه هم جون داده باشه، بریم بگردیم توو این صحرا»
.
|⇦•سقاي دشت كربلا...
#روضه و توسل به باب الحوائج #حضرت_عباس علیهما سلام اجرا شده شب نهم محرم به نفس حاج سید مجید بنی فاطمه
*امشب به يادِ همه اونايي كه به ما سينه زدن و نوحه خوندن رو ياد دادن، به ياد همه ي پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها،اسفند دود مي كردن، قربوني مي زدن زمين، تا بخواد دسته اي رد بشه،بيادِ همه شون ميخوام يه چيزي بخونم،بياد پيرغلاما،نوكرايِ امام حسين، كه اونا كنار ارباب مارو ياد كن:*
سقايِ دشتِ كربلا، اباالفضل
دستش شده از تن جدا، اباالفضل
*اگه بخوام روضه بخونم آي مردم! روضه همينِ، از قديم به ما گفتن: اباالفضل قد رشيدي داشته...بعضي روضه ها گريه داره،اما بعضي از روضه ها داد داره، آقايِ رشيدي مثلِ اباالفضل، كي باورش ميشه، يه كاري كردن با بدنش، كه علامه ي بحرالعلوم وارد حرمِ اباالفضل شد، ديد كسي داره معماري ميكنه، اومد معمارِ حرم پايين، گفت: علامه! يه سئوالِ برام،چند وقتِ من تو حرمِ اباالفضل دارم كاشي كاري ميكنم، مگه:شما بزرگاي دين نفرموديد: اباالفضل قد رشيدي داشته،دستاي بلندی داشته؟پس چرا قبرش اينقدر كوچيكِ...ناله ي بحرالعلوم بلند شد،عمامه از سر برداشت،گفت: آخه يادت باشه اينقدر بدنِ عموم اباالفضل رو قطعه قطعه كردن،حسين....
سخترين لحظه برا اباالفضل كدوم لحظه است؟ اون لحظه اي كه سكينه اومد جلو عمو رو گرفت، عموجان! جانِ عمو! گفت:عمو جان! علي اصغر داره بيتابي ميكنه، علي اصغر يه جوري ناله ميزنه ما تشنگيِ خودمون يادمون رفته، مشكِ خالي رو داد دستِ عمو، يه عده از بچه ها هم از تشنگي شكم هاشون رو به خاكِ نمناك زده بودن...
اومد خدمتِ ابي عبدالله،آقاجان! اجازه بده برم برا بچه ها آب بيارم، رفته بود براي گُل هاي حسين آب بياره،زن و بچه جلو خيمه منتظرن، يه وقت حسين ديد صدايِ تكبير داره مياد، با عجله خودش رو خواست برسونه سمتِ علقمه،رواي ميگه: ديدم حسين ايستاد، از ذوالجناح پايين اومد، يه چيزي از روي خاك ها برداشت هي مي بوسه،هي به چشمش ميكشه، گفتم: شايد پاره هايِ قرآنِ، خوب نگاه كرديم ديديم دستايِ بريده ي اباالفضلِ...
با عجله اومد ديد بدنِ عباس رویِ زمينِ، هي بازوهاش رو رويِ اين خاك ها ميزنه،ميخواد جلو آقا بايسته، هر كي بخواد بلند شه دستش رو رويِ زمين ميگذاره بلند بشه، اما عباس هي بازوش رو رويِ زمين ميزد، تا حالا جايي نبوده حسين باشه و عباس دراز كشيده باشه،صورت متلاشي شده،تير به چشمش زدن،خدا برا هيچ كسي نياره، بياي بالا سر برادري اونم برادري مثلِ اباالفضل، دست گذاشت زيرِ كتف برادر،سرش رو بالا آوُرد،ديد اين لبهارو داره آروم آروم بهم ميزنه، همچين كه اين لبهارو بهم زد،خوب گوش داد ببينه چي ميگه، يه جمله اي گفت ناله ي حسين رو بلند كرد، گفت: داداش! ازم راضي هستي؟ آقاجان! اگه میشه مارو سمتِ خیمه ها نبر،آخه از سکینه خجالت میکشم...
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_عباس
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
صبح و شب راهی بازار شدن می ارزد
یوسفِ فاطمه را یار شدن می ارزد
با کلافی که شده بافته از خونِ جگر
پیشِ تو جام خریدار شدن می ارزد
ای طبیبی که علاجِ غم هجران هستی
از غم هجرِ تو بیمار شدن می ارزد
کاروان راه بی انداز که ما شاد شویم
به خدا قافله سالار شدن می ارزد
*یابن الحسین .. عزیزِ فاطمه .. همه دارن میگن باید آماده بشیم .. همه دارن میگن اومدنت نزدیک شده .. کی میای آقاجان ..
ترسم تو بیایی و من آن روز نباشم ..*
تا که یک لحظه ی کوتاه ببینیم تو را
متوسل به علمدار شدن می ارزد
*شنیدم هرجایی نام عموت عباس برده بشه میای آقا .. امشبم هم شبِ عباسِ ، هم شبِ مادرِ عباسِ .. از همون اولم که ام البنین اومد تو خانۀ امیرالمومنین یه دو سه بار که مولا فاطمه صداش زد، اومد جلو سر پایین انداخت گفت ببخشید آقا میخوام یه چیزی بگم اجازه هست؟!.. میشه دیگه منو فاطمه صدا نکنید! .. چرا؟! آخه همچین که میگید فاطمه این بچه ها یهو نگاه به در و دیوار میکنن .. مخصوصاً میبنم حسن میره یه گوشه زانوهاشُ بغل میکنه ..*
تا که یک لحظۀ کوتاه ببینیم تو را
متوسل به علمدار شدن می ارزد
*سقای دشتِ کربلا ، اباالفضل ..
دستش شده از تن جدا ، اباالفضل ..
اُم البنین در کربلا نبودی ، واویلا ..
بر فرق عباست زدن عمودی ، واویلا ..*
هر کسی که شده مجذوب جمالت گفته
محو خالِ لب دلدار شدن می ارزد
دست و پا میزنم آقا که مرا هم بخری
پس این نوکرِ دربار شدن می ارزد
غافلم غرق گناهم چقدر بدبختم
یارِ این عبد گنهکار شدن ، می ارزد
*غریبم، تو دنیایی که هستم آقا غریبم
رفیقم تو تنهام نذاشتی قد یک دقیقه ام
حسین جان ..
بمونه، دو خط شعر نوشتم رقیه ات بخونه
نوشتم، من هر وقت بهت فکر کنم تو بهشتم
حسین جان ..
این همه سینه زن داری، رفیق نه
حدودی با توییم ولی دقیق نه ..*
#سید_رضا_نریمانی
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
.کانال نوحه و سینه زنی یا زینب س
.
#حضرت_عباس
آقاجان! یا #امام_زمان شب عموجانتِ،نمیخوای بیای؟.... دو تا دستات رو بیار بالا،قسمش بده به دستای بریده: "یا صاحب الزمان، الغوث و الامان..." این دو تا دست رو بذار رو سرت صداش بزن: یا صاحب الزمان...
این حرف مال شب تاسوعاست. میدونید؟ می دونید از کی دست رو سر گذاشتن باب شد؟ از وقتی عباس رفت، زینب دست رو سرش گذاشت هی گفت :"وا عباسا!"...
آدم خیلی بلا و مصیبت ببینه دست رو سر می ذاره،بلا از این بالاتر دو شب دیگه دهه ي محرم تمومِ من تو رو ندیدم. امشب به خاطر عموت یه سری به ما بزن... یا صاحب الزمان، الغوث والامان.....
ای ز ثارُاللّهت سلام بیا
ثمر یازده امام بیا
اولین آرزوی اهل البیت
آخرین رهبر قیام بیا
*بیا آقا.. بیا به احترام این لباسای عزا، به احترام این گریه ها، به احترام این پرچمای مشکی بیا...*
پدر حاجیان خفته به خون
پسر مسجدالحرام بیا
تا کی از دیده ات به یاد حسین
اشک ریزد به صبح و شام بیا
زخم پیشانی عمو یابد
به قیام تو التیام بیا
*من و تو فقط نمی گیم بیا، میدونی کیا میگن بیا؟...*
دست های بریده می گویند
ای تو را تیغ انتقام بیا
*آقا بیا به خاطر ما نه. آقا بیا فقط یه کاری کن... این کار برا جدت سخته. تو کمک جدت کن، چکار کنه؟*
تیر بیرون بکش ز چشم عمو
تیغ برگیر از قیام بيا
*شب، شب گفتن یا صاحب الزمانِ،حالا با دل شکسته بگو: یا صاحب الزمان... باورت میشه امشب شب تاسوعاست؟ خدایا ممنونم رسیدیم به شب اباالفضل...کیا میخواستن بیان نرسیدن اجل اجازه نداد؟ الان خیلی ها مریض حالن. اصلاً باور کنید فکر نکنید که به همین راحتی یه جایی بهت دادن اومدی نشستی، حبیب بن مظاهرِ، شهیدِ تو بغلِ حسینِ. شهیدی که امام براش نامه می نویسه: "مِنَ الغَریب اِلَی الحَبیب". مرحوم سید احمد مستنبط تو کتاب القطره میگه: اون عالم بزرگ تو عالم رویا حبیب رو دید، گفت: حبیب! تو دیگه به این مقام رسیدی. قبرت که کنار قبر حسینه. اصلا تو به مقامی رسیدی كه کسی بخواد بِره شش گوشه رو زیارت کنه دو بار تو رو زیارت میکنه. یه بار تو رفتن یه بار تو برگشتن. این چه مقامیِ تو داری؟ هنوزم آرزويي هم داری؟ هنوزم چیزی هست تو دلت باشه دلت بخواد؟ این شهید کربلا، این پیرِ عشق، هشتاد و چهار سالشه، الله اکبر. فرموده بود: دو تا آرزو دارم. آرزوی اولم اینه یه بار دیگه زنده بشم برم کربلا، یه بار دیگه جونمو فدای حسین کنم. آرزوی دومم اینه زنده شم، عمری خدا بهم بده برم تو روضه های حسین. بین این گریه کناش بشینم هی ناله بزنم...*
سقای دشت کربلا، اباالفضل
دستش شده از تن جدا، اباالفضل
*برم ادامه روضه رو بگم ...اون چیزی که امشب تورو می کشه...*
پشت حسین بن علی تا شده واویلا
پای عدو به خیمه ها وا شده واويلا
چه جوری زدن عمود رو به سر عباس؟ یه سوال دارم، سوال منو با ناله نه، با ضجه نه، حواست باشه، یه عبارتی هست تو مقتل کنار بدن ابالفضل ابی عبدالله یه جوری گریه کرد با همه گریه هاش فرق داشت. اصلا با همه جنازه ها و بدنهایی که اومده بود فرق داشت. نوشتند کنار بدن عباس، دلشو داری بشنوی؟ نوشتند "صَرَخَ الحُسین" "صَرَخ" یعنی فریاد زدن....کنار بدن علی اکبر "وَ رَفَعَ الْحُسَينُ،صَوْتَهُ بِالْبُكاء" کنار بدن علی اکبر بلند گریه کرد. اما دیگه کنار عباس گریه فایده نداره، داد می زد می گفت: داداش... کیا داغ برادر دیدن؟ آخ کمرم شکست داداش...
سوال من اینه. سوال منو با دادو فریادو ضجه و جزع و فزع باید جواب بدید به خدا این فریاد زدنت رو ازت میخره مادرش. اعتقادم اینه شب اباالفضل دو تا فاطمه دم درن. لال شم اگه بخوام زبان بازی کنم، یا لفاظی. نه نیازی نداری تو همه وجودت گریه است. دو تا فاطمه دم در هستند...دو تا مادراش دارن به سینه می کوبن...
____
#روضه_حضرت_عباس
#سید_مهدی_میرداماد
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#شب_تاسوعا
#شب_نهم_محرم
.کانال نوحه و سینه زنی یا زینب س
.
#روضه_حضرت_عباس در شب آخر #فاطمیه
همیشه روی لبم ذکر یا اباالفضل است
چرا که حضرت مشکل گشا اباالفضل است
دو دست داده به راه خدا و پس چه عجب
اگر که معنی دست خدا اباالفضل است
به جله جمله ی یا کاشف الکروب قسم
که استجابت صدها دعا اباالفضل است
نمونه است اباالفضل و در مسیر حسین
کسی که شد همه چیزش فدا اباالفضل است
از ابتدا به من آموخت مادرم
تنها دوای درد گرفتارها اباالفضل است
چه ترس دارد از آتش چه ترس از دوزخ
اگر شفاعت هر شیعه با اباالفضل است
* فردای محشر وقتی مادر ما فاطمه با پهلوی شکسته وارد محشر میشه... پیغمبر صدا میزنه عزیز دلم...برا شفاعت محبین و عاشقات چی آوردی...؟ یه وقت می بینند مادر من و شما از زیر چادر دستای بریده عباس رو بیرون میاره*...
خود امام زمان گفته است میآید
به مجلسی که در آن ذکر یا اباالفضل است
بگیر ذکر اباالفضل با امام زمان
ببین که بر لب صاحب عزا اباالفضل است
*گفت روزای آخر روضه هر دهه فاطمیه، یا شبای آخر...روضه ابالفضل میخونن... علتش هم اینِ، روضه ی دست شکسته رو باید دست بریده جمع کنه... همه ی ما یه جوری عاشق ابالفضلیم...یه نوحه رو از بچگی زمزمه می کنیم و گریه می کنیم*
سقای دشت کربلا (اباالفضل)۳
دستش شده از تن جدا (اباالفضل)۳
* اباالفضل یه گریه کن داره برا همه عالم بسه... گفت روز اربعین تا اومدن...زینب یه نگاه کرد دید سکینه داره میره سمت علقمه...گفت عزیزم همه جای عالم گریه کن بابا دختره...یه نگاه کرد گفت: عمه تو برا بابام گریه می کنی... رباب برای علی اصغر گریه میکنه...نجمه برا قاسم گریه میکنه...لیلا برا علی اکبر گریه میکنه...عمه! عموم ابوالفضل کربلا کسی رو نداره...می خوام برا عموم اباالففضل گریه کنم...
هر کی بخواد از بالاي بلندی روز زمین بیافته زود دستش رو جلو میاره... دست و جلو میاره صورت آسیب نبینه... حالا آقایی که تیر تو چشمشه... دست بریده از روی بلندی رو زمین افتاد...یه جور صدا زد یا اَخا! اَدرک اَخا... همونجور که امام حسن توی کوچه رو این خاکا میگشت گوشواره مادر رو پیدا کرد...راوی میگه...دیدن حسین این خاکا رو کنار میزنه...دیدن یه چیزی رو برداشت...اومدم جلو دیدم دست بریده عباس...صدا حسینت بره امشب کربلا...حــســیــن
*
گر نخیزی تو زجا کار حسین سخت تر است
نگران حرمم آبرویم در خطر است
قامت خم شده را هرکه ببیند گوید
بی علمدار شده دست به کمر است
داغ اکبر رمق از زانوی من برد ولی
بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است
نیزه زار آمده ام یا تو پر از نیزه شدی
چون ملائک بدنت پر شده از بال و پرت
* دستشو انداخت زیر کتف عباس بالا آورد...دید این لبا مثل ماهی به هم میخوره... صورت نگم چه صورتی... صورت متلاشی شده...گفت: آقا من فقط ازت یه خواهش دارم اونم اینه...تا زندم نفس میکشم منو سمت خیمه نبر...آخه من به سکینه وعده ي آب دادم... اگر روضه از شرمندگی اباالفضل بخوای بخونی حرف زیاده... گفت همچین که مشک رو گرفت، دستش رو بریدن...باز میگفت یه دست دیگه دارم...با دندون که مشک رو گرفت...شرمندگی عباس از اونجایی شروع شد که حرمله تیر به مشک زد... حس کرد این مشک داره هر دقیقه خالی تر میشه....*
________
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#روضه_حضرت_عباس
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
.کانال نوحه و سینه زنی یا زینب س
.
|⇦•دل شب گریه ها...
#روضه #حضرت_زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۱ به نفس سید رضا نریمانی
●━━━━━━───────
*آه ای عزیزم... بَستر پهنه بی بی از دنیا رفته، تابوتم یه طرف خونه است بچه هام این طرف، علی هم نشسته...*
دلِ شب گریه های بی صدا شو
با آستینِ لباسش پاک می کرد
علی تنهایی با دست خودش داشت
تموم زندگیش رو خاک می کرد
با این زانوی بی قوّت چه جوری
میتونه از کنار قبر پاشه؟کجا داره بره؟
*من نمیدونم علی کجا رفت..خونه؟ خونه ای که هرجاش رو نگاه می کرد یاد فاطمه اش می افتاد....دیدی یه وقتی غم دلتو میگیره میخوای از خونه بیرون بزنی، بری یه جایی که تو خونه نباشی، حالا علی بچه هاشم هستن. خودشم میخواد جلو بچه ها گریه نکنه از دیشب که این بدن رو شسته خسته شده نتونسته جلو بچه ها گریه کنه. هی به بچه ها میگفته تو رو خدا گریه نکنید. هی دست سر حسن میکشیده حسن جونِ بابا! قول دادی به بابا، ولی نمیدونه که تو دل حسن چه خبره، حسن تو دلش میگه بابا نمیخواد منو آرومم کنی.. دل من آروم نمیشه، من یه چیزی تو کوچه ها دیدم آروم نمیشم بابا!
با این زانوی بی قوت چه جوری
میتونه از کنار قبر پاشه
کجا داره بره وقتی قراره
تو اون خونه دیگه زهرا نباشه
به هم زد دستای خاکیشو امّا
نِمیره، آخه تنها میشه زهرا
اگه تنها نمیموندن یتیما
خودش هم خاک میشد پیشِ زهرا
*ابی عبدالله کنار عباسش نشست گفت: داداش! میخوام بمونم خیمه ها رو میبرن، میخوامم از کنارت برم میان سر تو میریزن عباسم!..*
باحسرت زیر لب میگفت زهرا
علی داره میره خونه نشینی
یه کاری کن دلم آروم نمیشه
عزیزم کلمینی کلمینی
علی بی تو شبا بیداره تا صبح
علی بی تو شبا رو کوچه گرده
نشونم میدن از فردا و میگن
امانتداری خوبی نکرده
علی رو حلال کن واسه زخم بازوت
علی رو حلال کن واسه درد پهلوت
علی رو حلال کن واسه دست بسته اش
نتونست که اون در و برداره از روت
*نمیدونم فاطمه اش رو خاک کرد محسنش رو چیکار کرد...*
علی رو نیگاه کن چی از من گذاشتی
تو قلبم غم و داغ رفتن گذاشتی
*زهرا جان به من که نگفتی...*
چرا تو اون بقچه که دادی زینب
کنار کفنها یه پیرهَن گذاشتی؟
حسین!...
با یارب یارب کشتی مادرو
با مادر مادر کشتی خواهرو
با بیرحمی زد تیر آخرو حسین جانم!....
آه ای مادر!
من بمیرم میکشی آه با فرودِ هر نیزه
من بمیرم دیگه جا نیست شده نیزه در نیزه
گلوتو میبوسم رگاتو میبوسم
تو رو خدا دست و پا نزن
ای حسین....
ــــــــــــــــــ
#روضه_حضرت_زهرا گریز #حضرت_عباس
#سید_رضا_نریمانی
#فاطمیه #حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_عباس
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
📋 گر چه همه رد میکنند از خود گدا را
#مناجات
#روضه_حضرت_عباس
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گر چه همه رد میکنند از خود گدا را
آقا محبت کن صدا کن اسم ما را
من نوکر خوبی برای تو نبودم
خیلی اذیت کردهام آقا شما را
کج میروم وقتی هوایم را نداری
کج میگذارم روی هم سنگ بنا را
بنشان هم اکنون مادرم را در عزایم
آزار دادم من تو را صاحب عزا را
پشت درم، درماندهام، در را نبندید
از خود مرانی این گدای خرده پا را
بیآبرویی آمده، ای آبرودار
بیوقت آمد، آمده وقت مدارا
اول گرفتی دستهای خالیام را
آخر پذیرفتی من یک لاقبا را
چشمی که گریه میکند دار و ندارد
درمان نکن این عاشق درد آشنا را
یک بار شد چشم انتظارت را نبخشی
وقتی به لب دارم نوای کربلا را
محض گل روی ابوفاضل عوض کن
حال و هوای نوکر سر به هوا را
زهرا کنار علقمه پهلو (بازو) گرفته
چون دیده بر روی زمین دست جدا را
ای کاش میشد از تن او در بیارند
آرام، تیر و آهن و سرنیزهها را
مشکی که پاره بود را بردند خیمه
گفتند این هم مشک و این هم آب گوارا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#روضه_حضرت_ام_البنین (س)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
#روضه_حضرت_زینب (س)
#روضه_امام_حسین (ع)
#روضه_حضرت_عباس (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو شاهکار عشق بازی در زمینی
تو دست پنهان خدا در آستینی
اُمُّ الادب، اُمُّ الوفا، اُمُّ البنینی
دلگرمی نسل امیرالمونینی
در پیشگاه تو ادب تعظیم کرده
قرص قمر میر عرب تعظیم کرده
مانند نور آمدی تابیدی و بعد
با دست زهرا مورد تأییدی و بعد
خود را دم بیت ولایت دیدی و بعد
آن چارچوب سوخته بوسیدی و بعد
گفتی اگرچه در حرم تازه عروسم
من آمدم دستان زینب را ببوسم
دیدی چگونه گریهکنها گریه کردند
غمدیدهها با یاد زهرا گریه کردند
با نغمهی لبهای مولا گریه کردند
یا فاطمه میگفت هرجا گریه کردند
آن روز تنها خواهش قلبت همین شد
یا فاطمه تبدیل بر ام البنین شد
شهر مدینه در هیاهو زین خبر شد
شکر خدا ام البنین صاحب پسر شد
اما کلامی باعث خون جگر شد
زخم زبانها بر دل تو نیشتر شد
گفتند با تو بعد از این کم میگذارد
بر این یتیمان دیگر او کاری ندارد
اما دهان یاوهگویان را تو بستی
پای قرار خویش با زهرا نشستی
دیدن از جام رضای یار مستی
چون رشتهی فرزند و مادر را گسستی
گفتی اگرچه بینتان خیلی عزیزم
در خانه عباسم غلام و من کنیزم
زینب تو را با نور ایمان آشنا کرد
با یک نظر دلدادهی آل عبا کرد
بر آتش عشقش تو را هم مبتلا کرد
آن قدر پیشت صحبت کرببلا کرد
تا اینکه شاخ و برگهایت پُر ثمر شد
دار و ندارت چهار فرزند پسر شد
کمکم پسرهای تو بال و پَر گرفتند
دور و بَرَت را مثل یک لشگر گرفتند
درس شجاعت از خود حیدر گرفتند
بوی امیر فاتح خیبر گرفتند
گویم ز اوصاف عظیم تو همین حد
زینب پس از زهرا تو را مادر صدا زد
ای وای از روزی که قلبت را شکستند
حجاج زهرا بار بیت الله بستند
دیدی همه سرها گرفته روی دستند
با چه شکوهی بین محملها نشستند
بر زانوی عباس زینب پاگذارد
شُکر خدا که محمل او پرده دارد
اما پس از شش ماه شام غم سحر گشت
با دیدن یک صحنهای چشم تو تَر گشت
از این مصیبت عالمی خونین جگر گشت
باور نمیکردی ولی دل با خبر گشت
بالاترین روضه همین در عالمین است
از راه آمد زینب اما بی حسین است
فریاد زد اُمُّ البنین گیسو سپیدم
مادرنبودی عصر عاشورا چه دیدم
از خیمه تا گودال با زحمت دویدم
با دست خود از پهلویش نیزه کشیدم
اُمُّ البنین تاج سرم را سَر بریدند
پیراهنش را از تَنَش بیرون کشیدند
مادر نبودی گوش کن پس این خبرها
از داغ عباس تو خم گشته کمرها
واشد به روی من نگاه رهگذرها
چادر به سر دارد دویدن دردسرها
عباس رفت و آبروی خواهرش رفت
دعوا شد و چادر ز روی خواهرت رفت
اُمُّ البنین اول دو بازویش بهم ریخت
تیری رسید و چشم و ابرویش بهم ریخت
ضرب عمودی آمد و رویش بهم ریخت
تا روی نیزه رفت گیسویش بهم ریخت
عباس نامردی عمود آهنین خورد
بی دست از بالای مرکب بر زمین خورد
دروازهی کوفه قیامت ساختم من
بر مرکب طوفانِ خطبه تاختم من
تا چشم روی نیزهها انداختم من
در یک نظر عباس را نشناختم من
از درد غیرت صورتش چرخاند مادر
بستند او را تا به نیزه ماند مادر
*شاعر : #قاسم_نعمتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.📋 حال و هوای بچههای امیرالمومنین با نام فاطمه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دید امیرالمومنین میگه:« فاطمه»
دید امام حسن یه جوری نگاه میکنه، فاطمه؟!
حسین جان بابام داره مادر و صدا میزنه میگه:« فاطمه»
زینب میره یه طرف خونه زانوهاش و بغل میکنه، مادر جان! فاطمه جان!
دید حال و هوای بچهها رو اومد محضر امیرالمومنین:
- آقاجان! میشه دیگه من و با این اسم صدا نزنید، آخه شما که میگید فاطمه بچهها یاد مادرشون میافتند.
تا میگی فاطمه امام حسن یه طرف میره، هی زیر لب داره میگه نزن!...
بد زدنت، جلو چشای حسنت
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
|⇦•جد مظلومت علی...
#روضه و توسل به #حضرت_عباس علیه السلام اجرا شده #شب_هجدهم رمضان ۱۴۰۱به نفسِ حاجمهدی رسولی
●━━━━━━───────
جدمظلومت علی سربرده درآغوش چاه
بادل خونین وچشم تر صدایت میزند
تیـــرباران پیکــر مجـــروح عمّـوی تو حسن
از کنــار قبــر پیغمبــر صدایـت میزنـد
قبــــر ثـــارالله را بنگــر کـــه از پــایین پـا
جسـم صـد چـاک علیاکـبر صدایت میزند
برفـراز دست خونینِ «حسین بن علی»
حلق خونین علیاصغرصدایت میزند
قــامت خــم گشتــۀ جـدت کنـار علقمه
بــازوی عبـاس نـامآور صدایت میزند
*علی ابن مهزیار میگفت اون چند روزی که خیمه آقا صاحب الزمان بودم میدیدم به بعضی از نامه ها رسیدگی میکنن ولی بعضی از نامه ها رو میگیرن دستشون رو چشمشون میذارن و میبوسن..عرضه داشتم آقاجان ! فرق این نامه ها با اون یکیا چیه؟ فرمود: این نامه ها به واسطه ی عموم عباس به ما میرسه...*
*یه زن عرب وارد حرم عباس شد یه بچه شیر خواره رو گذاشت رو زمین ..گفت عباس!من تو بازار یه کم خرید دارم میرم برمیگردم یا این بچه مرده دفنش میکنم یا زنده است میبرم خونه ..خانما اومدن دور و برش گفتن بچه شیره خواره رو چرا گذاشتی داری میری؟ گفت سپردم به خودش..گفتن آخه مادری کجا داری میری؟..سرش رو انداخت پایین رفت. خانمایی که توحرم بودن بچه رو گرفتن بغلشون..بچه نه گریه می کنه..نه صداش در میاد ..انگار که بچه مرده بی رمقه بی رمق...ساعتی نگذشت دیدن خانم برگشت ،بچه رو از دست خانمها گرفت چادرش روکشید روسرش..یه دفعه از جاش بلند شد گفت خونه ات آباد...خونه ات آباد..خانمها پرسیدن چی شده؟ گفت بچه ام چند روزی بود شیر نمی خورد دکترا گفتن شیر نخوره می میره..رفتم اومدم بچه ام شیر میخوره..جان دوباره گرفته...*
ای مشک!
من وعدهٔ آب تو به اصغر دادم
یکجرعه برای او نگه دارید ..
*نمیدونم تیر به مشک خورد یا به قلب رباب
مشک افتادنی رباب خونه خراب شد... *
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#روضه_حضرت_عباس
#ماه_رمضان
#کربلایی_مهدی_رسولی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
|⇦•برای آینه بودن...
#روضه_حضرت_عباس علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی میرداماد
●━━━━━━───────
یاد وصیت حرف مادرش افتاد،از مدینه که می خواستن برن همه قافله حرکت کرد یه مرتبه ابی عبدالله نگاه کرد دید خانم ام البنین جلو دروازه ی مدینه ایستاده یه نگاه به ابوالفضل کرد گفت :عباسم! مگه با مادرت خدا حافظی نکردی؟ گفت: چرا آقا جان! گفت چطور مگه؟ گفت نگاه کن ببین اومده جلو دروازه شهر برو برس به مادرت ببین امرش چیه ..رفت قمر بنی هاشم خانم ام البنین گفت: عباسم! داداشات هم صدا بزن ..مرحوم ربّانی تو ستارهی درخشان مدینه این جوری نقل می کنه: میگه داداش های عباس هم اومدن دور مادر چهار تا شیر نر حلقه زدن دستهاشونو گرفت تو دست خودش گفت دارید از مدینه میرید منِ مادر به گردن شما حق دارم یا نه ؟ گفت :اون آقا رو ببینید حسین رو نشون داد. اون آقا رو میبینید؟ آره مادر
شماها به دنیا اومدید دورش بگردید میخوام با حسین برید مبادا بی حسین برگردید. وصیت من اینه تا نفس دارید دورش بگردید. نمیخوام تا زنده اید یه تار مو از سرش کم بشه ..دونه دونشون انتخاب شدن خصوصاً عباس....
برای آینه بودن که انتخاب شدم
چو ماه مَطلع الاَنوار آفتاب شدم
مرا هر آینه ذُخرُ الحسین می خواندند
*تو صفین مگه نبود نقاب بست رفت وسط میدان جوری لشکر رو تارو مار کرد چهارده ساله بود همه موندن این نوجوون کیه امیرالمومنین فرستاده وسط میدون؟! صدا زدبه یکی از یارانش برید برش گردونید..حضرت دستور داد برو تو خیمه استراحت کن...یاران گفتن آقا میذاشتید بجنگه حضرت فرمود نه ! "هذاذُخرالحُسین" این ذخیره کربلای حسینمه..*
مرا هر آینه ذُخرُ الحُسین می خواندند
دعای فاطمه بودم که مستجاب شدم
*روضه ابوالفضل محاله با آرامش خونده بشه دلیلشم خود کربلاست ابی عبدالله گریه زیاد کرده.. کربلا کنار قاسم "وَ رَفَعَ صُوتَهُ بِالبُکاء" بلند گریه کرد. کنار علی اکبر " و َبکی بُکاءً عالیاً"بلند گریه کرد. اما کنار ابوالفضل گریه نکرد نوشتن وَصَرخ الحسین صَرخه بالاتر از ضجه است صَرخه یعنی داد زدن...*
امان که مشک تهی آبروی من را ریخت
من از خجالت لبهای تشنه آب شدم
چقدر نیزه ی تشنه به جان من افتاد
که جرعه جرعه پر از زخمِ بی حساب شدم
*بدنهای مختلفی رو ابی عبدالله دید دیگه بالاتر از ارباً اربا نبود..تومقتل فقط یه جمله هست..خبر داری فقط دستهاش رو نزدن؟ خبر داری دوتا پاهاش رو قطع کردن؟ خبر داری اینقدر تیر زدن دیگه جا تو بدنش نبود..؟
به جای دست بریده دو بال سهمم شد
پناه روسری و خیمه و حجاب شدم
دلم شکست سرم را به حرمله دادن
که مزدِ ذبحِ علی، کودک رباب شدم
*ابی عبدالله اومد بالاسرش نوشتن آروم نشست بالا سرش دو دستی سر رو جمع کرد آروم تیر رو در آورد..دید چشم سالم داره اشک میریزه. اشک رو با پرِ شالش پاک کرد..چرا داری گریه می کنی؟گفت: برادر گریه ام برای شماست الان شما سر منو از رو خاک برداشتی اما یک ساعت دیگه کی میخواد سر آقای من رو برداره؟....
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#حضرت_عباس
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#سید_مهدی_میرداماد
#روضه_شب_جمعه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
#حضرت_عباس
جان نثارِ علقمه میکرد نجوا با خدا
بر لبِ شط فرات آن ماه دارد ماجرا
عکسِ خود را دید در آب زلال آن تشنه لب
با شریعه گفتم عطشانن طفلان بی وفا
نامِ من سقاست کی نوشم ازین آبِ خنک
تا صدایِ العطش آید به گوش از خیمه ها
با سکینه وعده کرد آب در خیمه برم
با رقیه گفته ام سیراب میسازم تو را
مشک های خشک را پر کرد از آب فرات
راه نخلستان گرفت و داشت زیر لب دعا
یا رب از کام علی اصغر خجالت می کشم
خود مدد کن شاد گردد هاجر کرب و بلا
هم چنان می آمد و رویش به سویِ خیمه بود
نا جوانمردی ز پشت نخلی آمد بی هوا
من چه گویم تیغ دشمن زد چنان بر بازویش
دست آن بالا بلند افتاد از پیکر چرا
والله ان قطعتموا یمینی
انی احامی ابدا عن دینی
#شب_نهم_محرم
.
لب تشنه ی فرات ،فدای سرت شوم
قربان حلق خشکِ علی اصغرت شوم
لب تشنه فرات دو چشم خویش باز کن
برخیز و بر جنازه اکبر نماز کن
..............
سقای دشت کربلا اباالفضل اباالفضل اباالفضل
دستش شده از تن جدا اباالفضل اباالفضل
*دست نداره اما هر کی در خونه ش دستشو دراز کنه دیگه دستش محتاج درِ خونه ی دیگری نمیشه...*
وقتی که دید موج عطش بی حساب شد
در بین خیمه همهمه ی آب، آب شد
وقتی نگاه کرد به طفل رباب و دید
از فرط تشنگیش چنین غرق خواب شد
شمشیر را گذاشت سپس مَشک را گرفت
سقای اهل بیت چنین انتخاب شد
بر روی شانه های خود انداخت مَشک را
اذن از حسین خواست و پا در رکاب شد
سوی شریعه یک نفس و با شتاب رفت
پشت سرش هم اشکِ حرم پر شتاب شد
وقتی رسید دست در آب فرات برد
تصویر خشکیِ لب ارباب قاب شد
گفت ای فرات! هیچ خبردار گشته ای
یک قطره از تو حسرت طفل رباب شد؟
*شروع کرد با آب حرف زدن، بعضیا میگن وقتی آب رو آورد بالا خواست بخوره یاد خیمه ها افتاد نه والله، خواست با آب حرف بزنه بگه خیلی بی وفایی، تو خیمه بچه ها دارن بال بال میزنن، مگه میشه عباس از آقاش غافل باشه..*
دیگر نبود جای درنگ و نشستنی
پُر شد که مَشک از آب زمانِ شتاب شد
*زودی مَشکشو آب کرد گفت زودی برسم به خیمه.. مگه خبر نداری سکینه عموشو صدا زد مشک خالی بهش داد، همچین که برگشت گفت رباب خیالت راحت، قول عمو نشد نداره، مگه میشه عموم اباالفضل...*
*هی به خودش میگفت عباس مادرت یه عمر اینجوری تربیتت کرده، برا همچین روزی، عباس یادته شب بیست و یکم بابات علی، دست تو رو تو دست حسین گذاشت، بجنب بچه ها دارن بال بال میزنن...*
برگشت پر امید ولی در میان راه
تیری رسید و حیف تمامش خراب شد
خالی شد و قطره به قطره امید او
آبی که بود سهم سکینه، سراب شد
فرمود که مرا بزنید و نه مشک را
خیلی در آن میانه اباالفضل عذاب شد
*دست نداشت، اما با دندوناش مشکو گرفت، گفت هر جور باشه باید خودتو برسونی به خیمه، میخوای بدونی چرا هر ناامیدی درِ خونه ش میره امیدش ناامید نمیشه؟ برا اینکه طعمشو چشیده..*
تیری به مشک و تیر دگر هم به چَشم خورد
از اسب واژگون تنِ عالیجناب شد
دستش به خاک بود و به نامردی اش زدند
دیگر عمود آمد و فصلُ الخِطاب شد
*مرحوم قزوینی هم آورده، وقتی یه روضه خون روضه میخوند گفت: تیر به چشم عباس زدن، چطور از اسب واژگون شد.. ایراد گرفت از این روضه خون، میگه همچین که روضه تموم شد رفتم خوابیدم خواب آقام اباالفضل رو دیدم، فرمود: چرا به این روضه خون اینطور گفتی..خیلی سخت تر از این حرفا بوده، میخوای خودم برات بگم؟ مشکو آب کردم، خود عباس داره روضه میخونه..دستامو بریده بودن، خدا نیاره یه خاری تو چشمی بره، وقتی صدمه به چشم میخوره اول دستتو زود رو صورتت میذاری، تیر به چشمش زدن، هر چه کرد نتونست تیرو دربیاره، فرمود: دو تا پاهامو جمع کردم، ته پیکانُ بگیرم تیرو بیرون بیارم، یه وقت حس کردم یه پایی اومد رو پاهام، گفت: بلند شو، مگه تو عباس نیستی؟ از ترسِ تو لشکر من خوابشون نمیبره، صدا زد نامرد وقتی اومدی که من دست ندارم، گفت تو دست نداری ولی من دارم، چنان عمود به سر زد، آی حسین... یجور به فرقش زد، همه ی سرا رو بالا نیزه زدن، فقط سر عباس دیگه رو نیزه بند نمیشد، سر عباسو به پهلو زدن، تو خیمه بچه ها منتظرن، الان عمو میاد، رباب ساکتش کن، هنوز به علی نگفتی عمو رفته آب بیاره...؟*
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#روضه_حضرت_عباس
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#فرات
14001025eheyat-rasouli-roze.mp3
2.85M
|⇦•اگر چه از غمِ قدت خمیدم...
#روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها اجرا شده در سال۱۴۰۰ به نفس حاج مهدی رسولی
#روضه_حضرت_عباس
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها