eitaa logo
اشاره 👈 علیرضا قربان خان
187 دنبال‌کننده
1 عکس
33 ویدیو
0 فایل
اشعار و نوشته های علیرضا قربان خان @alirezaghorbankhan
مشاهده در ایتا
دانلود
مثل یک کوه که در گوشه ی دور افتاده ست سنگ سنگ دل ما سرد و صبور افتاده ست ماهی راهی دریای عمیق و آبی نرسیده به گره خانه ی تور افتاده ست این عجیب است نفس می رود و می آید چند وقتی ست جسد داخل گور افتاده ست خودمان هیچ، نشد شاد کمی سایه ی ما در سرش وحشت افتادن نور افتاده ست گله ای نیست، غمی نیست، مداوایی نیست نسخه ی شادی ما هم گم و گور افتاده ست! https://eitaa.com/eshare
نه مومنم نه مقدس نه کافرم نه پلید که هرکه هرچه دلش خواست در نگاهم دید منم. اگرچه به تعداد، یک نفر هستم به قدر ذهن شما در تولد و تولید به قدر کوه دماوند زیر حرف و حدیث به قدر یک سر سوزن نه باور و نه امید نه باوری نه امیدی نه معجزی نه شفا همیشه روی همین پاشنه در چرخید همیشگی شدن ماجرا به من فهماند که باید این همه تکرار را فقط فهمید که باید این همه را دید و دم نزد هرگز که نیست هیچکس اینجا از اهل گفت و شنید که نیست حاصلی از این همه، به قول فروغ؛ « درون جوی حقیری و صید مروارید » «ولی مکالمه یک روز محو خواهد شد » به قول حضرت سهراب در « مسافر » خویش؛ « دم غروب میان حضور خسته ی... اشیا !!! نگاه منتظری حجم وقت را می دید .... مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید  حضور هیچ ملایم را به من نشان بدهید » https://eitaa.com/eshare
اینجا برای تکیه دادن شانه ای نیست شعری و شمعی و گلی، پروانه ای نیست در عصر سیمان و گچ و در عصر آهن زندانی جبریم ما را خانه ای نیست تا دوردست آرزو - حتی - کویر است گلپونه ای، گل دامنی، گلخانه ای نیست معبود بسیار است و عابد نیز بسیار اما به واقع معبد و بتخانه ای نیست حرف دل غمدیده بسیار است اما دستی که بگذاریم زیر چانه ای نیست ای گردن کج راست باش و بی توقع اینجا برای تکیه دادن شانه ای نیست... https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حميدرضا منفرد زادۀ شهرري فرزند زنده‌ياد رضا منفرد است. صداي خوش در خانواده منفرد موروثي بوده چرا كه پدربزرگ حميدرضا منفرد، زنده‌ياد مرشد محمود نيز از صدايي زيبا و رسا برخوردار و از زمينه‌خوانان معروف پايتخت بود. حميدرضا منفرد شيوه‌هاي آوازخواني را از سنين كودكي نزد عمويش مرتضي منفرد آموزش ديد. در ادامه نيز رديف موسيقي و دوره عالي آوازي را نزد جعفر صادقيان (از اساتيد هنرستان عالي موسيقي و از شاگردان استاد مهرتاش) فرا گرفت. https://eitaa.com/eshare
پشت اگر کوه، ولی دل نگران خواهد شد دل اگر سنگ، ولی چشم روان خواهد شد لحظه ای نیست مگر آنکه کمین خواهد کرد قامتی نیست مگر آنکه کمان خواهد شد سعی کن خوب بمانی که در این بد آباد گل گرفتار هیاهوی خزان خواهد شد به طمعکار بگو طعمه شدن آسان است به هوسباز بگو میل کسان خواهد شد چیست در عالم ممکن که نگیرد امکان ثابتی نیست که تغییر در آن خواهد شد دم فرو بند که خواجه به حقیقت فرمود؛ " چند گویی که چنین است و چنان خواهد شد "
چه کرده ای که چنین صورتت تماشایی ست مقابل تو هر آئینه غرق شیدایی ست به سیر تو همه ی کائنات در گردش به لطف تو همه ی ممکنات ابدایی ست اگر کسی نپسندت اسیر اهرمن است اگر که عاشق تو شد کسی؛ اهورایی ست شنیده ایم که عشاق را تحمل نیست چگونه است که وصل تو در شکیبایی ست چقدر مانده که ما لایق شما بشویم هزار سال گذشته ست این چه رسوایی ست https://eitaa.com/eshare
مانده ام در وسعت تاریک اقیانوس ها ۱۱ نور می خواهد دلم از چشمه ی فانوس ها سخت می کوبد میان سینه ام آوارگی مثل فریاد بلند ممتد ناقوس ها روزها در انتظار شب فقط جان می کنم شب پر است از تلخیِّ بی وقفه ی کابوس ها آنچنان تحت فشارم که حسادت می کنند پنجه های خون فشان سرخ اختاپوس ها کاش می خوابیدم و بعد از گذشت سال ها چشم هایم باز می شد عهد دقیانوس ها از رفیقان عزیزم راضیم هر چند که بارها و بارها صد تکه شد قاموس ها دوستان پر را نمی بینند اما پای را خوب می بینند در زیر دم طاووس ها «هر کسی از ظن خود شد یار من» پس وای من پیشگویی می کنند این نوستراداموس ها دردهایم را دوایی نیست جز مرگی سریع گفته اند این نکته را بسیار جالینوس ها باید از خاکستر خود ذره ای بخشش کنم تا بیفتد آتشی در خانه ی ققنوس ها https://eitaa.com/eshare
. دل می بری اما کجایش را نمی دانم تا... تا ندارد، انتهایش را نمی دانم لیلا تویی که قسمت ابن سلامی و مجنون منم که ماجرایش را نمی دانم هرچند قسمت نیست وصل عاشق و معشوق درگیرم و چون و چرایش را نمی دانم قربانی ام. یک روز حتما کشته خواهم شد دیگر عروسی و عزایش را نمی دانم من؛ ناخدای کشتی درگیر طوفانم که قصد و منظور خدایش را نمی دانم یا غرق خواهم شد در این گرداب بی پایان یا... یا ندارد ! یا که یایش را نمی دانم https://eitaa.com/eshare
دل را به دست کوچه ی بن بست داده ام دل را به دست هر که که بشکست داده ام با دست های خسته ی از نارفیق ها با هر که روبرو شده ام دست داده ام هر کس که هرچه خواست نگفتم نمی شود بیش از هر آنچه خواست به پیوست داده ام با اینکه خود خراب و خمار و دمق شدم هی جام پر شراب به هر مست داده ام حالا که بر گذشته ی خود می کنم نگاه این عمر را به سادگی از دست داده ام https://eitaa.com/eshare
می تراشم پایه های چوب دار خویش را تا که بردارم مگر از دوش بار خویش را هر که می بینم به ترفندی گرفتار آمده ست مسخ جادو داده از کف اختیار خویش را چیست دنیا؟ آب بینی بز بی ارزشی آی دنیا خوب بشناس اعتبار خویش را کاش آدم روز اول خودکشی می کرد نه_ اینکه دنیا را بگردد بلکه یار خویش را... ماندن اینجا محض فرمان بردن و جان دادن است ورنه مشتاقان پایانیم کار خویش را https://eitaa.com/eshare
قفس.زاده ام، آسمانم بده برای پریدن امانم بده گرفتار تاریکی مطلقم کمی روشنایی نشانم بده بیابان و من؛ یوسف و گرگ و چاه عزیزم کن و کاروانم بده اگر لایق رحمتت نیستم طنابم بده، ریسمانم بده به رسم همین روزگار سگی محبت کن و استخوانم بده ته شیشه ی هستی ام را بنوش فقط قبل مصرف تکانم بده https://eitaa.com/eshare
دست بردار از این لحن خطاب آلوده که نشد لطف فراوان به عتاب آلوده به توان من بیچاره نگاهی بنداز چیست تکلیف من مست خراب آلوده پیش تو شیوه ی مرسوم حساب ما نیست قول لایحتسبت نیست حساب آلوده ما کجا شرب حمیم و گل زقوم کجا ما کجا این همه آیات عذاب آلوده لا تواخذ که نسینا و خطانا ماییم لطف کن بر سر این قوم به خواب آلوده کوزه گر ! کوزه نفهمید چه پر شد در او آب نایاب شد و شد به شراب آلوده جرم کوتاهی ما بود و توانایی ما که شدیم این همه با لفت و لعاب آلوده طاقتی نیست ییا بگذر و بگذار و برو دست بردار از این لحن خطاب آلوده https://eitaa.com/eshare
حکایت من و دل مبهم است می دانی؟ تمام قصه ی من ماتم است می دانی؟ اگر بگویمش از سنگ ناله برخیزد و این مثل که زدم هم کم است می دانی؟! نشسته ام به تماشای باغ قالی ها سرم به روی دو زانو خم است می دانی؟ چراغ پنجره ها مدتی است خاموش است هوا برای تنفس کم است می دانی؟ غروب می شود و شب ز راه می آید دوباره نوبت غم در غم است می دانی؟ چگونه با چه زبانی چگونه شرح دهم؟ که حال روحی من درهم است می دانی؟ مگیر خرده که جز درد بر زبانم نیست گلایه کار بنی آدم است می دانی؟ زبان شکوه ندارم ولی گرفته دلم چه چیز زخم مرا مرهم است می دانی؟ پ.ن؛ از قدیم ها‌.... https://eitaa.com/eshare
می نویسم دل که تا اهل دلی پیدا کنم می نویسم عشق شاید محفلی پیدا کتم چون کویر خشک رو بر آسمان دارم که تا قطره ای باران برای حاصلی پیدا کنم خاک پاک است و من ناپاک می گردم که تا کیمیا را در میان محملی پیدا کنم خودستایی مایه ی شرمندگی من شده خود شکستم بلکه خویش قابلی پیدا کنم چون سگی با معرفت دم می تکانم پیش دوست بلکه در نزدش مقام و منزلی پیدا کنم https://eitaa.com/eshare
می خواستی به رخ بکشی اقتدار را دادی به جبر دست بشر اختیار را گفتی برو ببین بشنو عشق و حال کن کور و کر و چلاق نمودی سوار را گیرم که سبز، خرم، گیرم که با صفا پاییز برگ ریز چرا هر بهار را ... این رسم کیست دلبری و دل شکستگی ای بر ... (سه نقطه چین) پدر هر چه یار را قصدت چه بود زجرکشی یا ستمگری ای ناکشیده هیچ شبی انتظار را از کره گیش این خر ما دم نداشت پس معذور دار از سر ما افتخار را صیاد چیره دست ! به دامت سری بزن مظلوم و بی دفاع گرفتی شکار را بالا نشسته ای و خودت را گرفته ای پایین بیا عوض بکن این طرز کار را پایین بیا به داد دل خستگان برس از دست ما نجات بده روزگار را !!! ما را ببخش اگر به قضاوت نشسته ایم ما را ببخش زود بلیط قطار را... https://eitaa.com/eshare
بی خیال غزل بیا برویم سمت ادراک ناکجا برویم باید از بیخودی رها باشیم باید از خود، خود فنا برویم مرگ حق است پس بگیریمش! دسته جمعی، جدا جدا برویم کفش غفلت چقدر پاپوش است! کاش می شد برهنه پا برویم کاش از این جهنم سوزان سوی رضوان دلگشا برویم اشهدُ لا اله الا الله _ _ را بگوییم و بی خطا برویم کاش قربانِ خوانِ حق بشویم! مثلاٌ از علیرضا ... برویم! https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
__ عشق اکسیر است می گیرد به جان داغدار « عشق اصطرلاب اسرار » است می آید به کار عشق چیزی نیست جز از خویشتن بیخود شدن عاشقی منصور را برده ست بر بالای دار عشق دیگر خواهی است و نیست خودخواهی، ببین نیست عاشق هر که خود را خواست، خود را کرد خوار عشق یعنی هرچه داری را فدای دوست کن عاشق صادق نمی خواهد مگر آن را که یار عشق یعنی نیستی، یعنی فنا، یعنی عدم عشق یعنی می دهی بر باد، هر دار و ندار https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شازده کوچولو گفت: شاید باورت نشه گل با تعجب پرسید: چیو؟ شازده کوچولو گفت: اینکه بعضی شبا میشه نخوابید و تا صبح بهت فکر کرد.. https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصه ی شاخه نبات و حافظ... این همه شهد و شِکر کز سخنم می‌ریزد اجرِ صبریست کز آن شاخِ نباتم دادند... شاخ نبات حافظ قلم یا کلک اوست؛ حافظ چه طرفه شاخه نباتیست کلک تو کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است https://eitaa.com/eshare
کمتر از پلکی که بر هم میزنی از ما نمانده از تمام رفتگان جز رفتگان ! بر جا نمانده بک دو روزی افتخار زندگی تقدیم ما شد هیچکس در این جهان جاوید و نامیرا نمانده مرگ پایان تمام آرزوهای بلند است مرگ حق است و کسی از زندگان پیدا نمانده از تولد می نشیند مرگ بر بالین غفلت با چنین خوش همنشینی، فرصت حاشا نمانده آدم از آه و دم است و هر دو کوتاه و کم است...!!! تا بگویی آه وقت ناله ی بیجا نمانده ___________________ آدم از آه و دم است و هر دو کوتاه و کم است... آنقدر کوتاه و کم که گاهی به هجای آخر نمی رسیم....... و جایی نیز گفتم؛ از مرگ نگو که خسته ام از دستش آماده به پا نشسته ام از دستش از روز تولد چمدان خود را در دست گرفته بسته ام از دستش... https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. شعرخوانی مرحوم حسان در محضر آیت الله بهاء الدینی؛ دنياست چو قطره اي و دريا، ‌زهرا  كي فرصت جلوه دارد اينجا، ‌زهرا  قدرش بود امروز نهان، چون ديروز  هـنگـامـه كنـد وليـك فـردا،‌ زهــرا  خالق چو كتاب خلقت انشا فرمود  عالم چو الفبا شد و معني ، زهرا  "احمد " كه خدا گفت به مدحش "لولاك"  كي مي شدي آفريده، لولا ، زهرا  "طاها" و "علي" دو بيكران دريايند  قرآن برزخ ما بين دو دريا، زهرا  او سر خدا و ليلة القدر نبي است  خير دو سرا،‌ درخت طوبي، زهرا  بر تخت جلال، از همه والاتر  بر مسند افتخار،‌ يكتا، زهرا  در "آل كسا" محور شخصيت هاست  ما بين "آب" و "بعل" و "بنيها" ، زهرا  سرسلسله نسل پيمبر كوثر سرچشمه نور چشم طاها ، زهرا  تنها نه همين مادر سبطين است او  فرمود نبي : " ام ابيها" ، زهرا  آن پايه كه ديروز پيمبر بنهاد  امروز نگهداشته برپا ، زهرا  از " احمد" و "مرتضي" چه باقي ماند  از مجمعشان، شود چو منها ، زهرا  حرمت بنگر كه در صفوف محشر  يك زن نبود سواره الاّ ، زهرا  هنگام شفاعت چو رسد روز جزا كافي است براي شيعه، تنها ، زهرا  حيف است " حسانا" كه در آتش سوزد  آن شيعه كه ورد اوست؛ زهرا، زهرا https://eitaa.com/eshare
این دل که شده ست عاشق زار شما ناقابل بود و شد خریدار شما می دانم که چنین متاعی هیچ است در گرمی بی مثال بازار شما... https://eitaa.com/eshare
بی کاسه ام مرا نشکن رحم کن کمی لیلای من بخاطر مجنون مرا ببوس اینجا بهشت نیست که بیرون مان کنند در سایه ی مقدس زیتون مرا ببوس تریاک چشم های خمارت کشیدنی ست انگور گونه های بهارت چشیدنی ست عطر تنت دوای شب نشئه بودن است مجموعه ی مکمل افیون مرا ببوس در من بسیج می شود احساس عاشقی وقتی سپاه چشم تو تجهیز می شود حین سقوط ارتش سرخ مقاومت دیوانه وار غرق شبیخون مرا ببوس حکما تو پادشاهی و من هم رعیتت تقلید می کنم به تو در مرجعیتت حالا که بنده ی توام و مرجع منی فتوا بده که؛ « نقل به مضمون... » مرا ببوس « گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند حاشا که مشتری سر مویی زیان کند » چیزی نمی دهی و بها را گرفته ای حداقل به قصد تعاون مرا ببوس! خیام گفته است که « این نقد را بگیر...» سعدی نوشته است « غنیمت شمار عمر... حافظ سروده است که « در عیش نقد کوش...» پس حرف گوش کن وَ هم اکنون مرا ببوس انگیزه ی تمام غزل های من تویی تقدیم می کنم غزلم را به بودنت پایین نشسته ای و غزل گوش می کنی بالا بیا و پشت تریبون مرا ببوس https://eitaa.com/eshare ____ گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند حاشا که مشتری سر مویی زیان کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه مومنم نه مقدس نه کافرم نه پلید که هرکه هرچه خودش بود در وجودم دید (که هرکه هرچه خودش خواست در نگاهم دید) منم. اگرچه به تعداد، یک نفر هستم به قدر ذهن شما در تولد و تولید به قدر کوه دماوند زیر حرف و حدیث به قدر یک سر سوزن نه باور و نه امید نه باوری نه امیدی نه معجزی نه شفا همیشه روی همین پاشنه در چرخید همیشگی شدن ماجرا به من فهماند که باید این همه تکرار را فقط فهمید که باید این همه را دید و دم نزد هرگز که نیست هیچکس اینجا از اهل گفت و شنید که نیست حاصلی از این همه، به قول فروغ؛ « درون جوی حقیری و صید مروارید » _________ پ.ن؛ به قول حضرت سهراب در « مسافر » خویش؛ « نگاه منتظری حجم وقت را می دید .... مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید  حضور هیچ ملایم را به من نشان بدهید » _____ "هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد" « دم غروب، میان حضور خسته اشیاء نگاه منتظری حجم وقت را می‌دید .... مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید. حضور «هیچ» ملایم را به من نشان بدهید. » « ولی مکالمه یک روز محو خواهد شد » ...... https://eitaa.com/eshare
سر رفته است حوصله ی شهر خامشان ای مرگ با جنازه ی خوبی شلوغ کن سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می‌کند؟ عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند دردِ بی‌درمان‌شان را مرگ درمان می‌کند مرگ هر چند خوش نباشد لیک بی رخ دوستان خوشم باشد دیشبش گفتم فلانی! زیرلب گفتا که «مرگ!» طرفه مرگی بود این کز آب حیوان زاده شد یکی است چشم فرو بستن و گشادن من به مرگ، زندگیم چون شرار نزدیک است گر غم مرگ را به سنگ سیاه بنویسند از او برآید آه نشنیدی حدیث خواجه بلخ مرگ بهتر که زندگانی تلخ و نترسیم از مرگ مرگ پایان کبوتر نیست مرگ وارونه یک زنجره نیست مرگ در ذهن اقاقی جاری است مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می‌گوید مرگ با خوشه انگور می‌آید به دهان مرگ در حنجره سرخ – گلو می‌خواند مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است مرگ گاهی ریحان می‌چیند مرگ گاهی ودكا می‌نوشد گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد و همه می‌دانیم ریه‌های لذت، پر اکسیژن مرگ است هرگز از مرگ نهراسیده‌ام اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود هراسِ من باری همه از مردن در سرزمینی‌ست که مزدِ گورکن از بهای آزادیِ آدمی افزون باشد تو ﻣﯽﺩﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﻢ، ﻓﻘﻂ ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ ___________________ https://eitaa.com/eshare