eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
16هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
39 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام شبتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ ❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ کاری رو که میخواست انجام دادم و لباسهام رو تو اتاق مخصوص گذاشتم و موهام رو باز کردم و به سالن برگشتم. برعکس چند لحظه ی پیش که با تعجب نگاه میکردن، این بار با دیدنم یکیشون گفت. - وااااای چقدر عوض میشین بدون چادر، چه موهاتون نازه! دوتای دیگه هم تایید کردن،لبخندی زدم و روی صندلی مخصوص نشستم تا کار اصلاح رو شروع کنه.نیم ساعتی زیر دستش بودم، کارش که تموم شد خواست موهام رو دکلره کنه که گفتم -اگه اشکال نداره به همسرم بگم اگه موافق بودن رنگ بذارین ابرویی بالا داد و گفت - اخه عزیز دلم کدوم مردیه که دوست نداشته باشه خانمش روز عروسیش خوشگلتر بشه! البته تو خودت خوشگلیا ولی به نظرم دختری که عروس میشه باید با روزهای قبلش یه فرقی داشته باشه دیگه! لبخندی زدم و جواب دادم - حالا یه زنگی بزنم، اینجوری دلم ارومتره زینب با خنده گفت - هدی جون، مرغ زهرا یه پا داره، تا با شوهرش مشورت نکنه هیچ کاری رو انجام نمیده هدی جون شونه ای بالا داد و با خنده گفت - باشه عزیزم، هر طور خودت صلاح میدونی! فقط زود زنگ بزن چون بعد از ظهرهم یه عروس دارم چشمی گفتم و شماره ی علی رو گرفتم. صداش که تو گوشم پیچید به اتاقی که لباسهام رو گذاشته بودم رفتم و در رو بستم - جان دلم زهرا! - سلام عزیزم خوبی؟ میگم علی جان ارایشگر میخواد موهام رو دکلره کنه گفتم نظرت رو بپرسم - نه نه اصلا...خوب شد زنگ زدی! قبل رفتن میخواستم بهت بگم. دوست ندارم موهاتو رنگ کنی، من همونجوری دوسشون دارم باشه ای گفتم و نفس راحتی کشیدم، خوب شد بهش زنگ زدم. به شوخی گفتم - اخه میگه اونجوری خوشگتر میشی اقا! - همینجوریشم خودت خوشگلی عزیزم، اونی که باید خوشش بیاد منم نه کس دیگه! چیه موهاشونو هزار رنگ میکنن و با خودشون فکر میکنن خوشگلم شدن!! باخنده گفتم - باشه عزیزم. حتما حرفاتو بهش میگم - حالا که میخوای حرفامو بهش بگی اینم بگو‌که یه تار مو نباید ازت کم بشه! از اینکه اینهمه روم حساسه، لبهام به خنده کش اومد، ازش خداحافظی کردم و همونطور که لبخند روی لبهام داشتم به سالن برگشتم. زینب با دیدنم گفت - اجازه نداد درسته با سر تایید کردم و حرفای علی رو بهشون گفتم، همشون خندیدن و هدی جون گفت -باشه خانمی، پس امروز باید خیلی حواسم جمع باشه! یه الماس زیر دستمه که صاحبش بدجور روش غیرت داره. چون دکلره و رنگ مو قرار شد حذف بشه، کار خاص دیگه ای نداشت. زینب هزینه رو با کارت علی حساب کرد و نگاهی تو اینه به خودم کردم، خوب شد نذاشتم به موهام دست بزنه! موقع خداحافظی یکی از شاگردا جلو اومد و گفت - راستی زهرا جون ما رو حلال کن - براچی عزیزم؟ - اخه وقتی از پنجره دیدیم که از ماشین پیاده شدی و اونجوری رو گرفته بودی، یه شیطنتایی کردیم دیگه! - حالا بگین ببینم چی گفتین، خیالتون راحت ناراحت نمیشم اون یکی گفت - والا گفتیم کدوم بدبختیه اینو گرفته! اما وقتی چادرتو از سر باز کردی هر سه مون هنگ کردیم. اقا دوماد خیلی خوش سلیقه س از حرفشون خندیدم و گفتم حلالتون میکنم. خداحافظی کردیم و منتظر رسیدن علی شدیم چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا تو‌کانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ عاشقانه ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تاب‍‍َعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
AUD-20220329-WA0025.mp3
4.87M
____________________________ 🌼🍃 🍃 دعای زیبای ال یاسین🌼🍃 (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در یکی از نامه هایی که به یاران با وفا خود فرستاده‌اند می‌فرمایند: « هر گاه خواستید به وسیله ما، به سوی خداوند توجه کنید، و به ما روی آورید، پس همان گونه که خداوند فرموده است بگویید: سلام علی آل یاسین …» 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹 🌼🍃بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ‏ وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ. اَلسَّلامُ‏ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسى‏وَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى‏، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ اَلسَّلامُ‏ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى‏ الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى‏ وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ. اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ وَعَلى‏ آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِ‏الْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى‏ مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فى‏ذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى‏ حِفْظِ حُجَّةِ‏ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى‏ وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً‏ هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى‏ بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِ‏وَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ‏ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ. پس بالا مى‏کنى سر خود را و مى‏گوئى اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى‏ غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ‏ اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ‏ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى‏ بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى‏ عَلى‏ مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى‏ شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى‏ مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى‏ مَعَها وَمَعَ‏ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى‏ لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ‏ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه‏ وَیس‏، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى‏ مِنَ‏ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى‏ مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ‏ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى‏ اِیَّاها، وَاْرزُقْنى‏ الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى‏، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى‏ فَاحْشُرْنى‏ فى‏ زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى‏ فى‏ شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى‏ وَلِوالِدَىَ‏ وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى‏ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
zyarat_narjes khaton_dar_samera.mp3
3.33M
________________________________ 🌸🍃 🍃 زیارت حضرت نرجس خاتون🌼🍃 اگر حاجتی دارید بـه حضرت نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع) متوسّل شوید. ایشان چون مادر ولیّ وقـت ما هستند، به فـرزندشان مـی فرمایند که: پسرم! این شخص به من متوسّل شده. خواسته اش را بده. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ ❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ با نزدیک‌شدن روز عروسی تو دلم غوغایی به پا شده. مثل مرغ سرکنده شدم، استرس روز عروسی رو دارم و از خدا میخوام خوب برگزار بشه. ساعت روی دیوار رو نگاه کردم، مادر علی برای شام دعوتمون کرده، یه ساعت دیگه باید اماده بشیم و بریم اونجا! تنهایی حوصله م سر رفت، کاش با مامان میرفتم بیرون! بی حوصله روی مبل نشستم و خیره به ساعت شدم. چشم روهم گذاشتم و کم کم چشمام گرم شدو نمیدونم کی خوابم برد. با تکون های دستی چشمام رو باز کردم - سلام مامان، کی اومدی - سلام، همین الان رسیدم، چرا اینجا خوابیدی! کش و قوسی به بدنم دادم - بیکار بودم چشامو بستم یهو خوابم گرفت چادر و کیفش رو از روی مبل برداشت و همونطور که به اتاقشون میرفت گفت - بیرون خیلی گرمه، سر درد گرفتم. خوب شد نیومدی! - میخواین براتون شربت درست کنم؟ - اره مادر دستت درد نکنه، براخودتم‌درست کن چشمی گفتم و از داخل یخچال ظرف شربت زعفرانی که مامان خودش درست کرده بودم رو برداشتم. دو لیوان شربت درست کردم و بعد از خوردنش گفتم - خانم جون امشب نمیاد؟ - چرا زنگ زدم حمید، گفتم سر راه که میره سحر رو بیاره، دنبال خانم جونم بره بیاره برا شام! بابا و خانم جون اومدن، حمید و سحر هم رفتن بالا تا اماده شن! اذان که گفت سریع نمازم رو خوندم و آماده ی رفتن شدیم. بابا زنگ رو زد، بی صبرانه منتظر دیدن علی بودم، این دو روز که بیمارستان بود خیلی دلم براش تنگ شده، در با صدای تیکی باز شد و وارد حیاط شدیم. علی از پله ها برای خوش آمدگویی پایین اومد و بعد از سلام و احوالپرسی وقتی نزدیک من شد، چشمکی زد ودستم رو گرفت - سلام خوبی؟ از عصر منتظرتم بودم با لبخند جواب دادم -سلام منم همینطور خصوصا عصری تنها بودم، حوصله م بدجور سر رفته بود. - خب یه زنگی میزدی بهم - اخه فکر کردم تا دیر میای پشت سرم وارد خونه شدیم، بوی آبگوشت فضای خونه رو برداشته بود. مادر علی بعد از خوش امدگویی گفت - امروز حاجی هوس ابگوشت کرده بود برا شام گذاشتم، امیدوارم خوشتون بیاد. بابا جواب داد - دست شما درد نکنه، اتفاقا بهترین غذاست مامان هم جواب داد - به زحمت افتادین، دست شما درد نکنه نیم ساعتی از نشستنمون گذشته بود که زینب و اقا محمد هم به جمعمون اضافه شدن، با زینب و سحر به آشپزخونه رفتیم و وسایل شام رو آماده کردیم. شام‌خوشمزه ای رو دور هم خوردیم و ظرفارو شستیم. کنار علی نشستم و مشغول خوردن چایی بودم که بلند شد و به سمت اتاقش رفت چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا تو‌کانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ عاشقانه ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا