.
⇦چشم را بست ولی...
#سینه_زنی و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج محمدکمیل
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم
پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم
ای دل از غربتِ آن لحظه ی تشییع بگو
از غریبانه ترین لحظه ی تشییع بگو
او غریبانه ترین لحظه ی رفتن دارد
روضه ی رفتن او گفتن و گفتن دارد
اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد
رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد
شهر در مکر و سکوت است علی تنها شد
یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد
یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت
یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت
آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد
شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد
بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد
وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد
در عزای پدرش بود که سیلی را خورد
سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد
تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند
تا کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند
ای دل خسته گر ت عقده عالم بهگلوست
آستان گوش حرم باش بخوان از سردوست
اینحسینکیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست
ــــــــــــــــــ
#رسول_الله
#حاج_محمد_کمیل
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#ویژه_ایام_صفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
Komeyl.payambar.babolharam.net_2.mp3
2.02M
|⇦چشم را بست ولی...
#سینه_زنی و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج محمدکمیل
.
#امام_حسن
مهرت به کائنات برابر نمی شود
داغی ز ماتم تو فزون تر نمی شود
از داغ جانگداز تو ای گوهر وجود
سنگ است هر دلی که مکدر نمی شود
ظلمی که بر تو رفت ز دست ستمگران
بر صفحه ی خیال مصوّر نمی شود
ای آنکه شد جنازه ات آماج تیر کین
اینگونه ظلم با گل پرپر نمی شود
بی بهره از فروغ ولای تو یا حسن
مشمول این حدیث پیمبر نمی شود
فرمود دیده ای که کند گریه بر حسن
آن دیده کور وارد محشر نمی شود
دارم امید بوسه ی قبر تو در بقیع
افسوس می خورم که میسر نمی شود
با این ستم که بر تو و بر مدفنت رسد
ویران چرا بنای ستمگر نمی شود؟
آن را چه دوستی است «موید» که دیده اش
از خون دل ز داغ حسن، تر نمی شود
سید رضا مؤید
.
مداحی_آنلاین_مهرت_به_کائنات_برابر.mp3
3.21M
🔳 #شهادت_امام_حسن_مجتبی(ع)
🌴مهرت به کائنات برابر نمی شود
🌴داغی ز ماتم تو فزون تر نمی شود
🎤حاج #مهدی_سماواتی
⏯ #روضه_امام_حسن
AUD-20201015-WA0123..mp3
5.29M
متن واحد #شهادت_حضرت_پیامبر(ص)
🌴داره کم کم رو تموم شهر
🌴غبار غم میشینه
🎤 #میثم_مطیعی
⏯ #واحد
داره کم کم رو تموم شهر، غبار غم میشینه
نداره لطف و صفا دیگه، بدون تو مدینه
نگاه زهرا پر از اشکه، تو لحظه های آخر
چه غربتی سهم ما میشه، تو شهر بی پیمبر
تویی تنها دلخوشی ما، پشت و پناه حیدر
آه
به فکر دل دخترت هم باش
تمومی نداره غم و اشکاش
می بُردی منو با خودت ای کاش
آه
خدا میدونه بعد تو بابا
چه غمهایی میشه نصیب ما
می مونه علی یکه و تنها
(خداحافظ ای پدر جانم)
تو بارون گریه های من، بار سفر رو بستی
میون اشک و دعای من، بار سفر رو بستی
چقد بابا سخت و سنگینه، ماتم بی تو بودن
مصیبتی که اگه میشد، نصیب روز روشن
شبیه شب میشد از غصه، ای صبح روشن من
آه
من و غربت و داغ تنهایی
من و حسرت و ناشکیبایی
رسیده به این دل چه غمهایی
آه
بهار دل من خداحافظ
قرار دل من خداحافظ
نگار دل من خداحافظ
(خداحافظ ای پدر جانم)
شاعر: محمد مهدی سیار
#رسول_الله
.
مداحی_آنلاین_امشب_هوای_غربت_رخنه.mp3
2.7M
متن #روضه #رسول_الله
#سعید_حدادیان
🏴 #شهادت_پیامبر #رحلت_پیامبر
🏴 #شهادت_امام_حسن_مجتبی
امشب هوای غربت رخنه به سینه کرده
آخر ماه صفر یاد مدینه کرده
غریب مادر حسن
غریب مادر حسن
تو آسمون قلبم خدا خودش نوشته
یه لحظه با تو بودن بالاتر از بهشته
تو در رکاب حیدر
دلیل بی نظیری
برای تو همن بس
که بر حسین امیری
کرامت الهی
میباره از نگاهت
آسمونو سوزونده
آتیش سوز آهت
دلت میخواست همیشه
به همراه برادر
باشی به وقت پیری
عصای دست مادر
اما یه روز تو کوچه...
https://eitaa.com/emame3vom/51463
.
.
#سبک_مثلا
#امام_حسن
#شور
یه مدینه ی رویایی
اومده جلوی چشمام
این دفعه دیگه از شوقه
قطره قطره ی این اشکام
مثلا یه حرم داری
که تکِ توی این دنیا
مثلا توی صحن تو
هر دوشنبه میشه غوغا
شلوغه دور ضریح تو آقا
میون بارون اشکا
دوا میشه همه دردا
غریب آقام .....
.........
مثلا دیگه خاکی نیست
پر و بال کبوتر ها
مثلا رو به رو گنبد
شده خم همه ی سرها
مثلا توو بقیعت هست
پُره عاشق ِ دلداده
مثلا توی هر صحنت
آقا پنجره فولاده
میاد از ، گوشه به گوشه ی صحنات
سحر صدای مناجات
روا میشه همه حاجات
غریب آقام...
.......
مثلا وقتی از دوریت
عاشقات خونِ دل خوردن
توی روضه یه پرچم از
حرم حسن آوُردن
مثلا روی لبهایِ
زائرای تو هستش آه
توی سقاخونت یاده
لب قاسم و عبدالله
کشیدن ، پرچم سبز روی مزارت
هستش همیشه کنارت
شیعه ی دل بی قرارت
غریب آقام...
.........
مثلا نشده داغه
کوچه حرف نگوت آقا
مثلا نزدن طعنه
به سفیدیِ موت آقا
مثلا نکشیدی تو
توی دنیا عذاب آقا
مثلا داری یک همسر
تو شبیه رباب آقا
بمیرم ، چه قد مصیبت و غربت
کشیدی عمری تو حسرت
شهید شدی توی خونَت
غریب آقام....
✍محمد حسین رحیمیان
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#استاد_مجید_طاهری 🎤
#امام_حسن_علیه_السلام
#شور
#سبک_مثلا_توقبول_کردی
#تخریب_بقیع
.
﷽
#شهادت_امام_حسن امام
#زمینه
دل بی سامونم، داره میره مدینه
میره (نزد) قبر، امام حسن میشینه
عمریه خاکی مونده حرمش، الهی که بمیرم من
یه حسی بم میگه ضریحشو، یه روز بغل میگیرم من
آرزوم، اینه که، بیام توو صحن و سرای حسن
دوست دارم، این دم و، بگم توو ایوون طلای حسن
"یا کریم یا حسن یا غریب یا حسن"
بازم چشمام خیسه، حال دلم عجیبه
برا آقایی که، توو خونشم غریبه
اوج غم غریبی یعنی این، که قاتلت زنت باشه
اونم شبیه دشمنای تو، تشنه ی رفتنت باشه
از همون کودکی، غریبه و غصه داره حسن
وای از اون غربتِ، قدیمی و ریشه دارِ حسن
"یا غریب یا حسن، یا کریم یا حسن"
یه داغی چل ساله، روی دلش نشسته
همین داغ کهنه، غرورش و شکسته
حسن شهید کوچه ایه که، رو خاکا مادرش افتاد
تا گوشواره اش رو دید روی زمین، خدا میدونه جون داد
آتیش و، میخ در، یکی دوتا نیس آخه غصه هاش
سیلیِ، بی هوا، مثه یه کابوسه هر شب براش
"یا کریم یا حسن یا غریب یا حسن"
✍#محمد_جواد_صادقی
#یوسف_زندیه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#امام_حسن_علیه_السلام
#زمینه
.👇
.
#زمینه
#شهادت_امام_حسن
﷽
امام حسن(علیه السلام)
زمینه🎤
دل بی سامونم، داره میره مدینه
میره (نزد) قبر، امام حسن میشینه
عمریه خاکی مونده حرمش، الهی که بمیرم من
یه حسی بهم میگه ضریحشو، یه روز بغل میگیرم من
آرزوم، اینه که، بیام توو صحن و سرای حسن
دوست دارم، این دم و، بگم توو ایوون طلای حسن
"یا کریم یا حسن یا غریب یا حسن"
بازم چشمام خیسه، حال دلم عجیبه
برا آقایی که، توو خونشم غریبه
اوج غم غریبی یعنی این، که قاتلت زنت باشه
اونم شبیه دشمنای تو، تشنه ی رفتنت باشه
از همون کودکی، غریبه و غصه داره حسن
وای از اون غربتِ، قدیمی و ریشه دارِ حسن
"یا غریب یا حسن، یا کریم یا حسن"
یه داغی چهل ساله، روی دلش نشسته
همین داغ کهنه، غرورش و شکسته
حسن شهید کوچه ایه که، رو خاکا مادرش افتاد
تا گوشواره اش رو دید روی زمین، خدا میدونه جون داد
آتیش و، میخ در، یکی دوتا نیست آخه غصه هاش
سیلیِ، بی هوا، مثه یه کابوسه هر شب براش
"یا کریم یا حسن یا غریب یا حسن"
✍#محمد_جواد_صادقی
#یوسف_زندیه
#بیست_و_هشتم_صفر #هفتم_صفر
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#استاد_مجید_طاهری 🎤
#امام_حسن_علیه_السلام
#زمینه
👇👇👇
مداحی آنلاین - پیمبر از این شهر دیگه داره میره - بنی فاطمه.mp3
6.1M
متن #شهادت_حضرت_پیامبر(ص)
🌴پیغمبر از این شهر دیگه داره میره
🌴باید عالم امشب از این غم بمیره
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
⏯ #روضه #رسول_الله
دوباره اشک ماتم مصیبت همینه
تموم شد روزای خوشی مدینه
پیمبر از این شهر دیگه داره میره
باید عالم امشب از این غم بمیره
دلش بی قراره وصال حبیبه
توی امتش هم خدایی غریبه
داره میره با اون دل آسمونی
ندیدن از آقا به جز مهربونی
حالا وقت رفتن دلش بی قراره
به جز حق حیدر وصیت نداره
قلم کاغذی خواست نیاوردن آخر
همونا که حق از علی خوردن آخر
شکایت از این ها به پیش خدا کرد
نفس های آخر علی رو صدا کرد
میشه خون علی جان دلت از زمونه
به دست تو زهرا امانت بمونه
چه روزای سختی برات هست در پیش
یه روزی میگیره درِ خونت آتیش
میبینم از الآن پس از من یه روزه
گل یاسم آروم تو آتیش میسوزه
میبینم از الآن میریزن تو خونه
رو پهلوی زهرا نشون خزونه
بگو ای پیمبر نبودی ببینی
ندیدی تو داغ فرا تر از اینی
نبودی ببینی گلت تو آتیشه
نبودی ببینی چی شد بار شیشه
غم کوچه ها رو ندیدی نبودی
نبودی ببینی چی بود اون کبودی
نبودی ببینی ره چاره گم شد
نبودی ببینی یه گوشواره گم شد
ولیکن یه جایی تو بودی و دیدی
کنار یه گودال با زهرا رسیدی
تو بودی و دیدی خونای گلوشو
تو بودی و دیدی تن زیر و روشو
لب تشنه رو خاک کنار فرات بود
پای قاتلش رو جای بوسه هات بود
https://eitaa.com/emame3vom/51472
.
#زمزمه
#فراق_پیغمبر
#بیست_و_هشتم_صفر
زهرا نشسته بالا سر تو بابای خوبم چشماتو واکن
به جون علی به روح مادر یه بار دیگه منو نگا کن
به روی لبهام ام یجیبه
نرو که بی تو زهرا غریبه
نباشی دنیا برام سرابه
مدینه بی تو سرم خرابه
یا رسولله بابای خوبم
با اشک و گریه ات فاطمه جانم دل حزین منو شکستی
اونیکه میاد کنار بابا ای دختر من اول تو هستی
دارم میبینم اهل مدینه
توی دلاشون نفاق و کینه
دیدم که دست علی رو بستن
پهلوی پاک تورو شکستن
دختر خوبم فاطمه جانم
دارم میبینم یه روز تو این شهر خون از لبای حسن میرزه
دارم میبینم سر حسینو تو کوفه بردن نیزه به نیزه
مدینه اجر نبی ادا شد
محسن میون کوچه فدا شد
مدینه اجر نبی ادا شد
سر حسینش به نیزه هاشد
حسین کریمی نیا
نیم از عالم خاک
#رسول_الله
👇
.
#زمینه
#دختر_بدرالدجی_امشب_سه_جا_داردعزا
به حسن گریه کنم یا به حسین یا به رضا
به حسن گریه کنم؛ یا به شهید کربلا.. – ♩
دختر بدر دو جا امشب سه جا دارد عَزا
گاهی میگوید حسن گاهی حسین گاهی رضا – ♩
گاهی میگوید حسین در سفر کرببلا
دید چون زینب محزون که زمین میلرزد! – ♩
شط و دریا شده؛ خون ماء معین میلَرزد
دید زینب که سواری به حرم می آیَد – ♩
دیده اش پر غم و با قامت خم می آید..
گفت: زینب به یقین این شه و این اکبر اوست!! – ♩
کشته گشته زجفا اکبر و این پیکر اوست – ♩
شه دین نعش علی را بگرفت در بر زین
به در خیمه لیلا بنهادش به زمین – ♩
با دوصد آه و فغان گفت به لیلای حزین..
شو تو از خیمه برون کشته فرزند ببین!! – ♩
گفت لیلا، چقدر ناله من پیر کنم؟!
نوجوان اکبر من بی تو؛ چه تدبیر کنم؟؟ – ♩
عاقبت گرگِ اجل یوسف گل پیرهنم..
برد و نگذاشت؛ که بر وی نظری سیر کنم
#امام_حسن
.👇
مدیون حسنم.mp3
11.89M
مدیون حسنم مجنون حسنم
امشب نه که یه عمر مهمون حسنم
صدبار شکرخدا دارم چه امیری
میفتم روزمین دستم رو می گیری
بین سینه زدن ، دستامو میبینی
تا گریه میکنم اشکامو می بینی
ای سلطان کرم سایهی رو سرم
امضا کن که بشم مدافع حرم
کی گفته غریبی خودم نوکرتم
مدیون حسنم اگه سینه زنم
توروضه ی آقا بیمه شد بدنم
مجنون حسنم مجنون حسنم
صدبار شکرخدا دارم چه امیری
میفتم روزمین دستم رو می گیری
بین سینه زدن ، دستامو میبینی
تا گریه میکنم اشکامو می بینی
ای سلطان کرم سایهی رو سرم
امضا کن که بشم مدافع حرم
کی گفته غریبی خودم نوکرتم
می بالم به خودم زیر پرچمتم
دوست دارم آقا خیلی نوکرتم
پاسینه زنیتم بیتاب غمتم
شامل نظر ، خاص مادرتم
لب تر کن تا برات جونم رو بزارم
حرمت دلمه ای دار و ندارم
از تو دارم آقا چشمای ترمو
من حسن میزارم اسم پسرمو
بچه بودم آقا عشقت رو چشیدم
پای روضه ی تو ببین قد کشیدم
ای سلطان کرم سایهی رو سرم
امضا کن که بشم مدافع حرم
کی گفته غریبی خودم نوکرتم
سلطان دلمی همه باورمی
توحتی مهربون ، تر از مادرمی
بیچارست کسی که از تو دل بکنه
حتی عشق دله حسینم حسنه
هرچی داشتی دادی آقا ازکرمت
یعنی میشه یه روز ساخته شه حرمت
خادم تو باشم باپدر مادرم
هروقت دلتنگتم سمت تو بپرم
میخونم براتو بازم با چشه خیس
پس کرببلامو بیا و بنویس
ای سلطان کرم سایهی رو سرم
امضا کن که بشم مدافع حرم
کی گفته غریبی خودم نوکرتم
#شهادت
#امام_حسن ع
#مداحی
#شور
#احساسی
زمینه - طاهری - ضریحِ تو بنا میشه.mp3
4.89M
تو عاشقی چه حالیه ، تو عاشقی چه رازیِه
حسینیا بگید حسن ، شب غریب نوازیِه
رویِ سرِ من سایۀ دستِ کریمه
این عرضِ ارادت همۀ زندگیمه
بطلب ، منو بگو بیا
تویی عشقِ کربلاییا
آخرش مدینه تو بقیع
میخونن امام رضاییا ..
قربونِ کبوترایِ حرمت امام حسن ..
قربونِ این همه لطفُ کرمت امام حسن ..
« یا امام حسن .. آقا .. »
تویی که ماهِ هر شبی ، تویی که ذکر هر لبی
شده فقط یه جلوه از ، صبر توصبرِ زینبی
ای شیر جمل جنگِ تو کرده چه غوغا
استادِ اباالفضلِ علمداری آقا
چه دلاوری و چه یلی
ولیعهدِ حضرت علی
به فدایِ قاسمت آقا
تو خودت اَحلی مِن عَسلی
شنیدم سَجیَتُکم الکرم امام حسن
تو منو رها کنی کجا برم امام حسن ..
« یا امام حسن .. آقا .. »
ضریحِ تو بنا میشه ، با چه شکوه و عزتی
دیدنیه تو اون حرم ، صف غذایِ حضرتی
هر زائر مشهد میخونه یادِ حسن
رویایی میشه پنجره فولادِ حسن
عاشقِ تو و مدینه مُ ، سر سفره تون میشینمُ
مثه هر سال امسالم آقا میدی خرجِ اربعینمُ
تو که آخر گره رو وا می کنی امام حسن
پس چرا امروز و فردا می کنی امام حسن
تو منو رها کنی کجا برم امام حسن
نمیتونم دیگه کربلا برم امام حسن
« یا امام حسن .. آقا .. »
#شهادت
#امام_حسن ع
#مداحی
#زمینه
#احساسی
.
#رسول_الله
﷽
پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)
مرثیه
ابن بابویه در باب وفات حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) از ابن عباس روایتی نقل کرده که خلاصه شدۀ آن چنین است:«چون حضرت به بستر بیماری خوابید، اصحاب دور او جمع گردیدند، عمار یاسر برخاست و سئوالی از آن حضرت کرد، سپس حضرت دستورالعملی در باب غسل و دفن کردن خود به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمود و به بلال فرمود که ای بلال، مردم را به نزد من بطلب که در مسجد جمع شوند؛ وقتی جمع شدند، حضرت بیرون آمد در حالیکه عمامۀ مبارک را بر سر بسته بود و بر کمان خود تکیه کرده بود تا آن که وارد مسجد شد و بر منبر بالا رفت و حمد و ثنای الهی را ادا کرد و فرمود :ای گروه اصحاب، من برای شما چگونه پیغمبری بودم؟ آیا خودم در میان شما جهاد نکردم؟ آیا دندان جلوی مرا نشکستید؟آیا پیشانی مرا خاک آلود نکردید؟آیا بر روی من طوری خون جاری نکردید که ریش من خون آلود شود؟ آیا از نادانان قوم خود، متحمل سختیها نشدم؟آیا برای کمک به امت خود، از گرسنگی، سنگ بر شکم نبستم؟ صحابه گفتند:«بله یارسول الله. قطعاً که برای خدا صبر کردی و از بدیها نهی فرمودی!» حضرت فرمود:«خدا شما را نیز خیر دهد!حق تعالی حکم کرده است و سوگند یاد نموده است که از ظلم ستمکاری نگذرد. شما را به خدا سوگند میدهم که اگر به هر که ظلم کردهام برخیزد و مرا قصاص کند؛ که نزد من قصاص دنیا بهتر است از قصاص در حضور گروه انبیاء و ملائکه»؛ پس مردی از آخر مردم برخاست که او را سوادة بن قیس میگفتند، گفت:«یارسول الله، پدر و مادرم فدای تو، در هنگامی که از طائف میآمدی، من به استقبال تو آمدم، تو بر شتر خود سوار بودی و عصای نازک خود را در دست داشتی؛ وقتی بلند کردی که بر شتر خود بزنی بر شکم من خورد؛ نفهمیدم که به عمد کردی یا به خطا». حضرت فرمود:«پناه بر خدا که به عمد کرده باشم؛ سپس فرمود که ای بلال برو به خانۀ فاطمه(سلاماللهعلیها)، همان عصا را بیاور!
وقتی بلال از مسجد بیرون آمد، در بازارهای مدینه صدا میزد که:« ای مردم! کیست که قصاص کند نفس خود را پیش از روز قیامت؟اینک محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) خود را پیش از روز جزا میخواهد قصاص کند». وقتی به در خانۀ فاطمه(سلاماللهعلیها) رسید در را کوبید و گفت:«ای فاطمه برخیز که پدرت عصای نازک خود را میخواهد!»فاطمه(سلاماللهعلیها)گفت:«امروز روز استفاده از عصا نیست، برای چه آن را میخواهد؟»بلال گفت:«ای فاطمه مگر نمیدانی که پدرت بر منبر رفته و اهل دین و دنیا را وداع میکند». وقتی فاطمه(سلاماللهعلیها)
۱
حرف از وداع شنید، فریاد برآورد و گفت:«ای پدر بزرگوار! از اندوه تو، غم و اندوه و حسرت، دل مرا مجروح کرد، ای حبیب خدا و محبوب قلب فقراء، بگو بعد از تو فقیران و بیچارگان و درماندگان، به که پناه برند؟» بلال عصا را گرفت و به خدمت حضرت شتافت و وقتی عصا را به ایشان داد، حضرت فرمود:آن مرد پیر کجا رفت؟ او گفت:«یا رسول الله من حاضرم، پدر و مادرم فدای تو باد!» حضرت فرمود:«بیا و مرا قصاص کن تا راضی شوی! آن مرد گفت:«یارسول الله شکم خود را نشان بده!»وقتی حضرت شکم خود را نشان داد، پیر مرد گفت:«اجازه میدهی که دهان خود را بر شکم تو بگذارم؟»وقتی اجازه یافت، شکم مکرم آن حضرت را بوسید و گفت:«پناه میبرم به جای قصاص شکم رسول خدا(صلیالله علیهوآله و سلم)از آتش جهنم در روز جزا. حضرت فرمود:«ای سواده آیا قصاص میکنی یا عفو مینمایی؟»گفت:«یا رسول الله عفو مینمایم!»حضرت فرمود:«خداوندا تو هم سواده را عفو کن، همچنان که او عفو کرد پیغمبر تو را!»سپس حضرت از منبر پایین آمد و به خانۀ ام سلمه رفت و میگفت:«پروردگارا تو امت محمد را از آتش جهنم سلامت دار و برایشان حساب روز جزا را آسان گردان!»ام سلمه گفت:یارسولالله چرا غمگین هستی و رنگ صورتت تغییر کرده است؟حضرت فرمود:«جبرئیل الان خبر مرگ مرا رساند، خداحافظ که بعد از این هرگز صدای محمد را نخواهی شنید!» ام سلمه چون این خبر وحشتناک را از آن سید بشر شنید ناله سر داد و گفت:«واحزناه بر تو! یا محمد، مصیبتی برای من شد که دیگر ندامت و حسرت فایدهای ندارد»؛ پس حضرت فرمود:«ای ام سلمه! حبیب دل من و نور دیدۀ من فاطمه(سلام الله علیها) را بگو بیاید»؛ این را فرمود و بیهوش شد. وقتی فاطمۀ زهرا(سلامالله علیها) به خانه آمد و پدر خود را به آن حال مشاهده نمود ناله برآورد و گفت:«ای پدر بزرگوار جانم فدای تو باد و رویم فدای روی تو باد، تو را چنان میبینم که عزم سفر آخرت داری و لشکرهای مرگ، تو را از هرسو احاطه کردهاند؛ آیا کلمهای با فرزند بیچارۀ خود سخن نمیگویی و آتش حسرت او را با زلال بیان خود تسکین نمیدهی؟» وقتی حضرت صدای غمزدای فرزند دلبند خود را شنید دیدۀ مبارک خود را گشود و فرمود:«ای دختر گرامی بزودی تو را ترک میکنم و وداع مینمایم؛ پس خداحافظ! حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) چون این خبر وحشتناک را از آن سرور شنید، آه حسرت از دل برآورد و سئوالاتی از آن حضرت پرسید تا که آن جناب بیهوش شد. وقتی بلال ندای نماز را داد و گفت:«الصلوة رحمکالله»(بشتابید به برپانمودن نماز، خدا شما را رحمت کند!)حضرت به هوش آمد و برخاست و به مسجد آمد و نماز را کوتاه ادا کرد، وقتی تمام شد، علیبن ابی طالب(علیهالسلام) و اسامة بن زید را طلبید و فرمود:«مرا به خانۀ فاطمه(سلاماللهعلیها)ببرید! وقتی به خانۀ نور دیدۀ خود درآمد سر خود را در دامن آن بهترین زنان عالمیان گذاشت و تکیه داد. وقتی امام حسن و امام حسین(علیهما سلام)جدّ بزرگوار خود را در آن حالت مشاهده کردند بیتاب شدند و آب حسرت از دیده باریدند و ناله برآوردند و میگفتند که جانهای ما فدای جان تو باد و روهای ما فدای روی تو باد!حضرت پرسیدند که ایشان کیستند؟امیرالمؤمنین(علیهالسلام)گفت:یا رسولالله فرزندان گرامی تو، حسن و حسین هستند؛ پس حضرت آنها را به نزد خود طلبید و دست بر گردن آنها انداخت و آن دو جگر گوشۀ خود را به سینۀ خود چسبانید و چون حضرت امام حسن(علیهالسلام)بیشتر گریه میکرد حضرت فرمود:«یا حسن کم گریه کن که گریۀ تو بر من سخت است و موجب ناراحتی من میشود.»؛ در آن حال ملکالموت نازل شد و گفت:«السلام علیک یا رسول الله» حضرت فرمود:«وعلیکالسلام یا ملکالموت! من از تو تقاضایی دارم.» ملکالموت گفت:«ای رسول خدا حاجت شما چیست؟»فرمود:«حاجت من این است که روح مرا نگیری تا جبرئیل نزد من آید و با او وداع کنم». ملکالموت بیرون آمد و میگفت:«وامحمداه»! سپس جبرئیل از آسمان به ملکالموت رسید و پرسید که ای ملکالموت روح محمد را گرفتی؟ گفت:«ای جبرئیل! آن حضرت از من خواست که روح او را نگیرم تا تو را ملاقات نماید و با تو وداع کند» جبرئیل گفت:«ای ملکالموت مگر نمیبینی که درهای آسمان برای روح محمد گشوده شده است؟سپس جبرئیل نازل شد و به نزد آن حضرت آمد و گفت:«السلام علیک یا ابالقاسم»حضرت فرمود:«وعلیکالسلام یا جبرئیل! آیا در چنین حالی مرا تنها میگذاری!»جبرئیل گفت:«یا محمد تو باید بیایی و برای همه، مرگ در پیش است و هر نفسی چشندۀ مرگ است.» حضرت فرمود:«نزدیک شو به من ای حبیب من!»سپس جبرئیل نزدیک آن حضرت رفت و ملکالموت نازل شد و جبرئیل به او گفت:«ای ملک الموت سفارش حق تعالی را دربارۀ گرفتن روح محمد به یاد بیاور!»سپس جبرئیل در طرف راست آن حضرت ایستاد و میکائیل در طرف چپ و ملکالموت در جلوی رو مشغول گرفتن روح اطهر آن حضرت گردید.
ابن عباس گفت:«در آن روز، آن حضرت بطور مکرر میفرمود که بروید بگوئید حبیب دل من بیاید و هرکه میآمد روی مبارک خود را از او میگردانید؛ به این خاطر به حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) گفتند که گمان میبریم که او علی(علیهالسلام) را میطلبد!»حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها)رفت و امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را آورد؛ وقتی چشم مبارک سید انبیاء بر سید اوصیاء افتاد، شاد و خندان شد و بطور مکرر میگفت:«ای علی نزدیک من بیا! تا آن که دست او را گرفت و نزدیک بالین خود نشاند و باز بیهوش شد؛ سپس در این حال حسن مجتبی و حسین سیدالشهداء(علیهماسلام) از در وارد شدند؛ وقتی چشم آنها بر جمال بی مثال آن برگزیدۀ ذوالجلال افتاد و آن حضرت را به آن حال مشاهده کردند فریاد «واجداه، وامحمداه» بلند کردند و گریه کنان، خود را بر سینۀ آن حضرت افکندند؛ حضرت امیر (علیهالسلام) خواست که آنها را دور کند، در آن حالت حضرت پیامبر(صلیالله علیهوآلهوسلم) به هوش آمد و گفت:«یا علی بگذار که من دو گل بوستان خود را ببویم و آنها گل رخسار مرا ببویند و من با ایشان وداع کنم و ایشان با من وداع کنند، همانا که آنها بعد از من مظلوم خواهند شد و به شمشیر و زهر ستم کشته خواهند شد؛ سپس سه مرتبه فرمود که لعنت خدا برکسی باد که بر آنها ستم کند؛ سپس دست به سوی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) دراز کرد و آن حضرت را کشید تا به زیر لحاف خود برد و دهان خود را بر دهان او و به روایتی دیگر بر گوش او نهاد و با او رازهای بسیاری گفت و اسرار الهی و علوم بی حدی بر گوش او میگفت تا آن که مرغ روح مقدسش به سوی آشیان عرش رحمت پرواز کرد؛ سپس امیر مؤمنان(علیهالسلام) از زیر لحاف سید پیغمبران بیرون آمد و گفت:«حق تعالی مزد شما را در مصیبت پیغمبرتان عظیم کند! همانا که خداوند عالمیان، روح آن حضرت را به سوی خود برد». سپس صدای ناله و شیون از اهل بیت ایشان(علیهمالسلام) بلند شد و جمعی از مؤمنان که در مقام گرفتن خلافت مشغول نگردیده بودند در عزا و مصیبت با آنها همراهی کردند. ابن عباس گفت:«از حضرت امیر(علیهالسلام) پرسیدند که چه رازی بود که پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)در زیر لحاف با تو میگفت:«حضرت فرمود که هزار باب از علم، به من تعلیم نمود که از هر باب هزار باب دیگر گشوده میشود»(منتهیالامال، پاورقی ص 182)
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
۳