💦🥀🍃🥀💦
#داستان
#فرشته
سنین14تا18سال
دو "فرشته" مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند.
این خانواده رفتار نا مناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند، بلکه زیر زمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند، فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد.
وقتی فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کار را کرده، پاسخ داد؛ "همه امور
آنگونه که ظارشان نشان میدهد، نیستند!"
شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند، بعد از خوردن غذایی مختصر زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند.
صبح روز بعد فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند، گاو آنها که تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود.
فرشته جوان "عصبانی" شد و از فرشته پیر پرسید: چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟
خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد!
فرشته پیر پاسخ داد: وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار "کیسه ای طلا" وجود دارد، از آنجا که آنان بسیار حریص و بددل بودند، شکاف را بستم و طلاها را از دیدشان "مخفی" کردم.
دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودم، "فرشته مرگ" برای گرفتن "جان" زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم!
"همه امور آنگونه که نشان می دهند، نیستند و ما گاهی اوقات خیلی دیر به این نکته پی می بریم."
پس به گوش باشید؛
"شاید کسی که زنگ در خانه تو را می زند فرشته ای باشد"
و یا نگاه و لبخندی که تو بی تفاوت از کنارش می گذری، آنها باشند که به دیدار اعمال تو آمده اند ....
💦🥀🍃🥀💦
🔙27🔜
💧🥀🍃🥀💧
#داستان
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
🍃#پادشاه_جنگل
🍃#مسئولیت_پذیری
🍃#باغ_گلابی
🍃#کیسه_آرد_و_موش_کوچولو
🍃#سه_راهزن_و_صندقچه
🍃#دیوار_شیشه_ای
🍃#پل_دوستی
🍃#مرد_و_گدا
🍃#زندگی_ائمه
🍃#روش_های_جذاب_داستان_گویی
🍃#فرشته
🍃#انتخاب_قاضي
🍃#کشاورز_و_الاغش
🍃#چخه_چخه
🍃#سید_مرتضی
🍃#عیادت_ناشنوا_از_مریض
🍃#حساب_و_کتاب_زندگی
🍃#نفس_اماره
🍃#مادر
🍃#عید_قربان
🍃#مرد_گوژپشت
🍃#شاهکار
🍃#مشکل_بزرگ_شهر
🍃#سلطان_آسمان
🍃#بابای_مهربان
💧🥀🍃🥀💧