eitaa logo
اشاره 👈 علیرضا قربان خان
200 دنبال‌کننده
1 عکس
33 ویدیو
0 فایل
اشعار و نوشته های علیرضا قربان خان @alirezaghorbankhan
مشاهده در ایتا
دانلود
10.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
__ عشق اکسیر است می گیرد به جان داغدار « عشق اصطرلاب اسرار » است می آید به کار عشق چیزی نیست جز از خویشتن بیخود شدن عاشقی منصور را برده ست بر بالای دار عشق دیگر خواهی است و نیست خودخواهی، ببین نیست عاشق هر که خود را خواست، خود را کرد خوار عشق یعنی هرچه داری را فدای دوست کن عاشق صادق نمی خواهد مگر آن را که یار عشق یعنی نیستی، یعنی فنا، یعنی عدم عشق یعنی می دهی بر باد، هر دار و ندار https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شازده کوچولو گفت: شاید باورت نشه گل با تعجب پرسید: چیو؟ شازده کوچولو گفت: اینکه بعضی شبا میشه نخوابید و تا صبح بهت فکر کرد.. https://eitaa.com/eshare
14.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه ی شاخه نبات و حافظ... این همه شهد و شِکر کز سخنم می‌ریزد اجرِ صبریست کز آن شاخِ نباتم دادند... شاخ نبات حافظ قلم یا کلک اوست؛ حافظ چه طرفه شاخه نباتیست کلک تو کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است https://eitaa.com/eshare
کمتر از پلکی که بر هم میزنی از ما نمانده از تمام رفتگان جز رفتگان ! بر جا نمانده بک دو روزی افتخار زندگی تقدیم ما شد هیچکس در این جهان جاوید و نامیرا نمانده مرگ پایان تمام آرزوهای بلند است مرگ حق است و کسی از زندگان پیدا نمانده از تولد می نشیند مرگ بر بالین غفلت با چنین خوش همنشینی، فرصت حاشا نمانده آدم از آه و دم است و هر دو کوتاه و کم است...!!! تا بگویی آه وقت ناله ی بیجا نمانده ___________________ آدم از آه و دم است و هر دو کوتاه و کم است... آنقدر کوتاه و کم که گاهی به هجای آخر نمی رسیم....... و جایی نیز گفتم؛ از مرگ نگو که خسته ام از دستش آماده به پا نشسته ام از دستش از روز تولد چمدان خود را در دست گرفته بسته ام از دستش... https://eitaa.com/eshare
11.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. شعرخوانی مرحوم حسان در محضر آیت الله بهاء الدینی؛ دنياست چو قطره اي و دريا، ‌زهرا  كي فرصت جلوه دارد اينجا، ‌زهرا  قدرش بود امروز نهان، چون ديروز  هـنگـامـه كنـد وليـك فـردا،‌ زهــرا  خالق چو كتاب خلقت انشا فرمود  عالم چو الفبا شد و معني ، زهرا  "احمد " كه خدا گفت به مدحش "لولاك"  كي مي شدي آفريده، لولا ، زهرا  "طاها" و "علي" دو بيكران دريايند  قرآن برزخ ما بين دو دريا، زهرا  او سر خدا و ليلة القدر نبي است  خير دو سرا،‌ درخت طوبي، زهرا  بر تخت جلال، از همه والاتر  بر مسند افتخار،‌ يكتا، زهرا  در "آل كسا" محور شخصيت هاست  ما بين "آب" و "بعل" و "بنيها" ، زهرا  سرسلسله نسل پيمبر كوثر سرچشمه نور چشم طاها ، زهرا  تنها نه همين مادر سبطين است او  فرمود نبي : " ام ابيها" ، زهرا  آن پايه كه ديروز پيمبر بنهاد  امروز نگهداشته برپا ، زهرا  از " احمد" و "مرتضي" چه باقي ماند  از مجمعشان، شود چو منها ، زهرا  حرمت بنگر كه در صفوف محشر  يك زن نبود سواره الاّ ، زهرا  هنگام شفاعت چو رسد روز جزا كافي است براي شيعه، تنها ، زهرا  حيف است " حسانا" كه در آتش سوزد  آن شيعه كه ورد اوست؛ زهرا، زهرا https://eitaa.com/eshare
این دل که شده ست عاشق زار شما ناقابل بود و شد خریدار شما می دانم که چنین متاعی هیچ است در گرمی بی مثال بازار شما... https://eitaa.com/eshare
بی کاسه ام مرا نشکن رحم کن کمی لیلای من بخاطر مجنون مرا ببوس اینجا بهشت نیست که بیرون مان کنند در سایه ی مقدس زیتون مرا ببوس تریاک چشم های خمارت کشیدنی ست انگور گونه های بهارت چشیدنی ست عطر تنت دوای شب نشئه بودن است مجموعه ی مکمل افیون مرا ببوس در من بسیج می شود احساس عاشقی وقتی سپاه چشم تو تجهیز می شود حین سقوط ارتش سرخ مقاومت دیوانه وار غرق شبیخون مرا ببوس حکما تو پادشاهی و من هم رعیتت تقلید می کنم به تو در مرجعیتت حالا که بنده ی توام و مرجع منی فتوا بده که؛ « نقل به مضمون... » مرا ببوس « گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند حاشا که مشتری سر مویی زیان کند » چیزی نمی دهی و بها را گرفته ای حداقل به قصد تعاون مرا ببوس! خیام گفته است که « این نقد را بگیر...» سعدی نوشته است « غنیمت شمار عمر... حافظ سروده است که « در عیش نقد کوش...» پس حرف گوش کن وَ هم اکنون مرا ببوس انگیزه ی تمام غزل های من تویی تقدیم می کنم غزلم را به بودنت پایین نشسته ای و غزل گوش می کنی بالا بیا و پشت تریبون مرا ببوس @eshare ____ گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند حاشا که مشتری سر مویی زیان کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه مومنم نه مقدس نه کافرم نه پلید که هرکه هرچه خودش بود در وجودم دید (که هرکه هرچه خودش خواست در نگاهم دید) منم. اگرچه به تعداد، یک نفر هستم به قدر ذهن شما در تولد و تولید به قدر کوه دماوند زیر حرف و حدیث به قدر یک سر سوزن نه باور و نه امید نه باوری نه امیدی نه معجزی نه شفا همیشه روی همین پاشنه در چرخید همیشگی شدن ماجرا به من فهماند که باید این همه تکرار را فقط فهمید که باید این همه را دید و دم نزد هرگز که نیست هیچکس اینجا از اهل گفت و شنید که نیست حاصلی از این همه، به قول فروغ؛ « درون جوی حقیری و صید مروارید » _________ پ.ن؛ به قول حضرت سهراب در « مسافر » خویش؛ « نگاه منتظری حجم وقت را می دید .... مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید  حضور هیچ ملایم را به من نشان بدهید » _____ "هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد" « دم غروب، میان حضور خسته اشیاء نگاه منتظری حجم وقت را می‌دید .... مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید. حضور «هیچ» ملایم را به من نشان بدهید. » « ولی مکالمه یک روز محو خواهد شد » ...... https://eitaa.com/eshare
سر رفته است حوصله ی شهر خامشان ای مرگ با جنازه ی خوبی شلوغ کن سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می‌کند؟ عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند دردِ بی‌درمان‌شان را مرگ درمان می‌کند مرگ هر چند خوش نباشد لیک بی رخ دوستان خوشم باشد دیشبش گفتم فلانی! زیرلب گفتا که «مرگ!» طرفه مرگی بود این کز آب حیوان زاده شد یکی است چشم فرو بستن و گشادن من به مرگ، زندگیم چون شرار نزدیک است گر غم مرگ را به سنگ سیاه بنویسند از او برآید آه نشنیدی حدیث خواجه بلخ مرگ بهتر که زندگانی تلخ و نترسیم از مرگ مرگ پایان کبوتر نیست مرگ وارونه یک زنجره نیست مرگ در ذهن اقاقی جاری است مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می‌گوید مرگ با خوشه انگور می‌آید به دهان مرگ در حنجره سرخ – گلو می‌خواند مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است مرگ گاهی ریحان می‌چیند مرگ گاهی ودكا می‌نوشد گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد و همه می‌دانیم ریه‌های لذت، پر اکسیژن مرگ است هرگز از مرگ نهراسیده‌ام اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود هراسِ من باری همه از مردن در سرزمینی‌ست که مزدِ گورکن از بهای آزادیِ آدمی افزون باشد تو ﻣﯽﺩﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﻢ، ﻓﻘﻂ ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ ___________________ https://eitaa.com/eshare
بر سنگ مزارش بنویسید نمیرد هرکس که شهید ره مژگان نگاری ست مرگ؛ این زندگی ماست که عریان شده است زندگی؛ فحشِ زمین است به هر انسانی می نشینم روبروی مرگ با موی بلند می کنم این قصه را کوتاه چالش می کنم از مرگ نگو که خسته ام از دستش آماده به پا نشسته ام از دستش از روز تولد چمدان خود را در دست گرفته بسته ام از دستش... زندگی را هر که کرد آغاز در پایان بمیرد هم گدا بر خاک ره هم خواجه در ایوان بمیرد مرگ هر کس گونه ای در زندگان تاثیر می بخشد گاه زندانی بمیرد گاه زندانبان بمیرد خریده مرگ به جانش نشان بد نامی که بر من و تو بگوید زمان غنیمت دان (شقایق ) خوش آن مُردن که بر بالین خویشت بینم و باشد اجل در قبضِ جان، تنْ مضطرب، من در تماشایت بر درگه خلق، بندگی ما را کشت هر سو پی نان دوندگی ما را کشت فارغ نشویم یکدم از فکر معاش ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت اجل به قتل من آمد شبِ فراق، ولی فراقِ یار مرا می‌کشد، چه منّت از او؟ ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم وین قدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم بی‌هراسم زِ اَجل، زانکه گمانم نَبُود که گلوگیرتر از هجرِ تو باشد اَجلی پیراهنی از شتاب خواهم پوشید دیدار تو را به شوق خواهم کوشید گر آتش صد هزار دوزخ باشی ای مرگ، تو را چو آب خواهم نوشید سلوكِ عشق نگر كز براى كشتنِ عاشق اگر فراق نباشد، اجل بهانه ندارد گفتم اَجَل ز هجر خلاصم کند، نکرد این درد را امیدِ دوا داشتم، نشد مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبارآلود و دور در خزانی خالی از فریاد و شور ___________________ https://eitaa.com/eshare
فردا که مرغ های مهاجر نیامدند تنهایی عمیق جزیره شنیدنی ست... https://eitaa.com/eshare
5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙️؛ لطفاً به بند اول سبّابه ات بگو! یک ذرّه صبر و حوصله اش بیشتر شود از بُخل ، زنگ خانه ی من سکته می کند دستت اگر کمی متمایل به در شود در می زنی که وارد تنهاییم شوی اما بعید نیست زمانی که می روی در از خودش جلای وطن گفته ، مثل من در جست و جوی در زدنت در به در شود گفتی بیا و سر بکش از استکان من لاجرعه سرکشیدم و گس شد زبان من گفتم بیا و دست بکش از دهان من این زهرمار عرضه ندارد شکر شود این بچه لاکپشت نگون بخت سال هاست از تخم در می آید و سوی تو می دود اما مقدّر است که در آخرین قدم یعنی در آستانه ی دریا دَمَر شود نُه ماه غلت خوردم و اصرار داشتم در آن رَحِم لباس شوم تا بپوشی ام یا کاسه ای شراب شوم تا بنوشی ام هر نطفه ای که دوست ندارد پسر شود! هر نطفه ای که دوست ندارد وَرَم شود گفتم وَرَم شوم–وَرَمی در درون تو- تا هی بزرگ تر بشوم ، تا جنون تو همراه قد کشیدن من بیشتر شود اما پسر شدم که تو را آرزو کنم هی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم پیوسته آرزو کنمت بلکه آرزو از شرم ناتوانی خود جان به سر شود دستت مبارک است که چک می زند به گوش دستت مبارک است که می آورد به هوش عیسای دست های مبارک! بزن مرا... تا مُرده ای به زنده شدن مُفتَخَر شود! ؛ در اوزان دوری هر بیت دو برابر بیت معمولی در همان وزن است. وزن غزل؛ مستفعلن/مفاعل/مستفعلن/فَعَل است که در وزن معمولی هر بیت ۸ رکن دارد یعنی هر مصراع ۴ رکن اما در وزن دوری هر بیت آن ۱۶ رکن دارد و هر مصراع ۸ رکن با رعایت این مسئله در همه ی وزن ها می شود غزل دوری گفت https://eitaa.com/eshare