eitaa logo
امام حسین ع
18.9هزار دنبال‌کننده
399 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. بعد از تو، ای برادرِ با جان برابرم! شد تازه ماتم پدر و داغ مادرم بودم یقین ز آل زیاد، این همه عناد وز خود گمان نبود که طاقت بیاورم طعن سنان و طعنۀ خولیّ و جور شمر از کوفیان، کدام جفا بر تو بشْمرم؟ بر دیدۀ من از چه نیامد، خدنگ کین؟ تا پیکر تو را به چنین روز ننْگرم کس آب و نان نداد، عیال تو را به شام الّا که لخته‌های دل و دیدۀ ترم آغوش و دوش من بُدشان مهد و خواب‌گاه من خود خرابه منزلم و خاک بسترم اطفال تو به سایۀ من بود تا به شام من نیز، سایبان ز سرت بود بر سرم چون سایۀ تو بر سر من بود، غم نبود گر بود آفتاب به سر، سایه‌گسترم تا کوفه از مدینه، سرت در مقابلم وز کوفه تا به شام، رُخت در برابرم خونی که از گلوی تو شد، شد ز چشم من من زنده و تو کشته؛ شکایت کجا بَرم؟ «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان وصال شیرازی @emame3vom
. نماز عشق شکسته نخوانده بودم و خواندم قنوت ؛ بازوی بسته نخوانده بودم و خواندم زنی ز هاشمیان تاکنون اسیر نبودست دعا به ناقه نشسته نخوانده بودم و خواندم به دوش؛ جسم دودختر؛ نبرده بودم و بردم ز کینه سنگ ز شامی؛ نخورده بودم و خوردم به قتلگه به من و دخترت چه شد؛ همه دیدی که زنده زنده کنارت؛نمرده بودم ومردم به شب ؛ میان بیابان؛نرفته بودم و رفتم به جستجوی یتیمان؛ نرفته بودم و رفتم نخقته بودم و خفتم؛ به روی خشت خرابه به کوفه گوشۀ زندان؛ نرفته بودم و رفتم هزار رنگ پریده؛ ندیده بودم و دیدم شفق به ماه چکیده؛ ندیده بودم ودیدم ندیده بودم و دیدم محاسنت همه در خون به داس، یاسِ بریده؛ ندیده بودم ودیدم به کوفه جای به زندان نکرده بودم و کردم به شام؛ خانه به ویران نکرده بودم و کردم نگفته بودی و گفتی اذان ز مأذنۀ نی به نیزه گوش به قرآن نکرده بودم و کردم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 گلاب و گل @emame3vom
اگر چه در سفر شام، رنج و صدمه کشیدم هزار شکر شها! ماندم و مزار تو دیدم چگونه شرح دهم؟ نازنین برادر زینب تو خود گواه منی کاندرین سفر چه کشیدم به زیر نیزهَ‌وشمشیر و سنگ‌و‌خنجر و پیکان چو یافتم بدنت،مرگ خویشتن طلبیدم زدند دختر زارت سکینه را سپه دون به جرم اینکه بگفتا:از این زمین مَبَریدم به جبر و قهر کشیدندش از کنار تن تو بگفت: من که پدر کشته‌ام، دگر مزنیدم شبی که، کنج خرابه ز جور‌ منزل ما شد ز سوز نالۀ طفلی ز جای خویش پریدم یکی به گریه همی گفت عمه جان پدرم کو؟ که از فراق رخ او شده است قطع امیدم شب و خرابه و آهِ یتیم و غربت و ظلمت چنان نمود که دل از حیات خویش بریدم میان مجلس شرب و قمار، راس تو در طشت چو راه چاره به من بسته گشت، جامه دریدم شب و خرابه و آه یتیم و غربت و ظلمت چو راه چاره به من بسته گشت، ‌جامه دریدم نظر به آب چو می افکنم به یاد من آید همان سخن که ز حلق بریده‌ی تو شنیدم گمان مدار که دیگر زیاد زنده بمانم گواه، قامت خم گشته است و موی سپیدم اگر که رسم بود گل به روی قبر جوانان گل بنفشه،‌ من از دست تازیانه خریدم یکی سفارت عظمی به شهر شام گشودم رقیه را به سفیری ز جانب تو گزیدم فراشت پرچم مظلومی تو ای شه مظلوم کنون حضور تو من جان به کف ز راه رسیدم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 کاروان عشق @emame3vom
چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم زیر پامال کبود سم مرکب‌ها، نه به روی دست ملائک بدنت را دیدم گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال عمّه می‌گفت تن بی‌کفنت را دیدم گیسویت بر سر نی شعر غریبی می‌‌خواند زلف خونینِ شکن در شکنت را دیدم قاری من سر نیزه ز عجایب گفتی شام ، تفسیر غریب سخنت را دیدم آه ؛ یعقوب شده چشم من از روزی که به تن تیره دلی، پیرهنت را دیدم خیزران شیفتۀ ساحت لب‌هایت شد چشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بود عطر گیسوی تو و سوختنت را دیدم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
عزیز فاطمه! برخیز بهر استقبال که زینب آمده با یک جهان شکوه و جلال اگر چه سرو قدش را شکسته کوه غمت به بام چرخ نهاده لوای استقلال به سربلندی خورشید آمده ز سفر اگر چه خود الف قامتش خمیده چو دال پیام خون گلوی تو را رسانده به عرش اگر چه گشته در این راه، حرمتش پامال کنار ماه رخت سوخت، سوخت چون خورشید هلال روی تو دید و خمید هم‌چو هلال قسم به خون گلویت! که چارده قرن است محرّم و صفرت زنده‌تر شود هر سال قسم به خاطرۀ اربعین و عاشورا بقای خون تو بی صبر زینب است محال خروش زینب کبری به شام ثابت کرد که فتح خصم ستم‌پیشه خواب بود و خیال هر آن‌چه دید در این راه، دختر زهرا جمیل بود جمیل و جمال بود جمال جفای کوفه و بازار شام و بزم یزید به داغد‌یده بود سخت‌تر ز زخم قتال در این فراق چهل روزه بوده هر روزم هزار ماه مصیبت، هزار سال ملال گذارش سفر از من بپرس کآوردم قد کمان، سر بشکسته در جواب سؤال ز قهرمانی خود بر تو شاهد آوردم ببین به جسم کبودم مدال روی مدال هلال من سر نی بود و مردم کوفه نگاه دوخته بودند بهر استهلال به تازیانه و دشنام و سنگ و زخم زبان به شهر شام شد از عترت تو استقبال دو چشم باز تو می گفت: شامیان! نزنید کنار نیزه‌ی من تازیانه بر اطفال در این فراق چهل روزه در چهل منزل نگاه من به جمال تو بود در همه حال ز دوری تن و نزدیک با سرت بودن گهی فراق توام کشته است و گاه وصال دو چشم زینبت از خون دل شده دریا لب سکینه‌ات از تشنگی زده تبخال یزید چوب به لب‌هات می‌زد و می‌زد به سوی طشت طلا، روح دخترت پر و بال سفیر کوچک تو ماند در خرابۀ شام رساند مکتب ایثار را به اوج کمال رواست اشک شود خون به دیدۀ «میثم» که کشتن تو به ماه حرام گشت حلال «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 نخل میثم @emame3vom
رفتم من و هوای تو از سر نمی‌رود داغ غمت ز سینۀ خواهر نمی‌رود برخیز تا رویم، برادر! که خواهرت تنها به سوی روضۀ مادر نمی‌رود گر بی‌تو زینب تو کند جایْ در وطن از خجلتش به نزد پیمبر نمی‌رود خواهم بَرَم عیال تو را در وطن ولی لیلا ز روی مرقد اکبر نمی‌رود از روی تربت تو که «دار الشّفای» اوست سوی حجاز، عابد اطهر نمی‌رود سوز گلوی خشک تو اندر لب فرات ما را ز یاد تا لب کوثر نمی‌رود پهلوی چاک‌خورده‌ات از نیزۀ سَنان ما را ز یاد تا صف محشر نمی‌رود تا گوشۀ لحد شودم جا، ز خاطرم کنج تنور خولی کافر نمی‌رود زآن لعل لب، تلاوت قرآن به نوک نی از خاطرم به حقّ پیمبر! نمی‌رود بزم یزید و طشت زر و چوب خیز‌ران از یاد ما، به حضرت داور! نمی‌رود «جودی» ز یاد آن لب خشکیده‌ات، شها! گر در جنان رود، لب کوثر نمی‌رود «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان جودی @emame3vom
به کویت ارمغان، خون دل و چشم تر آوردم ز پیشت قلب غمگین بردم و غمگین‌تر آوردم منم زینب، که از کویت به صد رنج و محن رفتن ولى در آمدن افزوده داغ دیگر آوردم نیاوردم اگر دُر دانه‌ات را زین سفر لیکن حکایت‌هاى جانسوزى من از آن دختر آوردم شبانگاهى که در ویرانه آمد رأس خونینت خدا داند که آن شب را چسان با غم سر آوردم همان دشمن که غارت کرده خرگاه امامت را تو خود دانى چه‌ها بر جان آن غارت‌گر آوردم بدین کیفر که بر آل پیمبر ظلم‌ها کردند دمار از روزگار آل بوسفیان درآوردم ز نطق خود دریدم پردۀ اوهام باطل را ز پشت پرده، رخسار حقیقت را برآوردم ندیدم چون به غیر از بردبارى، رمز پیروزى به هر درد و غمى طاقت، منِ غم‌پرور آوردم مرا دست تواناى الهى بود پشتیبان که ننشستم ز پا تا خصم را از پا درآوردم «مؤیّد»! اشک غم بى‌اختیار از دیده جارى شد هر آن گه شرح حال زینب اندر دفتر آوردم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 گلهای اشک @emame3vom
تا جسم سر جداى تو را دیدم، اى حسین! بر خویش از فراق تو لرزیدم، اى حسین! وقت جدایى از تو که با تازیانه بود چون چشمه‌هاى‌ زخم‌ تو جوشیدم،اى‌حسین! ما گام در طریق اسارت زدیم و حال ختم رسالتى است که بگْزیدم، اى حسین! من زینبم، که عشق تو بُردم به شهر شام این راه را به پاى تو پوییدم، اى حسین! رفتم به شام بهر قیام دگر ولى هر جا قدم نهاده خروشیدم، اى حسین! نخلى که کاشتى تو به خون اندر این زمین در شام و کوفه میوه از آن چیدم، اى حسین! بودم اگر اسیر ولى مُشت انتقام بر فرق دشمنان تو کوبیدم، اى حسین! دادم شکست دولت شب را که چون تو من بنیان‌گر حکومت خورشیدم، اى حسین! نقش از تو یافت واقعۀ کربلا و من تفسیر آن حماسۀ جاویدم، اى حسین! امروز بوسه بر سر خاک تو می‌دهم آن روز اگر گلوى تو بوسیدم، اى حسین! ترسم که لرزه بر تن صد پاره‌ات فتد گویم اگر که بى‌تو چه‌ها دیدم، اى حسین! توأم به اشک دیدۀ من بود و خون دل آبى اگر بدون تو نوشیدم، اى حسین! چون معجرم به غارت بیگانه رفته بود با دست بسته چهره بپوشیدم، اى حسین! آن شب که شد چراغ شبستان ما سرت پروانه‌وار گرد تو گردیدم، اى حسین! داغ رقیّه، طاقت ما را تمام کرد زین غم‌خداگواست چه‌ها دیدم،اى‌حسین! مشکل‌تر از فراق تو ترک مزار توست اینجا چو هست کعبۀ امّیدم، اى حسین! لطف تو و «مؤیّد» بشْکسته حال ما کاشعار اوست مورد تأییدم، اى حسین! «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 گلهای اشک @emame3vom
آه از آن ساعت که با صد شور و شین زینب آمد بر سر نعش حسین بر سر قبر برادر چون رسید ناله و آه و فغان از دل کشید با زبانِ حال، آن دور از وطن گفت با قبر برادر این سخن السلام ای کشته راه خدا السلام ای نور چشم مصطفی السلام ای شاه بی‌غسل و کفن السلام ای کشتۀ دور از وطن السلام ای سیّد و سالار ما السلام ای مونس و غمخوار ما بهر تو امروز مهمان آمده خواهرت از شام ویران آمده سر بر آر از خاک و بنگر حال ما خیز از جا بهر استقبال ما شرح حال خود حکایت می‌کنم وز فراق تو شکایت می‌کنم تا تو بودی شأن و شوکت داشتم خیمه و خرگاه و عزّت داشتم آتش کین کوفیان افروختند خیمۀ ما را به آتش سوختند الغرض از کوفه تا شام خراب گرچه ما دیدیم ظلم بی‌حساب لیک دارم شکوه‌ها از اهل شام کز سر دیوار و از بالای بام چون تو رفتی بی‌کس و یاور شدم دستگیر فرقۀ کافر شدم از پس قتل تو ای شاه شهید از سرم شمر لعین معجر کشید بعد قتل و غارت اموال تو تاخت دشمن بر سر اطفال تو بس‌که سیلی شمر زد بر رویشان گشت نیلی صورت نیکویشان آن‌قدَر سنگ جفا بر ما زدند کز غم آتش بر دل زهرا زدند از جفای شامیان خون شد دلم گشت در ویرانه آخر منزلم آه از آن ساعت که از روی غضب زادۀ سفیان یزید بی‌ادب در حضور خواهر گریان تو چوب می‌زد بر لب و دندان تو بگذر ای ذاکر زر شرح این مقال تا توانی اندر این ماتم بنال «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
پس از تو، جان برادر!چه رنج‌ها که کشیدم چه شهر‌ها که نگشتم،چه کوچه‌ها که ندیدم به سخت‌جانی خود آن‌ قَدَر نبود گمانم که بی‌تو، زنده ز دشت بلا، به شام رسیدم برون نمود در آن دم چو خصم، پیرهنت را به تن ز پنجۀ غم، جامه هر زمان بدریدم چو ماه چارده دیدم، سر تو را به سر نی هلال‌وار ز بار مصیبت تو، خمیدم زدم به چوبۀ محمل‌سر، آن زمان‌که سر نی به نوک نیزۀ خولی، سر چو ماه تو دیدم ز تازیانه و طعن سنان و طعنۀ دشمن دگر ز زندگی خویش گشت قطع، امیدم شدم چو وارد بزم یزید، بازوی بسته هزار مرتبه مرگ خود از خدا طلبیدم هنوز بر کف پایم، نشان آبله پیداست به راه شام ز بس از جفا پیاده دویدم ولی به این همه‌غم، شاد از آنم، ای شه خوبان! که نقد جان به جهان دادم و غم تو خریدم از این حکایت جان‌سوز، «جودیا»! صف محشر به نزد شاه شهیدان، شریک، هم‌چو شهیدم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان جودی . @emame3vom
بتاب ای ماه که تا اختر فشانی‌های من بینی بر آی ای لاله تا آتش به جانی‌های من بینی حسین من رسیده کاروانت از سفر بر خیز که احوال من و هم کاروانی‌های من بینی منم زینب که می آیم ز ماموریتی عظما ببین تا حال من از ناتوانی‌های من بینی بهر گامی شهادت آمد و شرمنده شد از من بپرس از دخترت تا جانفشانی‌های من بینی به طفلانت نه تنها جای مادر بَل پدر بودم به گلهایت نگر تا با غبانی‌های من بینی حجاب کودکانت‌می‌شدم وقت کتک خوردن که نیلی پیکرم از مهربانی‌های من بینی به پاس قهرمانی‌ها به تن دارم نشانی‌ها نبودی تا در این ره قهرمانی‌های من بینی اگر نامحرمی اینجا نبود، ای محرم زینب! نشان می‌دادمت، تا آن نشانی‌های من بینی "مؤید" را سخن با محتشم باشد که می‌گوید ببین از خلد تا معجز بیانی‌های من بینی «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 گلهای اشک . @emame3vom
از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم تو بر نی بودی و دیدی چها دیدم، چها کردم گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمی‌بُردم ولی فیض زیارت را، تمنّا از خدا کردم به یادم مانده آن روزی که می‌جُستم تو را امّا تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزه‌ها کردم تو را، ای آشنای دل! اگر نشناختم آن روز مرا اکنون تو نشناسی، وفا بین تا کجا کردم تن چاک تو را چون جان گرفتم در برم،امّا برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها کردم بسانِ شمع، آبم کرد، بانگ «آب، آب» تو اگر چه تشنه بودم،چشمه‌های چشم وا کردم میان خیمه‌های سوخته هم‌چون دلم آن شب، نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا کردم شکسته جای مُهرت را، ز بی‌مهری به نی دیدم شکستم فرق خویش و اقتدا بر مقتدا کردم ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل سخن‌رانی میان دشمنان، چون مرتضی کردم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دل سنگ آب شد . @emame3vom
حرامی دید آشوب تو را، چشم ترَت را نه تحمّل می‌کنم اما وداعِ آخرت را نه لباست کهنه پیراهن، تحمّل می‌کنم باشد ولی ای عشق! غارت کردن انگشترت را نه غریبیِ تو را شاید دهم دست فراموشی هجوم و ازدحام شمرها دور و برت را نه فراموشم شود گاهی لبان تشنه‌ات اما به روی خاک‌های داغِ صحرا پیکرت را نه اسارت شاید از یادم رود! یک عمر باورکن؛ به دختر بچه‌ها طرز نگاه دخترت را نه نبودی و به شهر شام بی‌انصاف‌ها بردند زنان خویش را در پرده اما خواهرت را نه بیادم هست گفتی: زینبم آسوده خاطر باش سرم را می‌دهم اما نخی از معجرت را نه! «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
سفر کردم به دنبال سر تو سپر بودم برای دختر تو چهل منزل کتک خوردم برادر به جرم این که بودم خواهر تو حسینم واحسین گفت و شنودم زیارت نامه ام جسم کبودم چه در زندان، چه در ویرانة شام دعا می‌خواندم و یاد تو بودم برای هر بلا آماده بودم چو کوهی روی پا استاده بودم اگر قرآن نمی‌خواندی برایم کنار نیزه‌ات جان داده بودم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 نخل میثم . @emame3vom
شکسته بال ترینم، کبود می‌آیم من از محلّۀ قوم یهود می‌آیم از آن دیار که من را به هم نشان دادند به دست‌های یتیمت دو تکه نان دادند از آن دیار که بوی طعام می‌پیچید از آن دیار که طفلت گرسنه می‌خوابید کسی که سنگ به اطفالِ بی پدر می‌زد به پیش چشم علمدار بیشتر می‌زد از آن دیار که چشمان خیره سر دارد به دختران اسیر آمده نظر دارد از آن سفر که اگر کودکی به جا می‌ماند تمام طول سفر زیر دست و پا می‌ماند به کودکی که یتیم است خنده سر دادند به او به جای عروسک سَر پدر دادند به جای آن همه گل با گلاب آمده‌ام من از جسارت بزم شراب آمده‌ام از آن دیار که آتش به استخوان می‌زد به روی زخم لبان تو خیزران می‌زد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
می‌گویم از کنار زیارت نرفته‌ها بالا گرفته کار زیارت نرفته‌ها اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا این است روزگار زیارت نرفته‌ها امسال اربعین همه رفتند و مانده بود هیات در انحصار زیارت نرفته‌ها انگار بین هیات ماهم نشسته بود زهرا به انتظار زیارت نرفته‌ها در روز اربعین همه ما را شناختند با نام مستعار «زیارت نرفته‌ها» اما هزار مرتبه شکر خدا که هست مشهد در اختیار زیارت نرفته‌ها باب الحسین قسمت آنانکه رفته‌اند باب الرضا قرار زیارت نرفته‌ها گفتند شاعران همه ازحال زائران این هم به افتخار زیارت نرفته‌ها «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
@emame3vom گدا به لطف نگاهت، امیر خواهد شد به پای عشق تو، سلطان، اسیر خواهد شد تمام برکت و احسانِ خوانِ تو عشق است گرسنه بر سر این سفره، سیر خواهد شد هر آنکه ثروت عالم به کف گرفته، اگر محبت تو ندارد، فقیر خواهد شد میان هم‌همۀ اربعین ، مسیحی هم ز شوق با همگان هم مسیر خواهد شد فضای هجمۀ داغ تو بس که جانسوز است جوان ز شدّت این غصه پیر خواهد شد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
امام حسین ع
#اربعین #جودی_خراسانی پس از تو، جان برادر!چه رنج‌ها که کشیدم چه شهر‌ها که نگشتم،چه کوچه‌ها که ندیدم
. پس از تو ای شه خوبان چه ظلم‌‌ها که ندیدم به کوه و دشت و بیابان به روی خار دویدم سوار ناقۀ عریان شدم ز جور لعینان ستم ز خولی و زجر و سنان و شمر کشیدم چه گویم از ستم شمر و ابن سعد بد اختر چگونه شرح دهم آنچه را که بی‏‌تو بدیدم دمی ز راه محبت نظر به خواهر خود کن ببین اسیر ستم از جفای قوم عنیدم فراق تو نه چنین سهل بود در بر خواهر برای خاطر حق ناله‌ای ز دل نکشیدم کنم فغان ز غم قتل تو ایا شه عطشان و یا به پیکر چاک برادران رشیدم کجا رود ز خیالم زمان بی‌کسی تو خصوص آن دم آخر که نالۀ تو شنیدم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
بگیر جان مرا بر همین تراب حسین که جان بگیرم از این لطف بی‌حساب حسین نه نای ماندن دارم نه پای برگشتن مخواه این که بمانم در این عذاب حسین ندیده مثل شب و روزهای زینب را به عمر خویش نه ماه و نه آفتاب حسین اسیر دردم اسیر غمم چهل روز است چهل شب است‌ندارم به‌دیده خواب حسین چهل شب است که می‌گویم السلام علیک چهل شب است که نشنیده‌ام جواب حسین گمان کنم که شب و روز مادرم این جاست معطر است مزارت به یاس ناب حسین چگونه می‌رود از خاطر من آن روزی که می‌زدند تو را از پی ثواب حسین کسی به نیزه دهان تو را نشانه گرفت و یک سه شعبه تو را کرد انتخاب حسین چه خوب شد که سرت زود کوفه رفت و نبود شبی که بر سرمان خیمه شد خراب حسین هنوز هم سرم از آن شراره می‌سوزد هنوز هست به دستم ردِ طناب حسین چگونه با که بگویم یک آستین پاره برای اهل و عیال تو شد حجاب حسین به سنگ و چوب پذیرایی از لبت کردند و هم چنان به لبت ماند داغ آبْ حسین «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
. وادی به وادی می‌‌روم دنبال محمل آهسته‌تر ‌ای ساربان، دل می‌‌بری، دل اشک ملائک می‌‌چکد از کهکشان‌ها پیچیده در هفت آسمان بانگ سلاسل ای آسمان پایین بیا! منظومه اینجاست هم اختران بر گرد او، هم ماه کامل گاهی به زانوی پیمبر، گه به نیزه عشق است و او را می‌‌برد منزل به منزل صوفی بِهِل این اربعین در اربعین را با ذکر او یک روزه طی گردد مراحل صوفی، سماع راستین در کربلا بود در خون خود چرخیدن مردان بسمل او محشر است، او رستخیز ناگهان است می‌افکند در سینه‌ها ذکرش زلازل ای روضه‌خوان! تنها بگو نامش حسین است دیگر چه حاجت خواندن از روی مقاتل! «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
مهمان رسیده، ای تن بی‌سر! برای تو زینب ز شام آمده تا کربلای تو یک میزبان و این همه مهمان به نیم شب دشوار نیست، گر چه پذیرش برای تو ای میزبان! سلام شب و روز بر تو! خیز بر‌گو جواب تا شنوم من صدای تو خیز از کرم ز جا، قدمی چند پیش آی تا خواهرت به دیده کشد، خاک پای تو برخیز و با من از بدن بی‌سرت بگو تا من بگویم از سرِ پُر ماجرای تو من زینبم که از سفر شام می‌رسم جز آب دیده، تحفه ندارم برای تو از رنج‌های کوفه و شامم بیان کنم؟ خود دیده‌ای، دگر چه بگویم برای تو؟ «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom .
باور نمی‌کنم که رسیدم کنار تو باور نمی‌کنم، من و خاک دیار تو؟ یک اربعین، اسیر بلایم، بلای عشق یک اربعین دچار فراقم، دچار تو یک اربعین، به جای همه سنگ خورده‌ام یک اربعین، شده بدنم سنگسار تو یک اربعین، به روی سرم شعله ریختند با چادری که سوخت، رسیدم کنار تو مثل رباب، مثل همه، تار گشته‌اند چشمان خستۀ من، چشم انتظار تو روز تولّدم، که زدم خنده در برت باور نداشتم، که شوم سوگوار تو با تیغ و تیر و دشنه، تو را بوریا کنند با سنگ و تازیانه، مرا داغدار تو یادم نمی‌رود به لبت، آب آب بود یادم نمی‌رود بدن نیزه زار تو حالا سرت کجاست که بالای سر روم؟ گریه کنم به زخم تن بی شمار تو یک مشت خاک روی تو و من دعا کنان شاید شوم نشان تو سنگ مزار تو «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom