eitaa logo
🍂 الهه 🍂
6.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
59 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 رمان آنلاین الهه به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹ماهورا
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس وا
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) به محض وارد شدن خندید و گفت _ خدا را شکر بالاخره این آقای ایلزاد پر و پاچه دیگران رو بیخیال شد و داره میخنده این بار ایلزاد بلندتر خندید و گفت _ دست شما درد نکنه بزار برسی بعد شروع کن به تیکه انداختن به ما عمو ناصر دستی روی موهای ایلزاد کشید و پدرانه پیشونیش رو بوسید و گفت _ خوشحالم که خوشحالی خدا را شکر که هردوتون میخندین این الهه خانوم تو این سه هفته پدر ما را در آورد خداروشکر که چشماتو باز کردی و حالا میتونیم با خیال راحت بسپاریمش دست خودت بذار شب و روز اینجا باشه هر چی غر داره بزنه سر خودت ما که دیگه از دستش خسته شدیم ایلزاد نگاهی کرد به صورتم و جواب داد _انتظار نداشتم این کارو بکنه الهه در قبال من مسئولیتی نداره حتی وظیفه‌ای هم نداره باز هم حرفی زده بود که دلم رو بشکنه عمو ناصر با اخم جوابشو داد و گفت _بسه دیگه تو که دلش رو نشکن از کسی ناکس از حرف خورده اجازه بده حالا که به هوش اومدی حالت خوبه حداقل لذت ببره نمیخواد ادای آدمای خوب رو در بیاری از چشمات میشه خوند که چقدر تو هم درگیر الهه ای اگه در کنار هم باشید حتماً همه مشکلاتتون هموار میشه نیازی نیست تو در حقش از خودگذشتگی کنی یا اون در حق تو از خودگذشتگی کنه همین که به همدیگه علاقه دارید و همدیگر را دوست دارید می تونید باهاش تمام موانع را از سر راهتون بردارید فقط میگم که تحمل می خواد و صبر و با حرفاتون همدیگر را ناراحت نکنید خدا هم کمکتون میکنه نگاهی به سمت ایلزاد سر انداختم و بدون اینکه فکر کنم گفتم _ تا حالا کجا بودی عمو چرا زودتر نداشتیمت لبخند تلخی زد و گفت _ من هم یه جای این دنیا داشتم زندگیمو میکردم منم داشتم با یه سری از وقایعی که با نادانی برام پیش اومد کنار میومدم همه آدم ها یه اشتباه هایی تو زندگیشون دارند که همیشه ازش فرارین من از این اشتباه ها کم نداشتم الانم اگه اینجام التماس های ماهرخ رو شنیدم که اینجام البته سن جمشید خان که دیگه قد نمی داد تا بخواد بیشتر از این منتظر من بمونه ولی شما اشتباه نکنید حواستون به زندگیتون باشه همین که همدیگرو دوست دارید یعنی ده هیچ از زندگی جلوترین باز هم میگم شما الهه خانم صبر تو ببر بالا و تو ایلزاد خان حرفای چرت و پرت نزن ایلزاد خندید و گفت _ الان این نصیحت بود عمو سرشو تکون داد و جواب داد _ هر جوری دوست داری برداشت کن قامت راست کرد و گفت _خوب دیگه وقتشه ما بریم امروز فردا مرخص میشی دلتنگی نکن ایلزاد سرش رو تکون داد و تا آخرین لحظه نگاهم می کرد حرفای عمو ناصر کمی آروم ترش کرده ولی عمو ناصر آشفته‌تر به نظر می رسید انگار گذشته ای رو به یاد آورده بود که یک عمر سعی در فراموش کردنش داشت 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️ ⛔️ 💞 ❣💞 💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞❣💞
پارت جدید تقدیم نگاهتون🌹 لطفا برای عاقبت به خیری ما و نابودی حسودان و بددلان ما دعا کنید شبتان نیک🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|بِسمِ‌اللھِ‌‌الذۍخَݪق‌الْمَھد؎💚‌•.
12.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 کلیپ 🔴 شماره 7⃣ ✨علی دلدارِ ربّ العالمین است تمامِ عشقِ خَتم المُرسلین است ✨ ✨پیامِ صاحبِ قرآن همین است فقط حیدر امیرالمومنین است✨ 🌸🍃 (ع) 🌸🍃
[💚🌱] • • رحمت به روان آنكه گفت اين مصرع ايوان نجف عجب صفائي دارد..! • 🤍 • • 🌹برای ظهور آقا صلوات یادتون نره🌹
6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️🍃 مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ هر که من مولا و فرمانرواے اویم، مولاے او است...🌱 "پیامبر اکرم ﷺ" 🌹برای ظهور آقا صلوات یادتون نره🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از امیرالمومنین(ع)پرسیدند: بزرگترین گناه کبیره چیست؟ حضرت نگفتند بی‌نمازی؛🧎‍♂ نگفتند بی‌حجابی؛🧕 نگفتند روزه نگرفتن! فرمودند: "مایوس و نامید شدن از رحمت خدا🙃 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌ 🌹برای ظهور آقا صلوات یادتون نره🌹
✨حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا روز قیامت ابلاغ نمایند . ✨🌸 🌹برای ظهور آقا صلوات یادتون نره🌹
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس وا
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞 ❣💞 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) وقتی با عمو ناصر از فضای بیمارستان خارج شدیم به خودم جرات دادم و به آرومی پرسیدم _چه چیزی شما را اینقدر اذیت کرده که از فکر کردن به گذشته چنین به هم میریزین؟؟ با تعجب نگاهم کرد و بعد لبخندی زد و دوباره مشغول رانندگی شد دوست داشتم برام تعریف کنه چه اتفاقی افتاده که حالش رو بد کرده ولی مسلماً نیاز به زمان داشت و اینکه بهم اعتماد کنه اعتماد کنه تا بتونه حرف دلش رو برام بزنه منم اذیتش نکردم و سکوت کردم وقتی رسیدیم خونه عمه نسرین با اولین کسی که روبه رو شدم راضیه بود در حالی که بچه اش توی بغلش بود تند تند تکونش میداد بازوم رو گرفت و گفت _ بیا تو باغ با کارت دارم عمو ناصر نگاهی به من انداخت و گفت _الهه جان چند دقیقه صبر کن من وسیله ای که بهت گفتم می خوام بهت بدم بدم دست بعد برو راضیه با تعجب نگاه کرد و گفت _آقا ناصر اگه صبر کنید و چند دقیقه بیشتر وقتشو نمیگیرم عجیب بود که عمو ناصر لجبازی میکرد و میگفت نه من نمیدونستم چه وسیله قرار به بوده بهم بده گفتم حتماً مصلحتی برای همین دنبال عمو ناصر رفتم تا توی اتاقش به محض اینکه درو بست با حرص و دندون قروچه گفت _ تو کی میخوای یاد بگیری که انقد ساده نباشی؟ فکر می کنی ایلزاد چرا اون حرفا رو به تو میزنه فکر می‌کنی از کی شنیده فکر می‌کنی احسان کیه که برات دایه بهتر از مادر شده چرا نمی خوای بفهمی که آدمای دورو برت همشونم آدمای خوبی نیستن و بعضی وقت نزدیکترین کسای زندگیت میتونن بشن بد ترین آدمای زندگیت میتونن بشن دشمنی که زندگیتو خراب کنن اون ایلزاده بدبخت که مخش پر شده از این حرفا به خاطر حرفهای احسانه احسان بهش گفته احسان بهش تلقین کرده تو هنوزم میخوای بری با راضیه تنهایی خلوت کنی چرا نمی خوای بفهمی؟ سرمو انداختم پایین و جواب دادم _میفهمم ولی نمی خوام بهشون بی‌احترامی کنم عمو ناصر صداشو برد بالا و گفت _ تاکی تو بی احترامی نکنی و بی احترامی ببینی تاکی قراره سکوت کنی و بی‌احترامی ببینی تا کی قراره هیچی نگی مظلوم باشی و زندگیتو خراب کنن الهه اگه این بار زندگیتو نجات ندی هیچ وقت نمی تونی نجات بدی 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️ ⛔️ 💞 ❣💞 💞❣💞 ❣💞❣💞 💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞 ❣💞❣💞❣💞❣💞 💞❣💞❣💞❣💞❣💞
هدایت شده از 🍂 الهه 🍂
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°🌱 🎼 و جبرائیل درسش را به حیدر چون که پس میداد... 🎶مدح 🎤 💐😍💐😍💐👏👏👏 🌹برای ظهور آقا صلوات یادتون نره🌹