eitaa logo
امام حسین ع
27.5هزار دنبال‌کننده
433 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. شعری در رثا و رحلت آیة الله ری شهری ------------- اگر دل خسته ایم و بی قراریم بجز اندوه ری شهری نداریم غم ری شهری و داغ گرانش زده آتش به قلب دوستانش چه غوغایی که در عبدالعظیم است فضای اشک و غم در این حریم است خزان شد غنچه های نوبهاری برفت از جمع ما خدمتگزاری قلم هجران او را می نگارد غمش را حوزه علمیه دارد مرا داغ غم او در ضمیر است جهاد علمی او بی نظیر است نمود آن مرد علم و دین مداری تمام عمر خود خدمتگزاری چه خدمت ها که کرده با دل و جان به جمهوری اسلامی ایران الا عبدالعظیم ای جان عترت قبول از او بفرمایید خدمت چه خدمت ها کزو دیدیم اینجا چه گل‌هایی کزو چیدیم اینجا اطاعت از خمینی داشت آری به دل شور حسینی داشت آری به نخل انقلاب ما ثمر بود کنار رهبر بیدارگر بود نشان علم و دانش داشت در دل نهال عشق و تقوا کاشت در دل گلی از گلشن نهضت خزان شد ز هجرش خون به قلب باغبان شد گرفته موجی از غم شهر ری را ببین در اشک و ماتم شهر ری را دلی لبریز عطر یاس می داشت شهیدان را همیشه پاس می داشت به دل ها خاطراتش پا بگیرد که ری شهری نمرده ست و نمیرد بود اینجا حریم خدمت او شد آخر خاک اینجا قسمت او بیا ای دل بسوز از رفتن یار بیا ای غم بزن آتش به گلزار بیا رخت عزا بر تن کن امروز به یاد کربلا شیون کن امروز به یاد کربلا و اشک و آهش به یاد خیمه گاه و قتلگاهش به یاد آتش و شام غریبان دل خود را بسوزان و بسوزان ** «یاسر»✍ https://eitaa.com/emame3vom/59206
radio.aghigh.ir4_5948466624775323982.mp3
زمان: حجم: 12.05M
‍ . (عج) "یاسر"✍ 🎤 ---------- ماه صیام آمده مولا تو هم بیا ماه امید آمده آقا تو هم بیا ماه خداست آینه دار دو چشم تو حالا که گشت آینه پیدا تو هم بیا از انتظار در شب اوّل به ماه عشق آمد به چشم اشک تمنّا تو هم بیا ماه صیام ، ماه بهار عبادت است در این بهار ، سرو دل آرا تو هم بیا باران ز ابرِ رحمت حق بارد از کرم ما مانده ایم گرمِ تماشا تو هم بیا ما بنده ایم ، آمده در محفل دعا ای حجّتِ خدای تعالا تو هم بیا ما آمدیم غرقِ تمنّای وصل تو ای ناخدای کشتی دل ها تو هم بیا یعقوب وار درد فراق تو در دل است یعنی ز لطف یوسف زهرا تو هم بیا از شهر خویش رفته برون قلب من ، زده با شوق وصل خیمه به صحرا تو هم بیا ما بی قرار ، کرب و بلا را گریستیم ای که توراست دیده چو دریا تو هم بیا "یاسر" ز اشک روی دو گونه چنین نوشت ای همچو عشق نام تو زیبا ، تو هم بیا https://eitaa.com/emame3vom/59391
. شب های فراق ای تو نهان از نظر جز تو ندارم کسی حال مرا خود نگر جز تو ندارم کسی روی تو را مایلم کوی تو را سائلم خسته ام و خونجگر جز تو ندارم کسی نام تو را می بَرم از همه تنهاترم ای تو به آهم اثر جز تو ندارم کسی این من و این آه من این غم جانکاه من این من و این چشم تر جز تو ندارم کسی طایرم و در اَلَم صیدم و در دام غم مرغم و بشکسته پر جز تو ندارم کسی شب همه شب بی قرار آمده ام سوی یار ناله زنم تا سحر جز تو ندارم کسی این من بشکسته دل خسته دلم خسته دل دربدَرم ، دربدَر جز تو ندارم کسی سینه ی من سوخته شعله بر افروخته سوخته ام من اگر جز تو ندارم کسی چون دل «یاسر» ببین ناله ی من آتشین دارم اگر این شرر جز تو ندارم کسی ** «یاسر»✍ .
. با مولا امام زمان ( عج ) در شب ١٩ ماه رمضان ------------- مرغ دلم پریده و آمده در هوای تو دانه ز اشک چیده و ناله کند برای تو کاش که در کنار تو بودم و ، بی قرار تو یا نگرم عذار تو یا شنوم صدای تو عاشق خسته ات منم خوارم و خار گلشنم کن نظری که افکنم چهره به خاک پای تو جان به طلب که جان دهم سر به طلب که آن دهم دیده ی خون فشان دهم تا نگرم لقای تو شب شب اشک و آه شد یوسف دل به چاه شد هستی من تباه شد می طلبد دوای تو دل شده بی پناه تر عمر شده تباه تر نامه ی من سیاه تر منتظر عطای تو عشق تو آب و گل مرا آتش مشتعل مرا جذب کند دل مرا چهره ی دلربای تو کوفه شده به جُنب و جوش ناله مسجدش خموش قَد قُتل آیدم به گوش آه ازین عزای تو فرق علی شکافته درد شفا نیافته شال عزا که بافته بهر عزا برای تو فتاده مرتضی خدا گشته جبین دو تا خدا می زند او صدا خدا صبر دهد خدای تو دیده گرفته ژاله ها سوخته قلب لاله ها شعله زده به ناله ها «یاسر» آشنای تو ** «یاسر»✍ .
. (ع) دور از وطن تنها ، (به غم آشنا شد)۳ کشته ی راه دین ، ز زهر جفا شد ناله دارد ای وای از غم و غربت خون می بارد ای وای از غم و غربت فتاده ام ز تاب و تب کجایی جواد ..... رسیده جان من به لب کجایی جواد ..... بی یاور و یارم ، امان از غریبی به غیر از اندوه ، نبردم نصیبی صورت روی خاک حجره می گذارم دیگر تاب ماندنی به تن ندارم وقت جدایی آمده کجایی جواد ..... روز رهایی آمده کجایی جواد ..... در لحظه ی آخر ، به شور و به شین است جان می دهد اما ، به یاد حسین است ریزد اشک از اندوه حسین زهرا مانده اکنون به حجره غریب و تنها گوید کجایی پسرم کجایی جواد ..... بیا که من منتظرم کجایی جواد ..... oooo "یاسر"✍ .
. تقدیم به ببین راه سعادت را نبستند مسیر این ارادت را نبستند دوباره لاله گون شد عشق ، یعنی در باغ شهادت را نبستند شکوفا شد گل فصل بهاران شهیدی از تبار بی قراران چو مرغی در هوا می رفت آن گل به سمت کربلا می رفت آن گل چو یاران به خون غلتیده ی خویش مسیر عشق را می رفت آن گل دو بال غرق خون را باز می کرد به سوی آسمان پرواز می کرد دوباره دل به دریای خطر زد به طومار دلش مُهر سفر زد نبودش طاقت دوری ز یاران بدین خاطر هوایی گشت و پر زد به گلزار ولایت محترم شد چه صیادی که خود صید حرم شد ز عرش عاشقی کوکب گرفته نوای یارب و یارب گرفته مدال لاله گون خدمتش را ز دست حضرت زینب گرفته خدایی صید دلها را رقم زد دو چشم خویش در قاب حرم زد دلی بی آتشین عاشق نباشد بجز اهل یقین عاشق نباشد به خون غلتان نگردد در ره دوست هر آن کس این چنین عاشق نباشد هر آن کس گل رود از صحن باغش شهادت باز می آید سراغش شاعر: «یاسر»✍ ............................... . جبهه یعنی بوی باروت و فشنگ جبهه یعنی نوجوانی مرد جنگ! جبهه یعنی ایستادن با هدف در دفاع از کشور و دین و شرف جبهه یعنی رنگ پوتین رنگ خون جبهه یعنی لاله های واژگون لحظه ی عرفانی راز و نیاز جبهه یعنی ساده بودن در نماز "جبهه یعنی عشق بازی با خدا" جبهه یعنی سجده های بی ریا یعنی آزادی ز قید و بندها جبهه یعنی حسرت فرزندها جبهه یعنی بوی تلخ انتظار جبهه یعنی مادران بی قرار جبهه یعنی سر جدا، پیکر جدا جبهه یعنی گریه‌ی مادر جدا جبهه یعنی حفظ نام و آبرو جبهه یعنی خلط خونین در گلو جبهه یعنی جلوه ای از رازها جبهه یعنی عزّت جانبازها افتخار و عزّت هم میهنان جبهه یعنی خار چشم دشمنان جبهه یعنی دستها، پاها، بدن جبهه یعنی عشق، خاکستر، وطن جبهه یعنی قلبهای بی قرار جبهه یعنی زخمهای بی شمار جبهه یعنی بانگ آژیر خطر جبهه یعنی کودکان بی پدر جبهه یعنی بر وطن دلدادگی جبهه یعنی مردی و آزادگی جبهه یعنی یک دفاع بی نظیر جبهه یعنی ذکر"الله نصیر" جبهه یعنی موزه ای از دردها با عیار مرد از نامردها جبهه یعنی زنده بودن تا ابد جبهه یعنی "قل هو الله احد .
. ✍ -------- می وزد عطر رخ یار ز بین الحرمین می دمد جلوه ی دلدار ز بین الحرمین سهم دلدادگی ات از حرم کرب وبلاست توشه ی خویش تو بردار ز بین الحرمین گاه از داغ ابالفضل و گهی یاد حسین دیده و دل شده خونبار ز بین الحرمین می شود از غم گلگون مه و مهر وفا لاله گون پهنه ی رخسار ز بین الحرمین می نشیند ز دو سو گرد عزا بر رویم همچو گل در غم گلزار ز بین الحرمین هر دل شیفته در کوی غمش منزل کرد می زند شیون بسیار ز بین الحرمین دل در اینجا بگذارد به وفاداری عشق هر که آمد پی دیدار ز بین الحرمین خاطراتی که تو را جانب جنت ببرد بر دل خویش تو بسپار ز بین الحرمین مثل عباس فدایی بشوی بهر حسین ای وجودت همه ایثار ز بین الحرمین می شوی اهل بهشت و به جنان می شکفی می شوی تا که پدیدار ز بین الحرمین در گلستان ولایت که پر از عشق و صفاست می شکوفد دل زوار ز بین الحرمین می رود "یاسر" دلخسته و یک گل ز جنان می برد با دلش انگار ز بین الحرمین .
. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی اَمِیرِالمُؤمِنِینَ عَلِیِّ بنِ اَبِی طَالِبٍ اَخِی نَبیِّکَ وَ وَلیِّهِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَزِیرِهِ وَ مُستَودَعِ عِلمِهِ وَ مَوضِعِ سِرِّهِ وَ بَابِ حِکمَتِهِ وَ النَّاطِقِ بِحُجَّتِهِ وَ الدَّاعِی إلَی شَریِعَتِهِ وَ خَلِفَتِهِ فِی اُمَّتِهِ وَ مُفَرِّجِ الکُروُبِ عَن وَجهِهِ وَ قَاصِمِ الکَفَرَةِ وَ مُرغِمِ الفَجَرَةِ الَّذِی جَعَلتَهُ مِن نَبِیِّکَ بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَی .... الّلهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ .... اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ علی از فاطمه قبل از تولد خواستگاری کرد پیمبر عقدشان را ظاهرا امروز جاری کرد علی در قبضه ی زهرا، علی با جذبه ی زهرا؛ جوابش را به تصمیم خودش در اصل آری کرد علی از خانه راه افتاد و زهرا در پسِ خانه؛ به رسم نوعروسانش نشست و بیقراری کرد خود تصویر آمد سمت چشم آینه اما؛ نگاهش در دل آیینه هم آیینه داری کرد به عقد خود درآورد انسیه، زهرا و حورا را تمام خانه اش را اینچنین آیینه کاری کرد خیالش داشت راحت می شد از گمراهی مردم همینکه عقد را خواندند شیطان گریه زاری کرد قدم برداشت زهرا با علی این سو و ازآن سو؛ بدون زین،اثاث خانه اش دُلْدُل سواری کرد علی اصل نبوت را و زهرا هم ولایت را علی خود را و زهرا خویش را اینگونه یاری کرد ................ سلام‌الله‌علیها علیه‌السلام آسمان عرصۀ رؤیایی دریا باشد جز علی کیست که شایستۀ زهرا باشد در صدف غیر تجلی‌گه یک گوهر نیست لایق همسری فاطمه جز حیدر کیست؟ آیۀ نور، گل از دشت و دمن می‌گیرد والقمرجلوۀ والشمس شدن می‌گیرد والقمر فاطمه والشمس پسر عم رسول آیه در حال صعود است نه در حال نزول می‌دهد عطر به گلواژۀ گردون حیدر خواستگاری کند از فاطمه اکنون حیدر رمضان نیست ولی عشق به فطریه دهد زره‌ای دارد و شمشیر که مهریه دهد گفت احمد که خدا نیز عنایت دارد یا علی فاطمه لبخند رضایت دارد دست در دست گرفتند دو عاشق امشب چقدر مثل هم اند این دو شقایق امشب وا نشد سمت افق پنجره زیباتراز این نیست در قاب زمان منظره زیباتر از این ماه و خورشید چنین جلوه نکردند هنوز این دو در دیدۀ هر آینه فردند هنوز این که پیوند خدایی ست همه بنیادش جبرئیل آمده از بهر مبارکبادش شجر نور چه گلبرگ تمیزی دارد چه عروسی و چه داماد عزیزی دارد چه عروسی که فلک ثانی او ناورده ست آسمان هم به درخشانی او ناورده ست وه چه داماد که گردون به جمالش نازد صبحدم نیز به خورشید خصالش نازد مصطفی فخر کند بهر چنین دامادی فاطمه ام‌ّابیها به وصالش نازد مصحف عشق برد رشک به قرآن دلش دین اسلام بدین قدر و کمالش نازد ......... تا گل به نسیم راه در می‌آید از خاک بوی گیاه در می‌آید امشب به ستاره‌ها بگو کِل بکشند خورشید به عقد ماه در می‌آید دارد به زمین شمایلی می‌بخشد بر ماه غرور کاملی می‌بخشد این تازه عروس آسمانی دارد پیراهن خود به سائلی می‌بخشد بر هر چه به غیر عشق می‌تاخت علی با خوب و بد زمانه می‌ساخت علی از غم خبری نداشت تا وقتی که بر فاطمه‌اش نظر می‌انداخت علی آن خانۀ ساده را که خوشبو می‌کرد لبریز صمیمیتِ شب‌بو می‌کرد او شاه زنان بود، ولی نان می‌پخت او گر چه فرشته بود، جارو می‌کرد
. (ع) -------- تابیده ماه عشق عالم منور است میلاد روشن موسی بن جعفر است عطر خوش ولا ، ریزد به هر چمن مولا ابالحسن ..... بیت الولایت است بیت الحرام ما پرده ز رخ گرفت هفتم امام ما روییده بر زمین ، گلهای یاسمن مولا ابالحسن ..... دلهای عاشقان باغ شقایق است گلخنده بر لب زیبای صادق است لبریز گل شده ، هر دشت و هر دمن مولا ابالحسن ..... دلها ز باغ دین گردیده خوشه چین هم کاظم آمده هم صابر و امین عالم لباس نور ، کرده کنون به تن مولا ابالحسن ..... با گل قرین ببین آوای سینه را همچون جنان نگر شهر مدینه را دلها معطر است ، با عطر هر سخن مولا ابالحسن ..... oooo "یاسر"✍ 👇
. -------- می وزد عطر رخ یار ز بین الحرمین می دمد جلوه ی دلدار ز بین الحرمین سهم دلدادگی ات از حرم کرب وبلاست توشه ی خویش تو بردار ز بین الحرمین گاه از داغ ابالفضل و گهی یاد حسین دیده و دل شده خونبار ز بین الحرمین می شود از غم گلگون مه و مهر وفا لاله گون پهنه ی رخسار ز بین الحرمین می نشیند ز دو سو گرد عزا بر رویم همچو گل در غم گلزار ز بین الحرمین هر دل شیفته در کوی غمش منزل کرد می زند شیون بسیار ز بین الحرمین دل در اینجا بگذارد به وفاداری عشق هر که آمد پی دیدار ز بین الحرمین خاطراتی که تو را جانب جنت ببرد بر دل خویش تو بسپار ز بین الحرمین مثل عباس فدایی بشوی بهر حسین ای وجودت همه ایثار ز بین الحرمین می شوی اهل بهشت و به جنان می شکفی می شوی تا که پدیدار ز بین الحرمین در گلستان ولایت که پر از عشق و صفاست می شکوفد دل زوار ز بین الحرمین می رود "یاسر" دلخسته و یک گل ز جنان می برد با دلش انگار ز بین الحرمین ✍ ................. -------- اینجا حریم زاده ی ام البنین است اینجا چراغ آسمان روی زمین است اینجا حریم ساقی لب تشنگان است اینجا تجلیگاه گلزار جنان است اینجا کسی را ناامید از در نرانند اینجا همه مهمان مردی مهربانند درمان درد دردمندان است اینجا آری حریم یاس عطشان است اینجا اینجا مزار تشنه کامی غرق آه است یعنی تمام بی پناهان را پناه است در این حرم خیل ملایک خانه دارند از دست سقای حرم پیمانه دارند در این حریم محترم آیینه باشید از داغ او چون ناله ها در سینه باشید اینجا شقایق ها دل خونبار دارند اینجا به سایل رحمت بسیار دارند اینجا دل آلاله ها غرقه به خون است اینجا رخ عباس از خون لاله گون است اینجا جدا شد دست عباس از تن او اینجا پر از خون جگر شد دامن او اینجا فلک ماه علی را بر زمین زد بر فرق او دشمن عمود آهنین زد اینجا کمان شد قامت فرزند زهرا اینجا عطش بیداد کرده جنب دریا اینجا صدای العطش از خیمه آید اینجا شرر بر شعله ی دلها فزاید اینجا تمام کودکان در گریه بودند بال و پر ماتم در این وادی گشودند --------- محمود تاری "یاسر" ....................... . قدم به قدم با شما در کربلا ، امروز تل زینبیه -------- غم می رسد به دل ها از تل زینبه آید صدای زهرا از تل زینبه پر شد ز غم سبویم یک باغ پیش رویم گل را کنم تماشا از تل زینبیه با سوز و آه بر لب از بس گریست زینب خون می رود به صحرا از تل زینبیه یاسی که گشت پرپر داغی که دید خواهر باید که بود جویا از تل زینبه می سوخت همچو مشعل می رفت سوی مقتل آیینه دار دریا از تل زینبیه گویا هنوز اینجا در پیش دیده ی ما گودال هست پیدا از تل زینبیه ما زایر حسینیم دایم به شور و شینیم با او کنیم نجوا از تل زینبیه کرب و بلاست اینجا دارالشفاست اینجا دل را کنم مداوا از تل زینبیه "یاسر" اگر که مولا بوده غریب و تنها موجی رهاست حالا از تل زینبیه .
. .... باید نوشت ای تو ماه بی مزار و ای بهشت بی بدیل بر ضریحی که نداری بسته چشمانم دخیل تا که رویت ارغوانی گشت و چشمانت کبود در خروش آمد فرات و در تلاطم رود نیل پاره ی قلب پیمبر - فاطمه - بعد از پدر دید از امت فراوان رنج با عمر قلیل زیر بار حرف حق ، دشمن نرفت و فاطمه هرچه آورد از برای غاصب حقش دلیل گشته اند ابلیس تا بال ملک را بشکنند در دل تاریخ داریم آدمی از این قبیل ماجرای پشت در ، آتش ، لگد ، این است این بیت زهرا قتلگاه و محسن اش اول قتیل روی برگ لاله های سرخ می باید نوشت در میان آتش افتاده ست فرزند خلیل داستان هجمه بر بیت خدا را بشنوید محو شد آنجا سپاه ابرهه با هرچه پیل گشت «یاسر» عبرت آموز از برای دیگران هر که شد خصم ولایت می شود آخر ذلیل ** «یاسر»✍ .
. کیست بانویم خدیجه، آن‌که از حق بیم داشت بندگیِ حضرت محبوب را تعلیم داشت او کنیز حضرت حق بود و در عمرِ گِران کرد ثابت، دوده‌ای چون نسلِ ابراهیم داشت اولین شخصِ مسلمان، از بزرگانِ قریش اولین بانو که خود را بر خدا تسلیم داشت او که روز غربتم، تنها طرفدارِ من است هستیِ خود را برای یاری اَم، تقدیم داشت با تمامِ ثروتش، اسلامیان را بیمه کرد با فقیران، کلِ داراییِ خود تقسیم داشت جبهه‌های حق، ز پشتیبانی اَش پر بهره بود ثروتِ او همچو شمشیر علی، تحکیم داشت همدل و هم‌پای من، دنیای من عقبای من مادر زهرای من، نزد خدا تکریم داشت گاه جبریلِ امین، او را سلام از حق رساند گاه شَانَش را به آیاتی، خدا تعظیم داشت خود محبت‌های او شد، بابِ محنت‌های او در رهِ دینِ خدا، تا پای جان تصمیم داشت دوره‌ی شِعبِ اَبیطالب، جهادی سخت کرد استقامت ها در آن تهدید و هم تحریم داشت داغهای بعدِ خود را گفت با زهرای خود مادری کرد و به گِریه، درد را تفهیم داشت گفت بعد از ما، تو تنها یاورِ حیدر شوی آنچه می‌دانست از غربت، بر او ترسیم داشت سخت سیلی می‌خوری، پهلو شکسته می‌شوی شرحِ بیتِ وحی و شرحِ آتشِ دژخیم داشت از غمِ کوچه برایش گفت تا گودالِ خون کز تمامِ داغها در سینه‌اَش تقویم داشت بی کفن ماند و عبایم را برای خویش خواست غربتِ او تا شهیدِ کربلا تعمیم داشت با کفنهای بهشتی، کربلایی شد بپا در عزای شاهِ عطشان، مجلسِ ترحیم داشت اولین بنیانگزارِ روضه، اُمُ الفاطمه ست آخرین ساعاتِ عمرش، هیئتی تنظیم داشت گفت یازهرا، حسینت را پریشان می‌کشند آب را مهریه‌ی خود کن، که عطشان می‌کشند ✍ ........... با امام زمان در رحلت حضرت خدیجه(س) ------------ باید گریست مثل سحاب از فراق تو باید که گشت خانه خراب از فراق تو با جرم ماست فصل ظهورت نمی رسد باید کشید داغ عذاب از فراق تو بی خود که نیست در دل یاران بی قرار افتاده عشق در تب و تاب از فراق تو جز غم نبود در دل گلهای ارغوان جز خون نداشت لاله گلاب از فراق تو هر عاشقی که گشت بیابان نشین وصل لب تشنه بود و دید سراب از فراق تو پیدا تر از تو نیست ، که باید بگویمت این چشم ماست غرق حجاب از فراق تو ما را گناه کرده جواب از وصال عشق اکنون رسید پیک خطاب از فراق تو این ناله ها که هست ، اثر هم نمی کند اینک شدیم جمله مجاب از فراق تو باید نهیب بر دل عصیانی ام زنم باید به خویش کرد عتاب از فراق تو این شعله های درد که آتش زده مرا آقا دلم شده ست کباب از فراق تو هم سینه داشت ناله عزای خدیجه را هم دیده ریخت گوهر ناب از فراق تو هم دل شده ست غرق غم از اشک مصطفی هم لاله خیز گشته تراب از فراق تو «یاسر» گرفت صد صدف از بحر اشک و آه تا آن که ریخت دُر خوشاب از فراق تو ** «یاسر»✍ .