✅تکفیرِ عرفان
#محسن_بهرامی
سالهاست که زنگی مستِ جهل، تیغ تکفیر را برگلوی #عرفان و #حکمت نهاده وعرصه رابرعرضه معارف شهودی وذوقی به تنگ آورده وضجرتی بر اهل باطن روا داشته که زبان شرم از بیان وافشای شُنعت قول وسخن آن جماعت متهتک دارد. جهل اهل ظاهر، چون تازیانهای بر پیکر دین است، که تاب غواصی درمعارف الهی را از تلامیذ حقیقت میستاند،چه آنکه دشنه حِقد اهل تکفیر،همیشه زبانِ تمّارِ اهل ولایت راضخمی کرده است. حکایت مخاصمه ساکنان ظاهر وسالکان باطن دراین وجیزه نمیگنجد اما استخوان تکفیر همیشه گلوی مذهب رامیفشارد...و این گروه، چه جفاها که درحق دین ومومنین نکردهاند.
چنانچه در تصویر فوق مشاهده میکنید، فردی بنام #شیخ_علی_صافی_اصفهانی درپی درگذشتِ حکیم متاله حضرت #علامه_حسن_زاده_آملی پس ازتقطیع کلام ایشان وتحریف مدلول سخن، مرحوم استاد را به چوب تکفیر نواخته ومرگ ایشان راگواهی بربطلان مدعیات اهل ذوق دانسته است.
گرچه پرداختن به تُرهاتِ محتسبین مصداق اتلافوقت بوده ومجادله باآنها دمافزایی لجاجت میباشد، اماسعی دارم به نحوخلاصه نکاتی پیرامون مطالب #علامه_حسن_زاده_آملی بیان کنم تامشخص شود احاطه این جماعت برمعارف عرفانی درچه سطح است وباچه سطح ازمعلومات به نقدوبررسی معارف اهل باطن میپردازند.
آقای صافی اصفهانی به چند دلیل حکم به تکفیر وبطلان عقاید علامه حسنزاده(ره) میدهد:
1⃣ ایشان بااشاره به کلام حضرت علامه در کتاب #الهی_نامه که میگویند:
(الهی تا بحال میگفتم لاتأخذه سنة ولا نوم، الان میبینم مرا هم لاتأخذنی سنة و لانوم است)نتیجه میگردکه علامه صفات خدا رابه خود اختصاص داده لذامیگوید (کسی که ادعامیکند لاتاخذنی
سنةولانوم که نباید بمیرد!!)
💢پاسخ:صفات خداوند سه قسم است:
۱_صفات مشترک بین خداومخلوقات: مثل معدوم نبودن که بین خداوهمه مخلوقاتش مشترک است.گرچه به اصطلاحی خاص درعرفان مخلوقات رامعدوم مینامند، که به معنای نفی وجود استقلالی واثبات فقرو ظهور برای مخلوق است.
۲_صفات مشترک بین خداوبرخی از مخلوقات مثل: جسم نبودن،محسوس نبودن،مکان نداشتن که عقلاً و نقلاً مسلم است که برخی ازمخلوقات ازمرتبه جسم وجسمانی بالاتر میباشند.
۳_صفات مختص به خداکه مخلوقات فاقدآن هستند.مثل وجوب وبینیازی ذاتی و کبریاء ونامتناهی بودن.
بدیهی است که نسبت دادن صفات دسته اول ودوم به غیرخداوند نه غلواست ونه شرک،گر چه کسانی که با معارف الهی ناآشنایند با شنیدن برخی توصفات درباره برخی مخلوقات فوراً برآشفته شده و اعتراض می کنند.
مثلاً #شیعیان قائل به #علم_لدنی و معرفت #امامان_معصوم_ع بر همهامور میباشند، ازاین روی #وهابیان #شیعه رامشرک میداندبااینکه این صفت ازصفات اختصاصی #خداوند نیست
و حق تعالی این علم خودرا به هر کس ازبندگان که بخواهدعطامینماید.
اکنون باید دید که نداشتن خواب و پینگی(نوم و سنه) از صفات مختص خداونداست یانه؟؟
مشخصا ازصفات اختصاصی خداوند نیست. مثلاملائکه وفرشتگان از خواب و چرت مبرایند.
ازطرفی این صفت در روایات متعدد در وصف پیامبراسلام(ص)واهل بیت(ع) ایشان ودیگر انبیاء آمده است که:
(إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ تَنَامُ عُيُونُنَا وَ لَا تَنَامُ قُلُوبُنَا) و دروصف گروهی ازملائکه آمده است:
(مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا يَرْكَعُونَ وَ رُكُوعٌ لَا يَنْتَصِبُونَ وَ صَافُّونَ لَا يَتَزَايَلُونَ وَ مُسَبِّحُونَ لَا يَسْأَمُونَ لَا يَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعُيُونِ وَ لَا سَهْوُ الْعُقُولِ وَ لَا فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ وَ لَا غَفْلَةُ النِّسْيَان)
و به انضمام روایات فراوانی که بالاتر بودن درجات شیعیان خالص را ازانبیاء سلف اثبات میکند میتوان فهمید که ایشان نیز در این خصوصیات با انبیاء شریکند.
⬅️ بنابراین عبارت (لاتاخذنی سنته ولانوم) هیچ ربطی به شراکت باخداوند درصفات خاص ندارد!! وبه معنای پایین آوردن حقتعالی ازمقام عزّربوبی نیست، بلکه به معنای بیان مقام عالی نفس ناطقه است که اگر انسان حقیقت آن راشهودکند او را مجرد از نقایصی چون خواب میبیند.
لذا جناب شیخ علی صافی اصفهانی گمان کرده اند این سخن علامه، نوعی ادعای شراکت با خداوند است!!درصورتی که گمان ایشان اشتباه است.
🔻#استاد_رمضانی (از شاگردان علامه) میفرمود:
از خود #علامه_حسن_زاده_آملی معنای این سخنشان را پرسیدم وایشان فرمودند: مرادمن از این جمله این بودکه وقتی این بدن به خواب میرود نفس ناطقه انسانی راخواب فرا نمیگیرد، یعنی این روح. مراد من از این که گفتم: “لا تاخذنی سنة و لا نوم” جنبه روح وجنبه نفس راتوجه داشتم.یعنی این بدن واین نفس باتوجه به تعلقش به بدن هست که قضیه خواب برایش رخ میدهد. وگرنه جنبه روح همان موقعی که بدن به خواب میرود در دنیا ودر ماوراء و درملکوت سیر داردومشاهدات ومکاشفاتی دارد و خواب میبیند؛ در آن موقع هم او به خواب نیست، این بدن به خواب است.
@falsafeh_nazari
ادامه مطالب 👇👇👇👇👇👇
✅ درباره اِخوانُ الصفا
اِخوان الصّفا وخُلّان الوَفا گروهی از #شیعیان بصره بودندکه در سده چهارم قمری جمعیت سری فلسفی وعرفانی دربصره وبغدادتشکیل دادند.این گروه دائرةالمعارف رسائل #اخوان_الصفا که درباره علوم متداول روز و #فلسفه و #تصوف و #شریعت بودبه نگارش درآوردند.اساس مسلک ومرام آنان این بودکه بین دین #اسلام وعلوم روز و #فلسفه هیچگونه تضادوتعارض وجود نداردوشخص میتواندشریعت اسلامی و حکمت یونانی را بهطور متحدچراغ راه خویش سازد.
یکی از عقایدجمعیت که در رسائل اخوانالصفا آمدهاست این بودکه به همان معناکه پیامبرانی چون حضرت آدم(ع)وابراهیم(ع)منشأ هدایت و راهنمایی مردم بودهاند #زردشت پیغمبر ایرانی و #افلاطون فیلسوف یونانی میتوانندمردم رابه طریق حقیقت و راه نجات هدایت نمایند.در نظرجماعت اخوانالصفا خدای پیغمبران بنی اسرائیل همان خدایی است که زردشت آن را اهورامزدا میخواند واهورامزدا نیز همان مبدئی است که افلاطون یونانی تحت عنوان خیر اعلی از آن سخن میگفت.البته اخوان قائل به کثرتگرایی دینی نبودند بلکه بنابر نص صریح #قرآن (و لِکُلِ قَوم هاد)اعتقاد داشتند که خداوند برای هر قوم وگروهی هادی ورهبری فرستاده است.عبدالطیف الطیباوی درباره اخوان میگوید:
(آنها معتقدند که حقیقت یکی است بدون اینکه از فردخاصی سرچشمه گرفته باشد.خداوند روح القدس رابه همه مردم فرستاده است اعم ازمسیحی ومسلمان وسفید وسیاه)لذا علت اصلی تحیر وگمراهی مردم، روحِ فردیت طلبی است نه تعدد مآخذمعرفتی ومنابع علمی. جمعیت اخوان الصفا جوهره دین اسلام راحقیقت ازلیه میدانستندکه در هر عصری توسط پیامبر ونبی ارسال شده است.بنابه قول خود اخوان قصد این انجمن توضیح وتشریح آن حقیقت وحکمت الهی ازلی است که #سهروردی آنرا حکمت لدنیّه نامیده است، یعنی حکمتی که بشر همیشه از آن بهرهمند بوده وپس از فراموشی اکنون بدست اخوان بنحو کامل جلوهگر شده است.
هدف جمعیت اخوان از تنظیم رسائل توام کردن دین وفلسفه وایجاد همآهنگی بین آن دو بوده است. به اعتقاد اخوان فلسفه بعنوان یک روش استدلالی ودیعهای الهی است که با #حکمت یکی میباشد وحکمت را معرفتی میشمارند که از عالم #ملکوت بر انسان نازل شده ومحدود به تفکر بشری نیست.فلسفه بنظر اخوان (شبیه شدن انسان است بخداوند تاحد امکان) وغایت آن (کسب فضیلت مخصوص به انسان است)یعنی به فعلیت رساندن تمام علومی که انسان بالقوه دارای آن است. بوسیله فلسفه بشرخصائص نهفته نوع خود را بدست میآورد وصورت انسانی بخود میگیرد ومراتب وجودی راسیر میکند تا باگذشتن از مسیر رستگاری در راه ملائکه قرار میگیرد.
#محسن_بهرامی
💠فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
🔻 درباره اِخوان الصفا
اخوان الصّفا و خُلّان الوَفا (برادران پاکدل ویاران باوفا) جمعیت سری فلسفی و عرفانی است که در نیمه دوم قرن ۴ق در بصره و بغداد توسط ایرانیان تشکیل شد.
هدف این گروه ترویج صلح و صفا بین مردم و رفع اختلاف فکری و مذهبی از طریق گسترش حکومت عقل و تلفیق بین فلسفه و مذهب و ایجاد یک گونه آرمانشهر بودهاست. اساس مسلک و مرام آنان این بود که بین شریعت اسلامی و فلسفه یونانی هیچگونه تضاد و تعارض وجود ندارد و شخص میتواند #شریعت_اسلامی و #حکمت_یونانی را بهطور متحد چراغ راه خویش سازد.
بنابر گزارش #ابوحیان_توحیدی نویسندگان دایره المعارف بزرگ #اخوان_الصفا بر این باور بودهاند که عقاید دینی در اثر حوادث روزگار با نادانیها وجهل آلوده و آمیخته شده است و تنها وسیله پالودن و پاکیزه کردن آن #عقلانیت و #فلسفه است، چنانکه اگر #فلسفه_یونانی و #شریعت_اسلامی به هم گرد آیند، کمال حاصل میشود.
#اخوان_الصفا به موجب مندرجات رسائل پنجاه وچندگانه شان در میان فضلا و ملوک و اشراف و دهقانان پیروان و یاران بسیاری داشتند و در هر شهر و دیاری کسانی را برای ارشاد مستعدان میفرستادند، مجالس آنها محرمانه بود و معارف وحقایق خودشان را به منزله اسرار تلقی میکردند و جز به اعضای جمعیت خود آنها را اظهار نمیداشتند.
با نظر به جهان شناسی و طبیعیاتی که در رسائل اخوان وجود دارد میتوان جمعیت #اخوان_الصفا را از لحاظ مذهبی گروهی از #شیعیان بشمار آوریم که متمایل به افکار عرفانی بودند، افکار وآثاری که در سراسر عالم اسلام اثر عمیق خود را باقی گذاشته است.
مفهوم طبیعت چنانچه از رسائل اخوان آشکار است در تمام عالم #تشیع منشاء اثر بوده و علمای قرون بعدی که از فرقه #اسماعیلیه و چه #اثنی_عشری از افکار اخوان پیروی کرده و بعضی از عرفای مشهور مانند #غزالی و #ابن_عربی بسیاری از نکات جهانشناسی رسائل را مستقیماً اقتباس کردهاند.
لذا رسائل اخوان کوشش عالم تشیع قرن چهارم بود، برای جمعآوری کلیه علوم و فنون و فلسفه و همراهی آنها با عقاید وباورهای مذهبی.
╰๛--- ‑ ‑ - -
⌜@falsafeh_nazari